ایرج افشار – محمد امین رسولزاده از مردم باکو و فرزند یکی از روحانیان آنجا بود و پس از تحصیلات قدیمی به عقاید سوسیالیستی تمایل شدید یافت و به فعالیت سیاسی پرداخت. عاقبت با استالین آشنا شد و مدتی با او همکاری میکرد (پیش از قدرت یافتن استالین). شرح مفصل و عمیقی از زندگانی او را تقیزاده نوشته است(مقالات تقیزاده،جلد چهارم ص 93-96)، و به بازآوردن از آنجا بدینجا نیازی نیست.رسولزاده قسمتی از زندگانی سیاسی خود را در ایران گذرانید و دلبستگیهایی در مملکت ما یافت.موقع استبداد صغیر بود که برای کمک به ایرانیان از باکو به رشت آمد و بعد از فتح تهران به تهران کشیده شد و به گروه دموکراتها پیوست و عضویت حزب دمکرات یافت و به مناسبت قدرت نویسندگی به مدیری روزنامهء مشهور ایران نو برگزیده شد تا اینکه در دورهء رئیس الوزرائی محمد ولی خان سپهسالار بواسطهء تقاضا و فشار سفارت روس او را از ایران اخراج کردند. (1329) پس به استانبول رفت. تقیزاده در آن ایام آنجا بود و این دو باهم مؤانس و محشور دائم بودند و در یک منزل سکنی داشتند و مدت یک سال و نیم باهم زندگی کردند.
رسولزاده بعدها با گروه ترکهای جوان همقدم شد و عاقبت به باکو رفت و از مؤسسان حکومت مساواتی آنجا شد و چون آن دستگاه بوسیلهء قدرت مرکزی شوروی و بلشویکهای قفقاز از میان رفت با مشکلات زیادی توانست خود را به اروپا برساند و بعد به ترکیه برود و بیست سال آخر عمر را در آنجا بگذراند. اما باز از فعالیت سیاسی دست نکشیده بود.وفاتش در اسفند 1333 اتفاق افتاد.
*** سابق برین یادداشت فارسی از او به تقیزاده را که بر پشت ورقهء عکسش نوشته بود در مجله چاپ کردیم (5:149) اینک سه نامهء مفصل را که از او در دست داریم به چاپ میرسانیم.هم گوشههایی از روابط آن دو انقلابی اوایل را مینمایاند و هم آگاهیهایی مفیدی از فعالیت سیاسی شخص رسولزاده را.
این سه نامه به زبان ترکی است و به لطف آقای کریم اصفهانیان توسط فاضل محترم آقای میر هدایت حصاری به فارسی درآمده است. ایشان گفتند ترکی نامهها آمیختهای است از مصطلحات قفقازیان و عثمانیان.
لازم به تذکر است که تقیزاده در همان شرححالی که از رسولزاده نوشته به نامهء مورخ 15 مارس 1917 اشارتی کرده است.
-1-
22 اکتبر 1917-باکو
دوست فراموش نشدنیام!
بامداد بود،میرزا علی محمد خان اویسی 1به اداره تشریف آوردند. احوالتان را پرسیدم. گفتند در استکهلم هستید2. آدرستان را خواستم گفتند که در برلین تشریف دارید. ایشان یکی دو روزی در اینجا هستند سپس به طهران خواهند رفت. بمحض خروج او از اداره من غرق در خاطرههای فراموشنشدنی روزهایی شدم که باهم گذرانده بودیم. ناگاه گویی خواب میبینم. پاکت آشنایی در میان چیزهای دیگر توجهم را جلب کرد. خط را شناختم.گفتم که همان است.بازش کردم،خودش بود.
دیگر اندازهء شادمانیام و احساسات صمیمانهای را که به من دست داد خودتان حدس بزنید. احوالم را پرسیده بودید. هنگام دریافت نامهء شما مشغول نوشتن جریان مبارزهای بودم که در مجلس قبل رخ داده بود. در باکو عدهای اشخاص منافق پیدا شدهاند، با عنوان «شریعتخواهی» حزب «مسلمانلیق» تأسیس کردهاند و با ما دموکراتهای ملیت پرورده به مجادله پرداختهاند. هیچ چیزی هم که نداشته باشند دل بهم زدن را دارند. رویهمرفته کارهایم زیاد خراب نیست. کار زیاد داریم و آدم کم. در اینجا فرقهء (حزب) عدم مرکزیت ترک، حزبی بنام «مساوات» تأسیس کرده3.
مقصود آن خواستار شدن تأسیس(دولت)روسیه بر مبنای فدرالیزم خواهد بود. در این روزها نخستین کنگرهء(قورولتای)حزب تشکیل خواهد شد.فرقه دموکرات ایران در اینجا شعبهای دارد که با ما مناسبات دوستانهای دارند.
اینقدر مشغولیت دارم که حتی فرصت برای نوشتن مطلبی برای روزنامه نیز ندارم.بویژه با اینکه دلم میخواهد مطلبی درباره ایران بنویسم ولی ولی وقت مساعدی پیدا نمیکنم.در این خصوص اگر شما وقت مساعدی داشته باشید (آچیق سؤز) برای هر نوع نوشتهای که دربارهء ایران باشد آمادگی دارد. آچیق سؤز سه سال است که تأسیس شده و ادامه دارد.مطبعهء مخصوصی برای خودمان داریم.نشریات «اوروج» قبل از آن متوقف شد و با ما همکاری میکند.در مقابل مضیقه گرانی به نوعی میگذرانیم.
خیلی خوشوقتم که وضعتان روبراه است. شگفتا،مگر به ایران نخواهید رفت؟ از غوغای تشکیلیون، ضد تشکیلیون حزب دموکرات نتوانستم خوب سر دربیاورم. به نظر من چنان میآید که این مبارزه بیش از آنکه بر سر شکل باشد بر سر معناست. چنین احساس میکنم که آقایان تشکیلیون اعتدالی مشرب هستند ولی ضدیون در مسلک ملی- گرایی سابق پابرجا هستند. گویا دستهء اول به انقلاب روسیه امیدهای زیادی بستهاند ودستهء دیگر در سیاست خارجی،باز هم آمر.بودن و ماندن انگلیسیها را میخواهند.
در روزهای اخیر تیگران4 در اینجا بود.بنا به گفتهء او نفاق از میان برخاسته و جریانات یکی شده است.
آیا دوستتان آقای وحید الملک نیز با شما هستند؟ اگر نزد شماست سلام مرا برسانید.به جناب آقای حسینقلی خان نواب نیز احترامات مرا ابلاغ فرمائید.همراه این نامه آدرستان را به قانطور(احتمالا کنتور)دادم و سپردم که برای شما روزنامه بفرستند. در عین حال رسالهای نیز برای شما میفرستم که خاطرات سفر من به مسکو است.
وضع قفقازیه خیلی مشوش است. اطلاعات رسیده حاکی است که قشون از میدانها بازمیگردد. معلوم نیست در مقابل این جریان (سیلاب) وضع مملکت چگونه خواهد شد.بویژه مسلمانان در اضطراب هستند.از طرفی مبارزات انتخاباتی آغاز میگردد. من نیز از جانب حزبمان در میان نامزدهای مجلس مؤسسان منظور شدهام. همراه انتخابات مجلس مؤسسان، انتخابات بلدیه، انتخابات شورای فعلهها (کارگران)، انتخابات حزب، انتخابات معدن (معادن)، و نمیدانم انتخابات چه و چه.. نیز هست.در میان اینهمه انتخابات غرق شدهایم. روسیه کاری جز انتخابات و حرفی غیراز قطعنامه ندارد.(ولی) عاقبتش خیر است.
دستتان را میفشارم،دوست من.
محمد امین
محمد علی هم سلام دارد.از اینکه نامه را بواسطهء در دسترس نبودن کاغذ مارکدار ترکی،روی کاغذ مارکدار روسی نوشتم پوزش میطلبم.یادم هست که زمانی دو نفر ترک با یکدیگر با زبان فارسی صحبت میکردند شما خوشتان نیامد و بیاناتی فرمودید. لذا من بیادم افتاد که از من نیز پسندیده نخواهد بود و پاسخ نامه را بزبان ترکی نوشتم5.
-2-
19/2/1924
دوست عزیز و محترم من
احوال شما را از آشناها در استانبول جویا شدم.از تأهل اختیار کردنتان مسبوق شدم.ضمن عرض تبریک سعادتمندی شما را خواستارم.
از شما هنگام عزیمت از مسکو به پتروگراد جدا شده بودم6.فرار کردن از آنجا ضرورت پیدا کرد.هنگامی که در برلین بودم در سایهء التفات میرزا رضا7ضمن صرف چایی در دولتسرای عالی ایشان با عدهء زیادی از دوستان قدیمی تجدید دیدار نمودم و ذکر خیری از شما کردیم.بخاطر عجلهای که در خروج از برلین پیشآمد موفق به ملاقات با خود میرزا رضا خان نشدم و از اینجا به خود وی نامه نوشتم.نوشتن نامه از اینجا به شما و ایشان لازم بود.مع الاسف در اینجا(سه!)آدرسی که شما نوشته بودید مفقود شد. اینبار با استفاده از مجموعهء(مجلهء)«ایرانشهر»آدرس شما را اقتباس و مبادرت به نوشتن نامه کردم.
در اینجا شاید به سمعتان رسیده است،دعوایی را که با روسیه داریم ادامه میدهم. نشریهء جدیدی بنام«قفقازیه»منتشر میسازم.دوره از آن را برای شما میفرستم.از کتبی که منتشر کردهام از هریک نسخهای برای شما میفرستم.امیدوارم شما نیز همراه دوره «کاوه»که در مسکو وعده کرده بودید،لطف نموده نسخههایی از آثار منتشرهء خودتان برایم ارسال فرمائید.کار من هم اینچنین شده است.میگردم و میچرخم باز به استانبول میآیم.دلم میخواست لااقل یکی،دو سالی را در اروپا بگذرانم ولی باز به زمان نامساعدی برخورد کردم.در اینجا احساس تنهایی میکنم.عائلهام در باکو است.آقای عباسقلی نیز که در مسکو دیده بودید در اینجاست.در طهران بوده،اخیرا آمده است به حضور انور شما سلام میرسانند.آقا محمد علی در طهران است.
مکتوبی از شما در روزنامهء«ایران»خواندم8.در آن در اینکه در آلمان خواهید ماند یا نه با تردید سخن بمیان آورده بودید.شگفتا،مگر قصد سفر به جایی را دارید؟ بهرحال میخواهم از چگونگی احوال شما باخبر باشم.با زندگی زناشویی جدیدتان چطورید؟
اکنون که منزلم در«چارسوقپو»است،هرروز هنگام برگشت به خانه از مقابل جامع(مسجد)عتیق علی پاشا که میگذرم،آپارتمان«فرح»را بخاطر میآورم. هنگامی که اعلانات درسی را میبینم.معلم شما در حافظهام جان میگیرد.عجبا،آیا به تهران نخواهید رفت؟مطمئنم که با سؤالهایم شما را(ناخوانا)نخواهم کرد.تأثیر مکان و زمان هر اندازه هم که باشد گمان میکنم قادر به زدودن دوستی قدیمی نخواهد بود.ضرب المثلی در آذربایجان هست که میگوید:«همهچیز تازهاش،ولی دوست کهنهاش.»البته بخاطر دوستی قدیمیمان خود را مجاز به تصدیع اوقات شریفتان دیدم.امیدوارم در ارسال پاسخ نامه که متضمن گزارش احوالتان نیز باشد،مضایقه نخواهید فرمود.
به مطبوعه اخیرتان دربارهء مسکو،بسیار علاقهمندم9
آیا از دوستمان حسینقلی خان10خبری دارید؟به تمام دوستان سلام برسانید.
باقی خلوص و احترام
محمد امین
19/2/1924
استانبول
چارسوقپو، قندیللی سوقا(ق) – نمره 5
-3-
15 مارس 1924
استانبول
دوست عزیزتر از جانم
نامهء مورخ 4 مارس شما را که مشحون از صمیمیت و سرشار از محبت و در حقیقت یکی، دو سالی در اروپا باشم، باز هم نصیبم نساخت.در اینجا زندگی به همان طرز زندگی مشترکی که در بالا و پائین آپارتمان«فرح» داشتیم، بار دیگر ضرورت پیدا کرده است. ولی از طرف دیگر از این ضروریت زیاد هم دلتنگ نیستم. زیرا بواسطهء نزدیک بودن به کشور اینجا برای ایفای وظایف من، خیلی مناسبتر است.
اکنون اجازه بدهید که به مسأله مهمی که با نزاکت و صمیمیت زیاد اشاره کرده بودید، بپردازم:
تلاشها و فعالیتهای ما در ترکیه و عدم حضور ما در(ناخوانا،شاید جای دیگر) ایجاد شبهه و گمان کرده که ما احتمالا به حساب (نفع) ترکیه فعالیت میکنیم. نمیدانید از پیدایش چنین گمانی بویژه در دوستان صمیمی نظیر شما و علی العموم در بین دوستان ایرانی ما تا چه اندازه متأسف میباشیم.
اگر مناسبات ترکیه و آذربایجان، بشکل جدی دنبال شود حزب مساوات از جانب ایرانیان بهعنوان (ترکچی) (طرفدار ترکیه) و از طرف ترکها بعنوان«انگلیسچی» و حتی «ایرانچی» متهم میگردد. این اتهام از طرفی به مفکورهء جمهوریتی بود که ما تشکیل داده بودیم و نسبت به زبان مردم استنادی ایدهآل و موافق زمان و دموکراسی داشتیم و از سوی دیگر بر اصل عدم تکیه بر افکار جهانگیرانه مجرد و غیرقابل تطبیق و تکیه بر منافع حقیقی مثبت و منفی بود. که موجب سوء تأویل و در نتیجه منجر به سوء تفاهمات میشود و ما سیاوشوار مظلوم واقع میگردیم.
همسایه بودن و همدین بودن ایران با ما و داشتن روابط اقتصادی بسیار وسیع و مشترک بودن ذوقهایمان و قرابت احساسمان نمیتواند مورد تقدیر ما قرار نگیرد. بهمان دلیل،همانطور که فرمودید، احتراز از هر نوع اظهاراتی از جانب ما که موجب خوف و اندیشه ایران باشد، ضرورت پیدا میکند 14.
در این خصوص که اتخاذ چه نوع خط حرکتی در آذربایجان قفقازیه (یا به تعبیری که شما مناسب دیدهاید «اران»)15 ضروری و اصلح میباشد با کمال خلوص نیت و اطمینان منتظر دریافت تصورات شما هستم. و از همین حالا تأیید میکنم که نظریات شما نه تنها بهیچوجه مرا ملول نخواهد ساخت بلکه برعکس بسیار مستفید و ممنون نیز خواهم شد و در مقابل صمیمیت شما بسیار مشکور خواهم بود.
باید عرض کنم که از سوء تفاهماتی که در افکار عمومی ایران پیدا شده است دائما متأثرم. جستجوی واسطههایی که بتوانند این سوء تفاهمات را بر طرف کنند از اشتغالات دائمی من است و در رأس همه قرار دارد به ارشادات صلاحیتدار آن دوست عزیز در اینباره اهمیت و قیمت زیادی قائل هستم و بیصبرانه منتظر پاسخ شما میباشم.
امتنان مرا از رفیقهء محترمه که دربارهء من بذل لطف و مرحمت فرموده بودند با خالصانهترین سلامها و احترامات به خدمتشان ابلاغ فرمائید.سلامتی و رفاه شما را صمیمانه آرزومندم.
به دوستان میرزا رضا خان،سلام برسانید.عباسقلی بیگ نیز عرض سلام دارند…
دوست قدیمی و حرمتگذار شما
محمد امین
ب.ت:
از آثاری که ارسال فرموده بودید بویژه تشکر میکنم. اگر دورهء دیگر از«کاوه» بفرستید بیشتر متشکر خواهم بود.
اشاراتی که دربارهء محرمانه بودن نامهتان فرموده بودید طبعا شامل این نامه نیز که جواب آنست خواهد بود.محمد امین
(ترجمهء میر هدایت حصاری)
یادداشتها از مدیر مجله
(1)-شاگرد نخستین دورهء مدرسهء علوم سیاسی که در آنوقت در بادکوبه و آتاشهء قونسلگری بود.علاقهای به نویسندگی سیاسی و روزنامهنگاری داشت و چند رسالهء سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ازو چاپ شده است.مجلهء«جرقه»هم توسط او در بادکوبه منتشر شد.بعدها که به تهران آمد به مدیر کلی وزارت فوائد عامه رسید.
(2)-تقیزاده برای شرکت در کنگرهء سوسیالیستها به استکهلم رفته بود به همراه وحید الملک شیبانی.
(3)-مساواتیها بعدها منشأ جریانهای مهم در قفقاز شدند و حکومت مساواتی را تشکیل دادند.
(4)-ظاهرا همان تیگران است که از اعضای فرقهء دموکرات بود و نامههایی ازو در کتاب «اوراق تازهیاب مشروطیت»چاپ کردهام.
(5)-نکتهء عجیبی است.زیرا تقیزاده همیشه از مدافعان زبان فارسی بوده است.
(6)-اشاره است به موقعی که تقیزاده برای عقد قرارداد تجارتی به مسکو رفته بود(1921).
(7)-میرزا رضا خان تربیت.
(8)-تاکنون این مکتوب را ندیدهام.
(9)-این«مطبوعه»را هم ندیدهام.
(10)-حسینقلی نواب.
(11)-به همین لفظ.
(12)-میرزا رضا خان تربیت.
(13)-سفری است که تقیزاده به درخواست فروغی وزیر خارجه کابینهء سردار سپه برای مذاکره با ماکدونالد به انگلستان رفت.
(14)-یعنی پانتورکیستها.
(15)-اشاره است به آنکه تقیزاده در قبال مساواتیها که نام آذربایجان را برای سرزمینهای شمال ارس جعل کرده بودند اصطلاح درست و قدیمی«اران»را استعمال کرده بوده است.
منبع: مجله آینده » سال چهاردهم، فروردین و اردیبهشت 1367 – شماره 1 و2
دستهها:رنگارنگ
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.