عباس جوادی – وقتی من مدرسه میرفتم، مرحوم پدرم به من درس عربی و ادبیات و فلسفه میداد. از حافظ و سعدی و فردوسی و یا معجز و صابر میخواند و میگفت که کدام شعر و یا حکایت را چطور باید تفسیر کرد و یا ریشه کدام کلمه چیست و یا کلمات «کتیبه» و «کاتب» چه مناسبت دستوری با همدیگر دارند. بعد از اینهمه سال بعضا یاد آن اشعار و مباحث می افتم. مثلا یادم هست که برایم مرتب قصیده معروف خاقانی شیروانی (و یا شروانی) به نام«ایوان مدائن» را میخواند و میخواست من آن را از بر کنم. شعر را می شناسید؟
از قصیدهٔ ایوان مدائن (خاقانی شیروانی)
هان ای دل عبرتبین ازدیده نظر کن هان * ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن * وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گوئی * کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
بینی که لب دجله چون کف بدهان آرد * گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله * خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
بر دجله گری نونو وزدیده زکاتش ده گر چه لب دریا هست از دجله زکاة استان
گر دجله در آموزد باد لب و سوز دل نیمی شود افسرده نیمی شود آتشدان
تا سلسله ایوان بگسست مدائن را * در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان
گهگه به زبان اشک آواز ده ایوان را * تا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانه هر قصری پندی دهدت نونو * پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اکنون * گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان
از نوحه جغد الحق ماییم به درد س* از دیده گلابی کن درد سرما بنشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی * جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما * بر قصر ستمکاران تا خود چه رسد خذلان
گوئی که نگون کرده است ایوان فلکوش را * حکم فلک گردان یا حکم فلک گردان
حسرت «گذشته ای پرافتخار» چیز جدیدی برای ادبیات ایران و ادبیات ملل دیگر نیست. اما هر چه سنّم بالاتر رفت شک من بیشتر شد. واقعا طوری که در این شعر گفته میشود: «ما بارگهِ دادیم، این رفت ستم بر ما»، ما ایرانیان آیا واقعا روزی، روزگاری «بارگهِ داد» و عدالت و انصاف بودیم؟ و یا حتی دیگران چنین بودند؟ کِی «بارگهِ داد» بودیم ما؟ زمان هخامنشیان و ساسانیان که نبودیم. دوره خلافت اسلامی و چند صد سال نظام ملوک الطوایفی که نبودیم. بعد از آن در زمان سلجوقیان و صفویان و قاجار بودیم؟ دوره پهلوی «بارگهِ داد» بود و یا زمان جمهوری اسلامی؟
اصلا کِی، کدام کشور و یا ملت «بارگهِ داد» بود؟ و یا هست؟
نه اینکه همه چیز در گذشته بد و سیاه بود. هر کس در هر دوره ای زندگی خود را کرده و کوشش خود را نموده که برای خود و خانواده و مردم دور و بر خود زندگی خوب و آبرومندی داشته باشد. ولی خارج از این ادبیات و حسرت رمانتیک، «بهشت موعود» و«بارگهِ داد» کجا دیده شده؟
بنظرم ما همه از روی فراموش کاری و یا نادانى تصور و وهمی از تاریخ برای خود درست میکنیم و به آن باور میکنیم که هیچ وقت به صورتی که ما تصور میکنیم وجود نداشته است.
همه چیز نسبی است. مبالغه حق شعر و ادبيات و هنر است. اما در طرز فكر و زندگى عملى نیازى به افراط و تفریط نيست.
دستهها:رنگارنگ
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.