دهخدا و براون

ادوارد براون

ادوارد براون

چشم انداز – آنچه میخوانید فصلی از کتاب دکتر حسن جوادی، استاد سابق دانشگاه های تهران، برکلی و جورج واشنگتن تحت عنوان «ادوارد براون و ایران» است. کتاب «ادوارد براون و ایران» در مرحله ویراستاری و آماده سازی برای چاپ است.

علی اکبر دهخدا

علی اکبر دهخدا

حسن جوادی – زندگی و کارهای دهخدا مشهورتر از آن هستند که احتیاجی به بازگویی باشد، ولی شاید روابط براون و دهخدا چنانچه شاید و باید مورد بحث قرار نگرفته باشد. دهخدا و براون هرگز همدیگر را ندیدند ولی هردو نسبت به دیگری حس احترام زیادی داشتند ، و چنانکه خواهیم دید باهم مکاتبه داشتند. براون سه شعر سیاسی و انتقادی و «مرغ سحر» دهخدا را درشعر و مطبوعات جدید ایران» و دو مقاله از «چرند پرند» را در جلد چهارم «تاریخ ادبیات» بطور کامل به انگلیسی ترجمه می کند، و سبک نثر دهخدا را بهترین نمونۀ نثر پویا و معاصر ایران می داند، و می نویسد: «این مقالات که بطور قطعی می توان گفت در طنز نویسی ایرانی راه نویی گشوده اند، و سبکی دارند که هم محاوره ایست و هم پرقدرت ، و مشکل است در ترجمه چنان که هستند نشان داد. هرچند که این مقالات تحت عناوین مختلف آمده اند، من تصور می کنم که از قلم دخو هستند، و با وجود این که کم نوشته است، بعقیدۀ من بخاطر قدرت همین مقالات و چند شعری که نوشته است ، مقام اول در میان اهل قلم ایران دارد. جای تاسف است با این که او مردیست جوان در ده دوازده سال گذشته آثار زیادی منتشر نکرده است.» و در حاشیه می گوید که شعر «آ کبلای» او خیلی جالب است و «مرغ سحر » که در رثای دوستش میرزا جهانگیرخان سروده است از»زیبایی بی مانند و احساس بی نظیری برخوردار»است.

هنگامی که براون این کلمات را می نوشت مدت ده دوازده سال بود که از فعالیت های دهخدا خبر نداشت، ولی بهتر است برگردیم به آغاز دوران مشروطه که ادوارد براون شروع به همکاری با مشروطه خواهان میکند. براون از خانواده ای محافظه کار بود ولی هم او و هم پدرش که سهامدار عمده و مدیر یک شرکت کشتی سازی در نیوکاسل بود سخت مخالف سیاست های استعماری دولت انگلیس بودند. از روزگار جنگ عثمانی با روسیه براون به شرق علاقمند شده بود و در روزگار جوانی میخواست در ارتش عثمانی اسم نویسی کرده و با روسها بجنگد. او همیشه از مردمی که مورد زور و اجحاف قرار گرفته بودند دفاع می کرد. براون شدیدآ به مبارزه ایرلندی ها با انگلیس ها و دفاع از «هوم رول » علاقمند بود و دوستی ایرلندی بنام داشت بنام جان دیلون که وکیل پارلمان انگلیس بود و براون اطلاعاتی را که از طریق دو نفر از شاگردان سابقش که در سفارت انگلیس در تهران کار می کردند می گرفت به او میرساند و دیلون سر ادورار گری را در مجلس استیضاح می کرد. براون هنگام سفرش به ایران در 1887 ، که سفرنامه مشهور «یک سال در میان ایرانیان» حاصل آن بود به وجود روح آزادیخواهی و گسترش روزن افزون آن در ایران و بطور کلی در شرق ایمان آورد و در نوشته های متعددش همیشه سعی می کرد اصالت انقلاب مشروطیت ایران را نشان دهد و با به میان نهادن حقایق، افکار عمومی را علیه سیاست استعماری روس و انگلیس برانگیزد. کتاب «انقلاب ایران» (کیمبریج 1910)، که یکی از اولین کتابهای مهم درباره انقلاب ایرانست، با اشعار زیر از میرزا آقاخان کرمانی شروع می شود:

به ایران مباد آنچنان روز بد — که کشور به بیگانگان اوفتد
نخواهم زمانی که این نو عروس — بیفتد به زیر جوانان روس
به گیتی مباد آنکه این حور دیس — شود همسر لردی از انگلیس

در این کتاب براون می خواهد به مردم اروپا، خاصه به ناظران سطحی که می خواستند مجلس ملی ایران را یکی از تفنن ها و هوسهای مظفرالدین شاه، چون آوردن امتعۀ جدید غرب مانند اتومبیل و گرامافون و غیره قلمداد کنند، نشان دهد که داشتن چنین نظری قضاوتی است غلط و حکایت از عدم درک کیفیت و اصالت انقلابی می کند که بهترین عناصر ملی ایران با یکدل طرفدار آنند.»

تا زمانی که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست و عده ای از مشروطه خواهان به اروپا آمدند براون با کسانی چون تقی زاده و دهخدا تماسی نداشت، ولی روزنامه ها و نشریات مربوط به ایران از ایران و خارج را بدقت دنبال می کرد و آنها را جمع میکرد.

صور اسرافیل و بخصوص مقالات «چرند پرند» که دهخدا با طنز گزنده اش می نوشت بهتر از هر روزنامه ای معّرف روح مبارزه جوی مشروطه خواهان بود که موجب خشم مستبدین و محمد علی شاه می شد. در مدت یک سال و چند ماه که صور اسرافیل در تهران انتشار یافت ( 30 مه 1907-23 جون 1908) پنج بار بعناوین مختلف توقیف شده و یا برای مدتی از انتشار باز مانده بود، و بیشتر آنها بعلت مقالات دهخدا بود. پنجمین بار در حادثه بمباران مجلس بود، که طی آن میرزا جهانگیر خان مدیر صور اسرافیل دستگیر می شود و در باغشاه کشته می شود. میرزا جهانگیر خان یکی از هشت نفری بود که تحویل آنها را محمدعلی شاه از مجلس خواسته بود. البته بیشتر مقالات صور اسرافیل را دهخدا می نوشت ولی چون جهانگیر خان مدیر نشریه بود همه گناهان بگردن او می افتاد. چندروز پیش از بمباران مجلس از قرار معلوم امکان حمله به مجلس از طرف محمد علی شاه می رفت ، و دهخدا درشماره 32 به طنز از امکان حمله محمد علیشاه گفتگو می کند و در آخر مقاله می نویسد:

می دانید دولت می خواهد چه بکند دولت می خواهد این قشونها را یواشکی بطوری که کسی نفهمد هما نطور که عثمانی به اسم مشروطه طلبهای شهروان قشون جمع کرد و یک دفعه کاشف بعمل آمد که می خواهد با روسیه جنگ کند، دولت ما هم می خواهد یواشکی این قشونها را به اسم خراب کردن مجلس ملک المتکلمین و آقا سید جمال و هرچه مشروطه طلب، یعنی مفسد است جمع کند، درست گوش بد هید ببینید مطلب از کجا آب می خورد ها، آنوقت اینها را دودسته کند یک دسته را به اسم مطیع کردن ایل قشقایی و بختیاری بفرستد به طرف جنوب یک دسته را هم به اسم تسخیر کردن آذربایجان بفرستد به طرف شمال. آنوقت یک شب توی تاریکی آن دستۀ اولی را در خلیج فارس یواشکی بریزند توی ده بیست تا کرجی و روانه کند به طرف انگلیس و از این طرف این یکی دسته را هم همین طور آهسته و بی صدا باز دمدمه های صبح قلقلک و با روبنۀ سفرۀ نان و هرچه دارند بار کند روی چهل پنجاه تاالاغ و از سرحد جلفا از بیراهه بفرستد به طرف روسیه، آنوقت یک روز صبح زود ادوارد هفتم در لندن و نیکلای دویم در پطرزبورغ یکدفعه چشمها یشان را واکنند، ببینند که هر کدامشان افتاده اند گیر بیست تا غلام قرچه داغی و البته خدا تیغش را برا کند، خدا دشمنش را فنا کند، این هم نقشۀ شا پشال است که کشیده، اگر نه عقل ما ایرانیها که به این کارها نمی رسید که شیطان می گوید هرچه داری و نداری بفروش بده این سربازها در این سفر مال فرنگ برات بیاورند برای اینکه هم کرایه ندارد و هم گمرک صد تومنش سرمی زند به پانصد تومان، خدا بدهد برکت . یک دل هم می گویم خودم برم اما باز می گویم نکند شا پشال بدش بیاید برای اینکه فکر بکند بگوید این بدذات حالا پاش به فرنگستان نرسیده آنجا ها را هم مشروطه خواهد کرد، باری خدا سفر همه شان را بی خطر کند. (دخو)

شبی که سحرگاه روز بعد مجلس بمباران می شود دهخدا در یکی از خانه های نزدیک مقاله ای درباره خلع محمد علی شاه می نوشت و قرار بود این مقاله در مجلس خوانده شود و در صور اسرافیل چاپ گردد. دربارۀ پناهنده شدن دهخدا و دوستانش به سفارتخانه های انگلیس وعثمانی روایات مختلفی وجود دارد.

دهخدا می گوید: » عصر روزی که فردای آن جنگ شد تقی زاده بمن گفت: شما امشب بیایید به منزل من، می خواهم یک لایحه مفصل و جامع از اعمال ناشایست و کردار ناپسندیده محمد علی شاه تهیه کنم و مواردی را که بر خلاف مشروطیت و قانون اساسی رفتار کرده یک به یک شرح بدهم و خیانت او را به مُلک و ملّت ثابت کنم، تا فردا آن لایحه را در مجلس قرائت نموده و کار او را یکسره کنیم.» دهخدا شب را در منزل تقی زاده می گذراند و چون هوا گرم بود در پشب بام دراز می کشد و این لایحه را می نویسد. صبحدم با صدای توپ و تفنگ بیدار می شود و می بیند که محمدعلی شاه پیشدستی کرده و قبل از این که مشروطه خواهان به حساب او برسند کار آنها را ساخته است. دهخدا آن روز تا بعد از ظهر با اضطراب و دلهره در منزل تقی زاده میماند و بعد از ظهر با درشکه ای که تهیه شده بود روانه سفارت انگلیس می شود. وی ادامه می دهد : «در راه یک عده سرباز جلو درشکه ما را گرفتند، ولی دو نفرسوار هندی که با ما بودند به طرف سربازها نهیب زدند که جلو درشکه سفیر انگلیس را می گیرند ، سربازها سر به زیر اند اخته خود را عقب کشیدند وما توانستیم خود را به سفارت برسا نیم واگر سربازها ما را دستگیر می کردند ‏حتما کشته می شدیم. همین که وارد سفارت شدیم من ازکاردار انگلیس پرسیدم که چه طورشد که دولت انگلیس حاضرشد محمد علی شاه با دستیاری روس ها مجلس را به توپ ببندد ‏ومشروطه را از میان بردارد ؟ کاردار سفارت انگلیس فقط این دو جمله را در جواب من گفت : » ‏آلمان در اروپا خیلی قوی شده است.»

پس از اینکه مجلس به توپ بسته شد پاریس و لندن دو شهر عمده اروپایی بودند که مشروطه طلبان بدانجا رفتند. پیش از رسیدن پناهندگان به پاریس عده ای از آزادیخواهان در آنجا بودند که یا از ایران فرار کرده و یا تبعید شده بودند. مثلاً سردار اسعد که پس از کشته شدن پدرش بدست ظل السلطان و پس از این که عده ای از افراد فامیل و ایل او به خدمت محمد علیشاه پیوسته بودند ایران را ترک کرده بود. مخبر السلطنه هدایت در اول انقلاب تبریز والی آذربایجان بود و چون زد و خورد بین آزادیخواهان و مستبدین شروع شد، انبار مهمات را بدست آزادیخواهان سپرد و خود عازم اروپا شد. اسماعیل خان ممتاز الدوله رئیس مجلس بود و پس از بمباران مجلس با حکیم الملک به سفارت فرانسه پناهنده شده ، بعداً به اروپا آمده بود. بیشتر اینها برخلاف تقی زاده و دهخدا میانه رو بودند و می گفتند درباریان مستبد و فاسد شاه را اینقدر زورگو و خود رای کرده اند. عبد الحسین نوایی در مقاله ای در باره «اقدامات مشروطه خواهان در فرانسه و سوئیس » نامه ای از معاضد السلطنه پیرنیا نقل می کند که سر فرستادن تلگرافی به شاه و این که چه کسانی آنرا امضا بکنند مشورت می کنند. ادوارد برا ون با تقی زاده ، معاضدالسطنه ، دهخدا و چند تن دیگر مکاتبه داشت و اصرار می کرد که به انگلستان بروند و در آنجا فعالیت بکنند . هنگامی که ادارۀ صور اسرافیل به ایوردون منتقل شد، براون به معاضد السلطنه نوشت:

حقیقتاً جای افسوس است که مرکز صور اسرافیل را اینجا قرار ندادند، زیرا اینجا هم آزادی هست و هم اهمیتش بیشتر از سویس است. حالا ما بکلی محروم مانده ایم. کسی نیست که در صورت احتیاج بتوانیم از او استشاره کنیم… میدانید که بودن جنا بعالی و جناب سید تقی زاده در مجلسهای اینجا (آنها را) چقدر تقویت می کرد.دیگر جنا بعالی بهتر می دانید، ولی به نظر مخلص قراردادن مرکز در إیورد ون جای تاسف است مگر در صورتی که در اینجا هم شخص با کفایت شایسته ای مقیم باشد. »

در نامه دیگری به معاضد السلطنه می نویسد: «… اینجا دو سه تا از مدیر های روزنامه ها خصوصاً مدیر دیلی نیوز و منچستر گاردین خیلی همت می کنند و تقریباً هر روز حمایتی از مشروطه خواهان و مذمتی از روس منحوس و همدستان آنها می کنند، ولی حقیقت آنست که سر ادوارد گری وزیر امور خارجه حالی بکلی مفتون روس شده است و به هیچ وجه اعتماد را نشاید.» بعداً اضافه می کند که سر ادوارد گری » خیلی طالب دوستی با عثمانیهاست، و هرگاه آنها او را بفهمانند که مداخله روس در آذربایجان باعث ناخشنودی آنها خواهد شد شاید که موثر افتد.»

یکی از علل نبردن دفتر صور اسرافیل به لندن و یا کیمبریج این بود که معاضد السلطنه از دسایس دولت انگلیس می ترسید و فکر می کرد ممکن است برایش اشکالاتی ایجاد کنند . در ثانی دهخدا زیاد مایل نبود که اودر انگلیس بماند، و در 11 اکتبر 1908 از پاریس به معاضد السلطنه در لندن می نویسد: «باز مجدداً عرض می کنم که در انگلیس ماندن و تابع اوامر زید و عمر{و} شدن معنیش توسعه ادارۀ خود پسند هاست. آتش مسیو برون را هم بیش از این خاموش نکنید و ایران را بیشتر از این ها رسوا نفرمائید. برون هرچه باید بکند خودش بیشتر می کرد و بعد از این هم خواهد کرد.» در پاریس هم چاپ روزنامه محضوراتی داشت. صمد خان ممتاز السطنه سفیر ایران چنان ذهن مقامات فرانسوی و بعضی از صاحبان چاپخانه ها را مشوش کرده و آزادیخواهان ایرانی را مشتی آنارشیست معرفی کرده بود که روزی دهخدا و دوستانش به بیست و دو چاپخانه که حروف فارسی داشت مراجعه کردند ولی نتیجه ای حاصل نشد. عاقبت میرزا محمد خان قزوینی فکری بخاطرش رسید ، و آن این که دکتر جلیل خان ثقفی در یکی از چاپخانه ها کتابی در دست طبع دارد، و موافقت او را جلب کنند و صور اسرافیل را بعنوان این که کتاب اوست چاپ کنند.دکتر جلیل خان هم همکاری کرد و سه شماره صور اسرافیل که در خارج چاپ شد، در اساس چاپ پاریس است. قزوینی در یکی از نامه های خود به تقی زاده خیلی بد و بیراه به دکتر جلیل خان می گوید، ولی از انصاف نمی توان گذشت همکاری او در نشر روزنامه مهم بوده است. باری اداره روزنامه را به ایوردون می برند و دهخدا از آنجا مطالب را به قزوینی می فرستاد و او تصحیحات و کارهای دیگر را انجام می داد. البته مشکلات زیاد بود، مثلاً حروف چین یهودی که با خط عربی آشنایی داشت خط قزوینی را نمی توانست بخواند و همه مطالب را مجبور بودند به نسخ و بصورت واضح بنویسند.

نفوذ صوراسرافیل مثل سابق بی اندازه بود. فقط خبر قریب الانتشار بود ن روزنامه منتشر شده بود که همه تقاضای دریافت آنرا داشتند. دهخدا در همان نامه خود به معاضد السلطنه می نویسد: » از عشق آباد و ایروان دو کاغذ داشتم که قریب چهل نمره روزنامه خواسته بودند. عجب حکایتی است! مردم تصور می کنند که من همان کسم که در طهران در میان لذائذ تام و تمام زندگی محاط به دوستان یک دل و برادران و اقوام با محبت با اطمینان از معیشت( اگرچه با سختی) و امید بزرگ در راه دوستان، وطن و پیروی مردمان راستگو خودم را در معرض مهالک کرده می نوشتم آنچه را که خوب می دیدم و هیچ نمی دانند که الان یاس تا چه حد و نا امیدی من تا چه اندازه است.» از این ها گذشته از وزرا و حکام سابق که در پاریس جمع بودند و نه تنها کمکی در راه انتشار صور اسرافیل نمی کردند بلکه دهخدا را در این کار به اهمال کاری متهم می کردند ، شکایت می کند :» در جواب این اشخاص فقط لازم است بگویم: برادر های عزیز من ، وزارت کردید ، ریاست کردید، دزدیدید، بردید، خوردید و الان هم فرقی که در زندگی تان پیدا نشده است همین است که پولهاتان را آورده اید در مملکت آزاد و با تجمل تری عیش می کنید.»

وضع مشروطه خواهان در فرانسه رقت آور بود. میر جواد، برادر تقی زاده ، از وضع اسفناک خود شکایت می کند. «امروز چهار روز است که هوا سرد شده و برف آمده. نه کفش دارم و نه لباس کلفت و نه منزل و خوراک. تا بحال به همه جهت دو لیره از آقا میر حمید قرض کرده ام…» با این احوال احساسات انقلابی و وطن پرستی او کم نشده است و مرتب اخبار ایران را برای تقی زاده می نویسد. میرزا موسی خان توپچی، برادر میرزا ابراهیم خان حکیم الملک، از آزادیخواهانی است که در پاریس با دهخدا و معاضد السطنه در تجدید انتشار روزنامۀ صور اسرافیل همکاری داشته است، از پاریس از ایرانیانی که همکاری نمی کنند شکایت دارد:» در همین پاریس جمعی از مفسدین هستند که شب و روز کنکاش کرده و هر یکی بخیال پیشرفت اغراض خود خود را به دیگران هم مسلک نشان داده و با هم مشغول انواع اقسام تفتین هستند.» دیگر از ایرانیان مقیم پاریس محمدصادق صاحب نسق است ، که مرتب نامه های تقی زاده و معاضد السلطنه را به آدرس «مسیو برون » به کیمبریج می فرستد، و بریده روزنامه ها که از تقی زاده میرسد و مقالات براون را در دفتر چه های خود می چسباند، و اخبار ایران را برای آنها می فرستد. وی می نویسد: «باید یک مجمع از مردمان هشیار وطن دوست و از جان گذشته پیدا شوند. روزنامه و اطلاعات نوشته، به همه جا ارسال دارند… و لوازم آزادی خود و وطن خود را فراهم نمایند. این مطلب پول لازم دارد و پول نیست و آدم هم نیست. تمام راهها فعلاً بسته است و بنده هیچ جا امید ندارم.»

او زیاد خاطر جمع نیست که ماندن تقی زاده در کیمبریج به دعوت براون فایده ای داشته باشد، و از قول دو نفر از ایرانیان پاریس می گوید که می گفتند که «جناب آقا در آنجا کاری ندارند، کار ایشان در لندن باید بگذرد.» صاحب نسق در ادامۀ نامیدی ایکه در نامه فوق اظهار میدارد، به تقی زاده می نویسد:

با وجود این جمعی مثل جناب پرفسر برون و غیره می نویسند نباید نا امید شد و باید کار کرد، زحمت کشید تا به مقصود رسید. ناپلئون هم فرموده است هیچ کاری نشد و نمی شود ندارد. پس در این صورت جنابعالی چه خیال کرده و چه می کنید؟ آیا تصور می فرمائید که بتوان هنری به خرج داد و کاری کرد که ما از دست ظلم و جور روسها و انگلیسها خلاصی حاصل کنیم، با اینحالت سستی و بی اعتنایی ایرانیها در امور خودشان؟ باری نمی دانم چه عرض کنم؟ عجالتاً نظر بنده و جمعی دیگر به طرف لندن و به سمت جنابعالی است و منتظریم ببینیم که ایرانیهای آنجا چه می کنند؟»

همانطور که گفته شد ارتباط براون با دهخدا در همان دوران مشروطه و آمدن آزادیخواهان به اروپاست. براون در تاریخ 23 ژانویه 1909 به دهخدا که در ایوردون است از لندن نامه ای در جواب نامه او می نویسد، و می گوید:

اولاً تعجب از آن دارم که خبری از آقای سید تقی زاده ندارید ایشان پانزده روز قبل از این یعنی در هشتم ژانویه وارد تبریز گردیدند، وقتی که حرکت فرمودند از مخلص وعده گرفتند که تا خبر ورود ایشان نرسد بهیچ کس نگویم که خیال کجا دارند ولی از بس که از آن طرف در رفتن ایشان اصرار داشتند خودشان را مجبور برفتن می دانستند، حبدّا از این جانبازی و فداکاری که کمتر مثل آن مشاهده شده است! وقتی که تلگراف ایشان از تبریز رسید مثل آن بود که یک روحی جدید در قالب من دمیده شده است. مژدۀ دیگر اینکه مخبرمخصوص که سه روزنامۀ لیبرال اینجا (یعنی دیلی نیوز، دیلی کرونیکال، منچستر گاردیان) محض ابلاغ اخبارات صحیحه به این مملکت ، به تبریز فرستاده اند در نوزدهم این ماه یعنی سه شنبه گذشته به آنجا بسلامت رسیده است و تلگرف اول که فرستاده بودند در روزنامه های پنجشنبه درج شد و مقالاتی که باید بنویسند انشاءالله تا ده روز دیگر شروع خواهد شد. یک خبر موحش که فرستاده بود این بود که افواج مستبّدین اطراف تبریز را گرفته بودند و همۀ راهها را الاّ راه جلفا مسدود داشته ولی در تیمس دیروز تلگرافی از استانبول رسید که تلگرافی از تبریز به «انجمن سعادت» رسیده بود که سربازهای شاه شکستی فاحشی خورده بودند و عقب کشیده، جناب مستر لنچ بنقد در پاریس است و با جناب ممتازالدّوله و بعضی از سرکرده های بختیاری مشورت می کند و اینجا دو سه تا از مدیرها ی روزنامه ها خصوصاً مدیر دیلی نیوز و منچستر گاردیان خیلی هّمت می کنند و تقریباً هر روز حمایتی از مشروط خواهان و مذّمتی از روس منحوس و دوستان و همداستانان آنها می کنند.»

دهخدا و معاضد السلطنه بیش از چهار ماه در ایوردون نمی مانند و به استانبول میروند و در آنجا به انتشار «سروش » می پردازند که خلف صدق صوراسرافیل بود. تشکیل «انجمن سعادت» در استانبول،که معاضد السلطنه رئیس آن می شود، و امکانات بهتر برای چاپ روزنامه در آنجا از علل رفتن از ایوردون بود. همان سه شماره از صور اسرافیل که در خارج چاپ شد ولوله ای در میان ایرانیان آنجا انداخت و مخصوصاً سر مقاله شماره اول که باعث گفتگو های مختلف شد. دهخدا در مقاله » طبیعت سلطنت چیست؟» اصل موهبت الهی بودن سلطنت را در قانون اساسی زیر سئوال می برد و آن را هم خلاف شرع و هم خلاف عقل می داند و می پرسد » منشا ضعف حدوث این خیال در اذهان عامه چیست و حقیقت امر کدامست؟ منشا خیال نادان در برابر عظمت امور و بی اثر ماندن عقل جاهل در مقابل بزرگی وقایع است.» او می گوید اگر شکوه و عظمت سلطنت را بکناری بنهیم رابطه آدم با شاه » همان رابطه او با مستاجر، بایع ، نوکر، عیال ، بقال است و سلطنت او هم از جنس قرارداد های بین اثنینی و تخلف از شروط منتج خلع او از سلطنت است.» این مقاله که با بی باکی معمول دهخدا وبا صراحت و تعقل تمام نوشته شده بود موجب تحسین عده ای شد که از فجایع استبداد و حکومت پادشاهی بجان آمده بودند. عده ای هم بودند که میانه رو بودند و نمی خواستند یک دفعه تیشه به ریشه حکومت سلطنتی در ایران بزنند. مثلاً دکتر جلیل خان در نامه مورخ 8 فوریه می نویسد که او بر خلاف «تمام آقایان ایرانی … بکلی مخالف با مقصود اصلی مقاله افتتاحیه» نیست … (بلکه) باید همین مسلک را از دست نداد و پا از این طریقه حقّه نکشیده بیان واقع و حقایق را به زبان ملایم و معقول نوشته منتشر نمود. » معاضد السلطنه در این باره نظربراون را خواسته بود و اوهم شاید با در نظر گرفتن سیاست روز ویا بقول خودش «در احوال حاضره «، حمایت روسیه و سرادوارد گری از محمد علی شاه ، می گوید باید با احتیاط بود:

‏درباره صوراسرافیل رأی مخلص را جویا شده بودید، به نظر مخلص این طور سخت نوشتن در خصوص شاه در احوال حاضره فایده ندارد و شاید سبب مضرت باشد. هرچه می گویند راست است، ولی گفتن هرحقیقت مصلحت نباشد و می ترسم این نسخه در دست بعضی از درباری هأ بیفتد و آن ها به شاه نشان بدهند و بگویند که مشروطه خواهان راضی نمی شوند، الا به قلع و خلع شما. پس محال است با ایشان فکر مصالحه بکنید و باید آن ها را دشمن جانی خود بدانید وهیچ مسامحه نکنید. این است فکرمخلص به طریق اجمال. خدا کند که این نسخه صوراسرافیل با وجود حسن نیت مؤلف ثمره تلخ ندهد!

در این وقت از پناهندگان جز چند نفر در لندن نمانده بود و بیشتر ایرانیان در پاریس جمع بودند. دهخدا در نامه ای از ایوردون به ابوالحسن معاضد السلطنه در پاریس می نویسد: » چرا در این وقت باید لندن خالی باشد؟ چرا ماها نباید هرکدام مثل یک شیر زخم خورده نغریم و به هر طرف حمله کنیم ؟ والله تمام شدیم، بالله عزت دولتی، ملیت قومی، وطن، شرف، ناموس و هرچه داشتیم از دست رفت. .. آخر بابا یک حرکتی، یک جنبشی، این وزراء، این امراء ، این رجال، این شاهزادگان که امروز جا بر همه عیاشهای پاریس تنگ کرده اند تا کی صبح در بلوار گردش کنند و شب در قهوه و تئاتر یا گوشۀ خانه خرابشان بلمند؟ … شرحی به جناب پرفسور براون نوشتم. کاش یک نخود غیرت این خارجی در تن ما اهلیها بود. افسوس که نیست. ان بیچاره هم تاکی می تواند سر بی صاحب را بتراشد و در عزائی که صاحبان عزا به عیش مشغولند ماتم بگیرد؟ شما را بخدا بروید و به هر وسیله که هست جناب ممتاز الدوله را راهی کنید.»

براون می خواست مشروطه خواهانی که از ایران فرار کرده بودند به لندن بیایند ولی این کار عملی نشد، و او با اکثر مشروطه خواهان چه در داخل ایران و چه در خارج در تماس بود، و بهر نحو که بود می خواست جلوی دسیسه های مخالفین را بگیرد. در نامه ای به تقی زاده بتاریخ 20 اکتبر 1908 می نویسد: » خدا می داند می خواهم هرچه از دستم بیاید بکنم و بعضی اقدامات هم کردم که ثمره نبخشید و در آینده هم بقدر امکان خود کوتاهی نخواهم کرد. ولی یک فردی بی نفوذی با تدبیر سلاطین و وزرا و مستبدین چه کند. خود را به کمال زحمت یک مرتبه به سر ادوارد گری رسانیدم و داد سخن بدادم. بعد عریضه مفصلی هم نوشتم. بعد سعی کردم جناب عالی را هم پیش او ببرم نشد. عجالتا چاره ای نمانده است.»

در جریانات مشروطه براون کار بزرگ خود یعنی «تاریخ ادبیات ایران » را که دو جلد از آن را قبلاً منتشر کرده بود بسوئی می نهد و در مقدمۀ جلد سوم تاریخ ادبی (1917) می گوید که بین جلد دوم و سوم چهارده سال وقفه شده است و پنج سال و نیم اول آن را مصروف کتابهای مربوط به مشروطه کرده است و در حالی که ایران می توان گفت «در سکرات مرگ» بود دستش بنوشتن تاریخ ادبی ایران نمی رفت و اگر اصرار و تشویق زنش تنی چند از دوستانش نبود هرگز این کار تمام نمی شد. در این مدت علاوه بر فعالیت های سیاسی بطرفداری از مشروطه خواهان و ایجاد «کمیته ایران» در لندن ، که در یکی از جلسات آن نزدیک شش هزار نفر حضور می یابند، و نوشتن کتاب «انقلاب ایران» و ملاقات متعدد، دو کتاب عمده نیز می نویسد. یکی «نامه هایی از تبریز» است که شرح فجایع روسها را در عاشورای 1330 هجری (1911) می دهد و نامه هایی از از آزادیخواهانی که از دست روسها فرار کرده و مخفی بودند ترجمه می کند : دیگری «مطبوعات و شعر معاصر ایران » است (1914) که در اساس ترجمه کتابی است که محمدعلی خان تربیت از مطبوعات ایران فراهم آورده بود و براون آنرا به انگلیسی ترجمه کرده و مقدار زیادی از اشعار شعرای دوره مشروطه را بدان اضافه می کند.

به نظر براون » از لحاظ اسلوب نیز ادبیات جدید یک تازگی و اهمیت مخصوصی دارد.» شعرا و نویسندگان جدید چون طبیبان حاذق مزاج مریض خود را بدست آورده، و تلخی گفتن حقیقت وعیوب را که همه از آن میرنجند در » لباس هزل و مزاج» به ملت می گویند و «ادویه تلخ را با شیرینی آمیخته بمریض می خورانند.» بعلاوه گاهی نیز سروده های خود را با «یکی ازپرده های موسیقی هم آهنگ ساخته اند تا به آسانی قبول عامه بهم برساند.» بدین طریق و با این شیوه ها عامۀ ملت آثار آنان را خوانده » و بحقیقت مسائل سیاسی ووطنی و معاشی واقف( می) شوند چنان که غزلیات و قصاید عارف و اشرف گیلانی و دخو ( میرزا علی اکبر خان دهخدا) و ملک الشعرای بهار و غیره هم در سایه این اسلوب مرغوب از قراری که می نویسند امروز در نزد خاص و عام مشهور است و در محافل می خوانند وبا آلات موسیقی می نوازند.»

ادبیات دورۀ مشروطه یکی از جالب ترین ادوار تاریخ ادبیات ایران می باشد . هم از لحاظ موضوع ، نوع ادبی ، زبان و شیوه بیان، و هم از لحاظ داشتن مخاطبانی زیادتر و متفاوت تر، و هم بخاطر این که مسائل بنیادی زیادی را مطرح می سازد با ادبیات گذشته فرق دارد. بطور کلی رابطه شاعر و نویسنده با خواننده اش عوض شده بود. با وجود این که تعداد با سوادان تغییر زیادی نکرده بود، ولی وقتی که نشریه ای بدست یکی می رسید آنرا برای تعداد زیادی که سواد نداشتند می خواند. تخمین زده اند که هر شماره صور اسرافیل حد اقل حدود سی هزار نفر خواننده و یا شنونده داشت. در آذربایجان که بیشتر اهالی سواد فارسی نداشتند، شعر های هوپ هوپ نامۀ صابر را از بر می خواندند. روزنامه ملانصرالدین ،که ورودش به ایران غدغن بود، این گونه اشعار مربوط به سیاست روز، مسائل اجتماعی ، دین و غیره را چاپ می کرد و در سنگر های مجاهدین در تبریز اینها ورد زبان همه بودند. همین شعر «آکبلای» دهخدا را که ذیلاً نقل می کنم در نظر بگیرید که در شش بند شعر چقدر مسائل بنیادی را مطرح می سازد. دهخدا با همان طنز کوبنده و با زبانی عامیانه و عامه پسند مسائلی چون خرافات، جن گیر و رمّال، عوامفریبی درویش و جذبه و حال او، آزادی و حقوق زنان، فقر رعیت، اعتیاد، رشوه، آخوند و عدلیه و این که اسلام واقعی چیست همه را مطرح می سازد.براون از این ادبیات در حال تکوین و ارزش آن بخوبی آگاه است و هر نمونه ای که بدستش رسیده در کتب خود آورده است. 25 شعر را «در حالی که کتاب زیر چاپ بود»، که بیشتر از بهار در حبل المتین نقل شده اند ترجمه کرده اضافه می کند. براون بهر نحویی که شده این اشعار را بدست آورده است. مثلاً دو قطعه شعر «احتکاریه» از میرزا حسین طیب زاده متخلص به «کمال» و مسمط «برخیز شتربانا بر بند کجاوه» از میرزا محمد صادق خان ادیب الممالک را میرزا محمدخان اشرف زاده مدیر روزنامه فروردین، که پس از تحمل مرارت های زیاد در دست روسها از تبریز فرار کرده و به انگلستان آمده بود، از حافظه برای براون خوانده است، و پنج بیت شعر ادیب الممالک نقطه چین است چون آنها را بیاد نداشته است. البته این موردی است استثنایی چون قسمتی از اشعار از روزنامه ها و قسمتی هم برای اولین بار از نامه های خود شاعران نقل شده اند. براون برای هر شعر شرح کوتاهی می دهد و مناسبت سروده شدن آنرا بیان می کند، ولی زیاد هم به تحلیل و یا بررسی شعر نمی پردازد. مثلاً شعر مشهور»یاد آر ز شمع مرده یاد آر» دهخدا را نقل کرده و بصورت زیبایی ترجمه می کند، ولی به همین مختصر بسنده می کند که این شعر بیاد دوست از دست رفته دهخدا، میرزا جهانگیر خان است که بعد از بمباران مجلس شهید شد، و از لحاظ سبک نفوذ شعر اروپایی در آن واضح است.

به نظر براون » از لحاظ اسلوب نیز ادبیات جدید یک تازگی و اهمیت مخصوصی دارد.» شعرا و نویسندگان جدید چون طبیبان حاذق مزاج مریض خود را بدست آورده، و تلخی گفتن حقیقت وعیوب را که همه از آن میرنجند در » لباس هزل و مزاج» به ملت می گویند و «ادویه تلخ را با شیرینی آمیخته بمریض می خورانند.» بعلاوه گاهی نیز سروده های خود را با «یکی ازپرده های موسیقی هم آهنگ ساخته اند تا به آسانی قبول عامه بهم برساند.» بدین طریق و با این شیوه ها عامۀ ملت آثار آنان را خوانده » و بحقیقت مسائل سیاسی ووطنی و معاشی واقف( می) شوند چنان که غزلیات و قصاید عارف و اشرف گیلانی و دخو ( میرزا علی اکبر خان دهخدا) و ملک الشعرای بهار و غیره هم در سایه این اسلوب مرغوب از قراری که می نویسند امروز در نزد خاص و عام مشهور است و در محافل می خوانند وبا آلات موسیقی می نوازند.»

ادبیات دورۀ مشروطه یکی از جالب ترین ادوار تاریخ ادبیات ایران می باشد . هم از لحاظ موضوع ، نوع ادبی ، زبان و شیوه بیان، و هم از لحاظ داشتن مخاطبانی زیادتر و متفاوت تر، و هم بخاطر این که مسائل بنیادی زیادی را مطرح می سازد با ادبیات گذشته فرق دارد. بطور کلی رابطه شاعر و نویسنده با خواننده اش عوض شده بود. با وجود این که تعداد با سوادان تغییر زیادی نکرده بود، ولی وقتی که نشریه ای بدست یکی می رسید آنرا برای تعداد زیادی که سواد نداشتند می خواند. تخمین زده اند که هر شماره صور اسرافیل حد اقل حدود سی هزار نفر خواننده و یا شنونده داشت. در آذربایجان که بیشتر اهالی سواد فارسی نداشتند، شعر های هوپ هوپ نامۀ صابر را از بر می خواندند. روزنامه ملانصرالدین ،که ورودش به ایران غدغن بود، این گونه اشعار مربوط به سیاست روز، مسائل اجتماعی ، دین و غیره را چاپ می کرد و در سنگر های مجاهدین در تبریز اینها ورد زبان همه بودند. همین شعر «آکبلای» دهخدا را که ذیلاً نقل می کنم در نظر بگیرید که در شش بند شعر چقدر مسائل بنیادی را مطرح می سازد. دهخدا با همان طنز کوبنده و با زبانی عامیانه و عامه پسند مسائلی چون خرافات، جن گیر و رمّال، عوامفریبی درویش و جذبه و حال او، آزادی و حقوق زنان، فقر رعیت، اعتیاد، رشوه، آخوند و عدلیه و این که اسلام واقعی چیست همه را مطرح می سازد.براون از این ادبیات در حال تکوین و ارزش آن بخوبی آگاه است و هر نمونه ای که بدستش رسیده در کتب خود آورده است. 25 شعر را «در حالی که کتاب زیر چاپ بود»، که بیشتر از بهار در حبل المتین نقل شده اند ترجمه کرده اضافه می کند. براون بهر نحویی که شده این اشعار را بدست آورده است. مثلاً دو قطعه شعر «احتکاریه» از میرزا حسین طیب زاده متخلص به «کمال» و مسمط «برخیز شتربانا بر بند کجاوه» از میرزا محمد صادق خان ادیب الممالک را میرزا محمدخان اشرف زاده مدیر روزنامه فروردین، که پس از تحمل مرارت های زیاد در دست روسها از تبریز فرار کرده و به انگلستان آمده بود، از حافظه برای براون خوانده است، و پنج بیت شعر ادیب الممالک نقطه چین است چون آنها را بیاد نداشته است. البته این موردی است استثنایی چون قسمتی از اشعار از روزنامه ها و قسمتی هم برای اولین بار از نامه های خود شاعران نقل شده اند. براون برای هر شعر شرح کوتاهی می دهد و مناسبت سروده شدن آنرا بیان می کند، ولی زیاد هم به تحلیل و یا بررسی شعر نمی پردازد. مثلاً شعر مشهور»یاد آر ز شمع مرده یاد آر» دهخدا را نقل کرده و بصورت زیبایی ترجمه می کند، ولی به همین مختصر بسنده می کند که این شعر بیاد دوست از دست رفته دهخدا، میرزا جهانگیر خان است که بعد از بمباران مجلس شهید شد، و از لحاظ سبک نفوذ شعر اروپایی در آن واضح است.

مسئله ترجمه زبان عامیانه فارسی به انگلیسی ای که معادل آن باشد، و مخصوصاً در اوایل قرن بیستم که سبک نوشته های معمولی انگلیسی هنوز تحت تاثیر دورۀ ویکتوریا خیلی خشک و رسمی بود واقعاً مشکل بود و براون می توان گفت خوب از عهده بر آمده است. جالب این که هم در شعر فارسی و هم شعر انگلیسی زبان کوچه بازاری و عامیانه خیلی بندرت بکار میرفت، و دهخدا و اشرف گیلانی و تنی چند از شاعران برای اولین بار چنین ابتکاری می کنند، و براون هم بهمان صورت آنها را بشعر ترجمه می کند. سبک معمول براون چه در نظم و چه نثر سبکی است فاضلانه و نسبتاً صقیلی شده ولی در ترجمه این گونه اشعار یک دفعه آنرا عوض می کند. هرچند که مثلاً زنان را که «اسیر جوالند» بصورت «پیچیده در حجاب » ترجمه می کند که تاحدی مودب تر است ولی خیلی از اصلاحات را دقیق ترجمه می کند. بطور کلی مقصود شعر را خیلی خوب می رساند و سبکی بسیار روان دارد:

(1)
مردود خــدا راندۀ هر بنــــده آکبلای — از دلقک معروف نماینـــــده آکبلای
با شوخی و با مسخره و خنده آکبلای — نز مرده گذشتی و نه از زنده آکبلای
هستی تو چه یک پهلو و یک دنده آکبلای
(2)
نه بیم زکف بین و نه جن گیر و نه رمّال — نه خوف ز درویش و نه از جذبه نه از حال
نه ترس و با مسخره و نه از پیشتو شپشال — مشـــــکل ببـــــری گور سر زنــــده آکبلای
(3)
صد بار نگفتم که که خیال تو محالست — تا نیمی ازین طائفه محبوس جوالست
ظاهر شود اســـــلام درین قوم خیالست — هی باز بزن حــــرف پراکنده آکبلای
(4)
گـــــاهی به پر و پاچۀ درویش پریدی — گه پـــــردۀ کاغذلوق آخـــــوند دریـــــدی
اسرار نهان را همه در صــور دمیدی — رو در بایستی یعنی چه؟ پوست کنده آکبلای
هستی تو چه یک پهلو و یک دنده آکبلای
(5)
از گـــرسنگی مـــرد رعیّت بجــــهنم — ور نیست دریــــن قــوم معّیت بـــــجهنم
تریاک بُرید عِرق حــــمیت بجــــــهنم — خوش باش تو با مطرب و سازنده آکبلای
(6)
تو منتظری رشوه در ایران رود از یاد؟ — آخــــوند ز قانون و ز عدلیه شود شاد؟
اسلام ز رمّـال و ز مــــرشد شود آزاد؟ — یک دفعه بــــگو مرده شود زنده آکبلای
هستی تو چه یک پهلو و یک دنده آکبلای

(I)
“Rejected by men and by God the Forgiving, O Kabláy!
You’re a wonderful sample of riotous living, O Kabláy!
You’re a wag, you’re a joker, no end to your fun,
Of living and dead you are sparing of none,
Such a limb of the Devil and son of a gun, O Kabláy!
(2)
“Neither wizard, diviner nor warlock you fear, O Kabláy!
Nor the dervish’s prayer, nor the dreams of the Seer,
O Kabláy! Nor Shapshal’s’ revolver, nor mujahid’s rage:
‘Tis hard to believe you will die of old age,
You limb of the Devil and son of a gun, O Kabláy!
(3)
“Times a hundred I’ve told you your project will fail, O Kabláy!
While half of the nation are wrapped in a veil, O Kabláy!
Can Islam in you and your circle prevail?
With fresh Words of folly your friends you’ll regale,
(4)
“At the heels of the dervish you bark and you bite, O Kabláy!
Break the Dominie’s windows ! and let in the light, O Kabláy!
While this trumpet’ of yours doth all secrets proclaim;
Yes, blazon them forth, for what know you of shame?
You limb of the Devil and son of a gun, O Kabláy!
(5)
“To hell with the folk, if with hunger they pine, O Kabláy!
Devil take them, the brutes, since they cannot combine, O Kabláy!
Since opium hath stolen, their courage away,
With your minstrels and singers be merry and gay,
You limb of the Devil and son of a gun, O Kabláy!
(6)
“In Persia will bribes ever go out of fashion, O Kabláy?
Will the mulha’s for justice develop a passion, O, Kabláy?
From magic and murshids’ can Islam win free?
Bid the dead come to life, for ‘twill easier be,
You limb of the Devil and son of a gun, O Kablay !”

جالب این که براون بیشتر از بعضی از ایرانیان به اهمیت ادبیات جدید و این که تغییر بزرگی را در ادبیات فارسی بوجود خواهد آورد پی برده بود. حسن مقدم ، نویسنده نمایشنامۀ مشهور «جعفر خان از فرنگ آمده » که خود از نویسندگان نو پرداز بود، در مجموعۀ مقالاتی که در مجله پیام شرق در اسکندریه چاپ کرد مقاله ای دارد بنام «ادبیات امروز فارسی» و در آن می گوید:» بر خلاف عقیده ایرانشناس بزرگ پروفسور براون، نهضت ادبیات جدید تاکنون چیز قابل توجهی پدید نیاورده است، و نویسندگانی که ارزش ادبی دارند و تاحدی صاحب نفوذ هستند آنهایی هستند که از روش استادان قددیمی پیروی می کنند.» با این همه حسن مقدم در میان شاعران لاهوتی، ادیب الممالک و دهخدا و در میان نثر نویسان جمالزاده، ذبیح بهروز و رشید یاسمی را بزرگ می شمارد. با این که مقدم با ادب اروپایی آشنایی داشت و یکی ازپیشروان نمایشنامه نویسی در ایران بود ، هنوز درک درستی از روند جدیدی که ادب فارسی بوجود آمده و آن طور که براون می گوید » روح ملت» را در این دورۀ تاریخی نشان می دهد، ندارد.

براون هم به اشعار اجتماعی جدید این دوره و هم به مطبوعات اهمیت فوق العاده ای می داد، و می خواست کتابی مفصل تراز منتخبات نظم و نثر بپردازد. باز به تقی زاده می نویسد: » بعضی از اشعار منتخبه جدیده با ترجمه انگلیسی. شروع کرده ام به جمع بعضی از اشعار که خیلی بخوشم آمد از روی نسیم شمال و ایران نو و صوراسرافیل و خیر الکلام و دبیریه و غیره. ولی اگر بخواهیم یک انتخاب مفصّلی بسازیم باعث تاخیر زیاد و بزرگ شدن کتاب می شود و چون دیدم که بسیاری از نشریات هم وقعی عظیم دارد مثل خطب آقا سید جمال در الجمال و چرند و پرند در صوراسرافیل و غیره خیال کردم که بعد از تمام کردن این کتاب به تالیف کتابی دیگر مشتمل بر انتخابات منظومه و منثوره از جراید و غیره بپردازیم تا اقلاً از یک کار عمده که خیلی لازمست فارغ بشویم.» در این کتاب فقط بعضی از اشعار مثل «آکبلای»، «الحمدالله»، دختران قوچان» و غیره را ترجمه می کند تا ثابت کند که » چه اشعار بدیعۀ جمیله در ایام مشروطه به وجود آمد،» و بعد وعده انتخابی مفصل ترازین را می دهد. براون می خواست از لحاظ ترتیب زمانی این اشعار را بیاورد: یعنی اشعار راجع به دادن مشروطه از طرف مظفرالدین شاه، اشعار فیما بین جلوس محمدعلی میرزا و توپ بستن مجلس، اشعار دورۀ استبداد صغیر، اشعار فتح تهران و تبعید محمدعلی میرزا، اشعار دورۀ مجلس دوم، و آخر سر » بعضی مراثی و اشعار حزن انگیز راجع به فاجعۀ تبریز و شهادت شهدا و طوب بستن روضۀ مقدسۀ رضویّۀ و ملامت سر ادوارد گری و غیره. این ترتیب نزدیکتر به نقطۀ تاریخی است و طبیعی است که صناعی و روح ملت را در احوال مختلفۀ از سراً و ضراً اظهار می کند از ترتیب هجایی، و فتوری هم در متن به هم نخواهد رسانید.» براون با وجود این که ترتیب زمانی اشعار را حفظ می کند اشعار تمام این دوره ها را نمی آورد، و عجله دارد که به چاپ کتاب شروع کند «که آفتهاست در تاخیر و طالب را زیاد دارد.»

در اوایل 1909 دهخدا و معاضدالسلطنه از پاریس به استانبول می آیند و انرژی تازه ای به «انجمن سعادت»می بخشند ، معاضدالسطنه با انجمن همکاری می کند و دهخدا روزنامه «سروش» را شروع می کند، که اولین شماره آن درژوئن 1909 منتشر می سازد. «سروش» فی الواقع روزنامه رسمی “انجمن سعادت”محسوب می شود ، ودهخدا از همان شماره اول در سر مقالۀ خود خاطر نشان می سازد که ایران و عثمانی مدتهاست در یک جهت و برای آزادی مبارزه می کنند ، و آزادیخواهان ترک برادران دینی ایرانیان هستند. از “سروش” جمعاً 14 شماره(از محرم 1327/1909) منتشر می شود، که دربعضی از شماره ها سرمقاله بقلم حسین دانش است. تا شماره 9 دهخدا «مدیر مسئول و سر دبیر» و بعداً «مدیر و سردبیر» است و اغلب مقالات و سر مقاله ها از اوست. در شماره هفتم «نامه ایست از شیخ حسن تبریزی از کیمبریج»، ومقالاتی از «تایمز»، «منچستر گاردین» ، «مورنینگ پست» و «اَکشن» و غیره که همه را حسین دانش ترجمه کرده است. انتشار “سروش” مانند «صور اسرافیل» در خارج زیاد داوم ندارد، و دهخدا که از تهران و کرمان به وکالت مجلس انتخاب شده بود در دسامبر 1909 استانبول را ترک می کند.

پس از خلع محمدعلی شاه هنگامی که دهخدا هنوز در استانبول بود و روزنامه «سروش» را منتشر می کرد، هم مردم تهران و هم کرمان او را به نمایندگی مجلس دوم انتخاب می کنند. دهخدا در بازگشت به ایران برخلاف انتظار رفقایش که بیشتر در حزب دموکرات جمع شده بودند به حزب اعتدالیون می پیوندد. با آغاز جنگ جهانی و آمدن نیروهای روس به شمال ایران ، دهخدا همراه اعضای کمیتۀ مهاجرت اول به قم و سپس به کرمانشاه میرود، و پس از انحلال حکومت مهاجرت بدعوت روسای ایل بختیاری دهخدا مدت دو سال و نیم در مناطق چهار محال بختیاری بسر می برد، و بیشتر مهمان امیر مفخم بختیاری می باشد ، که کتابخانه خوبی داشته است. گویا در همین زمان است که اول به فکر جمع کردن «امثال و حکم» و سپس «لغت نامۀ» مشهور خود میفتد. هرچند که دهخدا پس از پایان جنگ جهانی اول از سیاست کناره می گیرد، ولی در کشاکش میان جمهوری و سلطنت رضا شاه صحبت از رئیس جمهور شدن اوست، ولی او که طعم استبداد محمدعلیشاهی را چشیده بود، با آمدن استبداد شاهی بکلی ازسیاست دوری می کند، و بکارهای ادبی خود می پردازد. او در سال 1306 شمسی رئیس مدرسۀ علوم سیاسی، و پس از تاسیس دانشگاه تهران در (1934)1313 ریاست دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی را تا سال 1320 (1941) بعهده دارد.

براون در نامۀ مفصل خود تاسف می خورد که جایی مثل ایوردون را مرکز خود قرار داده اید ، واضافه می کند که اگر کسی انگلیسی بتواند بخواند او می تواند «مقالاتی مهّم که راجع به ایران باشد از روزنامه ها بریده بفرستم تا هرچه لایق دانید درج بفرمائید در صوراسرافیل، خودم در این روز ها اینقدر کارهای تحریری دارم که مشکل است ترجمه بکنم.»

دهخدا در نامه های خود در چند جا از براون به نیکی یاد می کند و مخصوصاً به معاضدالسلطنه می نویسد که » آتش مسیو برون را هم بیش از این خاموش نکنید، و ایران را هم بیشتر از اینها رسوا نسازید.» در نامه ای دیگر به «انجمن سعادت» یاد آور می شود که برای مبارزه با سیاست طرفداری از روس سر ادوارد گری و آگاه ساختن افکار عمومی انگلیس باید عده ای از فعالین ایرانی به لندن بیایند، و بقول تقی زاده » بیدار نگاه داشتن انگلیسها و جلب افکار انگلستان لازم ترین همه کارهاست.» دهخدا در همین نامه می نویسد: » در خلال این احوال هم هزار دفعه چند نفر از انگلیسها که هواخواه ترقی ایران می باشند (یا بعبارت اخری بر ضد پلتیک روسند) به غالب احرار ایران که می شناختند نوشتند و عجله در فرستادن چند نفر عاقل و عالم و صاحب نفوذ ایرانی را به لندن نمودند، و از جمله یکی از بزرگان انگلیس در یک کاغذی که اینک درپیش این بنده موجوداست دیگر صریح نوشت که وزیر امور خارجۀ ما سر ادوارد گری طر فدارپولتیک روس است و اگر بزودی چند نفر به لندن نفرستید یقیناً کار ایران تمام است. ناچار جناب معاضدالسلطنه به لندن رفتند، ولی بواسطۀ اینکه صدای یک نفر نمی تواند اثری داشته باشد و گذشته از این یک نفر وکیل معزول بیشتر نیستند بطور لازم کاری از پیششان نمی رود.»
—————————————————————————————–

(1) A Literary History of Persian, IV, p. 482.
(2) در مورد این شعر نگاه کنید به مقالۀ نگارنده در ادبیات تطبیقی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دورۀ اول، شمارۀ اول، بهار 1389، تحت عنوان»نگاهی تطبیقی به شعر «ای مرغ سحر» دهخدا و » به یاد آر» آلفرد دو موسه».
(3) Home Rule
(4) E.G. Browne, The Persian Constitutional Movement: Proceedings of the British Academy, 1917-1918, p. 324
(5) برای مطالعه ای مفصل درباره صور اسرافیل و محتویات آن نگاه کنید به مقاله زیر:
Iran and political modernization in the nineteenth century: Parliamenatarianism, constitutionalism and feminism in the newspaper−SŪR-I ISRĀFĪL by Hassan Bashir, Journal of Arabic and Islamic Studies, Lancaster University, Vol. 5, 2004-5
(6) اطلاعات ماهانه ، بهمن 1327 ، ص 21.
(7) همان مقاله ، ص44
(8) مرحوم ایرج افشار فکر می کرد که این اشاره ایست به تقی زاده » که غالباً میان دوستان خود به صفت خودپسندی و جاه طلبی شهرت داشت.» نامه های سیاسی دهخدا ، ص 110. اصل نامه در ص 20 آمده است.
(9) ایضاً ، همان ماخذ، ص 413.
(10) ایضاً ، همان ماخذ، ص425.
(11) ایضاً همانجا، ص 422.
(12) ایرج افشار،مبازه با محمد علیشاه: اسنادی از مبارزۀ آزادیخواهان ایران در اروپا و استانبول، تهران : توس، 1980/1981،سند 99، ص 199-200
(13) معرفی و شناخت علی اکبر دهخدا، شهناز مرادی کوچی ، مقاله اول از مبحث «یک دهخدا و دو صوراسرافیل» از ایرج افشار، ص 156.
(14) همان کتاب ، ص 157
(15) تاریخ این نامه 29 ژانویه 1909 است. نامه های سیاسی دهخدا به کوشش ایرج افشار، تهران 1358 ، ص38-39.
(16) نامه های براون به تقی زاده ، به کوشش زریاب و ایرج افشار، تهران ، چاپ دوم 1371، ص 9.
(17) «نامه هایی از تبریز» که عکس های فجیعی از کشته شدگان بدست صمدخان و روسها در تبریز دارد بعلت بروز جنگ جهانی چاپ نمی شود و نگارنده ترجمه آنرا در تهران بسال 1351 چاپ می کند و اصل انگلیسی آنرا در سال 2008 توسط انتشارات میج در واشنگتون چاپ کرده است.
(18) مقدمه فارسی مطبوعات و شعر جدید ایران.
(19) در این بارۀ نگاه کنید به تاریخ طنز در ادبیات ایران ،اینجانب، تهران، نشر کاروان ، 1364، ص 164 ببعد، «طنز در مطبوعات»
(20) در این شعر بنظر می رسد که دهخدا از شعر مشهور «بیاد آر» آلفرد دو موسه و قطعه ای به تقلید از آن از رجایی زاده اکرم شاعر ترک متاثر شده است. نگاه کنید به مقاله اینجانب در بارۀ این شعر در ویژه نامۀ ادبیات تطبیقی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دوره اول، شماره اول، بهار 1389، صص 106-117.
(21) ملکه ویکتوریا در ژانویه 1901 فوت می کند وپسرش ادوارد هفتم جانشین او می شود تا 1910. بعد از دورۀ ویکتورین که بیشتر قرن نوزدهم را در بر می گیرد دوره اخیر را در ادبیات «عصر ادواردین» می نامند و در شعر تفاوت عمده ای با عصر ویکتورین ندارد فقط شعرای دوره ادواردین شاعرانی چون یتیز، کیپلینگ و درینک واتر کمتر سنت گرا هستند. از 1910 تا 1937 جورج پنجم بر تخت سلطنت انگلیس قرار دارد و اوایل دوران او را در شعر «دورۀ جورجین» می نامند، که مقدمه ایست برای «عصر جدید» و شعرایی چون تی.اس.الیوت و غیره که از دهۀ دوم قرن بیستم بوجود می آیند. براون در شعر از سبک خاصی پیروی نمی کند و ادعای شاعری هم ندارد ولی خوب از عهده ترجمه اشعار طنز آمیز و انتقادی و سیاسی دورۀ مشروطه بر آمده است. دوستش اتکینس می گوید که براون عاشق طنز های سیاسی و اجتماعی به سبک بعضی از اشعار والت ویتمن شاعر بزرگ آمریکایی بود، و این علاقه مندی شاید موفقیت او را توجیه کند.
(22) کاغذلوق کلمه ایست ترکی و کاغذی بود که بعوض شیشه با آن پنجره را می پوشانیدند.
(23) اشاره به روزنامه صور اسرافیل است که دهخدا نویسنده اصلی آن بود.
(24) The Press and Poetry of Modern Persia, pp. 180-182
(25) Message d’Orient, Alexandrine, (nd), p. 83
(26) نامه های براون به تقی زاده ، ص 73.
(27) از نامۀ براون به تقی زاده مورخ 20 ژانویه 1913، «نامه های براون به تقی زاده «، صص 73-74.
(28) Thierry Zarcone, “Ali Akbar Dihkhuda et le Journal Surush”, Les Iranians D’Istanbul, p. 244 et seq
همچنین نگاه کنید به مقاله دکتر محمد اسمعیل رضوانی در باره ادامه انتشار «سروش» در تهران بنام » سروش روم و سروش ری، درآینده 5، 7، 9 (1979) ص 501-508.
(29) نگاه کنید به ص 126.
(30) ایرج افشار، نامه های سیاسی دهخدا، ص ص 51-52.



دسته‌ها:مقالات حسن جوادی

برچسب‌ها:, ,