هنگام تصرف ایران از سوی اعراب، فارسی در مرحله «میانه» خود بود. معمولا میگویند فارسی «معاصر» و یا «نو» بعد از قبول اسلام شروع شده است. طبیعتا نفوذ خط، واژگان و اصطلاحات عربی و اسلامی هم جزو ویژگیهای فارسی معاصر به حساب میآید.
اما قبل از اینکه به فارسی معاصر بپردازیم، نگاه دیگری به فارسی میانه بکنیم – یعنی همان فارسی که هنگام ظهور اسلام در ایران رایج بود.
اگر از فاصله دور تری نگاه کنیم، شاید بتوان کلا «زبانهای ایرانی میانه» را به دو و یا سه شاخه اصلی تقسیم کرد.
(الف) شاخه جنوبی و غربی که همان فارسی میانه است که زیر شاخههای اصلیاش عبارت از پهلوی و پارتی (اشکانی) است. بنظر برخی مورخین و زبانشناسان (پری ۲۰۱۲، لازار ۱۹۹۳) این دو گونه متقابلا قابل فهم بودهاند. اما پارتی بزودی در فارسی مستحیل میشود و در زمان ظهور اسلام حتی در شرق ایران و مناطق آسیای میانه هم عملا اثری از آن نمیماند. (ب) زبانهای شرقی ایرانی عبارت از خوارزمی، سغدی (که بعدا از بین میرود و امروزه فقط یغنابی در تاجیکستان باقیمانده کوچکی از آن است)، زبان سکایی (عبارت از ختنی و تومشقی)، و زبان قبایل اسکیت و سارماتی که زبان اوستی در شرق دریای سیاه باقیمانده آن است و (ج) احتمالا ارمنی. در این مورد همه اتفاق نظر ندارند. بعضیها تاریخ جدایی روشنتر ارمنی باستان از زبانهای ایرانی را مربوط به دوره فارسی باستان میدانند و برخی دیگر بر آناند که ارمنی در گروه زبانهای هند و ایرانی زیر گروهی مستقل و مخصوص به خود است. آنچه که مورد قبول اکثریت بنظر میرسد (جاکالون ۱۹۹۸) این است که بعد از هخامنشیان (حدودا صد سال قبل از میلاد در دوره اشکانیان، پارتیها) اولین دولتداری ارامنه بین ایران اشکانی و بیزانس بوده و مدت کوتاهی بعد اکثر ارامنه مسیحی شدهاند. در این دوره پادشاهی کوچک ارمنستان از نظر سیاسی در کشاکش ایران و بیزانس قرار داشت، اما با شکست اشکانیان بدست ساسانیان و رسمیت یافتن آیین زرتشتی در ایران بعنوان «دین رسمی و دولتی»، تمایل ارامنه بیشتر به سود بیزانس تغییر یافته و همین روند در تحول و تکامل زبان و خط ارمنی که در همین دوره به وجود آمده هم تاثیر مهمی داشته است. جالب است که این زبان ارمنی کلاسیک از همان دوره اشکانیان که تحت تاثیر فارسی میانه قرار میگیرد تا قرن نوزدهم اساسا «زبان کلیسا» بوده و برای مردم عادی سخت فهم به حساب میامده است. ارمنی معاصر در قرن نوزدهم بر اساس زبان مردم ایروان تکوین میشود.
در دوره فارسی میانه یعنی مدت زمان هزارساله بین هخامنشیان و اسلام در سرزمینهای ایران کدام زبانها مورد استفاده قرار میگرفت؟
بنظر ریچارد فرای باید دید در هر مرحله معین کدام گونه کدام زبان در کجا و کدام سطح رایج بوده است. او از این گونهها صحبت میکند:
(۱) زبان «رسمی» نوشتاری، (۲) زبان «رسمی» گویشی، (۳) زبان دینی، (۴) لهجههای محلی. و (۵) زبان تجارت.
فرای برای شهرها و مناطق زیرین شرق ایران از این زبانها نام میبرد:
سمرقند و بخارا: (۱) سغدی، (۲) اوستایی برای زرتشتیان، آسوری برای مسیحیان، اشکانیان و مانویان، (۴) لهجههای سغدی و (۵) سغدی و فارسی.
در باختر (بلخ): (۱) فارسی، (۲) فارسی، (۳) اوستایی برای زرتشتیان، سانسکریت و پراکریت برای بودائیها، (۴) لهجههای باختری- بلخی و (۵) فارسی.
در خوارزم: (۱) ایرانی خوارزمی، (۲) ایرانی خوارزمی، (۳) اوستایی برای زرتشتیان و آسوری برای مسیحیان، (۴) لهجههای خوارزمی و (۵) خوارزمی و سغدی.
در مناطق دیگر ایران مانند سیستان، بلوچستان، مدائن و همدان، ماد بزرگ و ماد کوچک یعنی آتروپاتن هم وضع مشابهی موجود بود (آتروپاتن نام قدیمی آذربایجان است که با تکیه به نام ساتراپ این استان بعد از حمله اسکندر رایج شد.) در این مناطق غربی، مرکزی و شمالی ایران آنچه که با شرق ایران فرق بزرگتری داشت زبان گفتاری و یا محاورهای و محلی – منطقهای و شاید هم تا حدی زبان دینی بود و گرنه زبان مشترک باز فارسی میانه (به عبارتی دیگر پهلوی) بود – چه به شکل قدیمیتر آن یعنی پارتی میانه و چه به صورت جدید ترش یعنی فارسی میانه.
تا ۲۰۰ سال بعد از میلاد زبان پهلوی پارتی (و یا پهلوی اشکانی و یا پهلوی غربی و شمالی) با لهجههای گوناگونش از بیستون تا فرارود زبان مشترک نوشتاری و گفتاری ایران بود. اما در هر منطقه هر کس گونه زبان خود را بکار میبرد مانند فارسی در فارس و همدان و سیستان وهرات، خوارزمی در جنوب دریاچه آرال، و در شمال و غرب آذری تاتی و تالشی و کردی یعنی گونههای تاریخی این گویشهای غربی ایرانی. حتی ایلامی تا دو سه قرن پیش از میلاد در نقاط پراکندهای از خوزستان به حیات خود ادامه داده است. در بعضی جاها نیز ارمنی و زبانهای سامی مانند آرامی آسوری و عربی تکلم میشده است.
تا ظهور اسلام در قرن هفتم، فارسی از فارس و خوزستان به سیستان، خراسان و فرارود هم گسترش یافته تبدیل به زبان رسمی نوشتاری و گفتاری مناطق پارتی زبان شده بود. پارتی که بسیاری از واژگانش وارد فارسی شده بود، بتدریج جای خود را به فارسی مشترک ایران یعنی فارسی میانه داده بود و لهجههای پارتی دیگر فقط در روستاهای شمال، غرب و شرق ایران رایج بود. در غرب، شمال و شمال غربی ایران یعنی ماد و آتروپاتن (یارشاطر ۲۰۱۱) نیز فارسی میانه زبان مشترک و رسمی به شمار میرفت، اما گونه های محلی مانند آذری نیز بین مردم رایج بود.
فقط تعداد محدودی از این لهجهها و زبانهای ایرانی (مانند سغدی) آثار مکتوب از خود بجا گذاشتهاند. از اکثر آنها اثر نوشتاری چندانی باقی نمانده و فقط واژهها، اشعار علیحده و یا ذکر نام آنها در آثار ثانوی است کهگاه ما را بیاد این زبانها و یا لهجهها میاندازد (مانند آذری) در حالیکه بعضیهای دیگر کاملا از بین رفتهاند (مانند خوارزمی ایرانی)، یا اینکه آثاری جزیی از آنها بجا مانده (مانند شغنانی) و یا گونه هائی هستند که اولین آثار مکتوب و ذکر نامشان جدیدتر است و به چند قرن پس از اسلام مربوط میشود (مانند کردی). این، چیز عجیبی نیست چرا که در گذشته اصولا تالیف و انتشار کتاب بسیار محدود بوده و ثانیا زبان اصلی تالیف، گونه معیار و یا مشترک زبان و یا زبانهای یک کشور بوده (و هنوز هم چنین هست) و نه گونههای محلی و محاوره ای آن. از این جهت است که مثلا اولین آثار پشتو در قرن هفدهم تالیف میشوند و یا تا قرن بیستم به اثری مکتوب به تاتی و یا گیلکی بر نمیخوریم.
همین فارسی مخلوط با عناصر پارتی و دیگر عناصر زبانهای محلی ایرانی است که تبدیل به زبان رسمی نوشتاری و گفتاری ایران در دوره «فارسی میانه» شده و بعدها دردوره اسلام نام فارسی «دری» گرفته است.
همین فارسی بود که اعراب برای تماس با ایرانیان بکار میگرفتند و همین فارسی بود که ضمن اختلاط با واژگان عربی و تاثیر پذیری از فرهنگ اسلامی بزودی تبدیل به فارسی معاصر شد.
دستهها:رنگارنگ, سرگذشت زبان ها
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.