من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم

عباس جوادی – خواننده عزیزی بنام احد در باره مقاله «فقط مسلمان؟ فقط ایرانی؟» از تبریز ایمیل زده و گفته است که: « شما با این نظریات برابری حقوق همه شهروندان مملکت صرفنظر از زبان، نژاد، جنسیت، دین، مذهب وغیره چقدر میتوانید حمایت اکثریت مردم ایران را جلب کنید؟ صرفنظر از این که چه کسی حکومت میکند و یا نمیکند، آیا همین امروز در انتخاباتی کاملا آزاد اکثریت مردم ایران به یک کاندیدای ریاست جمهوری که بهائی و یا حتی سنی مذهب باشد رای میدهند؟»

دو جواب به این دو سوال: اولا بنده که خوشبختانه سیاستمدار نیستم که بخواهم رای و یا پشتیبانی مردم را جلب کنم. در حقیقت بر عکس. ما مردم صنف روزنامه نگار و نویسنده و «روشنفکر» و هر چه اسمش را بگذارید، معمولا باید سیاستمدار نباشیم. دنبال اکثریت ندویم. تبلیغ ایدئولوژی و حزب و گروه و شخصیت معینی را نکنیم. برعکس، بدون محاسبه اینکه «اگر فلان حرف را بگوئیم و بنویسیم، فلان کس ها و اکثریت مردم چه خواهند گفت؟» باید آنچه را که به نظرما و عقلمان و انصافمان درست و منطقی میاید بیان کنیم. حالا مردم این را قبول کنند و یا نه و چقدر آن را قبول کنند، این داستان دیگری است. نظر به اینکه ما به معنای «سیاستمدار» اهل سیاست نیستیم (یعنی بنظرم نباید باشیم اگرچه میدانم بعضی ها میخواهند سیاستمدار هم باشند)  و چون کارما اساسا گزارش و تحلیل و بررسی و تفسیر است، اگر فکر میکنیم در چارچوب اخلاق و دانسته های خود، بدون تبلیغ و های و هوی و ایدئولوژی عمل میکنیم، نباید زیاد نگران عکس العمل و تائید و یا اعتراض این و آن باشیم. در نهایت هر خواننده و بیننده و شنونده آزاد است که حرف کسی را بپسندد و یا نه. خوبی کار در آنست که از میان حرف های ده – بیست نفر و منبع، ده بیست نگرش و درک بیرون میاید که هر کس میتواند مخلوطی دلخواه از آن را بپذیرد و یا همه را به دور بیندازد. کسی که اهل تبلیغ حزب و گروه و دین و ایدئولوژی نباشد و دنبال حکومت و انتخابات و وزارت و وکالت هم نرود، کارش راحت تر است. آزاد تر است. ما ممکن است حرفمان را اصلاح کنیم و پس بگیریم و یا در زمان های مختلف (عینا مانند سیاستمداران، اما نه مانند آنان عالمانه) حرفهای متضاد بزنیم. اما بهائی که برای این «آزادی» میپردازیم اینست که حرف های ما چندان تاثیری ندارد و یا اگر هم داشته باشد کم و تدریجی است.

نکته دوم: آیا اکثریت مردم ایران حتی در شرایط آزادی کامل، مثلا به یک کاندیدای ریاست جمهوری  بهائی و یا سنّی مذهب رای میدهند یا نه؟ این را واقعا نمیدانم. در کشور های دیگر هم این، مسئله پیچیده ای است. مثلا آیا مردم فرانسه یک فرانسوی سیاهپوست با نامی آفریقائی را به مقام ریاست جمهوری انتخاب میکنند؟ میدانیم که در ایالات متحده انتخاب باراک اوباما با چه هیجان و استقبال زیادی از طرف افکار عمومی دنیا روبرو شد. اما بنظرم اینجا دو موضوع مختلف هست. اولا مردم، اکثریت مردم چگونه فکر میکنند و عمل میکنند و ثانیا دولت و نظام چه نوع قانون هائی دارد و چطور عمل میکند.

درپندار ها و رفتار مردم و گروه های مذهبی، دینی، نژادی، قومی و یا جنسیتی ده ها عامل مانند باور های دینی، عادات و رسوم ملی و محلی، تجربه تاریخی، روانشناسی اجتماعی، وضع اقتصادی، فرهنگ ملی و تحصیل اثر گذار است. تغییر این گونه پندار ها، رفتار ها، عادات و رسوم که نتیجه ده ها و صد ها سال است معمولا بتدریج و بسیار آهسته انجام میگیرد.

اکثریت بسیار بزرگ مردم ایران مسلمانند و اکثریت بزرگ مسلمانان ایران هم شیعه مذهب هستند. اکثریت مردم محافظه کار و مذهبی اند. مرد سالاری جنبه دیگر اکثریت جامعه است. در حالیکه جامعه ایران نمونه خوبی از جوامع خاورمیانه است، بخاطر تاریخ و فرهنگ ملی خود و در عین حال عجین شدن مذهب با دولت و حکومت بخصوص از زمان صفویه تاکنون، ویژگیهای خود را هم دارد.

بیش از سی سال است که دولت و کشورداری جمهوری اسلامی بر «دین مداری» و یا درست ترش: تفسیر حاکمین جمهوری اسلامی از اسلام استوار است و همین است که بر تار و پود زندگی سرتاسر اجتماع حاکم گشته است.

یعنی عامل دوم حکومت و نظام است که میتواند در جامعه زور و یا آزادی، تبعیض یا برابری، تحمل دیگران و یا خصومت با دیگران، آشتی و یا نزاع، مصالحه و یا تفرقه را تبلیغ، تشویق و اجرا کند – وابسته به اینکه معتقد و مجری چه نوع اندیشه، دیدگاه و سیاستی است. این سیاست حکومت، بعد از مدتی، سمت پندار و رفتار مردم را هم معین میکند. آنها با تاثیر پذیری و به تبعیت از این سیاست یا متحمل تر، آزاداندیش تر و متحد تر میشوند و یا نابردبار تر، مستبد خوتر وستیزه جو تر. در کشور هائی که از آزادی و دمکراسی بهره مندند هم، بین شهروندان خرافات، تعصب، و استبداد منشی وجود دارد اما حکومت ها آنرا مهار میکنند و جریان رشد اجتماعی را به سمت حفظ و گسترش بردباری، آزادی و پلورالیزم هدایت مینمایند. برعکس، در دولت های مستبد و خود کامه، حکومت ها در میان ملت فرهنگ تحمل زور از بالا و تحمیل زور به پائین را ترویج میکنند.

تجربه غالبا اینطور بوده است که اشخاص، گروه ها و احزابی که مُبلغ و مُجری زور، خشونت و استبداد هستند، بعد از آنکه بهر طریقی، یا با زور و کودتا و یا حتی انتخابات، بر سرکار آمدند، آزادیهای مردم را قیچی میکنند تا ادامه حکمرانی خود را تضمین نمایند. در این شرایط اکثریت مردم بعد از مدتی به ناچار، یا با راهی که حکومت ها برایشان تعیین میکنند به زندگی خود ادامه میدهند و یا بعد از مدتی، کاسه صبرشان لبریز میشود و حکومت هائی را که اجازه نمیدهند خواست مردم در حکومتشان متبلور شود و با خواست مردم تغییر یابد عوض میکنند.

بیائید اول ببینیم که آیا میتوانیم بر سر یک اصل توافق کنیم یا نه، آن هم اینکه شهروندان این مملکت باید صرف نظر از دین و مذهبشان، جنسیتشان، تعلق قومی و زبانی شان دارای حقوق برابر و مساوی در قانون و عمل باشند. قبول دارید؟ بعد از اینکه به این سوال جواب دادیم به سوال خواننده عزیز احد برگردیم که میپرسد: آیا «همین امروز در انتخاباتی کاملا آزاد اکثریت مردم ایران به یک کاندیدای ریاست جمهوری که بهائی و یا حتی سنی مذهب باشد رای میدهند؟» اجازه بدهید باز به این سوال جواب داده و بگویم که من واقعا نمیدانم چونکه در شرایطی که مردم حق بیان آزادانه فکر و نظر خود را ندارند و نه در قانون و نه در عمل آن اصل برابری حقوق شهروندان تاءمین نمیشود و هرکس از بیان آزادانه نظرش می هراسد، کسی نمیتواند بگوید که نظر واقعی مردم چیست. من فقط این راحدس میزنم که بنظرم اکثریت مردم اگرچه مسلمان و شیعه مذهب است اما در مورد سوء استفاده سیاسی و اجتماعی ازدین و مذهب مردم با حکومت و سیاست های آن همدل و همزبان نیست. و اما از نظر عامل دوم یعنی حکومت:  شما این حکومت را می بینید و به مراتب بهتر از بنده میشناسید و هر روز لمس میکنید. اما اینکه واکنش مردم در این آینده نزدیک و یا دور تر نسبت به این حکومت چه خواهد شد، این را بنظرم بسیار سخت و شاید غیر ممکن است که کسی حدس بزند.

 بهر تقدیر، در نهایت هر ملتی خود سرنوشت خود را معین میکند.

ما فقط ناظران نگرانی هستیم که دیده ها و دانسته های خود را حکایت میکنیم.

«من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم،

تو خواه پند گیر از این حکایت و خواه ملال.»



دسته‌ها:رنگارنگ

برچسب‌ها:,