از دوستانی که همیشه در انتظار چیزهای باصطلاح «جدی جدی» از بنده هستند عذر میخواهم. به این غزل معروف حافظ که در بالا گذاشته ام نگاه کرده فکر نکنید میخواهم در باره زبان یا حافظ و غزل و شعر فارسی حرف بزنم (که تازه حوزه تخصص من هم نیست!). نه، نه.
در نظربازی ما بیخبران حیرانند — من چنینم که نمودم؛ دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی — عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوهگاه رُخ او دیدهی من تنها نیست — ماه و خورشید هم این آینه میگردانند
و الخ
دیروز گفتم حتما از این غزل شروع میکنم که هر از گاهی میافتد به زبانم و مرتب زمزمه میکنم. مثل اشعار دیگر حافظ و یا نظامی، فردوسی، مولوی و عطار و یا بهائی و فضولی. مثل مرحوم پدرم که همینطوری برای خودش که راه میرفت و قدم میزد شعر میخواند.
شروع میکنم یعنی شروع میکنم از بر کنم. از بحر. به ترکی آذری میگوئیم «روانلاماخ»، روان کردن. یعنی بدون نگاه کردن به متن و بدون اشتباه از اول تا آخر بلد باشم مثلا 50-60 غزل و قصیده و داستان مثنوی را بخوانم. نمیشود؟
عادت از بر کردن شماره های تلفن را که با ایجاد تلفن همراه فراموش کرده ایم. من از کودکی هم در از بر کردن متن خوب نبودم.
یک مدتی آلوده حل جدول «سودوکو» شده بودم. چند نفر گفتند و من بالاخره قانع شدم که معنائی ندارد.
نمیدانم چرا عادت از بر کردن را مثل خیلی چیز های خوب دیگر به بهانه اینکه عادت و روش قدیمی است ترک کرده ایم. اصلا از مُد افتاده است. مثل خیلی چیز های دیگر مثل سلام دادن به بزرگتر ها، مثل نصیحت گوش کردن از آدم های باسواد و مسن، مثل خوشروئی و مودب بودن، مثل احترام به بزرگتر ها و رافت و مهربانی نسبت به کودکان و یا دستگیری از فقرا و همسایگان بی چیز… اینها چرا همه از مُد افتاده؟ مثلا گویا جای اینها را چیز های بهتری گرفته مگر؟
از بر کردن هم همین طور. من از اولش هم در این زمینه خوب نبودم و میدانستم بهمین خاطر از من مورخ خوب در نمی آید. زبان شاید. تاریخ ها و اسامی آدم ها را خوب بخاطر نمیسپارم و باید مرتب به کتاب و اینترنت نگاه کنم.
بنا براین تصمیم گرفتم از حالا ببعد 50-60 تا شعر معروف از بر کنم. بدون اینکه نگاه کنم از اول تا آخرش بدون اشتباه بخوانم. اولین کاری هم که میکنم نوشتن آن شعر است. دیروز با این غزل حافظ شروع کردم.
در راه همینطوری برای خودم زمزمه میکنم. بخدا هم آرامش بخش و خوش آیند است و هم به تقویت حافظه تان کمک میکند. شما هم آزمایش کنید.
از دیروز تا حالا به راه افتاده ام. اما هنوز از یک بیت به بیت بعدی بعضا اشتباه میکنم و باید یک نگاهکی به اول بیت بکنم تا یادم بیافتد. حالا بهتر ميفهمم چرا ايرانيان زمان «دكلامه» شعر بعضا بند اول بيت و يا چند كلمه آن را كه خواندند همان بند و يا كلمه را تكرار ميكنند. من هم تكرار ميكنم تا بقيه بيت و يا بيت بعدى يادم بيافتد .
هدف من برای این غزل: تا فردا شب.
دستهها:خودمانی
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.