بقای دولتداری در عصر بی ثباتی تیموری

Beatrice Manz

حکومت های 1000 و یا 2000 سال پیش را نمیگویم. حتی آدمی که کمی تاریخ خوانده  وقتی فکر کند که حکومت های 500-600  سال پیش، مثلا ایلخانیان و تیموریان چطور سرزمینی به وسعت یک امپراتوری رابا آنهمه امکانات محدود کنترل و اداره کرده اند ممکن نیست دچار حیرت نشود. حکومت های مرکزی به ندرت انحصار حاکمیت را در دست داشتند و اگر میخواستید از مرکز پیامی به یک والی حکومت فلان ایالت بفرستید هفته ها طول میکشید تا آن پیام به دست آن والی برسد. مردم به زبان ها و لهجه های رنگارنگی تکلم میکردند و اکثر آنها بیشتر از حکومت مرکزی، تابع اشراف، حاکمین و روحانیون محلی بودند. جمع آوری مالیات مشکلی جدی بود چرا که هم صاحبان زمین و هم دهقانان به سادگی زیر این بار نمیرفتند. این وضع بخصوص در سده های میانه  (ویا قرون وسطای) خاورمیانه، یعنی از قرن هفتم تا شانزدهم میلادی (اول تا دهم هجری) آشکار تر به چشم میخورد. موسسات معین قانونی که مناسبات دستگاه های حکومتی را تعریف و تعیین کند زیاد نبود. یک نکته دیگر: اهالی این جوامع هم شامل شهری ها و روستائی ها و هم شامل مردمانی بودند که در کوه ها و بصورت عشایر و قبایل زندگی میکردند و اغلب از دسترس مستقیم حکومت ها بدور بودند. با همه این مشکلات، حکومت هاو جوامع  سده های میانه خاورمیانه  در طول حکومت سلسله های بسیار و متغیری که حتی به علت کثرت حاکمیت های محلی به مراحلی از آن «دوره ملوک الطوایفی» هم میگویند، در مجموع متشکل و «با دوام» بوده اند.

کتاب «قدرت، سیاست و دین در ایران دوره تیموری» (*) پروفسور بئاتریس مانتس از دانشگاه تافتس آمریکا همین نکته را بررسی میکند که در این بلبشو، نظام اجتماعی و سیاسی چگونه به کارکرد خود ادامه داده است، چگونه و تا چه حد حکومت مرکزی توانسته است جامعه را کنترل کند و چگونه جامعه متلاشی نشده بلکه یکجا مانده است. این مطالعه در مورد ایران یک دوره مشخص، دوره تیموریان، یعنی فرزندان تیمور (1370-1405)، معروف به تیمور لنگ، در نیمه نخست قرن پانزدهم میلادی انجام میگیرد. توجه بخصوص کتاب به دوره سلطنت شاهرخ ، پسر تیمور است که از سال 1409 تا 1447  در خراسان، فرارود  و اقصی نقاط ایران کنونی حکومت کرده است.

دوره شاهرخ بخصوص از این جهت مهم و برای مطالعه جالب است که خود شاهرخ برعکس پدرش انسانی نرمخو و حامی علم و فرهنگ بود و میخواست خرابی های دوره تیمور و پیشینیان او را ترمیم و بازسازی کند. شاید شخصیت شاهرخ  نیز به بقا و ثبات دولتداری در این دوره کمک کرده است.

تیمور و سلسله  ترک  – مغول او و همچنین فرماندهان و سردارانش از آسياى ميانه آمده بودند، زبانی جز مردم بومى صحبت میکردند و به حکمرانان و اردوئی تکیه مینمودند که از «رعیت ایرانی» خود بطور آشکاری فرق میکردند. اما در عین حال آنها اغلب مسلمان بودند، خواندن و نوشتن میدانستند و اکثرا زبان فارسی را بصورت روان تکلم میکردند. بسیاری از آنها با استفاده از تصرفات و فتوحاتشان زمینداران بزرگی شده بودند، از فرهنگ و ادبیات حمایت مینمودند و مشترکات بسیاری با «رعایا» و بخصوص اشراف و نخبگان ایرانی شهرها داشتند. تکیه گاه اصلی حکومت تیموریان قدر قدرت بودن اردوهای ایلی و عشایری آنها بود اما مانند همه حکمرانان دیگر، تیموریان نیز  ناچار بودند مردم را تابع و مطیع خود کنند و باعث آشوب و قیام آنها نشوند.

مناسبات حکومت و جامعه در سده های میانه خاورمیانه موضوع پیچیده ای است. مانند نمونه های دیگر، در اینجا هم سلطان مرکز ثقل و محور اصلی حاکمیت بود اگرچه هیچگاه توان آن را نداشت که حاکمیت را به انحصار مطلق خود درآورد. او وضع دوگانه ای داشت: از یک سو فراتر از پیروان و رعایای خود بود و از سوی دیگر به پشتیبانی آنها نیازمند بود. از آنجا که نظام معینی برای جانشینی موجود نبود، مرگ  سلطان اغلب باعث شروع یک مبارزه و کشاکش سخت بر سر حاکمیت و جانشینی میشد. اگر سلطان بطور جدی مریض میشد معمولا نظام اردوی دولتی و وفاداری سربازان مختل میگردید و در صورت فوت سلطان همه چیز و تمام مناسبات بهم میخورد، جنگ و زدوخورد ها میتوانست روستاها و شهرهای زیادی را ویران کند و باعث مرگ هزاران نفر و ازبین رفتن محصولات و وضع مالیات ها و خراج های طاقت فرسا شود تا اینکه همه چیز از نو و تحت حاکمیت سلطان جدیدی که در جنگ جانشینی پیروز شده است شروع شود و تا کشاکش بعدی ادامه یابد. فوت سلطان، مردم را دچار نگرانی شدید و سراسیمگی مینمود اما وقتی سلطان «قدر قدرت» فوت میکرد احترام به حکومت مرکزی، به املاک و ثروت و حتی جسد سلطان هم از بین میرفت. هرکس تلاش میکرد همه چیز را از نو تقسیم کند و از این کشاکش سهم بیشتری بگیرد. در این میان در حالیکه مردم نگران جان و مال خود بودند، سلطان فقید، فرزندان و فرماندهان سلطان و نظام و حکومت او از حمله و تجاوز مصون نبودند. رقابت ها و جنگ های جدید جانشین سلطان را معین میکرد و اگر در زمان پیری و یا بیماری سلطان کسی، مثلا یکی از فرزندان و یا فرماندهان او قدرت را تا حدی از آن خود کرده بود، این کشاکش زود تر به نتیجه میرسید.

و لیکن با وجود شکنندگی و ضربه پذیری حکومت مرکزی، خاورمیانه در دوره سده های میانه مورد بحث، محل جوامع نسبتا با ثباتی بود که مدام در حال تجدید حیات و قوای خود بودند و در این رهگذر این جوامع  نه چندان به ساختار های رسمی بلکه بیشتر به مناسبات شخصی اتکاء مینمودند. جمعیت های شهری که بیشتر از دیگران متکی به حکومت مرکزی بودند شامل این گروه های علیحده و خودآگاه میشد: طبقات روحانی، صنعتکاران، پیشه وران و بازرگانان. هیچکدام از این اصناف و طبقات در گروه های رسمی صنف خود متشکل نبودند که مناسبات معین و مشخصی با حاکمین محل، شهر و یا مرکز داشته باشند.

شهر های بزرگ معمولا دارای حاکمین و والیانی بودند که از سوی حکومت مرکزی تعیین شده بودند.  در ضمن شهر ها صاحب اردوهای محلی خود نیز بودند اما این قوای نظامی آن قدر از نظر تعداد قوی نبودند که بر تمام منطقه نظارت داشته باشند. شهر هائی که تیموریان از آنجا بر بقیه مملکت حکمرانی میکردند بیشتر مانند جزایر کوچکی بودند در دریای مناطق نیمه مستقلی که کنترل آنها فقط مربوط به یک رشته ائتلاف ها، رقابت ها و جنگ ها، لشکرکشی های تنبیهی و کمی هم خوش شانسی بود. بعضی شهر های بزرگ تحت فرمان رهبران محلی خود باقی میماندند که بصورت عمال حکام بالاتر در آمده بودند. همه حکام محلی شهر ها، مناطق کوهستانی و ایلات و عشایر صاحب اهداف و برنامه های سیاسی خود بودند. با اینهمه، نظام اقتصادی تا حدی قوی بود که در نتیجه آن خاورمیانه از نظر اقتصادی جزو مناطق قدرتمند و شکوفای دنیا بشمار میرفت.

کتاب پروفسور مانتس تنها اثری نیست که به توضیح این معما میکوشد. دانشمندان دیگری نیزدر باره اهمیت بستگی ها و وفاداری های اجتماعی، دینی و عقیدتی در راه حفظ و تحکیم ثبات در ایران ابتدای قرون میانه توضیح داده ند. آنها مثلا نشان میدهند که مردم صداقت خود را در سلسله مراتب آمر و مامور و ارتش از طریق روابط خانوادگی، مذهبی ، قبیله ای و یا چیز هائی مانند  سوگند و عهد وفاداری بوجود میاوردند. این وفاداری ها طبیعتا دائمی نبودند اما باعث این درک میشدند که وفاداری در ضمن از نقطه نظر اقتصادی، گروهی، خانوادگی، قبیله ای و غیره  به نفع افراد است. دانشمندان دیگر به اهمیت نقش شهری ها بخصوص روحانیون بعنوان عامل پیوند دهنده مرکز و اکثریت روستائی و یا ایلاتی جمعیت اشاره میکنند. اما بیشک هر دوره از تاریخ حدودا پانصد ساله از سده های میانه ایران (1000-1500 م)، هر سلسله و حتی شخصیت هر سلطان و حکمران در تعیین و تغییرات این وفاداری ها و طبیعتا در ثبات و نظم اجتماعی ناشی از آن نقش خود را بازی میکرد. موضوعی که مورد توجه خاص کتاب خانم مانتس است، طوری که گفته شد، دوره تیموریان و بخصوص 38 سال حکومت شاهرخ، پسر تیمور لنگ در ایران است.

احتمالا بعضی از مشخصات  را میتوان به اغلب مراحل سده های میانه ایران و از جمله پیشینیان تیموریان مانند غزنویان و سلجوقیان هم شامل کرد. مثلا تیموریان نیز این سیستم اداری سلجوقیان را که اداره همه ایالات را ترجیحا تحت کنترل فرزندان سلطان و خویشان درجه اول او قرار دهند ادامه داده اند. آنها هم مانند پیشینیان خود در مناطقی که تحت کنترل و حاکمیت خان، رئیس ایل و طایفه ای معین و یا یک روحانی بانفوذ بوده قدرت را با او تقسیم کرده و یا با او بجنگ پرداخته اند. همچنین  چون نظام سازمان یافته ای برای جمع آوری مالیت و ارسال آن به سلطان نبوده، حاکمین تیموری تا حد زیادی ایالات و والیان محلی را که تا درجه معینی فرزندان و یا  قوم و خویش خودشان و یا روسای قبایل بودند در کار جمع آوری مالیت آزاد گذاشته ولی بطور غیر مستقیم از آن والیان خراج و مالیات غیر مستقیم میگرفتند. البته این وضع ناشی از عدم توان کنترل مناطق توسط مرکز بوده و کمتر به «آزادی» و «خود مختاری» مناطق ربط داشته که امروزه بعضی ها در مورد نظام دوره پیشا معاصر تاریخ ایران ادعا میکنند. اما بهر حال این ضعف کنترل و فقدان سازمان دهی خود تا حدی دست و پای مناطق را در سازماندهی زندگی اجتماعی و اقتصادی خودشان آزاد گذاشته است، آزادی که از آن نه فقط مردم و حاکمین محلی بلکه خود حکومت مرکزی تا حد قابل توجهی بهره مند شده است چرا که والیان و حکمرانان ایالات و ولایا ت بزرگ و نسبتا بزرگ عبارت از خویشان نزدیک سلطان و متفقین او بودند که این هم به نوبه خود به آمیزش و اختلاط تدریجی سلسله های حکومتی و بانفوذ با مردم بومی تمام ایالات ایران کمک کرده است. اینکه تقریبا دویست سال بعد از تیموریان مثلا می بینیم که اکثریت بزرگ ایلات و قبایل قبلا مجزائی مانند سلجوقیان، افشار ها، قاجار ها و یا اتحادیه ایلات شاهسون با مردم محل زیست خود به درجه نسبتا کاملی آمیزش یافته اند نتیجه همین روند امتزاج است که یکی از عوامل نگهدارنده جامعه ایران در طول دوره های نابسامانی، تغییرات مدام حکومت، ملوک الطوایفی، هجوم های بیگانه و کوچ و مهاجرت های بزرگ دوره سده های میانه بوده است. در مقاله های دیگری در نمونه ایل اقشار ایران که یکی از ایلات ترک زبان اوغوز («غز»)  بود که اصلا از آسیای میانه به ایران کوچ کرده بود، به اختلاط این قوم با ایرانیان و نقش برجسته آن در تشکل ملیت ایرانی معاصر اشاره کرده ام.

منابع دیگر به نقش دین و مذهب در حفظ انسجام ملی جامعه در شرایط نابسامانی قرون میانی اشاره بخصوصی میکنند. اغلب مردم بومی ایران و مهاجران ترک اوغوز (سلجوقیان  ترکمان) در دوره پانصد ساله 1000-1500  مسلمان و اکثرشان سنی مذهب بوده اند. قابل توجه است که در حالیکه خود چنگیز خان و تیمور مسلمان نبودند اکثریت فرزندان و جانشینان آنان از جمله ایلخانان و تیموریان در ایران تبدیل به مسلمانان متدین و گاه متعصبی شدند، از جمله اولجایتوایلخان ایرانی مغول که ابتدا مسیحی بود، سپس بودائی و آنگاه پس از قبول اسلام و تبدیل نام خود به سلطان محمد خدابنده ابتدا سنی حنفی و بالاخره شیعه شد و به ترویج پیگیرانه شیعه پرداخت. احتمالا درسده های ایران که سازماندهی اجتماع دچار نابسامانی و حتی هرج و مرج شده است، دین و مذهب بعنوان یکی از عوامل نادر «متحد کننده» مردم،  نقش بخصوصی در تقویت  بیشتر حس «ما» و انسجام خانواده و جامعه بازی کرده است. در پایان قرنهای میانی، در سال 1501، این عامل با آمدن صفویان که شیعه را تبدیل به نوعی ««ایدئولوژی» دولتی ایران نوين در مقابل خارجیان و بخصوص عثمانی و اوزبکان سنی كردند، به اوج خود رسیده است.

————————————————————

(*) Beatrice Manz: Power, Politics and Religion in Timurid Iran, Cambridge University Press, Cambridge (UK), 2007

از پروفسور مانتس سپاسگزارم که اجازه دادند برای این مقاله از مقدمه کتاب ایشان استفاده کنم. ابتدای این مقاله با استفاده از کتاب ایشان نوشته شده است. خانم مانتس گفتند که کتاب ایشان از طرف آقای جواد عباسی ترجمه و از سوی دانشگاه فردوسی مشهد به چاپ رسیده است.



دسته‌ها:تاریخ

برچسب‌ها:, , ,