وای به روزی که سگ صاحبش را نشناسد

آذربایجان غربی و شهرستان نقده

آذربایجان غربی و شهرستان نقده

عباس جوادی – در ترکی ما مثلی داریم میگوئیم «آرا قاریشیپ مصّب (مذهب) ایتیپ» (یعنی بلبشو افتاده و مذهب گم شده) و یا «ایت ییه سین تانیمیر» (یعنی سگ صاحبش را نمیشناسد) که هر دو به اوضاعی اطلاق میشود که نظم و آرامش بهم خورده و کسی به کس دیگری گوش نمیکند و همه در حال دعوا و جنگ و سود بردن شخصی و یا گروهی از این هرج و مرج هستند. راستش از نظر روایط قومی در ایران، من شدیدا نگران پیش آمدن چنین اوضاعی هستم.

اخیرا صحبتی داشتیم در شبکه های اجتماعی و بطور شفاهی با کسانی که از نزدیک میشناسم. بنظرم این نگرانی جدی است.

درواقع فتح الباب بحث مقاله ای بود بقلم يكى از دوستان كه از روى نگرانى صميمى نسبت به خطر تجزيه كشور نوشته شده و برنامه اى از نظر مولف اجرا پذير پيشنهاد كرده بود كه منظور از آن تامين حقوق فرهنگى و قومى اقوام در عين حفظ وحدت ملى و تماميت ارضى ايران بود.

اصل فکری ان برنامه بر این نگرانی مبتنی است که از سوئی رژیم ایران بر تبعیض قومی و فرهنگی پافشاری میکند و باعث تعمیق بیعدالتی در جامعه و در ضمن ایجاد خصومت های قومی میشود و از طرف دیگر این سیاست دولت باعث ایجاد «ناسیونالیسم های قومی» مختلفی در بین ملت میشود که در همراهی با سیاست های تبعیض آمیز دولت میتواند برای سلامت و صلح و پیشرفت همه ملت خانمانسوز باشد.

راه حلی كه اين برنامه پیشنهاد میکرد بر تقسیمات اداری سنتی ایران (در سال های سی و یا چهل) استوار بود که مرز بندى استانها کم و بیش بر اساس جمعیت های قومی (آذربایجان، کردستان، خوزستان، بلوچستان) معین شده بود.

البته در این بین تقسیمات کشوری بیشتر شده و از طرف دیگر کوچ ها و اسکان های جدید باعث اختلاط بیشتر مردم از همه اقوام و فرهنگ ها گشته است (که از نظر من شخصا چیز بدی نیست). بنظر مولف برنامه، بازگشت به آن تقسیمات و تقلیل تمرکز اداری ضمن حفظ مرکزیت بعضی قوه ها و اختیارات مانند ارتش و سیاست خارجی میتواند راه حل معقولی برای دمکراتیزه کردن مناسبات قومی در عین حفظ وحدت ملی باشد.

من خودم شخصا اگرچه فکر میکنم نیت و انگیزه این پیشنهاد مثبت است، اما مرزبندی بر اساس حضور اقوام را اتفاقا و بخصوص بخاطر اینکه در گذشته ما در ایران چنین مرز های مشخصی نداشتیم و در عین حال بخاطر آنکه در این 40-50 سال گذشته اختلاط قومی مانند همه جای دنیا در ایران هم سرعت بالائی داشته، اصل «هر استان (ویا منطقه و یا شهر) مال یک قوم» را فوق العاده خطرناک میدانم.

مدتى است بعضى تعابير مانند «خود مختارى» و فدراليسم» در كشور هائى نظير ايران و تركيه كه اقوام مختلفى تركيب ملى شان را تشكيل ميدهد مُد شده است. همه هم به نمونه هاى تاحد زياد موفق كانادا و سوئيس اشاره ميكنند. اين نمونه ها همه خوب و درست، اما آيا مدل سوئيس و يا كانادا را ميتوان در كشورى مانند ايران و يا تركيه و عراق با ويژگيهاى تاريخى، قومى، عشيره اى، دينى و مذهبى، فرهنگى و زبانى پياده كرد؟

بنظر من اگر واقع بين هستيم آن اسم ها و القاب از قبيل فدراسيون و كنفدراسيون را يك لحظه فراموش كنيم و جواب اين سوال را بجوئيم: آیا راه حلی نیست که دمکراتیزه و غیر متمرکز کردن جامعه را بدون جداکردن انسان ها بر اساس قومیت، زبان و یا مذهبشان در نظر بگیرد؟ از نقطه نظر بنده اگر نتیجه کار طوری باشد که دعوا بر سر آن درگیرد که کدام ده، شهر، منطقه و یا استان «مال» کیست، اگر یک کُرد در آذربایجان غربی، یک ترک در کردستان و یا یک فارسی زبان دربلوچستان نتواند با خوشی زندگی کند، نتواند بخاطر«همزبان نبودن با محیطش» احساس راحت برابری رفتار وحقوق کند و اگرترجیح بدهد که از آنجا به شهر و منطقه «خودش» کوچ کند، در آنصورت ما در سرتاسر ایران، از آذربایجان و کردستان تا خراسان و بلوچستان بحرانی جدی و قوم- بنیاد خواهیم داشت که آن سرش نا پیداست و میتواند به سرعت با شعله کوچکی در نقده و یا زاهدان تمام خرمن ایران را به شعله آتش تسلیم کند.

احساس خطر اصلی بنظر میرسد از ناحیه آذربایجان غربی و ادعای «مالکیت» ترک ها و یا کُرد ها بر تقریبا تمام نواحی و شهر ها و دهات این استان و از جمله نقده / سولدوز، بوکان و حتی خود ارومیه و ده ها روستای استان است. بیش از هزار سال است که بخصوص در آذربایجان غربی، کُرد ها، ترک ها، آسوری ها و ارامنه و از سوی دیگر اهل تشیع و تسنن و دیگر مذاهب و طریقت های ادیان مختلف زندگی میکنند. این زندگی طوری که همه میدانیم هیچوقت آسان نبوده است. در همین اواخر هم  اخبار مناقشات حتی بین روستائیان و یا اینکه کدام پاسدار و یا شهردار«کجائی» هست کم نبوده اند. بنظر بنده یک محرک عملی اوضاع تحولات مربوط به کردستان عراق و ترکیه است که به احساسات مردم استان تاثیر مستقیم میگذارد. اگر مردم کُرد استان در مقابل عملیات تروریستی و قوم گرایانه این و یا آن گروه آشکارا نایستند، اگربحث در این باره برخیزد که فلان جا «مال» کدام گروه است و اکثریت جمعیت فلان شهر متعلق به کدام گروه است و در تاریخ چطور بوده و چطور عوض شده و یا  فلان شهردار «کجائی» هست و اگر پیش زمینه این بحث ها آن باشد که هر قوم و گروهی باید در محدوده جغرافیائی و در داخل «مرز»های این یا آن استان زندگی کنند (که در تاریخ ما چنین «مرز» های قومی بر خلاف اروپا هیچ وقت وجود نداشته)، در آن صورت میتوان گفت کسانی که نقشه انتقال مجادلات کرکوک و کردستان عراق و ترکیه را به ایران دارند اولین قدم ها ی خود را در این راه برداشته و موفق هم شده اند.

که در آن صورت یقین من بر اینست که هیچ قوم و گروهی از این مهلکه همچون «برنده» و «پیروز» بیرون نخواهد آمد، نه گروهی که «حق» کمتر گرفته و نه گروهی که ظاهرا «حق» بیشتری را از آن خود کرده. همه در آنصورت خدانکرده در باتلاق نزاع های قومی و محلی و منطقه ای و بعد سرتاسری فرو خواهند رفت که نمونه هایش در منطقه را هر روز اخبار به ما خاطر نشان ميكند.

اگر به نمونه عراق نگاه كنيم و آينده مبهم افغانستان ، سوريه و حتی تركيه را در نظر بگيريم بفكر يك چاره جوئى مشترك، ملى و عملى خواهيم افتاد كه هم منافع منطقى همه اقوام ملت را تامين كند و هم منافع ملت و كشور را.

بنده كه خودم شخصا نه سر پيازم و نه ته پياز كه تاثيرى در روند حوادث بگذارم. اما آرزوى صميمى و شخصى بنده اينست كه چه حكومت ها و چه گروه هاى مختلف هر كارى هم كه بكنند و روى هر نقشه و برنامه اى هم كه كاركنند فقط طورى بكنند كه مردم اين مملكت بخاطر زبان، فرهنگ، قوميت، دين و مذهب و يا باور ها و ترجيح هاى زندگى شخصى شان نسبت به همديگر احساس تبعيض، خصومت و جدائى نكنند و خود را باين خاطر از ديگر شهروندان اين ملت جدا نكنند.

اگر هر كس بخاطر زبان و يا مذهب و يا قوميت خود بخواهد حساب خود را از بقيه شهروندان اين مملكت جداكند ماهم به روز عراق و يا سوريه خواهيم افتاد.

در نهايت سوال اينست كه آيا ما، چه دولت و چه تك تك ما، بالاخره قادر خواهيم بود طورى كنيم كه شهروندان اين مملكت. صرفنظر از زبان مذهب و قوميت خود بطور دوستانه اى در يك اداره كار كنند و در يك شهر، يك بخش و روستا همسايگان خوب ديوار به ديوار همديگر بمانند يا نه؟

 

(باز نشر از 26 آوریل 2013)



دسته‌ها:رنگارنگ

برچسب‌ها:,