«سه کاف و دو چ» روزنامه نگاری

Victorinus

در روزنامه نگاری، آموزش و پرورش و همچنین تحقیقات امنیتی و پلیسی پنج سوال نقش اساسی دارند که چون در زبان انگلیسی با حرف دابلیو شروع میشوند بطور مختصر به آنها«پنج دابلیو» میگویند:

What? Who? When? Where? Why?

کی؟ کِی؟ کجا؟ چه؟ چرا؟ – که ما برای سهولت ترجمه به فارسی آنها را «سه کاف و دو چ» مینامیم. بعضی ها هم یک «چ» دیگر به این اضافه میکنند: چگونه؟

و يك سوال ديگر: آيا مطمئن هستيد كه خبرى كه ميدهيد حتما درست است؟ خودتان ديديد؟ آدمى كه به او اعتماد داريد اين را ديد؟ اگر نه، از كجا ميدانيد راوى خبر درست ميگويد؟ آيا كسان بيطرفى هستند كه وقوع اين خبر را تائيد كنند؟

اگر روايت،  گزارش، خبر و یا استدلالی به این سوا لها جواب مشخص نداد در آنصورت به آن خبر و گزارش عیب میگیرند که کامل نیست. مثلا تصور کنید که یکی مینویسد فلان کس  به قتل رسید بدون اینکه بگوید کجا، وقت این حادثه کی بود و یا چرا اتفاق افتاد و یا بدون اینکه حد اقل برای گمانه زنی های مختلف شرایط رخداد این حادثه و گذشته آن و یا حوادث مربوط و یا مشابه را خاطر نشان کند.

این طرز فکر در غرب گذشته ای کهن دارد و میگویند اصل این «پنج دابلیو» (و یا «سه کاف و دو چ») به خطیب معروف یونان قدیم هرماگور (هرماگوراس) از شهر تمنوس یونان قدیم (نزدیکی دولتشهر افس در ترکیه کنونی) برمیگردد که «هفت شرط» را برای تعریف یک موضوع معین کرده بود که بدون آن هرگونه خطابت و استدلال نا کامل جلوه میکرد:

Quis, quid, quando, ubi, cur, quem ad modum, quibus adminiculis

یعنی: کی؟ چه؟  کِی؟ کجا؟  چرا؟ چگونه؟ و: به کمک چه چیزی؟

هرماگور در قرن نخست میلادی در روم معلم خطابت بود و در این باره گویا آثار زیادی نوشته که اکثرا گم شده اند. همدوره او، سزار روم «چیچرو» هم گویا شرایط مشابهی برای یک سخنرانی، خطابت و استدلال گذاشته است. میگویند سزار چیچرو که خود لکنت زبان داشت بکمک معلمانی چون هرماگور سخنران برجسته ای شده است.

آیا ما امروزه بعد از گذشت دو هزار سال وقتی چیزی مینویسیم، گزارشی میدهیم و نطقی میکنیم به این اصول رعایت میکنیم؟

دو هزار سال قبلِ ایران، خاورمیانه، قفقاز و اسیای مرکزی را تجسم میکنم. 40-50 سال بعد از میلاد حضرت عیسی. دوران پیامبران… در شرق: وارثان هخامنشیان و اسکندر: ماد کوچک، آتورپاتن و ماد بزرگ، سلوکی ها و اشكانيان… امپراتوری های ایرانی- یونانی. از حاکمینی با نام های آتورپات، داریوش و وونن تا آرساسس و آرتابانوس.. و در غرب امپراتوری روم در حال قبول مسیحیت، دوره آمیزش فرهنگ یونان و روم که خود محصول فرهنگ ها و کشورداری حوزه دریای مدیترانه بود – از فنیقی تا مصر…

آیا مفهوم تقابل شرق و غرب آن وقت ایجاد شد؟ همان وقت که شرق و غرب نه فقط تقابل بلکه تداخل داشتند و روشن ترین شاخص  این آمیزش ها هم در ماجرائی است که شاید نظامی بهتر از همه در «اسکندرنامه» اش سروده که در آن اسکندر مقدونی هم جزو پادشاهان ایران محسوب میشود؟

باید آثار فرهنگی، فلسفی و ادبی – علمی این «شرق» و «غرب» را پیش چشم خود آورد و آثار هنری معماری، مجسمه تراشی، در هر سو را – تا جائیکه چیزی از این آثار باقی مانده.

پس چطور شد که  در طرز فکر، استدلال، خطابت و نوشتن خبر، تاریخ و ماوقع، آنها با وجود نشیب هایشان به  «هفت شرط» هرماگور و «پنج دابلیو» ى معاصر غرب وفادار ماندند و ما با وجود فراز های گذرايمان كه مثلا در دوره خوارزم و مکتب رازی داشتيم،  در جا زدیم و عاشق پایدار گزافه گوئی و مبالغه، افراط و تفریط، زنده باد و مرده باد شدیم و این باصطلاح «فرهنگ» را تا امروز ادامه دادیم؟

کی؟ کِی؟ کجا؟ چه؟ چرا؟

چرا هروقت چیزی میخوانیم، میشنویم و می بینیم از خودمان این سوال ها را نمیکنیم؟

چرا زود باوریم و هر چه بخوانیم و بشنویم نمیگوئیم کجا نوشته و یا گفته اند؟ کی گفته و یا نوشته؟ چه وقتی این ماجرا اتفاق افتاده؟ چگونه اتفاق افتاده و در چه شرایطی؟ افراد و منابع دیگر در این باره چه میگویند؟

آیا علت العلل همه چیز در آنست که رازی 800 سال بعد از هرماگور آمد؟

بسیاری شواهد و نمونه ها نشان میدهند که این تصور و احساس «عقب ماندگی جاودانی» دور از واقعیت است.

جواب دقیق را نمیدانیم. شاید هم جواب در آنست که حتی در یافتن این جواب هم ما هنوز بعد از گذشت 800 سال، زیاد هم بدنبال آن سوال های کی؟ کِی؟ کجا؟ چه؟ چرا؟ نیستیم.



دسته‌ها:یادداشت, رنگارنگ

برچسب‌ها:, ,