دوره سال ۵۵۰ پیش از میلاد تا ظهور و گسترش اسلام در سال ۶۵۰ یعنی حدود ۱۱۰۰ سال تاریخ اروپا، خاورمیانه، آفریقای شمالی و آسیای میانه را که در این سلسه مقالهها مورد توجه ماست، به راحتی میتوان «دوره هزار و صد ساله ایران، یونان و روم» نامید.
در باره این دوره، چه در منابع فرهنگهای باستان بین النهرین، یونان، ایران و حتی اساطیر و کتب دینی مانند تورات و چه دردادههای باستانشناسی اطلاعات و اشارههای کافی و وافی وجود دارد.
در آغاز این دوره یعنی سالهای ۵۵۰ ق م تنها «دولتی» که میتوان از آن بعنوان کشوری منسجم با سرزمین معین و دولت مقتدر بر آن نام برد، امپراتوری هخامنشی ایران است که برای بیش از ۲۰۰ سال نخست، وسعت خود را بطور منظم گسترش داد. قبل از آنها امپراتوری مادها بر این منطقه حاکم بود که آن هم مانند بسیاری از دولتهای عهد باستان انسجام دولتی داشت.
ما در اینجا بطور قراردادی مادها را که در باره فرهنگ، زبان و تاریخ آنان اطلاعات کمتری نسبت به دوره متعاقب آنان یعنی هخامنشیان در دست است، همراه با فرهنگهای باستان ماوراالنهر مانند سومر، آشور و بابل جزو مرحله دیگری از تاریخ این منطقه میشماریم و فرض را بر این میگذاریم که با هخامنشیان، فصل جدیدتری در تاریخ باستان ایران و منطقه شروع شده است.
و اما یونان هنوز در آغاز این دوره، کشوری منسجم با دولتی واحد نبود. پیشتر، قبایل یونانی زبان به جزایر یونان کنونی رفته مسکون شده بودند. سواحل آناتولی دریای مرمره، دریای اژه و حتی مدیترانه هم بتدریج یونانی میشد و زبان و نوشتار یونانی بخوبی رشد میکرد، اما هنوز اختلافات و حتی جنگهای محلی بسیاری بین آتنیها و جزایر و همچنین مناطق آناتولی از جمله «ایونیها» (که کلمه «یونان هم از آن میآید) و «اسپارتا» در سواحل آناتولی غربی وجود داشت. خود یونان هم عموما با نظامی مبتنی بر یک مجموعه «دولتشهر»ها اداره میشد و مهمترین و قدرتمندترین آنها خود آتن بود.
اتفاقا از یک جهت شاید هم تصادف خوبی بوده است که یونان بجای یک دولت مرکزی و یکه تازدر سرزمینی وسیع در آسیا، در سرزمینی بمراتب کوچکتر در اروپا نوعی باصطلاح «دمکراسی ابتدایی» را با نظام دولتشهرها تجربه کرده و آن فرهنگ را در تاریخ خود جا انداخته است. شاید بخاطر وسعت سرزمین ایران و شرایط طبیعی آن، روندی مشابه یونان در ایران باستان ممکن هم نمیبود. به هر تقدیر، احتمالا به همین جهت هم هست که شروع اندیشه و فرهنگ کلاسیک یونانی در زمینههای مختلف علمی، فلسفی، تاریخ، اسطوره، طب و نجوم در همین دوره بوده است. معماری، شهرسازی و مجسمه سازی بینظیر یونانی نیز در همین دوره است که شکوفا میشود. از نگاه این جنبه های تمدن باستان، دستاوردهای ایران بیشک به اندازه یونان غنی نیست. تصادف خوب دیگر این است که تاثیرات خارجی و از جمله حملات و کوچهای قبایل صحراگرد اروپا و آسیا اگرچه بعد از مدتی به یونان هم رسیده و از آن جمله آوارها، هونها و آلانها به این منطقه هم نفوذ کرده ساکن شدهاند، اما مجموعا زبان و فرهنگ یونانی توانسته همه این آمیزشها را هضم کند و با اینهمه، هویت خود را هم ادامه داده تحکیم ببخشد.
البته یونانیان هم مانند بسیاری از ملل متمدن یعنی «شهری شده» وقت، خود را متمدنتر از دیگران میپنداشتند و بخصوص در آن دوره که اکثر اقوام هنوز زندگی قبیله ای و کوچنده داشتند، آنها را «بربر» یعنی «نیمه وحشی» و یا «بدوی» مینامیدند، اگرچه تنها مصریان، آشوریان و ایرانیان بودند که از نگاه یونانیان «بربر» نبودند (اورتایلی، ص ۹۶).
آهنگ شکوفایی فرهنگی یونان که مجموعا فرهنگ تاریخ بشری را غنیتر کرده، همیشه با همان سرعت ادامه نیافت اما تاثیرات آن بر تمام دنیا هنوز هم نمایان است. اگر چه ایلیاد و اودیسه هومر که اولین آثار یونان شناخته میشوند ۴۰۰ سال پیش از دوره مورد بحث ما نوشته میشوند، اما اوج فرهنگ کلاسیک یونان و رخشندگی «ستارگان» آن مانند هرودوت، طالس، فیثاغورث، هراکلیتوس، و یا سوفوکلس مربوط به همین دوره همزمان با هخامنشیان و جانشینان مقدونی، یونانی، سلوکی و اشکانی آنها در ایران است.
بعد از ظهور اسلام، دوره ایران باستان به پایان میرسد، اما امپراتوری روم که ۲۷ سال قبل از میلاد مسیح تاسیس مییابد و ۴۷۶ سال بعد، یعنی نزدیک به ۲۰۰ سال قبل از گسترش اسلام منقرض میشود، در واقع کاملا از بین نمیرود و هنوز بصورت امپراتوری روم شرقی و یا «بیزانس» در قسطنطنیه (استانبول کنونی) و آناتولی ادامه حیات میدهد تا اینکه در سال ۱۴۵۳ از طرف ترکان عثمانی که ادامه دهندگان فتوحات سلجوقیان بودند، از بین میرود.
این دوره در عین حال زمان حملات و تصرفات ایرانیان (بخصوص در زمان کورش و سپس داریوش و خشایارشاه) در سواحل یونانی شده آناتولی و خود یونان، لشکر کشی اسکندر به ایران، سقوط هخامنشیان و بدنبال آن «ایرانی- یونانی» شدن حکومت و دولت داری در ایران است.
از نظر زبان اگر کمی به عقب یعنی دوره پیش از هخامنشیان و بعبارت دیگر دوره امپراتوری مادها برگردیم، باید بگوییم که نوشته معینی از زبان احتمالی «مادی» که زبان دولت و دربار مادها در اکباتان (همدان کنونی) رایج باشد، در دست نیست. تنها بعضی آثار ثانوی (ازجمله پارسی باستان، آشوری، اورارتوئی و یونانی) اشاره هایی به برخی واژگان مادی میکنند. اکثر زبانشناسان متخصص این دوره، برپایه تحلیل واژگانی و دستوری همه این زبان های همسایه به این نتیجه میرسند که اولا احتمالا چیزی بنام زبان مشترک مادی موجود بوده که حد اقل در دربار مادها رایج بوده و ثانیا (باز بر پایه همان مقایسه و تحلیلها)، احتمالا ریشه گویشهای غربی ایرانی مانند آذری باستان، تالشی، تاتی و از سوی دیگر زبانهای ایرانی کنونی در غرب و شمال غربی ایران تاریخی یعنی کرمانجی، سورانی، کلهری، اورامانی و یا زازا و لری مشترکا از همین زبان و یا زبانهای مادی است که شاخه غربی زبانهای ایرانی بشمار میرود و با پارتی و فارسی میانه مخلوط شده است (سیمس ویلیامز، ص ۱۲۵-۱۵۳.)
دستهها:رنگارنگ, سرگذشت زبان ها
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.