لهجه، گونه و زبان

Safineye Tabriz

مثلا: بلاروسی

عباس جوادی – اخیرا در مجلسی صحبت بر سر کشور و  مردم بلاروس و زبان بلاروسی بود. «بلاروس» همان کشورکوچکی است بین روسیه، اوکرائین، لهستان، لتونی و لیتوانی که سرزمین کنونی اش ده ها بار بین روسیه و دیگر پادشاهی ها و دوک نشین های مختلف همسایه  تقسیم شده بود و بعد از انقلاب روسیه تبدیل به «جمهوری سوسیالیستی شوروی بلاروس» گردید که ما در فارسی آنرا همیشه «روسیه سفید» میگفتیم که در واقع ترجمه فارسی «بلا» (به روسی یعنی سفید) و «راسیا» (یعنی روسیه) بود.

در سال 1995 یعنی پنج سال بعد از اینکه بلاروس بعد از فروپاشی شوروی مستقل شد پارلمان کشور دو زبان روسی و بلاروسی را بعنوان زبان های رسمی کشور اعلام کرد. واقعیت اینست که زبان بلاروسی که خیلی ها آن را یک لهجه بسیار نزدیک به روسی میشمارند، امروزه فقط از طرف حدودا سه تا پنج درصد جمعیت بلاروس تکلم میشود در حالیکه زبان 95 تا 97 درصد مردم روسی است. طوری که عرض کردم اتفاق نظر بر آنست که بلاروسی به روسی بسیار نزدیک است و بنظر بعضی ها اصلا یک لهجه روسی هست.

از میان این قبیل لهجه ها و  یا بقول بعضی ها زبان هائی که به لهجه و زبان دیگری بسیار نزدیک اند اما رسما «زبان» مستقل و جداگانه شمرده میشوند می توان مثلا به چکی و اسلوواکی و یا صربی و کرواتی اشاره کرد. در این موارد بیشتر تمایل و تصمیم مردم و یک تصمیم سیاسی است که مثلا بلاروس را بصورت زبان مستقل در آورده است. این تصمیم میتوانست طور دیگری باشد و به سمت این تمایل برود که بلاروس شاخه بسیار نزدیک و لهجه ای از خانواده زبان روسی است.

در بلاروس و یا صربستان مسئله زبان و لهجه به موضوع سیاسی تبدیل شده است. اینکه بلاروسی و یا صربی زبان و یا لهجه یک زبان بزرگتر است تصمیم مردم از طریق بیان سیاسی این تصمیم بوده است.

و در مقابل: بایری و شویتسر دوچ

در مقابل ما مثلا در خانواده بزرگ زبان آلمانی لهجه های اتریشی، بایری وغیره داریم که بعضی لغات و بخصوص تلفظ هرکدام از آلمانی استاندارد فرق میکند و حتی مثلا «شویتسر دوچ» یعنی آلمانی سوئیس را خود آلمانی ها بسختی میفهمند و فیلم های سوئیسی را با زیر نویس آلمانی استاندارد تماشا میکنند اما همه، از جمله اتریشی ها، بایری ها، و یا سوئیسی های بازل و زوریخ زبان خود را عضو و لهجه یک خانواده بزرگ یعنی آلمانی میدانند. کسی هم هراس ندارد که لهجه محلی شان از طرف آلمانی استاندارد بلعیده خواهد شد چونکه براحتی هنگام مکالمه به لهجه خود حرف میزنند اما در مدارس و ادارات و غیره آلمانی استاندارد میخوانند و بکار میبرند و در مواقع غیر رسمی مثلا در تولید فیلم های سوئیس به میل خود یا آلمانی استاندارد و یا «شویتسر دویچ» بکار میبرند.

در اینجا هم نمونه های بسیاری داریم. انگلیسی انگلستان، اسکاتلند، ایالات متحده، آفریقای جنوبی و یا استرالیا به درجات گوناگونی از همدیگر متفاوتند. بعضی ها برای مشخص شدن گونه و لهجه از تعابیر «انگلیسی بریتانیائی»، «انگلیسی آمریکائی» و یا «استرالیائی» استفاده میکنند و بعضی ها مثلا زبان انگلیسی آمریکا را فقط «آمریکائی» مینامند. اما همه در مجموع به تمام این گونه ها و لهجه ها «انگلیسی» میگویند. در واقع این هم یک تمایل وترجیح سیاسی این ملت هاست و گرنه البته مردم آفزیقای جنوبی میتوانستند به زبان اصلی این کشور نام دیگری بجز انگلیسی بدهند.

لهجه، گونه و زبان

هر زبانی ده ها و یا حتی صد ها لهجه و گونه محلی خود را دارد که مدتی است بعضی ها «گویش» نیز مینامند. در واقع تعبیر گونه در این مورد درست تر از لهجه و یا گویش است چرا که وقتی «لهجه» و یا «گویش» میگوئیم به غلط تصور میشود که این، نوع جنبی، غیر اصلی و حتی نادرست یک زبان فرضی اصلی و استاندارد است در حالیکه زبان استاندارد هم یکی از آن ده ها «گونه» خانواده بزرگ آن زبان بوده که بتدریج و به دلایل گوناگون تبدیل به زبان همگانی، مشترک و استاندارد شده است.

یعنی اینجا بحث بهیچ وجه در مورد درست و غلط، خوب و بد نیست. ما در این موارد یک استاندارد باصطلاح «اصلی» و یا «واقعی» و «درست» نداریم که بقیه لهجه ها انواع جنبی و یا «غیر اصلی» آن باشند. آلمانی بایری و یا سوئیسی نوع «فرعی» و یا «نادرست» آلمانی نیست. فقط آلمانی شمال آلمان بتدریج و در طول تاریخ و بخاطر استفاده در ادارات و ادبیات و غیره بصورت استاندارد درآمده و دیگر لهجه ها امروزه از آن تبعیت میکنند.

نکته دیگر اینکه همیشه لازم نیست گونه «استاندارد» شده یک زبان حتما مورد تکلم اکثریت متکلمین کلی آن زبان باشد. زبان استاندارد آلمانی که مبتنی بر گونه شمال این کشور است گونه و یا لهجه اکثریت مطلق و یا حتی شاید نسبی آلمانی زبان ها نیست و گونه شمالی آلمانی بدلایلی تاریخی و اجتماعی فرهنگی که بحث اش خارج از حوصله این مقاله است بتدریج تبدیل به گونه استاندارد آلمانی شده است.

از سوی دیگر درجه دوری و نزدیکی هر گونه و لهجه نسبت به گونه ای که استاندارد شده فرق میکند. مثلا آلمانی «کلش» شهر کلن و حوالی آن به گونه استاندارد آلمانی که مبتنی بر گونه شمال آلمان است نزدیک تر است تا به گونه سوئیسی و یا اتریشی. در بعضی موارد گونه ها بخاطر شرایط سیاسی، تاریخی و اجتماعی چنان از لهجه های دیگر خانواده اصلی خود دور میشوند كه راحت تر میتوان از زبانی دیگر (و نه فقط یک گونه و یا لهجه) صحبت کرد. مثلا شکی نیست که آلمانی و داچ («هلندی») و یا اسپانیولی و پرتغالی به همدیگر بسيار نزدیک اند اما با وجود قرابت نزدیک، آنها را لهجه های  يك زبان نميشمارند.

ولی طوری که گفته شد این هم میتواند نوعی تصمیم سیاسی و يا فرهنگى هر ملتی تلقی شود که آن ملت بر پایه تحولات تاریخی خود میگیرد، طوری که از سوئی «شویتسر دوچ» یعنی آلمانی سوئیس زبان مستقل و رسمی آلمانی زبان های سوئیس نمیشود اما «داچ» هلندو بلژیک زبان مستقل (و حتی در هلند زبان رسمی) میشود.

در نهايت از نظر علمى بسيار مشكل و شايد هم غير ممكن است كه درداخل لهجه ها و يا گونه هاى يك زبان بطور دقيق و قطعى معين كرد كه فلان گونه فلان زبان و يا خانواده زبانهالهجه است اما فلان گونه ديگر تبديل به زبانى مستقل شده است . مانند هویت ملی، قومی و مذهبی اشخاض و افراد که به زور و حکم قانون قابل تعیین نیست و هرکس میتواند آنرا آزادانه برای خود تعریف کند، اینکه مثلا بایری و یا شویتسر دوچ لهجه ای از آلمانی است و یا تبدیل به زبانی مستقل شده چیزی است که متکلمین همان زبان و اجماع دانشمندان و نخبگان آن جامعه تعیین میکنند و زیاد هم حد و مرز و معیار دقیق، علمی و مشخصی ندارد.

اینکه بعضی ها میگویند «اگر لهجه و گونه مورد بحث برای متکلمین زبان مادر قابل فهم باشد، لهجه و اگر قابل فهم نباشد زبان مستقل است» هم ظاهرا درست نیست، و یا همیشه درست نیست. طوری که گفته شد، مثلا صربی و کروواتی بسیار نزدیک و برای متکلمین یکدیگر قابل فهم اند اما زبان های جداگانه محسوب مبشوند ولی شویتسر دوچ نسبت به آلمانی استاندارد اگر چه به سختی قابل فهم است گونه حساب میشد.



دسته‌ها:زبان و ادبیات