شیخ حسن تبریزی مشهور به کیمبریجی

فتوای مرحوم ملا کاظم خراسانی در باره زرتشتیان

فتوای مرحوم ملا کاظم خراسانی در حمایت از زرتشتیان

توضیح «چشم انداز»: این مطلب از «پیوست» کتابی با تیتر «ادوارد براون و ایران» گرفته شده و در اینجا چاپ میشود. نویسنده این کتاب دکتر حسن جوادی استاد سابق دانشگاه های تهران، برکلی (کالیفرنیا) و جورج واشنگتن (واشنگتن) هستند. این کتاب که هنوز در زیر چاپ در تهران است هنوز نه به بازار آمده و نه نسخه ای از آن در اینترنت قابل دسترسی است. دکتر حسن جوادی در این اثر به زندگی و فعالیت های ادوارد گرانویل براون  (۱۸۶۲-۱۹۲۶ (میلادی)) شرقشناس معروف انگلیسی در بریتانیا، آثار تاریخی و ادبی او در باره تاریخ و ادبیات ایران، روابط و مناسبات او با ایرانیان، نامه ها و اندیشه هایش میپردازد و در پایان شرح حال چند تن از شاگردان براون را میاورد که آن هم بسیار جالب است. بخشی که در این نوشته میاید مربوط به شیخ حسن تبریزی است.

حسن جوادی – شیخ حسن تبریزی اولین دستیارایرانی براون برخلاف دیگر دستیاران ایرانی براون از او در حدود بیست سالی مسن تر از او بود و در خانواده ای تجارت پیشه و اهل فضل در تبریز در اواخر ربع اول قرن سیزدهم هجری شمسی متولد شد.تحصیلات را در نزد پدر و سپس محضر سایر بزرگان روحانیت شیعه چون شیخ مرتضی انصاری به‏ پایان برد. بعداً به استانبول رفت و تجارتخانه در آن شهر باز کرد، پسرش حسین یگانه که بعد ها نامش حسین یگانه گشت، به مکتب حربیه عثمانی رفت ولی مدتی بعد با اتهامات سیاسی به زندان افتاد. شیخ حسن به ناچار تابعیت روسیه تزاری را قبول کرد تا فرزند خود را از زندان رهایی بخشد و او را با خود به اروپا برد. و خود پس از مدتی در لندن و سپس کمبریج اقامت گزید. به گفته خودش یازده سال در کمبریج اقامت داشت و قسمت اعظم این مدت را به تدریس‏ زبان و ادبیات فارسی و عرب در دانشگاه کمبریج اشتغال و طبعا با براون همکاری و دوستی داشت . شیخ حسن هنگامی که در استانبول اقامت داشت با مستشرق مشهور فرانسوی شارل شفر مربوط بود و نسخه ای از کتاب خطای نامه، تالیف علی اکبر خطایی ، که سفرنامه ایست به چین برای او استنساخ کرد.

آمدن شیخ حسن به لندن باید در حدود 1905 باشد زیرا که او با همکاری نجیب هندیه، یکی از آزادیخواهان فراری مصری، نشریه ای دوهفتگی بنام «خلافت» در این شهرشروع کرد که بعربی، ترکی و فارسی چاپ می شد. اولین شمارۀ عربی آن در 1906 بود. براون می گوید:» من تعداد زیادی ازشماره های ترکی، عربی و فارسی این نشریه را دارم، زیرا که من با هر دو مدیر این نشریه آشنا بودم، و شیخ حسن مدتی (حدود 1907-1909) معلم فارسی در کیمبریج بود. قدیم ترین نسخۀ ترکی که من دارم شماره 43 سال دوم (5 آوریل 1901) و قدیم ترین شمارۀ عربی 163 از سال هفتم، بتاریخ اول نوامبر 1906 است. بدین ترتیب نشریه باید در اوایل سال 1900 شروع شده باشد.از نسخۀ فارسی من از یک تا سیزده را دارم، که اولی 1 جولای 106 و آخری 15 فوریه 1907 می باشد.» براون اضافه می کند که در بیشتر شماره های فارسی شیخ حسن به پرنس ارفع الدوله، سفیر ایران دراستانبول، حمله میکرده است. در نشریۀ «خلافت» قصیده ای هم خطاب به مظفرالدین شاه سروده بود که در واقع نصیحت نامه ایست .

در استبداد صغیر که تقی زاده و دیگر آزادیخواهان به انگلستان می آیند ، شیخ حسن پا بپای براون با آنها همگامی می کرد، و هنگامی که تقی زاده برای بار اول در اگوست 1908 به لندن می آید براون چون به کنگرۀ مستشرقین به دانمارک میرود شیخ حسن را به استقبال او می فرستد، و او را بعنوان معلّم فارسی کیمبریج و آدمی «خیلی صادق مجرّب وطن پرست» معرفی می کند. شیخ حسن مقالات چندی در روزنامه های عثمانی (مثل سروش) و هندوستان (مثل حبل المتین) در دفاع از مشروطه می نویسد، و براون در مقدمۀ کتاب انقلاب ایران از همکاری او و قزوینی تشکر می کند. از جملۀ مقالات او در حبل المتین «مکتوب از کمبریج » خطاب به محمد علی شاه (سال 16، ش 3، ص 8-9، 5 رجب 1326) «ترجمۀ از روزنامۀ شورای امت منطبعۀ مصر» دربارۀ بمباردمان مجلس و اوضاع سیاسی ایران (سال 16، ش 7، ص 13-16، جمادی الاولی 1327)، و «وکیل و موکل» (سال 16، ش 46، صص 9-11، 25 جمادی الاولی 1327)، و در روزنامۀ سروش (شماره 7، 1327) تحت عنوان «مکتوب شیخ حسن تبریزی از کیمبریج» را می توان ذکر کرد.

از کارهای دیگر شیخ حسن در رابطه با همکاری با براون و مشروطه خواهان ترجمۀ چهار گزارش و نامۀ محرمانه لیاخف به ارکان حزب قفقاز بود که روزنامه دیلی تلگراف توسط پانف روس بدست آورده بود و در اختیار براون قرار گرفته بود، و او آنها را در انقلاب ایران همراه با متن روسی آورده است. شیخ حسن این اسناد را بفارسی ترجمه وبه همان صورت دستنویس خود تکثیر و توزیع کرده است.

سعید یگانه که گویا از احفاد شیخ حسن می باشد در مقاله ای در حق او (آینده ، سال سیزدهم، آبان تا اسفند 1366 – شماره 8-12، صص706 -705) می نویسد:

«در کتاب تاریخ مشروطه براون اشارات متعددی به آن مرحوم هست.حین تدریس‏ با مشروطه‏خواهان همکاری نزدیک و مؤثر داشت.نمیدانم بچه دلیل،مرحوم سید حسن‏ تقی‏زاده با آن مرحوم عمیقا خصومت داشت و بهر مناسبتی غیرمستقیم او را میآزارد. روزگاری که دولت ایران از دول روسیه تزاری و انگلستان وام میخواست و امپراطوری معظم شرایط سخت پیشنهاد میکردند،با استفتائی از مرحوم آخوند ملا محمد کاظم خراسانی در حمایت از زرتشتیان(عکس استفتاء و فتوای مرحوم آخوند در کتاب تاریخ مشروطه ادوران براون هست) به هند رفت که شاید وام موردنظر را از پارسیان هند برای دولت ایران دریافت کند.این تلاش به سائقه حب وطن و یا زیارت‏ شه عبد العظیم و دیدن یار،صورت میگرفت که ناکام ماند.در مسافرت‏های بین هند و تهران بدعوت مرحوم ناصر الملک قرا گوزلو که در دوران اقامت فرنگ دوستی داشتند، بخدمت دولت درآمد و با شوستر همکاری داشت و سپس در وزارت دارائی بخدمت‏ مشغول بود.در دوران وزارت مالیه نصرت الدوله فیروز بازنشسته شد و بقیه عمر را در قزوین، با حقوق بازنشستگی و عایدات املاک بسر کرد.مردی آزاد اندیش، صریح- اللهجه و تا حدودی تندخو بود.بسیار تشنه دانش و مطالعه بود.بخاطر دارم که همیشه‏ بمنازل روحانیون قزوین آمد و شد داشت.در محضر مرحوم آیت الله آقا سید ابو الحسن‏ رفیعی فلسفه میآموخت و بایشان زبان انگلیسی درس میداد.در این اوان،حدود صد سالگی در 23 بهمن 1329 فوت می کند.»

در مورد رفتن به هند جهت گرفتن وام من اطلاعی ندارم و نمی دانم شیخ حسن به هند رفته است یا نه؟ از طرف دیگر براون می خواست از پارسیان هند برای مشروطه خواهان کمک بگیرد و شاید هم می خواست از فوندی که در بمبی برای «بهبود بخشیدن وضع زردشتیان ایران» وجود داشت کمک بگیرد. در رابطه با این که تقی زاده حسن ظنی نسبت به شیخ حسن نداشت شاید این فکر بدین جهت باشد که در مورد «تند روی «های تقی زاده و نواب شیخ حسن نامه ای به براون نوشته است و براون در جواب می گوید در مورد تقی زاده این مطلب «از جاهای دیگر معلوم و مبرهن شد. ولی در حق نواب تا گمان بد مکنید.» ولی در اوایل اقامت تقی زاده و دوستانش در لندن و کمبریج شیخ حسن میهماندار خوبی بوده و به همه جا آنها را همراهی میکرده است.

پس از رفتن به ایران مکاتبۀ شیخ حسن و براون ادامه داشته است، و او اغلب از وضع ایران ناامید است. در 29 آوریل 1912 براون به تقی زاده می نویسد: از شیخ حسن تبریزی هم امروز از طهران کاغذی داشتم. او را هم از منصبی در خزانه که شوشتر به او داده بود بیرون کرده اند و به نقد بیکارست. او هم از وضع حالی ایران خیلی مایوس است.» شیخ حسن کتابهای خود را پیش براون گذاشته بود و در یکی از نامه های خود براون راجع به آنها می نویسد و در ضمن وضع تدریس فارسی را نیز در کیمبریج شرح می دهد که فقط او و نیکلسون مانده اند:

نصیحت مخلص این است که اگر خیال برگشتن را داشته باشید سایر کتابها را نفروشید که به ثمن قلیل به فروخت میرود، خصوصاً کتابهای انگلیسی ولی اگر می خواهید بعضی از کتابهای فارسی را بفروشید ممکن است. ولی آنها هم درینجا خیلی پول نمی آرد. اگرچه در آن میان بعضی کتابها مرغوب است.

سجاده ای که بطریق ارمغان می خواستید به مخلص مرحمت فرمائید آن را هم پیدا کرده اند ولی هنوز ندیده ام.

مطبعه ای هم که مال خودم بود که به توسط آن «کوپیه» می کردیم آن را هم پس می گیرم.
باقی منتظر اشارات جنابعالی بوده و می باشم.
بنقد هیچ معلم فارسی نداریم بغیر از خودم و نیکلسون، و به جهت قلت پول ممکن نیست کسی را بیاورم از لندن.

خالد دیروز رفت تا به مصر و اسلامبول برود و شخصی علی رضا افندی نام [را] نائب و قائم مقام خود ساخته است از برای تعلیم زبان عثمانی.



دسته‌ها:مقالات حسن جوادی, رنگارنگ

برچسب‌ها:, ,