عباس جوادی – در «تاریخ سیستان» میخوانیم وقتی یعقوب لیث منشور حکومت سیستان و بلوچستان و کابل و هرات گرفت «شعرا او را شعر گفتندی به تازی… پس یعقوب گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت. محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر فارسی اندر عجم او گفت.» این حدودا سال ۲۵۰ هجری قمری یعنی سال ۸۶۵ میلادی یعنی کمی بیشتر از هزارو صد سال پیش بود.
شاهرخ مسکوب در کتاب «ملیت و زبان» که پیاده شدۀ برخی سخنرانیهای استاد است، میگوید که بعد از حمله اعراب، ایرانیان ۲۰۰ سال دچار کرختی و بهت بودند تا اینکه با دو وسیله خود را «باز یافتند»: کشف دوباره تاریخ خود، و زبان، یعنی استفاده از زبان فارسی.
حدود ۴۰۰ سال بعد یعنی در سال ۱۲۷۷ خان ایل «قارامان اوغول لاری» در شهر قونیه ترکیه کنونی، قارامان اوغلو محمد بیگ، این حکم را داد: «شیمدن گروهیچ گیمسنه دیواندا، درگاهدا، برگاهدا و دخی هر یئرده تورک دیلیندن ئوزگه سؤز سؤیله مییه» یعنی «پس از این کسی در دیوان، درگاه، بارگاه و هیچ جای دیگری جز بزبان ترکی سخن نگوید.»
کمتر از ۷۰۰ سال بعد در جمهوری ترکیه روز صدور حکم محمد بیگ قارامان اوغلو همچون «عید زبان» اعلام شد.

یادمان قارامان اوغلی محمد بیگ در قونیه
بعد از طاهریان، صفاریان و سامانیان که فارسی را ارج گذاشتند و تشویق و ترغیب نمودند حکومت های ایران برای مدتی نزدیک به هزار سال تقریبا بطور لاینقطع بدست سلسله های ترک زبان افتاد. بخشی ازاجداد آنها صد ها سال قبل از خودشان با کوچ های مستمر از آسیای مرکزی به ایران آمده بودند. اجداد آنها کاملا با مردم بومی آمیخته و ایرانی شده بودند. از سوی دیگر آنها در عین سلطنت و رهبری نظام و ارتش، کار دیوان، حکومت، هنر و ادبیات را به فارسی زبانان گذاشتند.
دوران ۵۰۰ ساله شکوفائی شعر فارسی از فردوسی تا خیام و حافظ و سعدی و نظامی با حکومت غزنویان، سلجوقیان، اتابکان و حکومت های محلی تا استقرار سلسلهٔ صفویه همزمان است. صفویان سر آغاز ایران معاصر بعد از اعراب بودند. در واقع نه کوچ های ۵۰۰ سالهٔ اقوام ترک زبان در روند استحکام زبان فارسی وقفه ای ایجاد کرد و نه دورهٔ کوتاه مدت تر حملهٔ مغول و حکومت ایلخانان. برعکس، فازسی و فرهنگ ایرانی در طول این ۵۰۰ سال قوام استحکام نیز یافت.
زبان علم و دین اساسا عربی، زبان ادب و فرهنگ و دولت فارسی، زبان دربار و ارتش اساسا ترکی بود و این «السنه ثلاثۀ» مشرق زمین بخصوص در شرایط عدم آموزش و پرورش عمومی، رسانه ها و دولتداری مرکزی بخوبی و بدون مشکل بزرگی به همزیستی مسالمت آمیز با همدیگر می پرداختند. در ابتدا بعضی شاهان ترک زبان مانند سلطان محمود غزنوی که مشوق پر و پا قرص فردوسی و بسیاری شاعران دیگر بودند، خود فارسی کم میدانستند. اما بعد از مدتی پادشاهان ایرانی ترک زبان خود آنقدر فارسی را نیکو آموختند که بعضی ها خود صاحب اثر فارسی شدند.
گروه های کثیری از همان اقوام ترک زبانی که از آسیای مرکزی به ایران آمده اسکان یافته بودند به «بلاد روم» یعنی ترکیۀ کنونی هم رفتند و در آن سرزمین ها ساکن شدند. اینها همان سلجوقیان، همان افشاریان و غیره با همان زبان و فرهنگ اصلی شان بودند. و لیکن بعد از گذشت سالها و بخصوص پس از استقرار عثمانی در ترکیه و صفوی در ایران، ملل جدید این دو کشور که محصول آمیزش های کاملا متفاوت قومی بود، دو هویت گوناگون و اغلب متضاد ملی را بوجود آوردند: هویت جدید ایرانی و هویت جدیدعثمانی.
برای تقریبا هزار سال، سلاطین و درباریان هر دو طرف زبان همدیگر یعنی ترکی را بخوبی میفهمیدند اما زبان مکاتبات بین آنها اغلب فارسی و گاه ترکی بود. موضوع زبان «رسمی» بصورتی که امروزه سیاسی و تبدیل به «ماده منفجره» شده اصولا مطرح نبود. زبان اصلی ایران فارسی و زبان اصلی عثمانی ترکی بود، اما حتی شاه اسماعیل صفوی که شعر به فارسی و ترکی میگفت، با سلطان سلیمی می جنگید که شعر به فارسی میگفت و حتی دیوان شعر فارسی هم داشت.
با اینهمه، فرق مهمی بین سلجوقیان ایران و سلجوقیان روم و متعاقبین آنها وجود داشت. در حالیکه سلجوقیان ایران به محیطی مسلمان و فارسی زبان آمده بودند و قبول و آمیزش با زبان و فرهنگ فارسی برای اقوام ترک زبان و پادشاهان آنان در ایران مشکل بزرگی جلوه نمیکرد، آمیزش سلجوقیان روم یعنی ترکیه با زبان و فرهنگ حاکم یونانی و لاتین بیزانس («بلاد روم») سخت مینمود. از طرف دیگر چون محیط ایرانی و عربی هم نبود، آموزش فارسی و عربی هم برای سلجوقیان ترکیه بسیار دشوار بود. به نظرپروفسور ایلبر اورتایلی، به همین دلیل فرمان «قارامان اوغلی محمد بیگ» در سال ۱۲۷۷ مبنی بر استفادۀ رسمی از زبان ترکی «رجعتی ناگزیر» به زبان ترکی بود. بنظر او، با اینهمه، «ترک ها تا قرن نوزدهم «ملی گرائی چندانی دربارهٔ زبان خود نشان ندادند».
زبان و ادبیات «ترکی عثمانی» که تحت تاثیر شدید بخصوص فارسی و عربی بود، تا حد زیاد از مردم جدا و برای آنها سخت فهم بود، درحالیکه شعر و ادبیات مردمی، دایرۀ نسبتا محدودی را در ادبیات مکتوب در برمیگرفت. فارسی کتابی هم به نوبۀ خود تا حد زیادی تحت تاثیر عربی بود. تالیف آثار به ترکی عثمانی بسیار کمتر از فارسی بود. در ایران، زبان فارسی بخصوص در شعر و ادبیات رشد کرد در حالیکه تقریبا همه آثار دینی واکثر آثار علمی و فلسفی چند سدۀ نخست پس از اسلام به عربی بود. آثار ترکی آذری بسیار کم نوشته میشد.
مجموعا، بعد از قبول اسلام، ابتدا ایرانیان در قرن نهم میلادی و ۳۰۰-۴۰۰ سال بعد ترکان سلجوقی به نوشتن آثار فارسی معاصر و ترکی شروع کردند (فارسی پهلوی و باستان آثار قدیمی تری هم دارد). اما از بین مجموعۀ کتابها و آثاری که از دورۀ غزنویان تا پایان قاجاریه در ایران و عثمانی منتشر گردید، از نظر تعداد، احتمالا آثار عربی در درجۀ اول، فارسی در درجۀ دوم و ترکی در درجۀ سوم قرار دارد. مهمترین آثار ادبی فارسی (بخصوص شعر) در ۵۰۰ سال بین غزنویان و صفویان بوجود آمده است اما شاعران ترک زبان مانند فضولی و نسیمی نیز مقام کمتری از شاعران پارسی گوی نداشتند. در مورد هر سه زبان، تعداد تالیف و پخش کتب و آثار بعد از آمدن چاپخانه ها از غرب به ایران و عثمانی در قرن هجدهم و نوزدهم بتدریج اوج گرفت. از قرن بیستم به بعد متناسب با رشد فناوری چاپ و گسترش سواد و نظام آموزشی، تولید آثار ادبی و علمی از نظر تعداد و وسعت پخش این آثار در هردو زبان بمراتب بیشتر شد.
——————————————
در ضمن بخوانید: نفوذ و گسترش ترکی در آناتولی
چند منبع
شاهرخ مسکوب: ملیت و زبان، پاریس ۱۳۶۸
Zeynep Korkmaz ,1984: Anadolu’da Türkçe’nin Yazı Dili Oluşu ve İlk Öncüleri
Mecdut Mansuroğlu, 1946: Anadolu’da Türk Dili ve Edebiyyatının İlk Mahsulleri
İlber Ortaylı: Dil Konusunda Yaya Kaldık; Milliyet
دستهها:زبان و ادبیات
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.