پارتیامیز

 

AZ Stalin

آن دوره ها تاریخ شده است؟ یک زمانی تحث تاثیر ادبیات تبلیغاتی کمونیستی – شوروی، «فرهنگ مردمی» و فولکلور را ««فرهنگ خلقی» مینامیدند. در آثار شفاهی و بخصوص کتبی ترکی آذری که منشا اش باکو بود تعابیر «خلق» و «خلقی» شلوغ میکردند: خلق ادبیاتی، خلق آرتیستی، خلق قهرمانی… همه چیز باصطلاح «خلق» را مثل چیزی فوق طبیعی و مقدس تصویر میکردند: کوه ها و خاک خلق، آسمان بی نظیر خلق قهرمان ما، خورشید تابان خلق، زبان و اشعارخلق ما – بهترین در دنیا، چای ما بهترین چای دنیا و تاریخ بشریت… اینها هیچ کدام به این خوبی در هیچ جای دیگر دنیا یافت نمیشوند… کوچکترین شک و شبهه ای به هیچ چیز «خلق» نمیشد. مقایسه با کشور ها، ملل و «خلق» های دور و بر و دنیا هم نمیشد که معلوم شود ما کجائیم و دیگران کجا. گویا خیلی سرسپرده مردم، رفاه و آزادی آنها بودند!

در همه «جمهوری های شوروی» هم همین ادبیات دروغ و مبالغه و خودفریبی حاکم بود: از ارمنستان گرفته تا قزاقستان، از بلاروس گرفته تا ترکمنستان – و حتی در اروپای شرقی، در آلمان شرقی و یا لهستان و بلغارستان.

عین همان مدحیه های رویائی را هم به رهبر زحمتکشان لنین، پدر خلق ها استالین، پدران (کوچکتر) خلق «دو میر جعفر» (باقروف و پیشه وری!)، حزب پرافتخار کمونیستی شوروی پشت سر هم میچیدند… مثل کره شمالی امروز… (بعضی ها هم در ایران این ادبیات را تکرار میکردند):

بشرین وجدانی، عشقی، اوره گی
ذهنی، دوشونجه سی، فکری، دیله گی،
بوتون یئر اوزونون خوش گله چگی،
هر ذوق و صفاسی: پارتیامیزدیر

(پارتیا = یعنی حزب، پارتیامیزدیر = حزبمان است یعنی حزب کمونیست ما هست!!)

وجدان بشری، عشق و قلب بشر
ذهن و تفکر بشر، فکر وآرزوی بشر
اینده خوشبختی تمام روی زمین
و هر ذوق و صفای زندگی: حزب ماست!

و یا:

گوزل وطن، او گون که سن
ال بایراقلی بیر شهردن
الهام آلدین .. یاراندیم من
گولور تورپاق، گولور انسان
قوجا شرقین قاپیسی سان

ای میهن زیبا (اتحاد شوروی)، روزی که تو
از شهری با پرچم سرخ (مسکو) الهام گرفتی
همان روز من زاده شدم
خاک می خندد، انسانیت میخندد
تو دروازه شرق پیر هستی!

(هر دو شعر از: صمد وورغون، «شاعر خلق آذربايجان شوروى»)

عجیب نیست؟  امروزه ادبیات و تبلیغات مشابهی در کشور های قرن بیست و یکم منطقه منتها با بازیگران  و نام های دیگر نمی بینید؟



دسته‌ها:یادداشت, ترکیه، جمهوری آذربایجان و آسیای میانه