بحث خطرناک «تغییر نام استان آذربایجان غربی»

ولایات آذربایجان غربی با پرچم کردستان طبق تصور طرفداران تغییر نام استان آذربایجان غربی به کردستان شمالی

ولایات آذربایجان غربی با پرچم کردستان طبق تصور طرفداران تغییر نام استان آذربایجان غربی به کردستان شمالی

عباس جوادی – ظاهر امر چیزی بی خطر و معصومانه است. وزیر کشور چیزی به فکرش میرسد و میگوید که شاید هم بهتر باشد ده استان جدید به تقسیمات اداری کشور اضافه کنیم. نماینده شهر مهاباد جناب «عثمان احمدی» از این خوشش میاید و میگوید البته، آذربایجان غربی یا قسمتی از آن را بگیریم و با مرکزیت مهاباد بنامیمش استان «کردستان شمالی». نماینده سابق سنندج در مجلس شورای اسلامی جناب جلال جلالی زاده هم این نظر را حمایت میکند. و نه فقط حمایت میکند بلکه میزند به تاریخ که اصلا آذربایجان غربی در تاریخ استان کُرد نشین بوده و حتی «صائب تبریزی» – تبریزی – اشعارش کُردی است و همه تاریخ آذربایجان باستان کُرد و یا آذری قدیم بوده و آن وقت ها از تُرک خبری نبوده و تُرک ها از آسیای مرکزی آمده اند (خوب؟ یعنی اینجائی نیستند):

اولین دلیلی که می توان به آن استناد کرد حقایق تاریخی ومتون موجود وشخصیت های کرد وآذری وورود ترکها از مناطق آسیای میانه به این خطه است،وجود ایوبیان ،صفویه ،صائب ،خاقانی ،چارپردی ،ارموی ها وهزاران نفر دانشمند وشاعر ونویسنده کرد زبان در این منطقه ووجود نامهای تاریخی ووجود روستاهای اطراف شهرها که اکثرا کردنشین می باشند.دومین دلیل مطالب مورخینی مانند مرحوم کسروی ودیگران است که ثابت می کند این مناطق از روزگاران دوردست سکونت گاه چه ملت های بوده است جالب اینجاست لهجه صائب تبریزی کردی اورامی بوده است.ومی توان در این مورد چندها دلیل را ذکر کرد. (از صفحه فیس بوک جناب جلالی زاده)

در یک کشور معمولی در شرایطی معمولی و روابط «بین القومی» معمولی و کشوری دمکراتیک با سنت تعامل و تحمل افکار همدیگر و در عین حال حفظ و رعایت اصل حد نگهداری و احترام به دیگران، این بحث در همین جا تما م میشد و یا چند روزنامه آزاد یکی دو مطلب هم در این باره مینوشتند و یکی دو کانال آزاد تلویزیون در این مورد بحث راه میانداختند و بقیه کار میماند به حکومت و مخالفت. و یا اصلا جدی نمیگرفتند و بحث بین همان چند نفر میشد و تمام میشد.

در ایران ما، چه داخلش و چه خارج از آن، چه حکومتش و چه اپوزیسیون اش، چه کُردش و چه تُرک و فارسش، از همان اولش داستان را میکشند به تاریخ – همانگونه که آقای جلالی زاده هم به «کُردی ارومیائی تبریز» اشاره میفرمایند تا اسناد خاک خورده هزار سال  پیش را درآورده باصطلاح ثابت کنند که «کُرد های ایشان» هزار سال قبل هم در تبریز و ارومیه و مهاباد بودند ولی تُرک ها نبودند. یعنی حالا هم این سرزمین ها در حقیقت «مال» ماست و «مال» آنها نیست – پس بما بدهید. در حقیقت پس بدهید. بدنبال آن، تظلم های همیشگی و گاه بحق هم می شنوید مانند حق کُشی مضاعف نسبت به اهل تسنن که با وجود صحت در اصول هیچ ربطی به اصل موضوع ندارند ولی نقششان این است که استدلال «به ما یک استان دیگر بدهید» را گویا معصومانه، محق، و دمکراتیک جلوه دهند.

موضوع اینجا تمام نمی شود. یک جریانی در فیس بوک ایجاد می شود بنام «جنبش تغییر نام استان آذربایجان غربی» به «کردستان  شمالی» که محور تبلیغاتی اش نژاد پرستانه است: اینجا سرزمین تاریخی ترک ها نیست. ترک ها باید برگردند و به جائی که از آنجا آمده اند «یعنی مغولستان» (!!) حالا مغولستان چرا، خدا می داند! این درجه جهالت و غرض بجای خود، اما تا این حد تحریکات نژاد پرستانه، دشمنی و نفرت بین اقوام نه موسسین آن گونه صفحه های شبکه های اجتماعی را ناراحت می کند و نه چهار هزار و خرده ای اعضای آن را. این هم «نقشه» همان «جنبش تغییر نام آذربایجان غربی» از به اصطلاح استان ها و ولایات کُرد (!) شامل اولا اراضی ایران و ترکیه و جمهوری آذربایجان و ارمنستان و عراق و سوریه و در داخل ایران شامل استان های آذربایجان غربی و شرقی و کردستان و استان های دیگر). هیچ کس هم چیزی نمی گوید. تکذیب و محکوم نمی کند. هشدار نمی دهد.

Kurdish Provinces

تمام نشد. در مقابل، نمایندگان ارومیه در مجلس بیانات می دهند که «به تجزیه استان آذربایجان غربی اجازه نخواهیم داد». همزمان، یک جریان متقابلا نژادپرستانه از سوی تُرک زبانان آذری  براه می افتد که می گویند همه استان آذربایجان غربی ترک است و باید هیچ کُردی را به آذربایجان غربی راه نداد (!!) با چنین تصاویر و با نام «جنبش اخراج کُرد ها از آذربایجان»:

Ekhraje Kordha

«اخراج» کُرد ها از آذربایجان؟ آقا شما اصلا کی هستید که کسی را از یک استان اخراج کنید؟

تعداد به اصطلاح «طرفدار»: گویا 2700 نفر.

باز، نه صدای اعتراض بلندی، نه دقتی، نه چیزی.

انتظار دارید تمام این باصطلاح «بحث» (!) بین کُرد ها و تُرک ها، اقلیت های دیگر، بین تهران و نبریز و اردبیل و ارومیه و مهاباد، بعد اربیل و دیاربکر و آنکارا چطور پیش رود و چه نتایجی بدهد؟

اگر خدای نکرده با بهانه و تحریکی بین ده پانزده روستای کُرد نشین و تُرک نشین زد و خورد و قتل عامی شد چه کسی این شعله را خاموش خواهد کرد؟

در ترکی ما مثلی داریم میگوئیم «آرا قاریشیپ مصّب (مذهب) ایتیپ» (یعنی بلبشو افتاده و مذهب گم شده) و یا «ایت ییه سین تانیمیر» (یعنی سگ صاحبش را نمیشناسد) که هر دو به اوضاعی اطلاق میشود که نظم و آرامش بهم خورده و کسی به کس دیگری گوش نمیکند و همه در حال دعوا و جنگ و سود بردن شخصی و یا گروهی از این هرج و مرج هستند. راستش از نظر روایط قومی در ایران، من شدیدا نگران پیش آمدن چنین اوضاعی هستم.

بنظر من آذربایجان غربی پیوسته یکی از این مراکز فی القوه خطرناک اختلافات قومی بوده و این خطر در چند سال اخیر حتی حاد ترهم شده است. جنبه خوب کار این است که مردم آذربایجان غربی شامل تعداد قابل توجهی از هموطنان ترک و کرد و در ضمن آسوری و تا حدی ارمنی و دیگران است. اگر در کلیت موضوع بگیریم و اختلافات دوران پیشه وری – قاضى محمد را در نظر نگیریم از دوران جنگ اول جهانی نزاعی جدی بین اقوام و گروه های زبانی و یا مذهبی در این منطقه شعله ور نشده است. اما هر کس در این منطقه میداند و به شما خواهد گفت که آتش زیر خاکستر پیوسته در زیر خاکستر باقی مانده و با تحریک گروه های افراطی و بخصوص مسلح هر لحظه میتواند به این یا آن بهانه شعله ور شود و خرمن زندگی مشترک و مسالمت آمیز همسایگان ترک و کرد و غیره را بهم بزند و زندگی همه شان را یکجا بر باد دهد.

این موضوع بخصوص در بستر تحولات منطقه (عراق، ترکیه و سوریه) حالتی خطرناک تر میگیرد زیرا ظاهرا گروه های افراطی کُرد از این تحولات دل و جرات میگیرند و گروه های دیگر و بخصوص دو کشور ایران و ترکیه از این اوضاع دچار نگرانی سراسیمه واری میگردند.

مدتی طولانی است که همزمان با فعالیت های مسلحانه و تروریستی در نوار های مرزی ایران، ترکیه و عراق، مُد شده است که  این فعالیت ها  تحت لوای شعار هائی مانند «حق تعیین سرنوشت»،  «خود مختارى» و «فدراليسم» در كشور هائى نظير ايران و تركيه انجام بگیرد. خیلی ها، حتی کسانی که دست به اسلحه در کوه ها هستند، به نمونه هاى تاحد زياد موفق قومی مانند كانادا و سوئيس اشاره ميكنند. اين نمونه ها همه خوب و درست، اما آيا مدل سوئيس و يا كانادا را ميتوان در كشورى مانند ايران و يا تركيه و عراق با ويژگيهاى تاريخى، قومى، عشيره اى، دينى و مذهبى، فرهنگى و زبانى پياده كرد؟ در شرایط تحریک دشمنی و نفرت و فعالیت های مسلحانه و تروریستی؟

در منطقه هزار و یک معضل قومی، زبانی و مذهبی وجود دارد. تبعیض و حق کشی میشود و این تاریخ و گذشته دارد و حتی در قانون ها منعکس شده است. اما راه حل در چیست؟ در دامن زدن اختلافات و نفرت؟ در جدائى و افتراق؟ در تغییر نام استانها و مراجعت به هزار سال قبل؟ در اینکه یکی سعی کند دیگری را به مغولستان بفرستد و دیگری آن یکی را به استان «خودش» (!!) راه ندهد؟

بقیه این مقاله را من از یک مقاله دیگر که تقریبا نُه ما پیش نوشته بودم عینا کپی میکنم که در باره همین موضوع یعنی باصطلاح موضوع تُرک و کُرد در آذربایجان غربی بود. آن وقت ها موضوع تغییر نام این استان هنوز مطرح نشده بود اما این بحث بخصوص از طرف گروه های ناسیونالیست کُرد که هر روز با یک نقشه سیاسی و جغرافیائی فرامرزی بحث ها را داغ میکردند  و گروه های قوم گرای تُرک که به آنها جواب میدادند میشد. متاسفانه انگیزه این مقاله جدید عوض شده اما ماهیت آن همان است که نُه ماه پیش بود و همان بحثی است که نزدیک به 60 سال پیش بین پیشه وری و قاضی محمد بود.

بنظر من اگر واقع بين هستيم آن اسم ها و القاب و شعار ها را يك لحظه فراموش كنيم و جواب اين سوال را بجوئيم: آیا راه حلی نیست که دمکراتیزه و غیر متمرکز کردن جامعه را بدون جداکردن انسان ها بر اساس قومیت، زبان و یا مذهبشان در نظر بگیرد؟ از نقطه نظر بنده اگر نتیجه کار طوری باشد که دعوا بر سر آن درگیرد که کدام ده، شهر، منطقه و یا استان «مال» کیست، اگر یک کُرد در آذربایجان غربی، یک ترک در کردستان و یا یک فارسی زبان دربلوچستان نتواند با خوشی زندگی کند، نتواند بخاطر«همزبان نبودن با محیطش» احساس راحت برابری رفتار وحقوق کند و اگرترجیح بدهد که از آنجا به شهر و منطقه «خودش» کوچ کند، در آنصورت ما در سرتاسر ایران، از آذربایجان و کردستان تا خراسان و بلوچستان بحرانی جدی و قوم- بنیاد خواهیم داشت که آن سرش نا پیداست و میتواند به سرعت با شعله کوچکی در نقده و یا زاهدان تمام خرمن ایران را به شعله آتش تسلیم کند.

احساس خطر اصلی بنظر میرسد از ناحیه آذربایجان غربی و ادعای «مالکیت» ترک ها و یا کُرد ها بر تقریبا تمام نواحی و شهر ها و دهات این استان و از جمله نقده / سولدوز، بوکان و حتی خود ارومیه و ده ها روستای استان است. بیش از هزار سال است که بخصوص در آذربایجان غربی، کُرد ها، ترک ها، آسوری ها و ارامنه و از سوی دیگر اهل تشیع و تسنن و دیگر مذاهب و طریقت های ادیان مختلف زندگی میکنند. این زندگی طوری که همه میدانیم هیچوقت آسان نبوده است. در همین اواخر هم  اخبار مناقشات حتی بین روستائیان و یا اینکه کدام پاسدار و یا شهردار«کجائی» هست کم نبوده اند. بنظر بنده یک محرک عملی اوضاع تحولات مربوط به کردستان عراق و ترکیه است که به احساسات مردم استان تاثیر مستقیم میگذارد. اگر مردم کُرد استان در مقابل عملیات تروریستی و قوم گرایانه این و یا آن گروه آشکارا نایستند، اگربحث در این باره برخیزد که فلان جا «مال» کدام گروه است و اکثریت جمعیت فلان شهر متعلق به کدام گروه است و در تاریخ چطور بوده و چطور عوض شده و یا  فلان شهردار «کجائی» هست و اگر پیش زمینه این بحث ها آن باشد که هر قوم و گروهی باید در محدوده جغرافیائی و در داخل «مرز»های این یا آن استان زندگی کنند (که در تاریخ ما چنین «مرز» های قومی بر خلاف اروپا هیچ وقت وجود نداشته)، در آن صورت میتوان گفت کسانی که نقشه انتقال مجادلات کرکوک و کردستان عراق و ترکیه را به ایران دارند اولین قدم ها ی خود را در این راه برداشته و موفق هم شده اند.

که در آن صورت یقین من بر اینست که هیچ قوم و گروهی از این مهلکه همچون «برنده» و «پیروز» بیرون نخواهد آمد، نه گروهی که «حق» کمتر گرفته و نه گروهی که ظاهرا «حق» بیشتری را از آن خود کرده. همه در آنصورت خدانکرده در باتلاق نزاع های قومی و محلی و منطقه ای و بعد سرتاسری فرو خواهند رفت که نمونه هایش در منطقه را هر روز اخبار به ما خاطر نشان ميكند.

اگر به نمونه عراق نگاه كنيم و آينده مبهم افغانستان ، سوريه و حتی تركيه را در نظر بگيريم بفكر يك چاره جوئى مشترك، ملى و عملى خواهيم افتاد كه هم منافع منطقى همه اقوام ملت را تامين كند و هم منافع ملت و كشور را.

بنده كه خودم شخصا نه سر پيازم و نه ته پياز كه تاثيرى در روند حوادث بگذارم. اما آرزوى صميمى و شخصى بنده اينست كه چه حكومت ها و چه گروه هاى مختلف هر كارى هم كه بكنند و روى هر نقشه و برنامه اى هم كه كاركنند فقط طورى بكنند كه مردم اين مملكت بخاطر زبان، فرهنگ، قوميت، دين و مذهب و يا باور ها و ترجيح هاى زندگى شخصى شان نسبت به همديگر احساس تبعيض، خصومت و جدائى نكنند و خود را باين خاطر از ديگر شهروندان اين ملت جدا نكنند.

اگر هر كس بخاطر زبان و يا مذهب و يا قوميت خود بخواهد حساب خود را از بقيه شهروندان اين مملكت جداكند ماهم به روز عراق و يا سوريه خواهيم افتاد.

در نهايت سوال اينست كه آيا ما، چه دولت و چه تك تك ما، بالاخره قادر خواهيم بود طورى كنيم كه شهروندان اين مملكت، صرفنظر از زبان مذهب و قوميت خود بطور دوستانه اى در يك اداره كار كنند و در يك شهر، يك بخش و روستا همسايگان خوب ديوار به ديوار همديگر بمانند يا نه؟

(باز نشر با تغییرات از 26 آوریل 2013)



دسته‌ها:رنگارنگ

برچسب‌ها:, ,