اخيرا باز يك جنگ لفظى بين ایران و جمهوری آذربایجان بر سر تاریخ در گرفت. هنوز یادتان هست؟ خوب، البته، فراموش شد و رفت.
بعد از آنکه یک عده از آذربایجانیان تجزیه طلب ایرانی در باکو جمع شده بر ضد ایران و به نفع جدائی آذربایجان از ایران سخن گفتند وزارت خارجه ایران با فراخواندن سفیر جمهوری اسلامی در این مورد به دولت باکو اعتراض کرد. یک چند نفر از مجلس شورای اسلامی که همیشه هم دقت میشود خودشان هم آذربایجانی باشند به باکو اعتراض کردند که آن مناطق قفقاز از نظر تاریخی خاک ایران است. یعنی بود. و یکی دو نفر هم حتی گفتند باکو باید با یک همه پرسی در جمهوری آذربایجان موافقت کند که مردم رای بدهند که میخواهند هنوز مستقل بمانند یا میخواهند به ایران بپیوندند.
بله؟ به ایران بپیوندند؟ چرا، مگر چه مرضی دارند؟ ایران خیلی گل سر سبد دنیاست که باکو در راه پیوستن به این بهشت موعود سر از پا نشناسد؟ ثانیا میدانید آن طرف ارس جوّعمومی نسبت به جمهوری اسلامی چطور است؟
از این طرف هم آقایان نمایدگان «واقعی» مردم جمهوری آذربایجان درست مانند آن نمایندگان «واقعی» مردم ایران جمع شدند و داد وبیداد که ما با آذربایجان ایران برادریم و فلان و الّا و بلّا باید «جنوب» از ایران جدا شود و ما متحد شویم. چرا؟ چونکه ما یک خلقیم چونکه زبانمان یکی است و فقط فارس ها و روس ها و ارمنی ها نمیگذارند ما متحد شویم.
خُب، عجب، حالا شما که ان قدر خوب اسب سواری بلدید، قاچ زینو میتونید بگیرید؟
البته که بظاهر حکومت های دو طرف از این کار ها «خبر ندارند» اگر چه از پشت صحنه آتش بیار معرکه هستند. تلویزیون ها و دیگر رسانه های دو طرف این خبر ها را گُنده میکنند و با آب و تاب انعکاس میدهند. اما، البته، اگر بپرسید هر دو میگویند طرفدار «روابط خوب همسایگی» هستند.
در نهایت همه اش دود است و از کباب خبری نیست. کباب هم که تازه اگر میشد چه کبابی میبود! گوشت اسبی، خری، چیزی که بعنوان گوشت بره بهاری بسته بندی شده.
این وسط آن حضراتی که چه در باکو و چه در تبریز و یا تهران متقابلا جیغ و داد راه انداختند و جلسه گذاشتند و حرف زدند و شعار دادند و تاریخ را هرکدام به سبک خود ورق زدند خاموش شدند. مردم هم آنها را فراموش کردند. دولتین طرفین هم که فعلا دیگر احتیاجی به آنها ندارند. تا اطلاع ثانوی!
یعنی همه آن کنفرانس ها و نشست های مطبوعاتی و مصاحبه های تلویزیونی و کامنت های قیس بوکی کشک بود.
همیشه همینطور بوده. شاید هم خوب که همین طور بوده و جدی نبوده و الا برای هر دو کار به جاهای باریک میکشید. البته از هیچکدام نپرسید که خوب، چه مرضی دارید؟ چرا مردم را علاف میکنید؟ جای خودتان بنشینید و مثل دو همسایه زندگی کنید دیگر! خوب، حکمت این کار حتما باید در سنن و عادات ما دو ملت غیورمشرق زمین باشد که وقتی دردسری نداریم حتما فلان کار را کرده کار دست خودمان میدهیم و گرنه راحت نمینشینیم.
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.