عباس جوادی – ما به اصطلاح «روشنفکران» و مخصوصا کسانی که دستشان به قلم میرود و یا اهل بحث هستند و خطابتشان خوبست همیشه تصور کرده ایم و میکنیم که گویا با نوشتن و بحث میتوانیم «تنویر افکار» کنیم و بدین ترتیب پندار و گفتار و کردار مردم و بخصوص افراد بلند پایه و دولتمدار را که روند جامعه را معین میکنند منطقی تر، انسانی تر، آزاد منش تر نمائیم و در نهایت جمعیت را به آزادی و رفاه بیشتری هدایت کنیم.
ما که در مقابل بزرگان علم و ادب و نویسندگان و فیلسوفان و هادیان تاریخ ایران و منطقه و جهان مگسی بیش نیستیم. به اوضاع ایران بیچاره و حتی دنیا نگاه کنید. کوشش ها و سخنان و نوشته های آن بزرگواران نامدار چقدر تاثیر داشته که حرف و نوشته های ما اثری داشته باشد؟ آنهمه متفکر و نویسنده و روشنفکر زمان مشروطه و بعدا پهلوی چقدر توانستند شاه و قبل از او پدرش را سر عقل و انصاف بیاورند که با مردم خود چنان رفتار نکنند – که کردند، و بالاخره مسبب این فاجعه رژیم جمهوری اسلامی نشوند – که شدند. و آنهمه ذخیره های انسانی و فرهنگی و تاریخی ایران چگونه نتوانست مانع از آن دیکتاتوری دنیوی و این دیکتاتوری دینی و عصر بی همتای جهالت در قرن بیست و یکم شود؟
شاید همه اینها به اندازه قطره ای تاثیر داشته و خواهد داشت. فقط به اندازه قطره ای. ظاهرا دنیا و مردم راه خود را در پیش میگیرند و آن روند، قانونمندی هائی دارد که بهر حال چه در غرب و چه در شرق چندان تحت تاثیر کوشش مستمر و چند صد ساله روشنفکران قرار نمیگیرد.
تازه پیش ترتعداد و دایره تاثیر روشنفکران بسیار محدود بود اما کسی که روشنفکر بود، براستی روشنفکر بود. امروزه آن دایره «مبادله اطلاعات» بکمک اینترنت و ایمیل و وبلاگ و تکنولوژی جدید گسترش گیج کننده ای پیدا کرده، اما عمق این اقیانوس جدید دانش و اطلاعات به اندازه بند یک انگشت شده. مردم وقت و حوصله خواندن و فکر کردن و سوال نمودن و شک کردن و غنای دانششان را ندارند. احتیاجی هم نیست. حد اکثر در اینترنت و فیس بوک تیتر ها را میبینند و شاید خلاصه ای را میخوانند و «لایک» میزنند و «شیر» میکنند.
اما، خوب، ما مرض تنویر افکار داریم و به کارمان ادامه میدهیم.
دستهها:رنگارنگ