مرض دشمنی با دیگران

Commentary

دوستی نوشته بود: گر نیک بنگریم از همه مردم دنیا متنفریم! ملتی هستیم همواره در حال «مرده باد» و «مرگ بر». از اعراب متنفریم، غربی ها را نفرین می کنیم. از شرق دور بدمان می آید و به غرب دور فحش می دهیم. اعراب را بی فرهنگ می دانیم و فرهنگ غرب را مبتذل می شماریم. چشم بادومی ها سگشان را می خورند و افریقایی ها پول نفت مارا! (…) این تنفر ریشه دوانده در گوشت و پوست ما، این علاقه مفرط به وحشی گری از کجا می آید؟ مارا چه می شود؟

بنظر بنده دور از انصاف است اگر بگوئیم همه ما، همه ملت ما اینطور است همچنانکه طبق پیش داوری های عمومی همه آمریکائی ها ساده لوح و یا همه آلمانی ها دقیق نیستند. ولی کاملا راست میگوئید این یک مرض و یا ویروس است که در ایران خیلی شایع است. حتی بین خود گروه های جامعه هم هست. مثلا شیعه ها سنی ها را مسلمان «درست و حسابی» بحساب نمیاورند اما مثلا تبریزی هم تهرانی را «مسلمان خوب» محسوب نمیکند. اردبیلی پشت سر تبریزی حرف میزند و در داخل تبریز هم کسی که سالهاست جد اندر جد تبریزی است میگوید «تبریز خراب شد» چون «کر – کتدی» یعنی «دهاتی ها» از روستا های دور و بر تبریز به شهر آمدند و مثلا «زبانش را خراب کردند» که این را اصفهانى ها هم برای شهر خودشان میگویند. تهرانى ها طبقه كاملا ديگرى هستند و اگرچه كمتر كسى تهرانى اصيل اصيل است، تهرانى ها خود را تافته جدابافته اى نسبت به ديگران ميپندارند و با اين تصور خوش اند. باز هم عرض کنم که همه ما اینطور نیستیم. اما من این مرض را بصورت شدید بغیر از ایران در جمهوری آذربایجان، در تاجیکستان و تا حدی در ترکیه هم دیده ام و شنیده ام که در کشور های عربی هم هست. البته بنظرم به یک نسبت و در سطحی دیگر در کشور های غربی هم هست. آلمانی ها در باره فرانسوی ها پیش داوری دارند اما هر دو فکر میکنند مثلا ایتالیائی ها فقط اهل خوشگذرانی اند بدون آنکه بخواهند برای این خوشگذرانی کار هم بکنند. البته این بی ضرر است و حالت افراطی و یا جدی هم ندارد.

در ما این موضوع نوعی «مرض» است و مزمن هم هست. بنظر من فرهنگ و تاریخ هم مهم است و اینکه جامعه ها هر قدر روی فرد و تلاش و خوشبختی فرد و خانواده خود متمرکز باشند کمتر سر به سر دیگران و همسایه و روستای دور و بر و شهر دیگر و ملت همسایه و کشور بیگانه میگذارند. عقب ماندگی هم هست. شما که خیلی مشکلات داشته باشید راحت ترش آنست که همه گناهان را بیاندازید به گردن دیگران تا خودتان را بیگناه و معصوم نشان دهید. و طبیعتا تعصب هم هست. تعصب و خرافات خانوادگی، شهری، ملی، قومی و یا مذهبی – که اگر فلان طور میشد و مثلا اگر اسلام نبود و یا اگرغرب جلوی ما را نمیگرفت  و یا اگر در تاریخ فلان اتفاق نمیافتاد حالا ما مثل سوئیس میشدیم و غیره. این یک مرض است و یک حالت مالیخولیائی و یا باصطلاح «پارانویا». بیشتر هم معطوف گذشته است تا آینده. یعنی میگویند وای، چه بد شد که اعراب آمدند و یا مغول حمله کرد و گر نه…. و گرنه چی؟ و گرنه ایران مثل سوئد میشد؟ و یا دیوانه وار در تاریخ گذشته های دور میجویند و گرچه اکثرشان هم اطلاعاتی در این مورد ندارند میخواهند یا یکی دو چیز عجیب باشکوه پیدا کنند که بتوانند  به آن افتخار کنند و به دیگر ملل و اقوام پُز بدهند و یا اینکه در این تاریخ خاک خورده بعضی ها را پیدا کنند که همه کاسه ها و کوزه ها را سرش بشکنند و خودشان را مبرّی و معصوم و بیگناه جلوه دهند. و نمیگویند که حالا که بهر حال هر چه شده، شده، فلان کار های مشخص را بکنیم که فردایمان از امروزمان بهتر باشد.

شاید هم اشتباه میکنم.



دسته‌ها:رنگارنگ