عباس جوادی – شاعر آذربایجانی بالاش آذراوغلو در باکو وفات کرد. خدا رحمتش کند.
آذراوغلو همراه با مدینه گلگون یکی از نمایندگان برجسته «ادبیات حسرت» (حسرت ادبیاتی) در تاریخ شعر ترکی آذری بود. ادبیات حسرت سبکی است که بعد از عقب نشینی ارتش سرخ از آذربایجان ایران پس از جنگ جهانی دوم و شکست حکومت پیشه وری و فرار اکثریت رهبران و فعالین و فدائیان فرقه دمکرات به باکو در آذربایجان شوروی به وجود آمد و مورد استقبال و تشویق شاعران و نویسندگان باکو و همچنین دستگاه حزب کمونیست آذربایجان شوروی قرار گرفت. هسته مرکزی این سبک از نظر مضمون حسرت به دیدن و بازگشت به آذربایجان ایران بود که، ورای ادبیات، حسرت بسیاری از فعالین سیاسی فرقه هم بود و از نظر سیاسی هم باب طبع حزب کمونیست ارزیابی میشد اگر چه خود رهبری حزب کمونیست شوروی و از جمله دبیر حزب در آذربایجان، میر جعفر باقر اوف، در شکست فرقه و فرار رهبری نقش اساسی داشتند.
موضوعات دیگر ادبیات حسرت تعریف و توصیف رومانتیک آذربایجان، تاریخ، طبیعت، مردم و زبان آن وستایش آذربایجان بعنوان یک کشورواحد و زبان ترکی آذربایجانی، تلعین «نیرو های پلید» و ارتجاعی (تلویحا ایران و تهران) برای سنگ انداختن به راه استقلال، آزادی و اتحاد آذربایجانی ها و در عین حال موضوعات کلی آن دوره ادبیات شوروی از قبیل تعریف و توصیف مبارزه ضد فاشیستی ارتش و حکومت شوروی و شخص استالین بود.
ادبیات حسرت در آذربایجان ایران وبخصوص افراد و گروه های چپ هم طرفدار داشت. در سال های 1340 و بعد تر هم وقتی هر گونه کتاب و مجله ترکی آذری را جمع میکردند و حتی مجموعه شعر هائی مانند «پاره پاره» صمد بهرنگی از زیر دکه کتاب فروشی ها پخش میشد و درمقابل، ما جوانان آدربایجانی هر گونه ادبیات ترکی آذری را به صرف به زبان مادری بودنش «می بلعیدیم»، ادبیات حسرت هم که احساسات ما را در باره زبان مادری نوازش میداد، دلنیشنی خاص خودش را داشت. این سبک با دور شدن زمانی مردم از دوران جنگ و فرقه دمکرات و بخصوص فرو پاشی شوروی و ادبیات وابسته به دولت کمونیستی از طرفی و تحولات ایران و انقلاب اسلامی که گسترش مناسبات انسانی و رفت و آمد بین ایران و جمهوری آذربایجان را به دنبال داشت، کم رنگ تر و کم اهمیت تر شد.
من آقای آذراوغلو را سال ها پیش یک بار در باکو در مجلسی با چند شاعر آذربایجانی دیده بودم. آدم بسیار صمیمی و خوش صحبتی بود، اما در عین حال که به آذربایجان و آذربایجانی ها و زبان ترکی آذری عشق و علاقه شدیدی داشت، احتمالا بخاطر سرگذشت پر پیچ و خمی که داشت و مهاجرت وغیره، بیشتر نا امید و افسرده مینمود. گویا هنوز در دنیای سال های فرقه دمکرات زندگی میکرد و در عین حال بیشتر به هیئت شاعران دولتی آذربایجان شوروی در آمده بود و با ذهنیت و برخورد ها و طرز تفکر آنها زندگی میکرد.
من هر چه در اینترنت گشتم، چیزی منطقی و منصفانه به فارسی نیافتم که در باره آذراوغلو نوشته شده باشد. اکثر مقاله های فارسی فقط ذکر نامی از او میکنند و میگویند که شاعر«تجزیه طلبی» و استقلال و اتحاد آذربایجان بود. بر عکس، منابع آذربایجانی چیزی جز تعریف و توصیف برای آذراوغلو نمی نویسند. خود آذراوغلو هم تا جائی که اطلاع دارم خاطرات خود را محدود به جزئیات تاریخ نویسی رسمی آذربایجان شوروی در مورد دوره یک ساله فرقه دمکرات کرده و چیزی شخصی از تجربه های خود با رهبران و فعالین فرقه و یا نگاهی نقد گونه در باره فراز و فرود فرقه و یا مشکلات زندگی فرقه ای ها در آذربایجان شوروی نگفته و هیچ وقت لب به شکایت و یا تنقید نگشوده. این هم بنظرم چیزی احتمالا طبیعی است چونکه هم در زمان حکومت یک ساله فرقه و هم بعدا در شوروی، آذر اوغلو و مدینه گلگون، با عنوان «شاعر خلق» («خلق شاعری») شاعران حکومتی وحزبی بودند و به روال عادی شاعران رسمی شوروی فکر کرده، نوشته و زندگی کرده اند. شاید محمد بی ریا، شاعر دیگر این دوره و وزیر فرهنگ پیشه وری که تجارب تلخی از آذربایجان شوروی داشت و این را در خاطراتش هم نوشت، استثنائی در این قاعده به حساب می آید.
دستهها:زبان و ادبیات