عباس جوادی – دوازدهم ماه ژوئن در ترکیه انتخابات پارلمانی خواهد شد و احتمال قوی آن است که حزب حاکم عدالت و ترقی به رهبری نخست وزیر رجب طیب اردوغان، بعد از دو دوره انتخابات گذشته، برای بار سوم با اکثریت قابل توجه آراء از این انتخابات پیروز در آید.اما البته هنوز هیچ چیز معلوم نیست.
هفته آینده در کنفرانسی شرکت خواهم کرد که کوشش خواهد کرد به همین سوال «ترکیه کجا میرود؟» از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، حقوق بشر و سیاست خارجی از دید گاه های گوناگون جواب های مختلفی بدهد. نمایندگان موسسه های مختلف از جمله اتحادیه اروپا همراه با تحلیل گران و نمایندگان سازمان های سیاسی و اجتماعی ترکیه نیز در این کنفرانس شرکت خواهند کرد.
اگر اطلاعات، آمار، ارقام و یا تجربه های شخصی دارید که میتوان از آن برای نتیجه گیری های کمی کلی تر استفاده کرد و در اینجا بنویسید و تقسیم کنید، ممنون خواهم شد. برای اطلاع همگان هم مفید است.
ابتدا بعضی اطلاعات و ارقام را در رابطه با این هشت سال گذشته ترکیه اینجا ردیف کنم:
–در آمد ناخالص ملی ترکیه در سال 2010 حدود 730 میلیارد دلار بود. سال گذشته، اقتصاد ترکیه با 9% رشد، میان کشور های گروه «جی 20»، بعد از چین، پر سرعت ترین بوده. این آهنگ بلند رشد چندین سال است که در ترکیه مشاهده میشود.
— گردشگری و توریسم از سال 2002 تا کنون دو برابر شده.
— در هشت سال گذشته حجم سرمایه گذاری بخش خصوصی به آموزش و پرورش طبق بعضی محاسبه ها 400 درصد افزایش یافته.
— بخاطر ثبات حکومت (در نتیجه حکومت یک حزب) سرمایه گذاری خارجی افزایش زیادی یافته – مجموعا و دقیقا چقدر؟ نمیدانم.
— در بخش خدمات کار های خوبی شده. راه ها، ساختمانها و پارک های جدید. بر خلاف گذشته، قطع آب و برق به ندرت اتفاق میافتد.
— وضع اقتصادی طبقه متوسط و پائین تعریفی ندارد، اما اکثریت مردم بنظر میرسد مجموعا از حکومت راضی هستند.
— مقدار زمین کشاورزی بین 2000 تا 2009 از 26.5 میلیون هکتار به 24 میلیون هکتار تقلیل یافته.
— در صد بیکاری دقیقا معلوم نیست اما احتمالا 26در صد جوانان (زیر 25 سال) یعنی یک چهارم آنها بیکارند.
— حکومت اردوغان در بین حکومت های ترکیه شاید از نظر خصوصی کردن موسسات دولتی موفق ترین حکومت بوده. رقمی در دست من نیست اما احتمالا از این ناحیه ده ها میلیارد دلار در آمد بوجود آمده و تولیدات و خدمات این موسسه ها هم (مانند پست و تلفن، کارخانه های فولاد و ذغال سنگ، نفت، نقلیات و یا دخانیات) به مراتب بهتر شده. اما حکومت غالبا نسبت به سرنوشت کارمندان و کارگران این موسسات خصوصی شده بی تفاوت بوده.
— واردات بین 2009-2010 حدود 45 میلیارد دلار افزایش یافته (از 113 میلیارد به 185 میلیارد دلار). کسری واردات و صادرات در سال 2010 در حجم 72 میلیون دلار بود در حالی که مثلا کسری صادرات و واردات در سال 2006 حدود 15 میلیارد دلار بود، یعنی کسر بودجه هم همراه با رشد چشمگیر اقتصادی افزایش می یابد. با این ترتیب بدهی دولت هر سال بیشتر میشود و برای پرداخت این بدهی، دولت قرض میگیرد و این وام ها اساسا نه برای سرمایه گذاری جدید، بلکه باز پرداخت کسر بودجه و بدهی صرف میشود. من مجموع بدهی های دولت ترکیه را نمیدانم ولی گمان میرود چیزی حدود 80 میلیارد دلار باشد. برخی متخصصین هشدار داده اند که با انباشت بدهی ها، ترکیه ممکن است به سرنوشت یونان و ایرلند دچار شود و اقتصادش سقوط کند.
از نظر سیاسی، حزب و حکومت حاکم بعد از هشت سال حاکمیت تکروانه بطور عجیبی (و احتمال بخاطر پیشرفت اقتصادی و اصلاحات) از ثبات و محبوبیت قدرتمندی برخوردار است. از طرف دیگر، بنظرم بزرگ ترین حزب مخالفت یعنی حزب خلق جمهوری ج.ح.پ. هنوز برای به حکومت رسیدن بسیار ضعیف است (شاید 20-25 درصد آراء). رهبر جدیدش هم برخلاف انتظارات طرفدارانش نتوانسته این حزب را به سازمان اصلاحات و پیشرفت اقتصادی و سیاسی تبدیل کند و به بدیل حزب حاکم مبدل شود. این حزب (و همچنین حزب ناسیونالیست م.ح.پ. ) هنوز بیشتر طرفدار دولت گرائی، نقش ارتش در سیاست و مخالفت آشکار و یا پنهان با غرب و اصلاحات در مورد مسئله قومی (حقوق کرد ها) هست. حزب کردها ب.د.پ. بیشتر روی مسائل قومی تاکید دارد و از ارائه برنامه اقتصادی و سیاسی برای تمام کشور بدور است.
در زمینه اقتصادی احزاب مخالف بیشتر محافظه کار و دولت گرا هستند و این موضع با سرمایه گذاری و پیشرفت اقتصادی همخوان نیست. در سیاست خارجی هم مخالفین به اندازه حکومت کنونی آماده اصلاحات و تغییرات نیستند.
بنظر من، ترکیه ازنظر داخلی با دو نفاق و خصومت جدی ملی روبروست:
یکم. شهروندان کرد تبار بخش قابل توجهی از جمعیت 72 میلیون نفری هستند (شاید حدود 15 میلیون نفر). اما با وجود اینکه حکومت فعلی و حتی بسیاری از خود ترک ها به وجود «مسئله کرد» اعتراف میکنند و با وجود اینکه حکومت اردوغان در مقابل فشار از اتحادیه اروپا مرتبا میگوید که حقوق قومی کرد ها و دیگراقلیت های قومی تامین خواهد شد، هنوز اقدام عملی چشمگیری در این زمینه انجام نگرفته و حتی تحصیل به زبان کردی هم شروع نشده است. اکثر ترک ها هنوز تصور میکنند با پیشرفت اقتصادی، مسئله قومی هم خود بخود حل خواهد شد در حالی که اکثر کرد ها نمی توانند و نمی خواهند خود را «ترک» بنامند. مخصوصا با وجود یک حزب تروریستی یعنی پ.ک.ک. که 30 سال است بر ضد ارتش و حکومت ترکیه میجنگد و از طرف دیگر موجودیت یک دولت شبه مستقل کرد در شمال عراق و در همسایگی مناطق کرد نشین ترکیه، فشار روی حکومت، دولت و کلا ملت ترکیه بیشتر و بیشتر میشود و احساس بیگانگی بین آحاد ملت را تقویت میکند.
دوم. نه فقط بین مخالفین، بلکه دیگر شهروندان هم چنین احساسی تقویت میشود که احتمالا حزب حاکم که از درون یک حزب اسلامی بیرون آمده و اکثر اعضا و رهبران آن هم اسلامی (اگر چه معتدل و عمل گرا) هستند و بطور اسلامی اما عمل گرا (و نه ایدئولوژیک) عمل میکنند، ممکن است بخواهد در نهایت ترکیه را تبدیل به یک نظام اسلامی کند. شواهد روز افزونی نامیده میشوند که حزب حاکم در مقام های بلند دستگاه قضائی و ارتش نفوذ کرده و در این دو موسسه هم که آخرین «دژ» طرفداران هفتاد ساله سکولاریزم و طرفداران سرسخت کمال آتاترک بودند، شروع به «عملیات تصفیه پرسنل» کرده است. از سوی دیگر گفته میشود که حزب حاکم با استخدام ها و انتصابات دولتی و یا سپردن قرارداد های اقتصادی و تجاری به افراد و موسسه های نزدیک به خود، همه چیز را قبضه میکند. همه این ها احساس دو گانگی و نفاق بین ترک ها را بیشتر کرده و میکند. گفتگو و تعامل بین احزاب و شخصیت های سیاسی مخالف بسیار تضعیف یافته و حس همکاری و همگامی شدیدا مختل شده. البته هنوز تعداد کسانی که با این حس بیگانگی به حکومت و حزب حاکم وطرفداران آنها نگاه میکنند به آن درجه نرسیده که در انتخابات یک ماه و نیم بعد حکومت را ساقط کنند، اما تخم نفاق جدی ملی خطری است که نمیتوان آن را به فراموشی سپرد.
و بالاخره از نظر سیاست خارجی، بنظرم ترکیه در این هشت سال موفقیت های بزرگی داشته. روابط با اتحادیه اروپا با وجود رکود نسبی در مذاکرات عضویت ترکیه در این اتحادیه و کلا روابط کشور با غرب و یا ناتو بطور با ثباتی خوب است. در عین حال، ترکیه سیاست «صفر مشکل با کشور های همسایه» و منطقه را با جدیت در پیش گرفته که اینهم به بهبود قابل لمس روابط با این کشور ها و افزایش مناسبت اقتصادی و سیاسی انجامیده و ترکیه را از یک کشور ناظر و منفعل منطقه به بازیگر مهم منطقه ای تبدیل کرده. بعضی از حکومت ها و ناظران غربی اظهار نگرانی کرده اند که نمیدانند با این حزب و حکومت حاکم و عدم اجرای بعضی رفرم های بنیادین از سوئی و روابط نزدیک با بعضی حکومت های تند رو منطقه از سوی دیگر، آیا آنکارا به تدریج از صف کشور های دمکراتیک خارج شده تبدیل به دولتی بیشتر خودکامه متمایل به حکومت های دین مدار خاور میانه خواهد شد یا نه. شخصا به نظر من چنین احتمالی جدی و عملی نیست. یک دوست تحلیل گر ترک که بسیار هم منتقد حکومت آقای اردوغان است میگفت کسی شک ندارد که حکومت نمی خواهد یک دولت اسلامی در ترکیه برپا کند. اما خطر در آن است که با این فشار های افزاینده داخلی و تکروی ها در سیاست خارجی ممکن است شزایط برای چنین گروه های تند رو و اسلامی آماده تر شود.
در پایان این را هم عرض کنم: در این چند روز گذشته که من در رابطه با ترکیه بیشتر میخواندم و با دوستان صحبت میکردم، مرتب با حس افسوس به ایران فکر میکردم. یک دوست دیگر ترک که در آنکارا علوم سیاسی درس میدهد و به ایران و ایرانیان هم خیلی علاقه دارد گفت: ترکیه قبل از انقلاب اسلامی ایران، 20-30 سال از ایران جلو تر بود. بعد از انقلاب اسلامی این فاصله به به 50-60 سال تبدیل شده. مطمئنم که این دوستم فقط نظر خود را بطور صمیمی بیان میکرد و نمی خواست آن حس افسوس مرا بیشتر هم بکند.
دستهها:رنگارنگ