اولین نشانههای زبان عربی و یا باصطلاح «پروتو عربی» در جنوب شبه جزیره عربستان یعنی یمن کنونی پیدا شده است که الفباهای ابتدایی خود را داشتند و بعدها از بین رفتند. عربی کنونی تنها لهجه باقیمانده، اما رایج زبانهای شمال شبه جزیره عربستان است که در دوره باستان وجود داشتند. اولین نشانه های کتبی عربی شمالی باستان حدودا پانصد سال پیش از اسلام به خط نبطی یافت شده است. عربی معاصر چند قرن پیش از اسلام قوام گرفت و با قرآن کریم بصورت استاندارد و کلاسیک در آمد. الفبای کنونی عربی مبتنی بر نظام «ابجد» است که ریشه آن هم مانند الفبای عبری از الفبای فنیقی و آرامی است.
در سال ۶۱۱ میلادی، عربی فقط زبان مردم قبایل شبه جزیره عربستان بود که جمعیت زیادی هم نداشت. صد سال بعد اعراب مسلمان از اسپانیا تا سند در پاکستان امروز و فرارود آسیای میانه در ایران ساسانی را تحت حاکمیت خود درآورده بودند. در تاریخ مکتوب بشری تعداد امپراتوری هایی که به این سرعت و وسعت گسترش یافته و مدت زیادی پا برجا ماندهاند، زیاد نیست. تعداد حتی کمتری از آنها باعث دگرگشت دین و زبان برخی از مناطق تحت تسلط خود شدهاند. امپراتوریهای خلفای راشدین، امویان و عباسیان در ۵۰۰ سال بعد از اسلام توانستند اسلام را به دین اکثریت مردم آسیای میانه، پاکستان و ایران کنونی، میانرودان، خاورمیانه و شمال و شرق آفریقا تبدیل کنند و از عراق تا مصر و مراکش زبان بسیاری از مناطق تحت سلطه خود را به عربی تغییر دهند.
بیشک یک علت مهم گسترش زبان عربی فتوحات اسلامی بوده که آن هم زیر پرچم دینی جدید یعنی اسلام انجام گرفته است. با این ترتیب همانند رابطه تنگاتنگ اوستایی و آیین زرتشتی، عبری و دین یهود، و یا لاتین–یونانی و مسیحیت، بقا و گسترش زبان عربی نیز به جز عامل نظامی و سیاسی، دلایل روشن دینی نیز داشته است.
پیش از اسلام خط عربی چندان مورد استفاده نبود اما زبان شفاهی و بخصوص شعر شفاهی عربی رواج بسیاری بین قبایل صحراگرد یافته بود. تقریر قرآن و اشعار اعراب بدوی که «عربی سره» شمرده میشد پایه عربی کلاسیک را بوجود آورد که بخاطر استفاده مستمر و گسترده در دستگاه اداری، نظامی، شرعی، علمی و امور مدنی گسترش یافت. تکیه اصلی دستوری و حتی لغوی عربی کلاسیک بر قرآن باعث شده است که از ظهور اسلام تا کنون زبان «کتابی» و یا «ادبی» عربی فرق چندانی نکند در حالیکه کاربرد شفاهی آن در کشورهای مختلف عربی بسیار رنگارنگ است.
در سرزمینهای شرقی امپراتوری روم از قبیل سوریه، فلسطین و مصر، از فتوحات اسکندر مقدونی در سده چهارم قبل از میلاد تا تقریبا هزارسال بعد، یونانی زبان حکام، لشکر و مدیران دولتی بود. به غیر از این، احتمالا بخشی از مردم شهرها هم یونانی زبان بودند اگرچه مردم روستاها مانند قرنها پیش از آن به زبانهای خود از قبیل آرامی جدید آشوری (سریانی) و یا مصری (بعدها موسوم به قبطی) تکلم میکردند. در آناتولی و یا باقیمانده بیزانس و یا روم شرقی هم وضعیت مشابهی موجود بود با این فرق که در اینجا یکی دو زبان دیگر از قبیل لهجههای گوناگون فارسی میانه (پهلوی) و زبان ارمنی نیز تکلم میشد.
عربی در شمال آفریقا هم که زبانهای قبطی، یونانی، لاتین و بربری رایج بود رسوخ کرد و به زبان اکثریت تبدیل شد. اگرچه امروزه درمصر قبطی و یا یونانی دیگر عملا از بین رفته، اما بربرها که بیشتر در صحراها زندگی میکردند در لیبی و بخصوص الجزائر و مراکش کنونی توانستهاند تا حدی زبان خود را حفظ کنند.
در بیزانس و یا امپراتوری روم شرقی اعراب نتوانستند بدنه اصلی آناتولی را فتح کنند. این کار ۴۰۰-۵۰۰ سال بعد از اسلام نصیب ترکهای سلجوقی شد. اما میانرودان و یا بین النهرین یعنی عراق و غرب آن که پیوسته بین ایران و روم مورد کشاکش بود مسلمان و بخش جنوبی آن عرب زبان شد در حالیکه تا اسلام، زبان مردم این مناطق همانند سوریه و لبنان کنونی یونانی، آرامی و ایرانی بود.
مدتی بعد از ظهور اسلام، خلافت اسلامی پایتخت خود را از شام (دمشق) به بغداد در نزدیکی پایتخت سابق ایران ساسانی بیستون آورد و این اقدام تاثیر اسلام و زبان عربی را در میانرودان بیشتر هم کرد.
کوچ انبوه اعراب ابتدا شهرها و بتدریج شهرستانها و روستاهای خاورمیانه عربی کنونی را فراگرفت. در شمال عراق کردی احتمالا بخاطر کوهستانی بودن منطقه پا برجا ماند. اما زبان شهرهای میانرودان و طبقه حاکم، دیوان و لشکر که تا آن زمان فارسی بود از بین رفت و عربی جایگزین آن شد. بتدریج در عرض پانصد سال بعد شهرهای کوچک و روستاهای منطقه هم که آرامی و یا آسوری و یونانی زبان بودند عربی زبان شدند اگرچه هنوز گروههای کوچکی از زبانهای باستانی در همه این کشورها به حیات خود ادامه میدهند (جانسون، ص ۱۰۶).
لشکر اسلام توانست ایران ساسانی را که هم بخاطر اختلافات درونی و هم جنگهای فرسایشی با روم فرتوت شده بود در مدت کوتاهی تحت تسلط خود در آورد. اما چگونه شد که برخلاف میانرودان و یا مصر، زبان ایران عربی نشد؟
بنظر بعضی از دانشمندان احتمالا یک علت این امر آن بوده است که در زمان ظهور اسلام، فارسی در سرتاسر ایران، چه شهرها و چه روستاهای آن، زبان غالب و پختهای بوده و ثاتیا ایران «سرزمین اصلی» این زبان بوده که قرنها همچون زبان اصلی یک امپراتوری وسیع عمل کرده است. از سوی دیگراعراب اگرچه بدنبال اشغال ایران در بعضی شهرهای آن مستقر شدهاند اما اکثر آنها نه برای زندگی و اقامت، بلکه برای فتح و حکومت کردن آمده و سپس رفتهاند و ثانیا تعداد آنها انبوه نبوده است (جانسون، همانجا.)
اینجا در رابطه با تغییر زبان و دین شاهد سه دگرگشت هستیم: بعضیها مانند اکثر شهریان جنوب عراق، سوریه و لبنان و سپس روستاهای این مناطق هم دین و هم زبان خود را عوض کردند. امروزه اینها اکثریت مسلمان و عربی زبان سرزمینهای خود را تشکیل میدهند.
بعضی از گروههای مردم مانند مسیحیان سوریه و لبنان، قبطیان مصر و یا دروزهای لبنان عربی زبان شدند اما دین خود را تغییر ندادند. اینها امروزه در سرزمینهای خود مانند سوریه، مصر و لبنان اقلیتهای نسبتا کوچکی هستند.
بعضیها مانند ایرانیان و کردهای میانرودان اسلام را پذیرفتند اما زبان خود را تغییر ندادند.
بعضیها هم مانند یهودیان فلسطین و اسرائیل و یا ایزدیان شمال میانرودان نه دین و نه زبان خود را تغییر دادند.
بیشک واکنش هر کدام از این گروههای مردم علل اجتماعی، تاریخی و فرهنگی مخصوص خود را داشته است.
زبان فارسی در ایران پا برجا ماند و طوری که در پیش هم دیدیم، حتی نسبت به قبل شکوفاتر و غنیتر شد. میتوان گفت دویست سال بعد از اسلام دوران شکوفایی شعر و ادب، علم، هنر و فلسفه ایرانی-اسلامی شروع شد و این در مقایسه با دورههای قبل و بعد از اسلام دورهای براستی «طلایی» بود.
بدنبال ظهور اسلام فارسی میانه و یا پهلوی که دیگر زبان سرتاسری و مشترک ایران بود دو پشتوانه اساسی خود یعنی دولت ساسانی و دین زرتشتی را از دست داده بود.
در مقابل، بدنبال حاکمیت اعراب و قبول اسلام، در ایران هم زبان عربی به جهت قرآنی بودن خود و فراگیری همه علوم و موضوعات دینی و فلسفی، شرعی، حقوقی و علمی، تاثیر بسیارو همه جانبهای بر زبان فارسی گذاشت. این تاثیر از خط، واژگان و صرف و نحو گرفته تا حتی تلفظ و طبیعتا الفباء و املاء نمایان بود.
بیشک برآورد درصد وامواژههای عربی در فارسی میتواند بسیار گوناگون باشد و بسته به دوره و موضوع تالیف و خود مولف فرق کند. اما طبق بعضی تخمینها درقرن دهم م سهم واژگان و تعابیر و اصطلاحات عربی در فارسی متوسط آثار ادبی ۳۰ درصد بود و این مقدار ۲۰۰ سال بعد یعنی در قرن دوازدهم تا پنجاه درصد رسیده بود (صادقی، ۲۲۹-۲۳۱). به تخمین پری امروزه سهم لغات و اصطلاحات عربی در یک «واژگان روزمره ادبی» فارسی حدود چهل در صد است (پری ۲۰۱۱). اما طوریکه گفتیم دامنه این تاثیر فراتر از واژگان میرود و بسیاری از زمینههای دستور زبان و حتی نظام تلفظ را بیتاثیر نمیگذارد.
ایرانیان بعد از قبول خط و الفبای عربی برای بهتر نوشتن زبان خود چهار حرف جدید (پ، چ، ژ، گ) را به الفبای عربی اضافه کردند که در نتیجه به خط و الفبایی که امروزه ایرانیان بکار میبرند خط عربی – فارسی و یا صرفا «خط فارسی» میگویند. حروف چهارگانه فارسی حتی در متون عربی و دیگر زبانها مانند ترکی و بخصوص در املای کلمات غیر عربی هم بکار برده میشد. ضمنا در مقابل تاثیر شدید واژگان عربی بر فارسی، واژگان فارسی نیز بر عربی بیتاثیر نیوده است.
با اینهمه، بنظر بسیاری از پژوهشگران، در هزار سال بعد از شروع تاثیر عربی بر فارسی، ایرانیان زبان و فرهنگ خود را بخوبی حراست کرده غنیتر کردهاند تا جاییکه یکی دو قرن بعد از اسلام، فارسی تبدیل به زبان شعر، هنر و ادب عالم اسلام شد و مدتها این موقعیت خود را حفظ کرد.
پری مینویسد ایرانیان بطور سنتی از زبان خود پاسداری کرده بطوری معتدل (و نه به درجه تندروانه ترکها) کوشش کردهاند تا جایی که میشود از بکارگیری بیش از حد لغات عربی دوری کنند و واژگان تکنیکی مدرن را طبق اصول زبان فارسی و برمبنای واژگان فارسی ساخته، رایج نمایند. بنظر او حتی در دوره جمهوری اسلامی نیز که وزن دین و زبان عربی نسبت به دوره قبل از آن بیشتر شد، این روند کلی حفظ و اصلاح زبان فارسی همراه با احتیاط کاری و دوری از اقدامات تندروانه در سیاست زبان، ادامه یافته است (پری، همانجا).
بدون شک تاثیر پذیری فارسی از زبان عربی به غنای آن و درخشش هزار سالهاش بعد از اسلام کمک زیادی نموده و در عین حال حد نگهداری سنتی ایرانیان در اصلاحات زبان فارسی نیز در تداوم این زبان و انتقال آن از نسلی به نسل دیگر نقش مهمی بازی کرده است.
دستهها:رنگارنگ, سرگذشت زبان ها
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.