عباس جوادی – این «نوشته فیس بوکی» مطلبی است که در مقام جواب به گله دوست فاضل و محترمی از فیس بوک نوشتم که اسمش را نمیدهم چون اجازه اش را ندارم. دوست مزبور از من شکایت فرموده بود که بقدر کافی در غم زبان ترکی ایران که تحت فشار و محدودیت است و صد سال است منع شده نیستم و بجای آن دغدغه اساسی ام زبان فارسی و تمامیت ارضی ایران است. ایشان فرمودند که میخواهند آن بحث را خودشان بصورت مقاله مستقلی در آورند. من در اینجا خواستم فقط مطلب خودم را بعنوان درد دل شخصی خودم مطرح کنم اگر چه تا کنون به ندرت وارد بحث های شخصی شده ام.
آقای (…) عزیز،
آنچه را که در باره تبعیض زبانی در ایران و خندیدن به لهجه ما ترک زبانان و اینها نوشته اید کاملا و 120% میفهمم و به جناب شما و همه دوستان و همزبانان دیگر در این مورد حق میدهم. واقعا خوشم نمیاید در باره خودم و بعنوان خودم صحبت کنم. اما حالا که در صحبت باز شد مشکلی نیست.
فکر کنم این اجازه را میتوانم بخودم بدهم که عرض کنم شاید از 15-16 سالگی اما مطمئنا از دوران دانشجوئی در دانشگاه پیوسته کوشش کرده ام چند کار را بکنم.
اولا زبان ترکی را تا حد امکان خوب یاد بگیرم. و وقتی «زبان ترکی» عرض میکنم منظورم هر سه شاخه آن است یعنی ترکی خودمان یعنی ترکی آذربایجان ایران، ترکی باکو و ترکی ترکیه. تصور میکنم تا حد زیادی به این هدف نائل شده ام. اما هم و غم من در عین حال این بوده که حتی زمانیکه کار و بارم بیشتر با ترکی باکو و نوشتن و خواندن و صحبت کردن به آن لهجه و یا ترکی استانبولی بود آنرا در صحبت با مادر و همسایه و دوست ترک زبان تبریزی و یا اردبیلی ام به خورد آنان ندهم و اصلیت ترک زبانی و ایرانی خودم را از دست ندهم.
ثانیا شما اگر لطف کنید و به آرشیو مطالب قدیمی «چشم انداز» نظری بکنید خواهید دید که حد اقل بطور مستند از سال های 1985-87 در اروپا و ترکیه و سال های 1365-70 در مجله «وارلیق» تهران و با یکی دو کتاب از قبیل «آذربایجان و زبان آن: مسائل و مشکلات ترکی آذری در ایران» (1985) سعی کرده ام بیشتر از نظر زبانشناسی و تاریخی اما در عین حال از جنبه اجتماعی – سیاسی معاصر مقام و مسائل و مشکلات ترکی آذری را در ایران مطرح و تحلیل کنم. کوشش من بیشتر روی خود زبان و چند و چون و پیچیدگی ها و تحول و رنگارنگی فرق ها و لهجه های آن از جهت الفبا و املا، استانداردیزاسیون و مدرنیزاسیون آن بوده و مشکلاتی که در این راه هستند و مناسبت ها با مثلا فارسی و عربی و زبان های اروپائی از سوئی و «ترکی های دیگر» از قبیل جمهوری آذربایجان و ترکیه از سوی دیگرمتمرکز بوده است.
در عین حال کوشش کرده ام از نظر تاریخی و اجتماعی روی این موضوع تاکید نمایم که تا قرن بیستم اجحاف زبانی مطرح نبود زیرا جامعه ای متمرکز و سازمان یافته وجود نداشت. حتی هزارسال تقریبا بدون فاصله ترک زبان ها در ایران حکومت رانده اند و ایران را ساخته از آن حراست نموده اند و چنین موضوعی بنام تبعیض و اجحاف نبوده – نه بخاطر ایکه شاهان ترک زبان خوب و لیبرال بودند بلکه به سیاست «یک ملت – یک زبان» که در ایران رضا شاه و در عین حال ترکیه آتاترک شروع شد اساسا نیازی نبود. اما از قرن بیستم به بعد ما شاهد یک اجحاف و حق کشی جدی نسبت به اکثریت بزرگ زبان های اقلیت هستیم (در ترکیه هم همچنین) و این باید رفع شود چرا که اولا این یک حق طبیعی و مسلم هر فرد و انسان است که از حق تحصیل زبان مادری خود بهره مند شود و هم اگر سیاست محدودیت اگرچه زمانی شاید لازم هم بود ملغی نشود آرامش زندگی اجتماعی ما میتواند تحت خطر باشد چنانچه این وضع را در ترکیه مشاهده میکنیم.
باید اذعان کنم که کار من در گذشته و بخصوص در دوره دانشگاهی بیشتر روی جنبه زبان و تاریخ متمرکز بود و کمتر روی جوانب اجتماعی سیاسی مسئله.
نگرانی از بابت زبان
از نظر زبان آنچه که به عقل من رسیده و با قلم قاصر خود کوشش کرده ام حدالامکان به روشن شدنش کمک کنم این بوده که ما در ایران بخاطر محرومیت 90 و چند ساله از تحصیل زبان مادری سه مشکل اساسی داریم: (1) املای ما استاندارد نیست. هرکس طور دیگری مینویسد و برای خودش قواعدی وضع میکند. حتی بعضی ها با الفبای لاتین باکو و استانبول و یا مخلوطی از آن مینویسند. (2) ما هنوز نتوانسته ایم بر سر یک استاندارد در دستورزبان، واژگان و تلفظ توافق کنیم و (3) ما نیاز به مدرن کردن زبانمان داریم و نمیتوانیم مرتبا فقط بایاتی ها و ابیات «حیدر بابا» را مصرف کنیم بلکه باید بدانیم مثلا یک خبر، یک متن علمی، تاریخی و سیاسی را چطور به یک ترکی روان، رسا و همه فهم خودمان، یعنی ترکی آذربایجان ایران بیان کنیم نه ترکی ترکیه و یا ترکی باکو. بنظر من این مشکل اصلی ما در زمینه زبان است.
گناهکار اصلی این وضع البته تک تک ما نیستیم. نبودن تحصیل زبان مادری است که مربوط به سیاست میشود که سیاست هم ظاهرا هنوز کاملا قانع نشده است و میترسد داستان پیشه وری به نوعی دیگر دوباره تکرار شود. حرف بنده اینست که ما در این بین نمیتوانیم ساکت بنشینیم و منتظر تغییر سیاست شویم و کاری نکنیم.
اما آیا روشنفکران ما در این راه بقدر کافی کوشش میکنند؟ بنظر من نه. بخصوص در 30-40 سال اخیر با روابط تنگاتنگ با ترکیه و رفت و آمد و تحصیل دانشجویان (از جمله خود بنده برای شش سال!) و بعد استقلال جمهوری آذربایجان تمایل بسیاری (اگر چه نه همه) روشنفکران ترک ایرانی ما بجای انتخاب راه مشکل و پر زحمت ایجاد استاندارد خودمان در ایران، متاسفانه راه راحت تر کپیه برداری از زبان و ادبیات ترکیه و آذربایجان قفقاز شده – چه در واژگان و تعابیر، چه در دستور زبان، چه حتی در تلفظ و الفبا و املا. این تنبلی فکری و اجتماعی است. درست هم نیست چون از زبان ما دور است. و بنظر بنده مردم ما این را قبول نمیکنند چون بقول مرحوم بهرنگی برای آنان «خودی» نیست.
این طرز بیان و نوشتار و استفاده از لغات (که من آن را با گفتار «غزه ته چی رضا»ی تحصیل کرده استانبول در کمدی «مشهدی عباد» مشابه میدانم) گاه واقعا بصورت خنده دار در میاید و تاسف آور است و بهمان درجه که آدمی را نسبت به این نظام محدود کننده خشمگین میکند، بهمان درجه هم حد اقل شخص مرا از دست کسانیکه اتفاقا با نیت خوب میخواهند چیزی بزبان مادری خود بنویسند و بخوانند اما زبان و لهجه دیگران را تقلید میکنند دلخور میکند.
نگرانی از بابت تمامیت ارضی
و اما آنچه که دلشوره بنده در مورد بهم خوردن تمامیت ارضی ایران مینامید تابش سیاسی نگرانیهای نه فقط بنده بلکه بسیاری ها در رابطه با احتمال تکرار حوادث عراق و سوریه و جنگ داخلی سی ساله ترکیه در ایران است. ایران البته نه سوریه است و نه ترکیه اما آتش نزاع های قومی و مذهبی چندین کشور منطقه را به آتش داده و ما با سیاست ادامه محدودیت و فشار های قومی و مذهبی و سیاسی که هنوز شاهدش هستیم در مقابل این خطرات بیمه نیستیم.
این البته طوری که عرض کردم جنبه فوری و سیاسی مسئله قومی و زبانی است که بنظر من از داخل ایران و بخصوص از بابت ما آذربایجانیها ایجاد چنین خطری به نسبت کمتر است تا اینکه خدای نکرده آتش اختلافات قومی کُرد و عرب عراق، ترک و کُرد ترکیه و یا سنی و شیعه منطقه به ایران هم سرایت کند. آنچنان که بعضی ها تصور میکنند این آن قدر هم دور از احتمال نیست.
زیاده روی بعضی ها در ناسیونالیسم ترکی و احساسات ضد ایرانی از این جهت است که بنظر من نگرانی آور است. برای شخص بنده که در اروپا هستم و نه رفت و آمدی با ایران دارم و نه چنین برنامه ای دارم که فرقی نمیکند. اما موضوع شخصی من و شما نیست.
من نگران همه مردم، همه ملل و اقوام، همه کشور ها و تمام منطقه ام. نه بعنوان سیاستمدار – که نیستم، بلکه بعنوان انسان، بعنوان یک شهروند.
اگر قرار باشد لرستان و کردستان و آذربایجان و هر گوشه و استان و اقلیم هر کشور این منطقه از بدنه کشور خود جدا شده هرکدام تبدیل به یک سوئیس و لوکزامبورک شود که کسی حرفی نمیداشت!! متاسفانه بنظر من آینده این ها در صورت تفرقه و جنگ و جدائی نه مانند سوئیس بلکه شبیه سومالی خواهد بود. مشکل در اینست که آنچه در سرانجام این ناسیونالیسم ها و قومگرائی های منطقه دیده میشود خون و خرابی و دشمنی است و نه رفاه وآزادی و دوستی… بنظر شخص بنده از این نقطه نظر امروزه اکثر واکنش های ملی کشورهای منطقه برای حفظ خود در مقابل این موج خطر است و بیشتر دفاعی است و نه تهاجمی. از این نظر است که میبینیم مثلا ترکیه میخواهد ولی مطمئن نیست تا چه حد میتواند به کُرد ها امتیاز بدهد طوریکه اوضاع از دستش خارج نشود اما پ ک ک با اعتماد بنفس روزافزونی هرچه بیشتر به طبل طلب ها و ناسیونالیسم خود میکوبد.
من سال ها قبل هم بر آن بودم که موضوع زبان باید از سیاست و سیاست ورزی و ناسیونالیسم و قومگرائی جدا شود. این را در کتاب و مقالاتم هم نوشته بودم و علاوه کرده بودم که «اما متاسفانه سیاست از زبان دست بردار نیست و کار تحصیل در گرو سیاست است.» اما نگرانی شدید من آنست که موضوع زبان دارد بطور فوق العاده خطرناکی بازیچه دست کسانی میشود که میخواهند آب را گل آلود کنند، کسان و گروه هائی که در نهایت نه خدمتی به قوم و ملت خود میکنند بلکه نردبان ترقی کسانی میشوند که فردا میتوانند جزو متهمین ردیف یک نزاع ها و جنگ های داخلی، آشوب و خونریزی در سرتاسر منطقه باشند.
با احترام – عباس جوادی
دستهها:خودمانی
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.