عباس جوادی — پروفسور ایلبر اورتایلی یکی از معروف ترین تاریخدانان ترکیه است و شاید از نظر تبدیل علم تاریخ به چیزی قابل فهم و مردمی، انتشار کتاب و مجله و مقاله نویسی فعالترین تاریخنویس کشور است. او که تا چندی پیش رئیس کاخ موزه توپ قاپی استانبول هم بود فارسی و عربی را هم بخوبی انگلیسی و آلمانی و روسی میداند. استاد اورتایلی هر هفته یک مقاله در روزنامه «ملیت» مینویسد و در این مقالات موضوعات اغلب خسته کننده تاریخی، سیاسی و فرهنگی را بزبان مردم «خرد» کرده شرح میدهد. موضوع اصلی تخصص اورتایلی تاریخ عثمانی است اما او در باره همه کشور ها و موضوعاتی که به نوعی مربوط به تاریخ عثمانی و ترکیه میشود تحقیق میکند و مینویسد. او که بطور منظم به این کشور ها سفر هم میکند از ایران هم چندین بار دیدن کرده است. بعد از یکی از آخرین سفر هایش به ایران که سه سال پیش بود مقاله ای، باز در «ملیت» نوشت با تیتر «فرهنگ ، خمیرمایه پایداری ایران است.» من هر چه جستجو کردم ترجمه فارسی این مقاله را پیدا نکردم و بدین جهت خواستم چکیده آنرا تقدیم شما کنم.
مقاله با شرح حالی ازرستوران سنتی «عالی قاپو» در تهران شروع میشود که هنگام دیدار اورتایلی خوانندگان آذربایجانی، فارس و بلوچ ترانه های ملی و محلی خود را اجرا کرده اند. «اما این رنگارنگی منحصر به این رستوران نیست. تهران هم همینطور است. ایران یک امپراتوری است که اجزاء تشکیل دهنده آن زبان و فرهنگ خود را نه با دعوا و مناقشه بلکه با خوشی و هم آوازی حفظ میکنند. شعرای آذربایجانی شعر ترکی را با بهترین عروض سنتی میسرایند. بلوچ ها و کرد ها هم زبان خود را بخوبی بکار میبرند. اما عنصر اصلی این هم آوازی و هماهنگی، فرهنگ و زبان فارسی است. کوشش همه آنست که فارسی را بخوبی یاد بگیرند، شیفته شعر فارسی شوند و و صد ها بیت شعر را ازبر کنند.
روشنفکر ایرانی دوزبانه است. کسی که مثلا در آذربایجان کار کرده زبان ترکی را میاموزد. در اینجا اورتایلی نام رئیس جمهوری محمود احمدی نژاد را ذکر میکند که ترکی را یاد گرفته و سپس از شهریار، شاعر آذربایجانی سخن رانده میگوید که او نمونه روشنفکر ترک ایرانی بود. «روشنفکران ترک ایران میگویند : ایران را ما ساختیم، اینجا سرزمین ماست.» براستی هم کسانی که تعبیر «ایرانشهر» متون ساسانی را بصورت نام این مملکت و مردم آن در آوردند، خاندان های ترک سلجوقی ایران بودند. البته ایلخانیان هم که از تبار چنگیز خان بودند به همین سنت ادامه دادند. عناصر قومی ایران از پی نابود کردن همدیگر نیستند بلکه روی یک دشک به رقابت میپردازند. از سوی دیگر، برخلاف آنچه که بعضی ها میگویند، علت اصلی خصومت بین گروه های قومی غالبا نه عوامل اقتصادی بلکه محرومیت یک گروه قومی از حس اعتماد به نفس و بیان خود است.
بنظر استاد اورتایلی، کلید و نام این خود آگاهی، زبان و ادبیات آن گروه قومی و هویت علمی است که آن ادبیات در طول تاریخ بوجود آورده است. اجزاء تشکیل دهنده امپراتوری ایران در گذشته اینچنین بوده و امروزه هم همینطور است. بین اصفهان و یزد، وسط صحرا، زادگاه رئیس جمهور سابق خاتمی، اردکان، قرار دارد که با ملا هایش معروف است. در دور و بر اردکان آبادیهائی از قبیل چاکچاک، پیر سبز، پیر نراقی و پیر بانو پارس وجود دارند که زرتشتی نشین هستند و هنوز بعضی ها آنجا زندگی میکنند. تصور میرفت که زندگی آنها در این دوران به پایان خواهد رسید. نخیر، هنوز ادامه دارد. نوادگان هخامنشیان به فرهنگ اجدادشان احترام میگذارند. اینرا میتوان درک کرد. اما دیگر گروه های قومی-اتنیکی هم نسبت به دین زرتشتی احساس نزدیکی متصوفانه ای دارند.
کاوش های باستانشناسی اخیر قدمت حتی بیشتر تاریخ ایران را نشان میدهند. برخورد حیرت آور و قابل ستایشی است که مثلا باستانشناسان آذربایجانی ایران در حسنلوی آذربایجان غربی آثار مربوط به هزار سال قبل از میلاد را از زیز خاک بیرون میاورند اما این اکتشاف موضوع تفاسیر خنده دار قوم گرایانه نمیشود.
کاخ موزه توپ قاپی و موزه ایران باستان
موزه ایران باستان که با معماری خود نیز جزو جالبترین نمونه های معماری جهان است هر سال با آثارجدیدی پر میشود که باعث تحلیل ها و تفاسیر جالب جدیدی میگردند. در ایران مشکلات اقتصادی و کاستی های زیر بنائی وجود دارد اما فرهنگ ایران مهمترین خمیرمایه این کشور است. در مقایسه با جوانان ما در ترکیه که از شعر و تاریخ بدور هستند، فرق ایران در اینست. البته کسانی هم هستند که پاک از دنیا بیخبرند.بعضی از محافل واشنگتن تصور میکنند ایران در صورت حمله در اسرع وقت تکه پاره خواهد شد واحتمالا تصور میکنند که درنظام جدید است که بخود خواهد آمد.
تصویر روشنفکر ایرانی
در اینجا ایلبر اورتایلی با طرح این سوال که «ایرانی تحصیلکرده کیست؟» مینویسد: در کنار سرسبزی های مازندران و سواحل خزر، ایران سرزمین صحرا های وسیع است. پایتخت کشور، تهران، در دامنه های کوه بلند دماوند قرار گرفته و شمال تهران زمستانها برف آلود و تابستانها خنک است. رفاه مردم شمال تهران با خانه ها وحیاط های بزرگ و زندگی مرفهی که دارند در ترکیه سالهای 1960 و حتی 1970مورد رشک و حسد مردم قرار میگرفت. امروزه بورژوازی کنونی ترکیه از آن سطح رفاه بالاتر رفته است اما رفاه شمال تهران مثلا نسبت به آنکارا و یا حتی ازمیر هم مثل خواب و خیال است. اما جنوب تهران میسوزد. این منطقه با شلوغی، تنگاتنگی، بی درختی و بی آبی خود مشهور شده و امروزه هم درجه جرایم و بزهکاری در این منطقه شهر بالاست.
طبقه بندی روشنفکران چنین دنیای متضادی مشکل است. نخست وزیر قوام السلطنه بعد از جنگ جهانی دوم یکی از افرادی بود که شاه جوان را هدایت میکرد. اگر چه تصمیم نهائی را دولتهای بزرگ گرفتند، اما قوام السلطنه در بیرون کردن شورویها از ایران نقش مهمی بازی کرد. با اینهمه، کسی که برای آخرین مذاکرات از طرف خاندان پهلوی به مسکو پیش استالین رفت شاهزاده اشرف خواهر شاه بود که یکی از چهره های بدنام تاریخ ایران است. گفته میشود اشرف رهبر کرملین را مسحور خود کرده بود. او که در دوران بعدی بعنوان «شاهدخت فساد» مشهور شد با زبانها و هنر غرب بخوبی آشنا بود و در واقع هنر بیانش هم قوی بود.
نخست وزیر قوام السلطنه هم دارای کلکسیونی از آثار شیشه ای چند هزار ساله بود. این کلکسیون هنوز در کاخ کوچک قوام السلطنه که نمونه زیبائی از معماری ملی ایران در اوایل قرن بیستم است و در گذشته متعلق به خانواده او بود به نمایش گذاشته شده است.
قوام السلطنه هم سیاستمداری بلند پایه و هم آدمی با سواد بود. در دولت عثمانی هم سیاستمداران، دیپلماتها و افسران بسیاری داشتیم که حداقل در سطح قوام السلطنه بودند. اما داشتن کاخ ها و کلکسیون های شخصی ویژگی ایران و مصرخدیویان بود.
دیپلماتهای ما در تاریخ و جغرافیا ضعیف اند
در عثمانی، بعد از فاتح سلطان محمد خان چندان کس دیگری نیست که مجسمه جمع کند و صاحب کلکسیون باشد. اینرا هم میدانیم که نقاشی ها و مجسمه هائی که فاتح جمع کرده بود بعدا در زمان بایزید دوم پخش و پلا شد. اما زبدگان عثمانی همیشه به جمع آوری کتاب علاقه داشتند. کلکسیون غنی ظروف چینی کاخ موزه توپ قاپی را فاتح سلطان محمد جمع کرده و بعد ها این جمع آوری ادامه یافته است. جمع آوری ظروف چینی بیشتر برای استفاده شخصی بوده است تا نمایش و کلکسیون.
معلوم است که روشنفکران ایرانی محدود به این چارچوب نبوده اند. بین ملا ها کسانی مانند آیت اله مدرسی هستند که هم در حقوق اسلامی صاحب نظرند و هم حقوق روم و ادبیات را بخوبی میدانند. در ایران خواندن و نوشتن هنوز یک مسئله هست اما در دور ترین قصبه ها میتوان افرادی را یافت که ظاهرشان پر اعتنا نیست اما آنقدر با معلوماتند که میخواهی ساعتها هم صحبتشان شوی. هیچ تعجب نکنید اگر این انسانهای خاکی و متواضع، ادبیات ایران را به نقد و تحلیل بکشند و یا از بررسی های بین المللی سخن بگویند زیرا برعکس بازار نشر و مترجمین ترکیه، ایرانیها تقریبا تمام آثار خارجی مربوط به ایران را ترجمه و منتشر کرده اند. این علاقه محدود به ایران نیست. در باره اسپانیای فرانکو، آلمان دوره رنسانس، روسیه و ترکیه هم اثار بیشماری ترجمه و حتی تالیف شده است. ایرانیها مترجمین خوب و ماهری هستند.
در میان سیاستمداران بلند پایه هم زیادند کسانی که اهل دانش و سخن هستند. وضع آرشیو ها و کتابخانه ها منظم است و متاسفانه باید بگویم نظام و نشریات وزارت امور خارجه ایران قابل مقایسه با آرشیو وزارت خارجه ترکیه نیست. ترکیه در زمینه های صنایع و مهندسی پیشرفت چشمگیری داشته اما ضعف سواد تاریخ، جغرافیا و ادبیات که در دیپلماتهای ما دیده میشود آینده ثروتهای مادی ما را هم به خطر میاندازد زیرا روشنفکرانی که نمیتوانند هویت تاریخی و ملی خود را بسازند معلوم نیست جامعه خود را به کجا خواهند برد.
و بالاخره جمله پایانی مقاله استاد ایلبر اورتایلی: نمیتوان شیفته این موضوع نشد که جامعه ایران همزمان با ثروتهای مادی و مشکلاتی که دارد صاحب هویت قوی فرهنگی است.
—————————–
در ضمن بخوانید:
خلیل ایناجیک: تاثیر فرهنگ ایران بر امپراتوری عثمانی
ایلبر اورتایلی: «البته من ملی گرای فرهنگی هستم»
عباس جوادی: سلجوقیان: دولتی ترکی و ایرانی
عباس جوادی: لشکر و دولت در دوره آق قویونلو
دستهها:ترجمه ها, زبان، هویت و ملیت
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.