
نقشه ابراهیم متفرقه عثمانی از «ممالک ایران»، حدودا سال 1729 میلادی (تقریبا هفتاد سال پس از اولیاء چلبی)، استانبول
سیاحتنامه اولیا چلبی، سیاح معروف عثمانی (۱۶۱۱-۱۶۸۲) که حدودا ۳۷۰ سال پیش دیدههای خود را از دهها مملکت و سرزمین جهان آن دوره در یازده جلد به قلم آورده، نکات و تفصیلات فوق العاده جالبی در باره بسیاری نقاط ایران آن زمان، زندگی مردم و فرهنگ و زبان آنان دارد که تا کنون عموما از حیطه توجه ایرانیان به دور ماندهاست.
در رابطه با دوره صفوی، تاریخنویسی ایرانی از قرن بیستم به بعد به خوبی از تواریخ و سیاحتنامههای اروپایی استفاده کرده، اما سفرنامههای شرقی مورد توجه چندانی قرار نگرفته اند. یک دلیل این امر کم بودن سیاحتنامهها به زبانهای اصلی خاورمیانه یعنی عربی، فارسی و ترکی است، در حالی که در باره همین دوره میتوان آثار فراوانی به زبانهای اروپایی یافت.
چلبی از سیاحان معدودی است که از عثمانی برخاسته، در کشورهای دیگر و همسایه سفرکرده و خاطرات سفر خود را به زبان خود، یعنی ترکی عثمانی ثبت کردهاست. این در عثمانی مصادف است با زمان سلطان مراد چهارم و در ایران زمان سلطنت شاه صفی. یعنی مدت کوتاهی پس از عقد قرارداد صلح بین ایران شیعه و صفوی، و عثمانی سنی.
چلبی دو بار (۱۶۴۷ و ۱۶۵۴) به ایران رفته و دیدهها و یا گاه شنیدههای خود را از شهرها و ولایات گوناگون شمال غرب ایران آن دوران از قبیل تبریز، اردبیل، ارومیه، مراغه، همدان، نخجوان، گنجه، ایروان، تفلیس، دربند و باکو به قلم آوردهاست. در آن دوران هنوز شرق مسلمان تحت حاکمیت دو امپراتوری بزرگ عثمانی و صفوی بود وهنوز قفقاز از ایران جدا نشده بود.
از این خاطرات تنها شرح مختصر سفر تبریز همراه با توصیف بسیارمختصری در باره مراغه، اردبیل و ایروان در سال ۱۳۳۸ از سوی مرحوم حسین نخجوانی به فارسی ترجمه و در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز به چاپ رسید، اما باقیمانده این بخش نسبتا بزرگ هنوز به فارسی ترجمه و چاپ نشدهاست. ترجمه کامل و مقایسهای انگلیسی مجموعه بخش ایران صفوی از سیاحتنامه اولیا چلبی در سال ۲۰۱۰ توسط حسن جوادی و ویلم فلور انجام شد و از سوی انتشارات «میج» در آمریکا به چاپ رسید.
رادیو فردا در سلسله مقالات هفتگی، چکیده مهمترین جنبههای بخش ایران این خاطرات را به خوانندگان خود تقدیم میکند. تلخیص و ترجمه از اصل ترکی عثمانی به فارسی و از سوی عباس جوادی انجام گرفتهاست. آنچه در زیر خواهید خواند، بخش ششم و پایانی این سلسله است.
جا دارد تاکید کنیم که مطالعه پانویسها به درک بهتر متن و شرایط آن دوره تاریخی کمک خواهد کرد. تصویرهای این نوشته از سفرنامههای سیاحان اروپایی تا اواخر قرن نوزدهم است. آنچه که در داخل پرانتز خواهید خواند، توضیحات مترجم است.
اوصاف قلعه و شهر قزوین – خان نشینی است وسیع و پراهمیت که در عراق عجم و سرحد ایالت بغداد قرار دارد. خان آن شاه صفی قلی جیغالی علی خان نام دارد که از خاک هرمز آمده و خانی است بنام و صاحب کلام. دوازده حاکم زیر حکم او هستند که آنها نیز به نوبه خود حکومت می کنند و قانون ایران زمین چنین است. سیصد و چهل و پنج روستای بزرگ تحت حکومت اوست که هرکدام از آنها خود چون شهری وسیع است. قزوین دارای ملا، مفتی و نقیب الاشراف خود است و دویست مسجد دارد. مسجد و محراب هست، اما جماعتی نیست که به این مساجد برود. چندین و چند مدرسه، تکیه و مکتب دارد. چشمه های بسیار هم دارد، اما مردم اکثرا به کمک گاو از چاه آب می کشند. در داخل شهر جویبارهای آب موجود نیست، اما درنزدیکی بازار و مسجد بای طمور خان چشمه و جویباری هست که نشان از آب کوثر دارد، اما به خلق شهر کفایت نمی کند. قزوین حدود سیصد قصر دارد که مشهورترینشان عبارتند از قصر مخصوص خان ها، قصر ملاجاء، قصر منشی، شاه بندر و «سرای آقا». به گفته آقای کلانتر دو هزار و هفتاد دکان دارد. برخی از آنان کارگاه هستند. بازار سرپوشیده ندارد. قهوه خانه ها و دکان های سلمانی اش بسیار تمیز هستند. به غیر از این، هفده هزار چاه در باغ و بوستانش دارد که همه عمارت های شهر از همین چاه ها آب می گیرند. در قزوین استادان برجسته طبابت و جراحی از دیار های گوناگون جمع آمده اند که از میان آنان گنجعلی حقا که جراحی بی بدیل است. اقوامی که در داخل شهر گردآمده اند کُرد های شاهی و و قوم دیلمی است. هنگامیکه حقیر از این شهر دیدن کرد، بیست و دو شاعر صاحب دیوان در شهر بود، از جمله همایی، کاشایی و پنجاهی.
لباس و نام و زبان مردم قزوین: مردان شهر سربند رنگارنگ و دستار سفید بر سر بندند و پیراهن و جامه چند رنگ پوشند. زنانش پیراهن سفید بر تن کنند، پیچه و روبند بندند، چادر و برقع پوشند و پای افزار چند رنگ بر پا کنند. اکثر القاب مردان چنین است: علی بشنو، قلی سنجه، میرزا جلی، حیدر قلی، هرمز آقا. القاب زنان هم چنین است: ثمه خانم، هویدا، ماهیه، هما خانم. نام غلامان: فراج غلام، سرند غلام، الوند غلام، بوداق غلام. نام کنیزها و جاریه ها: زبیده، دمساز، چاره ساز، مه پاره، عشوه باز و شهناز. اکثر اهالی قزوین عارف و ظریف، فصیح و بلیغ هستند و از این رو با همدیگر به فارسی نازک (ظریف) سخن گویند، اما عربی نیز می دانند. زبان و اصطلاحاتشان: جمله خلق قزوین کُردی، ترکمانی یقه، فارسی، عربی و پهلوی می دانند، اما نوکرانش (سربازان و خدمتکارانش) به لهجه مغولی سخن گویند. از آنجا که هوای قزوین معتدل است، اهالی آن اکثرا سپید رو، قوی بدن و گاه گندم گون هستند و قد و قامتشان میانه حال است. جوانان قزوین در عراق عجم، کاشغر و خراسان با حسن جمال و لطف اعتدالشان مشهورند.
محصولات، خوردنی ها و گردشگاه های قزوین: هفت گونه گندم دارد و جوی آن دانه دار است. لوبیای دانه دار و فراوان دارد. نان «چاغل» اش مانند گل پنبه سفید است. نان لواش، کعک همدانی، شوربا و آشوره اش در دیار دیگر یافت نمی شود. چهل گونه گلابی دارد. انگور آبدار، آلوی خوشخوار، بادام و شفتالو، خربزه و هندوانه اش معروف است. هر سوی قزوین گردشگاهی است همانند روضه رضوان، لیکن شناخته ترین آنان عبارتند از: هزارباغ، چارباغ شاهان، قویاخ باغ شاهان و باغ های خیابان و مندی ماه.
اوصاف شهر نهاوند – سخندانان عجم این شهر را «نهراوند» نامند. به زبان مغولی نامش «ساره سوری» یعنی قلعه «ساره» است. داخل قلعه حدود یکهزار باغ و خانه هست. خان نشینی جداگانه است.در گذشته، خان شهر یک گرجی صاحب کرم به نام «بوری خان» بود. چهار مسجد دارد، از جمله مساجد عمر، ساریه وهارون الرشید. چندین بار دچار حمله و قتل وغارت شده و به دست تیمور و آل عثمان خراب گشته، اما دوباره معمور شده است. شهری است باستانی در عراق عجم و نزدیکی همدان که از پایتخت های پادشاهان قدیم است. محیطش برابر با یکهزار قدم است. خان شهر سه هزار نوکر برگزیده دارد. مردمش کُردها و شیعه ها هستند (38) . اشراف و اعیان، جراح و طبیبان بسیار دارد. مردمش جامه های رنگی پوشند و زنانش تاج سیم و زر بر سر نهند. نقاب بر رخسار زنند و کفش های سبز آسمانی پوشند. نام زنانش از جمله چنین است: گل دمیده، گل دمدم، گل اندام، گلچین، گل شاخ، گل بوی، عطر شاه، نومه خان، نومیکه خان، هما خان، النجه خان، گلرخ، پری پیکر. نام غلامانشان چنین است: ترمد، جان بولاد، های های، وای وای، های قلی، وای قلی، قرجفا، حرم، کندیرلی، قره قای، بای اولان، سنده ی، سوندل، غلام شاد، شادی. برخی نام های کنیزان و کنیزان آزادشده چنین است: جکه جان، جدارلی، زنبقه، سنبله،، سنبله، فدنه، خناسه، سنّته، یمانه، پیمانه، کندیده، خرّمه، سراه بان، سروقد، درخشان، شهناز و جان جهان. هفت حمام دارد که حمام های پیر بوداق خان، سنان پاشا و منشی آقا معروف ترینشان است. یکصد و سی حمام خصوصی در قصرها و اقامتگاه های شخصی مردم هست. آنها که این را (به من) گفته اند از این جهت احساس غرور می کنند ومن می دانم که آنها حقیقت را می گویند. ولایت نهاوند یکصد و پنجاه روستا دارد که هرکدام به اندازه یک شهر بزرگ است و مسجد و کاروانسرای خود را داراست.
اوصاف شهر همدان – به گفته مورخین عجم، عرب و هندوستان و همچنین «تاریخ ینوان یونان» (39) بانی این شهر جمشید ابن شداد بود که در کوه بیستون گنجی عظیم یافت و همین ثروت را صرف ساختن این شهر نمود. در تاریخ مقدیسی ارمنی، از این شهر همچون «مردجواز» نام برده می شود. در زبان مغولی به این شهر «قالجاق» می گویند و در زبان یونانی نام آن «دارینه» (دارانیا) است، زیرا همدان یکی از پایتخت های پادشاه دارا بود. کردها این شهر را «هم اودان» می نامند که معنی ««شهر پرآب» می دهد. اما نام فارسی این شهر همدان است. قلعه شهر به شکل مثلث و محیط آن برابر با چهار هزار قدم است. خندق دور و بر این قلعه عمیق نیست، زیرا دیوار های قلعه بلند نیستند. چهار دروازه با نام های قم، بیستون، درگزین و بغداد دارد. در داخل قلعه حدودا دوهزار حجره کوچک هست. این قلعه ضمنا دارای حمام، مسجد، خان و دکان های خود است. به اندازه کافی اسلحه و توپ هم دارد و یکهزار سرباز در آنجا مستقر هستند. ایالت همدان شامل حدودا پانصد روستای آباد است. خان نشینی جداگانه است. «جان آپای» که خان شهر است، سه هزار غلام، زنده خوار و حدود سه هزار اسب سوار جنگاور و دلاور دارد. یک ملا، خواجه انام (40) سید السادات (نقیب السادات، رییس سید ها)، دیز چوکن آقاسی (رییس غلامان)، یساول آقاسی (رییس نگهبانان)، کلانتر، منشی، داروا (41) و شهبندر (رییس ماموران گمرک و بازرگانان) دارد. نُه عدد مدرسه دارد که حجره هایش خالی هستند (شاگردی ندارند). چهل مکتب کودکان دارد که مشهورترینشان خرم آباد، جهانشاه، گنج یار و هماوران هستند. یازده تکیه صوفیان دارد که معروف ترینشان تکیه های گنج یار، امام تقی، عرب جباران و شاهرخ نام دارند. همه آنها درویشان بکتاشی هستند. یکصد و پنجاه چشمه و تعداد زیادی «سبیل» (چشمه های عمومی برای استفاده مردم) در کوچه و بازار دارد. محله های کنار شهر که در دامنه کوه بیستون قرار دارند، شامل سه هزار خانه هستند. این خانه ها حصار و دیوار ندارند و به همین جهت خلقش از دست کُردها تحت آزارند. شاهراه ها و کوچه و بازارهای همدان پاک و تمیزند، زیرا از آنجا که شهر در دامنه های کوه بیستون قرار دارد، بیش از سیصد جویبار به آرامی به شهر جاری است. حبوبات و گیاهانش فراوان، اما میوه اش اندک است.
ستایش کوه بیستون عبرت نمون – کوه بیستون چندان بلند نیست، لیکن بخاطر عبرت نما بودنش، مشهور آفاق است، زیر این کوه را تراشیده و کنده اند. در محوطه زیر کوه اگر چند هزار سرباز نیز جمع شود، جایشان تنگ نمی شود. زیر صخره ها همانند صحرای وسیعی است با حوض و آشیانه های وحوش و پرنگان گوناگون. اما این صحرا بدون هیچ ستونی زیربیستون قرار گرفته و با اینهمه کوه فرو نمی ریزد. از این جهت به آن «بیستون» گویند. کردها، ترکمانان افشار و ترکمانان یقامان (یقه) همراه با هزاران راس احشام خود شش ماه گرم تر سال را در آنجا استراحت می کنند.
شهر همدان و مردم آن – در بازارهای شهر بسیاری فواره ها و شیرهای عمومی آب هست که در ماه تابستان آب زلالی به سردی یخ در اختیار مردم می گذارد. مجموعا هشت هزار ساختمان دارد. مشهورترین این ساختمان ها حمزه سلطان، پیر بوداق و الم شاه خان نام دارند. در سه منطقه شهر مهمانسراهای رعنا دارد. کاروانسرای فرهاد پاشا و مهمانخانه لوند خان معروف ترینشان است. یازده خان و بازارچه دارد که بازرگانان هند، سند، روم، عرب و عجم در آن دکان ها مال خود را به فروش می رسانند. در های آن از فولاد نخجوان است. بازار اصلی اش دوهزار دکانچه دارد و پاک و تمیز است. اما بنای این دکان ها به خوبی دکان های حلب، شام و بورسا (در غرب آناطولی) نیست. کوچه ها و جاده های همدان چوب فرش است. هفت حمام عمومی و تخمینا دویست حمام در قصرها و اقامتگاه های شخصی وجود دارد. رنگ و روی مردم: جمله مردمش سیاه وش و گندم گون، قدبالا و تواناهستند. مردان همدان پیراهن چند رنگ می پوشند و سربند و تاج چند رنگ صفوی بر سر می کنند. شلوارشان به پایپوششان بند است. جامه سبز و یا چند رنگ و کفش سبز، سورمه ای و یا نارنجی به پا می کنند. زنانش کلاه نمدین (عراقی) طلایی و یا نقره ای و عرق چین دیبا بر سر می کنند و چهره خود را با برقع حریر و پیکر خود را با چادری از کتان مرغوب می پوشانند و به این طرز در کوچه و بازار رفت و آمد می نمایند. برخی از نام های مردان همدان: قره خان، قره جان، قره قول خان، قره یبره، سیف الدین، شمسی، خرم قای، صونقور قای، شاه لوند قای، کیجه بای، الوند آقا. برخی از نام های زنان همدان: مرجنه خانم، هنگوله خانم، شادباد خانم، مرحبا خانم، گلبن خانم، انزله، تنزیله، گلچهره، ملک روح، جاندلان و شاهبان.غلامانش اکثرا گرجی هستند و نامشان چنین است: قلی، یشار (یاشار)، شاه بنده، خدابنده، گل گیت، چاراپار، الاتلی، پرویز، بهرمان، یارعلی، قوتلی، قلندر و صیامی. جاریه ها و کنیزانش گرجی ها و روس هایی هستند که از گیلان آمده اند و نامشان اغلب چنین است: شلغه، هله جه، کله جه، کندی بال، هنسه، سودایه، مهریه، تابنده، گلچین، مه چین، کنسه، امته.
طبیبان توانائی همچون جان قلی شیرازی، یارعلی بدخشانی، خواجه نقی ترمیذی، خوی حسن میمندی، جناروت همدانی دارد. اما در همدان خبری از جراح و فلان نیست. حتی هنگامیکه یکی از غلامان من از اسب افتاد و به طور سطحی زخمی شد، به سختی توانستیم جراحی بیابیم، اما معلوم شد که او هم اهل عمادیه (در شمال عراق کنونی) است.
از مشایخ و صوفیان معروفش می توان نام ملا برزنجی، ملا خرامی، شیخ سرخ بیدی را نام برد که اهل عزلت و انزوا هستند.
زبان و مذهب مردم همدان – تعداد مصنفین و شاعران همدان حد و حساب ندارد، چرا که این شهر در دیار فارسی (زبان) قرار دارد. با اینهمه از نگاه فصاحت و بلاغت در کلام عربی نیزماهرند. زبان های دیگر مردم: به زبان ترکمانی سخن گویند، مثلا: «هارده ایدین، پس من نیلرم، من دیله دیگیم ایدر من. هزه تلیسه من» (کجا بودی؟ پس من چه کنم؟ من آنچه بخواهم می کنم، عجله نکن.) سوگند هایشان: «گوزلجه شاه باشیچون، علی مرتضی حقیچون، دوازده اماملر ارواحیچون» (به خاطر سر شاه عزیز، به خاطر حق علی مرتضی، به ارواح دوازدهامام). کردی و ارمنی هم می دانند. از نگاه مذهب: شیعه، رافضی و یا معتزلی مذهب هستند، کسانی هم به طور پنهانی سنی هستند. در همدان هفت عدد کلیسا از جمله کلیسای خوش ساخت انوشیروان به نام «بهتک دیری» وجود دارد، روم (یونانی و لاتین)، فرنگی و قبطی وجود ندارد، اما یهودی همدان، هم بسیار است و هم مشهور. کوه معروف الوند در جنوب شهر همدان و به صورت حایل به آن قرار دارد که دشت های ارتفاعات آن زبانزد عجم و عرب و روم است. قبایل کرد و ترکمان هر سال در فصل گرما صدها هزار از گوسفندان و گله های خود را به آنجا برده ییلاق می کنند. حتی در این باره شعری کردی نیز هست که می گوید (42):
الوند ما، لوند ما
پاداش یار غار ما
یک جام بده این باده را
فرزند کوه الوند ما
در همین کوه ها و تپه های نزدیک به آن غار های عظیمی وجود دارند که به قلعه هایی محکم می مانند. هر بار یاغیان به همدان هجوم آورند، اهالی در این غار ها پناه می جویند. شعر (43):
سهند، ساواه لان، کوه الوند
هر سه شکوه کنند پیش خداوند
سهند، ساولان تو لاف مزن
هزاران چشمه دارد کوه الوند
(38) بر اساس اصل ترکی عثمانی «خلقی کورد و شیعیلردیر» می تواند دو معنای گوناگون بدهد: هم اینکه مردم نهاوند در آن دوره اکثرا کردهای شیعه بودند و هم اینکه مردم نهاوند از دو گروه بزرگ تشکیل می شدند: کردها (احتمالا سنی) و شیعه ها.
(39) منبعی با چنین نام به ما معلوم نیست.
(40) معنی تعبیر «خواجه انام» به ما معلوم نیست. شاید منظور «پیش نماز» است.
(41) معنی دقیق تعبیر «داروا» به ما معلوم نیست. احتمالا منظور «داروغه» است.
(42-43) این قطعه شعر عینا به همین صورت، یعنی به فارسی در سیاحتنامه درج شده است.
(پایان ترجمه و تلخیص بخش های مربوط به ایران صفوی از سیاحتنامه جهانگرد عثمانی اولیاء چلبی از سال های ۱۶۴۷ و ۱۶۵۴ یعنی حدودا ۳۷۰ سال پیش)
دستهها:رنگارنگ, سیاحتنامه چلبی
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.