جنبه امنیتی تحصیل زبان مادری

W13

عباس جوادی – اگر در آمریکا شما بخواهید فرزندتان مثلا درس اسپانیولی و یا فارسی بگیرد، معلوم است که چکار میکنید. با مدیریت مدرسه صحبت میکنید. اسپانیولی معمولا مشکلی نیست و در بسیاری مدارس درس زبان و ادبیات اسپانیولی تدریس میشود. ولی اگر درس فارسی خواستید احتمالا مدیریت مدرسه خواهد گفت این امکان را نداریم. بعضی ها خواهند گفت، ببینیم آیا دانش آموز دیگری هست که بخواهد فارسی یاد بگیرد یا نه، ثانیا ایا کسی پیدا میکنیم که بتواند تدریس کند یا نه، ثالثا خرجش چقدر است و بالاخره اینکه ایا میتوانیم خرجش را بدهیم یا نه.

البته اکثرا موضوع بر سر مدرسه کاملا اسپانیولی (یعنی با همه دروس به اسپانیولی) نیست. ولى اگرچه استثناء است و نه قاعده، این هم ممکن است که شما در بعضی شهر ها مدرسه کاملا اسپانیولی پیداکنید یعنی از زبان و ادبیات گرفته تا تاریخ و فیزیک و شیمی و حتی ورزش، همه چیز به اسپانیولی باشد. بهر حال این مدرسه هم حتما اجازه آموزش و پرورش از مقامات ایالتی گرفته و مطابق با قانون اساسی ایالات متحده و قوانین و قواعد دیگر فدرالی و ایالتی کار میکند. چیزی که کار را آسان میکند این است که در آمریکا اکثر مدارس یا خصوصی هستند و یا «پابلیک» یعنی «اجتماعی» و یا «ملی» – که البته دولتی نیست و با حکومت رابطه ای ندارد بلکه فقط از طریق مالیات های ایالتی تامین مالی میشود و اداره اش هم بعهده شورای مدیریت خود مدرسه  است.

آیا این تحصیل – مثلا آموزش اسپانیولی در فلان مدرسه خصوصی و یا «اجتماعی – ملی» کالیفرنیا  و یا تکزاس که جامعه های بزرگ هیسپانیک و اسپانیولی زبان دارند هیچ جنبه سیاسی و امنیتی ندارد؟ مطمئن باشید اگر این سوال را از دانش آموزان، آموزگاران و یا مدیریت آن مدرسه بکنید آنها اولا خود سوال را نخواهند فهمید. و بعد از اینکه فهمیدند جواب خواهند داد: نه، این چه ربطی به مسائل سیاسی و امنیتی دارد؟

تا حدی مشابه این وضع را در آلمان، فرانسه، انگلستان و ایتالیا هم خواهید یافت. در اکثر این کشور ها مدارس یا دولتی هستند یا خصوصی و یا متعلق به بنیاد های غیر دولتی. اما در همه مدارس دولتی و اکثریت مدارس خصوصی این کشور ها هم یک زبان مشترک و عمومی تحصیل برای همه دروس هست (آلمانی، فرانسه…) اگر چه شما میتوانید در کنار دروس دیگر که به زبان مشترک آن کشور است، زبان هر اقلیت این کشور ها و یا زبان های دیگر را هم بیاموزید. یعنی بعید است بتوانید در آلمان و یا فرانسه در مدرسه ای فقط و صرفا به زبانی بغیر از زبان مشترک آن کشور تحصیل کنید، اما هر زبان اقلیت و یا هر زبان دیگری را نیز میتوانید – باز اگر امکانات آن فراهم بود – تحصیل کنید. در یکچند کشور هم مانند کانادا و سوئیس بیش از یک زبان، زبان رسمی تحصیل (یعنی تمام تحصیل) است  وگر نه درس این یا آن زبان گرفتن واقعا کار مشکلی نیست بشرط آنکه شرایط آن موجود باشد.

اما همگی تاسف هم بخوریم واقعیت این است که در کشور هائی مانند  ایران، عراق، ترکیه و یا جمهوری آذربایجان مسئله به آن سادگی نیست که مثلا شما در ارومیه دست پسرتان را بگیرید و ببرید به مدرسه و از مدیر مدرسه خواهش کنید به فرزندتان درس ترکی و یا کُردی هم بدهند. وضع بعضی کشور های منطقه را در یک مقاله دیگر «چشم انداز» (کلیک کنید) خلاصه وار تشریح کرده بودم.

در تركيه  نه فقط در باره تحصيل زبان اقليت ها، بلكه حتی وقتى فقط ميخواستند به تلويزيون دولتى كُردى اجازه دهند شوراى امنيت ملى كشور بيش از يك سال در اين مورد بحث كرد و نهايتا آن را تصويب نمود. در ایران، جمهورى اسلامى ٣٥ سال دو دل بود كه يك ماده قانون اساسى خودش را اجرا كند يا نه و بالاخره كسى مثل آقاى يونسى معاون رئيس جمهورى را مسئول اين كار كرد كه گذشته خدماتش بيشتر جنبه امنيتى دارد. و در مقابل در «اقلیم کردستان عراق» که تحت عنوان «خود مختاری» و «فدرالیسم» در عمل خود را از «میهن مشترک» عراق مستقل کرده، دولت محلی آقای بارزانی حتی تدریس زبان مشترک عراق یعنی عربی را هم در مدارس لغو نموده است.

البته در طول تاریخ 100 ساله گذشته «آلرژی» های متقابل هم بوجود آمده است. همین امسال در رابطه با روز 21 فوریه یعنی روز بین المللی زبان مادری شورای شهر تبریز با ابتکار خود تصمیم گرفت مراسمی در همین مورد ترتیب دهد – چیزی کاملا غیر سیاسی و معصومانه. اما امام جمعه تبریز حجت الاسلام شبستری و «شورای تامین استان» با آن مخالفت کرده این برنامه را در «راستای اهداف قوم گرایان» نامیده اند.

اما برخلاف تصورى كه در ذهن بعضى ها جا افتاده، اين نيست كه از ايران و تركيه و عراق تا قفقاز و آسياى ميانه حكومت ها بيخود و بى جهت «روانى» شده اند، همه چيز را به امور امنيتى ربط ميدهند و ميخواهند در مورد همه چيز با معیار های امنیتی تصمیم بگیرند. در تاریخ معاصر ایران کم نبوده اند تلاش هائی که در ظاهر فقط برای حقوق زبانی و فرهنگی و یا مسائل  قومی و محلی مطرح شده اند اما پشت سر مبتکران این برنامه ها و «جنبش» ها در واقع جریانات تجزیه طلبانه و حتی دولت های خارجی بوده اند. جریان پیشه وری یک نمونه اینگونه حوادث تاریخی است که هنوز از ذهن مردم و حتی مردم خود آذربایجان پاک نشده است. اگرچه طرفداران فرقه دمکرات آذربایجان تا مدتها انکار میکردند، اما اسنادی که بعد از سقوط شوروی از رهبری حزب کمونیست شوروی فاش شدند نشان میدهند که چهار پنج ماه قبل از شروع ماجرای حکومت فرقه دمکرات در تبریز که با حمایت مستقیم ارتش اشغالگر شوروی تاسیس یافت، دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی با ابتکار و دستور شخص استالین آن را طرح ریزی کرده مراحل اجرائی آن را نیز قدم بقدم معین کرده بود. در این سند تاریخی که «اقدام به تشکیل یک حرکت تجزیه طلبانه در آذربایجان جنوبی و دیگر استان های ایران شمالی» (6 ژوئیه 1945) نامیده میشود این نکته نیز جزو وظایف اصلی فرقه دمکرات در آذربایجان و دیگر طرفداران شوروی در کردستان و استانهای شمالی ایران شمرده شده بعنوان «فرمان» به آنها ابلاغ شده بود:

حقوق برابر برای اقلیت های ملی و ایلات: افتتاح مدارس و نشر روزنامه و کتاب به زبان های آذربایجانی، کُردی، ارمنی و آسوری، برگزاری جلسات دادگاه و مکاتبات رسمی در موسسه های محلی به زبان های بومی، ایجاد یک مدیریت استانی از جمله ژاندارمری و پلیس که متشکل از افراد بومی محل باشد، تاسیس انجمن های ولایتی، ایالتی و شهری (و) موسسات خود گردان محلی (همان سند).

از این جهت است که وقتی موضوع اقوام، زبان ها، حقوق ایالتی و قومی پیش میاید یکی از نگرانی های جدی بخش بزرگی از ایرانیان و از جمله خود مردم این اقوام اینست که «نکند پشت سر این مطالبات چیزی خلاف تمامیت ارضی و وحدت ملی ایران نهفته باشد که به دول خارجی مربوط میشود؟»

حتی امروزه نزدیکی نه فقط عقیدتی بلکه حتی تشکیلاتی بعضی گروه های تروریستی در بعضی استانهای مرزی ایران با گروه های هم قوم تروریستی آنها در کشور های همسایه «راز نهان»  نیست.

این تجارب در عین حال که باعث شک و تردید عموم نسبت به مطالبات قومی و زبانی میشوند طبیعتا «آلرژی» بی اساسی هم ایجاد میکنند که باعث عکس العمل هائی منفی و شتابکارانه و مخالفت هائی بیجا و بی سبب مانند رد مراسم روز جهانی زبان مادری در تبریز میشوند.

بعضی ها استدلال میکنند که علت اصلی اینکه جریان های افراطی قوم گرا بعضا در کار تبلیغاتی خود موفق میشوند فشار و سرکوب بی دلیل و تعصب آلود خواستهای اساسی و بحق قومی مانند آموزش زبان مادری است. اگر به این پدیده عنصر توهین و تحقیر های قومی که متاسفانه  بین مردم رایج است و بعضا به زبان مسئولین و یا رسانه ها هم راه مییابد اضافه کنیم، شاید بتوانیم درجه تاثیر منفی این قبیل خصومت پراکنی ها در سطح جامعه را بهتر درک کنیم. در مقابل این گونه فرهنگ  ضد ترکی و یا ضد عربی، قوم گرایان هم در سال های اخیر به تبلیغات ضد ایرانی و ضد فارسی خود افزوده اند. این تبلیغات زهرآگین و نژادپرستانه متقابل، هر بار بدیل خود را تولید میکند. هر بار که کسی مثلا یک جوک ضد ترکی میگوید، یک نفر از ترک زبانها یک جوک متقابل و این بار غلیظ تر پخش میکند. گناهکار کسی نیست که اول این توهین و تحقیر را شروع کرده زیرا این، مانند دایره ای بسته و نقطه ای کور است که ابتدایش معلوم نیست. گناه در این چرخه تبعیض و بی احترامی، در فرهنگ نابرابری و خصومت است که جریان های افراطی از آن استفاده میکنند.

تحصیل زبان های مادری بخودی خود چیزی سیاسی نیست و یا بهتر است بگوئیم که این، موضوعی است که نباید سیاست را به آن دخل داد. اما واقعیت ایران و منطقه ما چیز دیگری میگوید. بنظر من اشتباه است اگر تصور شود که موضوعات قومی و تبعات آن مانند آموزش زبان در ایران و منطقه ما در زندگی واقعی، از سیاست، امور امنیتی مانند تروریزم، افراط گری و مداخله خارجی بدور است. این، تاریخ دارد، تاریخی که اینجا و آنجا هنوز خود نمائی میکند. اشتباه است که ساده لوحانه تصور کنیم که فراگرفتن زبان مادری این یا آن قوم صرفا تصمیم و برنامه ای فنی است و ربطی به مسائل سیاسی و امنیتی مملکت ندارد.

مهم این است که دولت حق طبیعی مردم مبنی بر تحصیل زبان مادری را بخاطر سوء استفاده جریانات افراطی از مردم دریغ ندارد. و مهم این است که  بتوان بین این حق طبیعی مردم و «تبلیغات پوششی» افراطی که مطالبات اساسی مردم را بهانه اهداف خود میکنند تفکیک کرد. در این رهگذر شکی نیست که فعالین مدنی و طرفداران تحصیل زبان های مادری نمیتوانند نگرانی های مردم را نادیده بگیرند بلکه بر عکس بر آنهاست که این نگرانی ها را از طریق صمیمیت و گفتگو رفع نمایند. سرّی ثریا اوندر، یکی از نمایندگان معروف مجلس ترکیه از حزب ب. د. پ. که اساسا از مردم کُرد ترکیه نمایندگی میکند اخیرا گفت: «اگر در مردم این نگرانی وجود دارد که ما تجزیه طلب هستیم، این وظیفه آنها نیست بلکه وظیفه ماست که نشان دهیم که این تصور درست نیست.»

اینکه در نهایت برنامه تحصیل زبان مادری اقوام در ایران چقدر عملی خواهد شد و موفق خواهد بود هم به اراده واقعی (و نه شعاری) حکومت و هم در ضمن به بحث باز اما در عین حال صمیمی دولت، طرف های ذینفع و روشنفکران برای تفکیک «سره از ناسره»، رفع نگرانی ها و سوء تفاهم ها و تبلیغات خصمانه متقابل بستگی دارد.

در این میان بصیرت مردم، اکثریت مردم بصورت تعیین کننده در آمده است – مردمی که به هیچ سوی افراط، خشونت و خصومت قومی میل نمیکنند و خواهان زندگی همه اقوام در شرایط صلح و صفا و درعین حال تامین حقوق اولیه همه در یک جمع آزاد و مملو از تعامل و دوستی هستند.

 



دسته‌ها:تحصیل زبان مادری, زبان، هویت و ملیت