۵۴۹ سال قبل از میلاد، وقتی مادها بر سرزمین کنونی ایران حکمفرمایی میکردند بین پادشاه این دولت یعنی آستیاگس و پادشاه محلی منطقه فارس، کورش یکم جنگی رخ داد که منتج به پیروزی سرکرده پارسیان شد. غلبه کورش در آن تاریخ سرنوشت ایران را اقلا تا ۲۲۰ سال بعد معین کرد و تا قرنها بعد بر فرهنگ و اندیشه ایرانیان تاثیری ماندنی گذاشت. کورش و جانشینان او در این مدت نه تنها بر تمام ایران در حیطه مادها حکمرانی کردند بلکه با گسترش غیر منتظره امپراتوری خود، این دولت را تبدیل به بزرگترین دولت آن دوره دنیا نمودند. ایران دیگر هرگز آن وسعت و قدرت را بخود ندید.
اما زبان رایج و مهم در این دولت چه بود؟
پلوتارک مورخ یونانی در کتاب «زندگی تمیستوکلس» که یک ژنرال آتنی دوره جنگهای یونان وایران (۴۹۹ ق م) بود مینویسد:
«(خشایارشاه هخامنشی) به تمیستوکلس اجازت داد تا در باره امور یونان سخن گوید. تمیستوکلس گفت سخن انسان همانند فرشی پر نقش و نگار است و نقش و نگار آن زمانی هویدا شود که فرش را بگسترند در حالیکه اگر فرش تا شود نقش و نگارش از بین رود – و از این جهت او (تمیستوکلس) فرصت خواست. پادشاه را این استعاره خوش آمد و به او فرصت داد. او یک سال وقت خواست. آنگاه بعد از آنکه زبان فارسی را بقدر کافی آموخت، خود (بدون مترجم) با پادشاه سخن گفت… (پلوتارک).
در اینجا موضوع بر سر اولین مرحله زبان فارسی، یعنی «فارسی باستان» است.
البته میتوان سوال کرد که اینها اگر همدیگر را در آتن دیدهاند مگر اشغال آتن از سوی ایرانیان اقلا یک سال طول کشیده که فرصتی برای آموزش فارسی تمیستوکلس باشد؟ اما این مهم نیست. مهم سرنخهایی هستند که در باره زبان فارسی و اصولا مقام آن و زبانهای دیگردر نزد ایرانیان و منطقه در حوالی ۵۰۰-۴۰۰ ق م به دست انسان میآید.
فارسی باستان زبان دوره هخامنشیان است و به تعداد کم و با نوعی از خط میخی روی سنگها و لوحه هایی نوشته شده است. مانند اغلب انواع دیگر این خط، هر کسی به سادگی قادر به خواندن این فارسی نبود. اما ظاهرا فارسی باستان که ابتدا در میان قبایل فارسی زبان ایالت فارس (پارس، یونانی: پارسیس) بکار برده میشده به تدریج بین اقوام همسایه و در مناطق دیگر نیز مورد استفاده قرار گرفته و با روی کار آمدن هخامنشیان به نوعی زبان حکومت و مدیریت دولتی تبدیل شده است. اما زبان رسمی و مشترک بین مناطق مختلف آرامی بوده، طوریکه وقتی یک فرد حکومت پیامی مثلا به سمرقند (که آنجا هم ایرانی زبان بوده اما گویش سُغدی داشته) و یا به مصر و یونان میفرستاد، آن را ابتدا به فارسی باستان به کاتب خود میگفت، کاتب آن را به آرامی مینوشت و به سغد، مصر و یا یونان میفرستاد. در آنجا گیرنده، پیام را که به زبان آرامی بود، میخواند و به زبان خود ترجمه کرده به مخاطب نامه منتقل مینمود. بر عکس هم همین مسیر پیموده میشد. حاکم مصر پیام خود را به مصری باستان به کاتب میگفت. کاتب مصری آن را به زبان آرامی ترجمه میکرد و به پاسارگاد و یا اکباتان میفرستاد که در آنجا به فارسی باستان ترجمه میشد (فرای، پی دی اف.)
از فارسی باستان آثار چندانی در دست نیست و اساسا به سنگ نوشتهها و نوشتههای روی سکهها و یا ظروف مختلف محدود میشود. بعضی از سنگ نوشتههای دوره هخامنشی حتی به سه یا چهار زبان هستند: فارسی، آرامی، آشوری و حتی یونانی. خود سنگ نوشته بیستون که اولین نوشته فارسی محسوب میشود، متنی است در باره پیروزیهای داریوش اول و سرزمینهای تحت حاکمیت او که به سه زبان فارسی باستان، ایلامی و بابلی یعنی اکدی (آکادی جدید) نوشته شده است.
علاوه بر این، چندین نوشته به زبان فارسی باستان موجود است که زبان آن به تشخیص باستانشناسان و زبانشناسان تاریخی از «فارسی باستان» فرق میکند و از این جهت به آن «اوستایی» گفته میشود. از این زبان باستان ایرانیان هم آثار دینی زرتشتی (اوستایی) مانند گاتها (سرودها) و یشتها (نیایشها) باقی ماندهاند اما آنها همه در دورههای بعدی و بخصوص ساسانی نوشته شدهاند.
به این ترتیب بنظر میرسد کاربرد اصلی فارسی باستان بطور شفاهی بود. نوشتهای حتی از منابع ثانوی و غیر ایرانی که دال بر چند و چون این زبان شفاهی فارسی باشد در دست نیست اما زبانشناسان بر این باوراند که فارسی شفاهی در جغرافیای ایران باستان احتمالا بقدر کافی ریشه دوانده و توسعه یافته بود، چرا که ۲۲۰ سال بعد، یعنی بعد از حمله اسکندر و انقراض هخامنشیان نیز همین فارسی مبتنی بر گویش جنوب «گونه معیار» قرار گرفته (و نه گونه مادی و یا شرقی زبانهای ایرانی) و بدین ترتیب این سنت هخامنشیان ادامه یافته و در دوران بعد از اسلام هم همین روند برقرار بوده و استحکام یافته است (لازار، پی دی اف.)
اکثر دانشمندان بر آنند که «فارسی میانه» با پایان دوره هخامنشی شروع شده و این گونه فارسی، نوعی سادهتر از فارسی باستان بوده است. این هم قابل فهم است. حکومت کردن بر یک دستگاه دولتی گسترده با چندین و چند ملیت، قومیت و زبان، بسختی میتواند پذیرای زبان مشترکی باشد که پیچیده و برای آموزش، تکلم و نوشتن بسیار سخت است. با این ترتیب بخصوص بعد از حمله اسکندر مقدونی و و حضور فعالتر زبان و فرهنگ یونانی در ایران، گونههای مختلف فارسی ایران و از جمله «فارسی جنوب» یا باصطلاح «رسمی» و دولتی نیز سادهتر شد و با «فارسی»های شرق و غرب در آمیخت. در همین دوره است که مثلا بعضی حالات اسم، جمع دوگانه و یا انواع فعل (مانند فعل شرطی) در زبان فارسی بتدریج از بین رفته است.
مراحل تاریخی زبان فارسی
اکثر زبانشناسان و مورخین توافق نظر دارند که فارسی سه مرحله فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی معاصر دارد:
یکم فارسی باستان (یکی اوستایی که مخصوص موبدان زرتشتی و متون مذهبی بوده و دیگری آن گونه فارسی که از دوره هخامنشی به بعد بر اساس گویش منطقه پارس و با التقاط با فارسی شرقی و یا پارتی و فارسی غربی و یا مادی بوجود آمده)، خط های این زبانها میخی ملهم از آشوری و بابلی بوده و خط اوستائی بمراتب پیچیدهتر بوده است تا تلفظ دقیق اوستا را درستتر منعکس کند.
دوم فارسی میانه و یا پهلوی که تقریبا بعد از هخامنشیان رایج شده، شکلی سادهتر و باصطلاح «فرامحلی» از فارسی باستان بوده و از نظر تاریخی مربوط به دوره اسکندر، سلوکیان، اشکانیان و ساسانیان بوده است. خط فارسی میانه «پهلوی» بوده که مبتنی بر الفبای آرامی است که آن هم از الفبای باستانی فنیقی منشعب شده است و عبارت از حروف آواهای صامت است و برای انعکاس باصداها از بعضی صامتها کمک میگیرد. و
سوم فارسی معاصر یعنی فارسی بعد از اسلام که مهمترین ویژگی چشمگیرش ورود واژگان و ترکیبات عربی به فارسی بوده است. این مرحله است که فارسی معاصر را به زبان فرهنگ و ادب منطقهای وسیع از قاره آسیا تبدیل کرده است: از آسیای میانه و هند و بنگال تا بالکان و خلیج فارس. خط فارسی معاصر ملهم از عربی است که به آن چهار حرف جدید علاوه شده است: پ، چ، ژ، گ. به همین جهت است که به خط کنونی فارسیگاه عربی- فارسی و اکثرا تنها «خط فارسی» میگویند.
ایرانشناس معروف جیمز دارمشتتر در سال ۱۸۸۳ گفته بود که بیشک فارسی معاصر ادامه فارسی باستان و میانه است، «به همان ترتیب که هم فرانسه و هم ایتالیایی معاصرادامه زبان لاتین هستند» (لازار، همانجا).
طبق بعضی بررسیها (اشمیت، ص ۱۶۸-۱۹۶)، فارسی میانه در زمان ساسانیان دیگر جایگزین زبان پارتی خراسان و آسیای میانه شده بود اگر چه زبانهای محلی ایرانی مانند سغدی (بعدا یغنابی) سمرقند و یا زبانهای بدخشی همچنان در سطح محلی موجودیت خود را ادامه دادهاند. همین تحول ظاهرا در مورد زبان مادها هم که در آن مورد اطلاعات چندانی بجز یعضی واژهها از منابع ثانوی باقی نمانده، اتفاق افتاده است. گفته میشود در حالیکه گویشهای شرقی ایرانی امروز مانند یغنابی و شُغنانی باقیماندههای زبانهای شرقی خراسان و آسیای میانه هستند، احتمالا گویشهای آذری باستان و بعدها تاتی، تالشی، لری و یا کردی وارثان زبانهای غربی (مادها) هستند و هر دو گونه شرقی و غربی زبانهای ایرانی با آمیزش با فارسی جنوب زبان مشترک و «معیار» فارسی را بوجود آوردهاند.
دستهها:رنگارنگ, سرگذشت زبان ها
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.