هنوز بطور یقین و با استدلالی علمی نمیتوان گفت که دو گویش ترکی عثمانی و آذری از کی و تحت کدام شرایط تاریخی و مردم شناسی از همدیگر جداشده بصورت زبان ها و یا گویش هائی مستقل در آمده اند. بعضی چیز ها اما روشن است. هنگام کوچ بزرگ قبایل ترک زبان به ایران و آناتولی که از قرن دهم و بخصوص یازدهم میلادی به بعد شروع شد، تفکیکی بین ترکی ایران و آناتولی نبود. علت این امر هم احتمالا قبل از همه چیز در این بود که قبایلی که به ایران و یا آناتولی کوچ میکردند از قبیل افشار و یا بیات و تکه لو و غیره همه یکی بودند. بعضی از آنها در ایران مانده و برخی به آناتولی و مناطق دیگرمیرفتند یعنی ریشه قومی آنها و زبان و لهجه شان یکی و یا بهمدیگر بسیار نزدیک بود. ظاهرا بعد از سکنای تدریجی آنها و آمیزششان با مردم محلی و زبان و فرهنگ آنانست که دو گویش آناتولی و ایرانی زبان ترکی که در ابتدا با تعابیری نظیر ترکی عجمی و سپس ترکی قزیلباشی و صفوی و آذری و در آن سو ترکی رومی و بعد هاعثمانی خوانده میشد بوجود آمد. حتی میتوان به جرات ادعا نمود که احتمالا تا ایجاد دو دولت عثمانی در آن سو و صفوی در این سو هنوز نمیتون از دو گویش کاملا جداگانه سخن گفت. تحقیقات تاریخی و مردم شناسی و به ویژه زبانشناسی که به درک این موضوع کمک کنند بسیار کم اند. از نظر زبان شناسی مناسب ترین راه، مقایسه آثار کتبی ترکی آن دوره است که در بلاد روم یعنی آناتولی و ایران کنونی منتشر شده اند. تعداد اولین آثارخطی که در هر دو سو به ترکی منتشر شده اند زیاد نیست و اکثر آنها در ابتدا لغات و یا ترجمه آثاری مانند دیوان اشعار (از قبیل مثنوی مولانا جلال الدین بلخی) ویا آثار اخلاقی و دینی وبودند. مقاله مختصرمرحوم استاد ترخان گنجه ای از این نقطه نظر بسیار پر اهمیت است. این مقاله با عنوان «ترکی عجمی» در یاد نامه 70 سالگی آندراس تیتسه در سال 1986 درمجله شرقشناسی وین (اتریش) چاپ شده است:
Tourkhan Gandjei: «Turcica Agemica», in: Wiener Zeitschrift fuer die Kunde des Morgenlandes, Wien 1986
استاد گنجه ای در این مقاله دو ترجمه ترکی کتاب صفوه الصفای توکلی بن اسمعیل بن بزاز (قرن هشتم هجری) را که در باره زندگی و آثار شیخ صفی الدین نوشته شده مورد بحث قرار میدهد: یک ترجمه که در شیراز انجام شده و ترجمه دیگری که تقریبا 90 سال قبل از آن از یک باب همین کتاب به ترکی عثمانی در دست است. استاد گنجه ای تعدادی از لغات ترکی این دو ترجمه را کنار همدیگر گذاشته کوشش به مقایسه این دو گویش در ترجمه میکند اما ظاهرا بخاطر کمبود جا و فرصت، این دو را بطور دقیق و مفصل مقایسه نکرده، نتیجه گیری های لازم را نمیکند بلکه ضمن راهنمائی های کلی و اشاراتی مثلا به تاثیر زبان و فرهنگ های بومی بر تشکل این دو گویش ترکی، فقط زمینه تامل و بحث در این باب را مطرح مینماید. مقاله مزبور را که از سوی دکتر حسن جوادی استاد سابق دانشگاه های تهران وبرکلی کالیفرنیا به فارسی ترجمه شده است در زیر ملاحظه میفرمائید.
ترخان گنجه ای، لندن – کتاب صفوة الصفا نوشتۀ توّکلی (توکلی) بن اسماعیل (اسمعیل) بن بزاز، که تالیف آن اندکی پیش از 759 هجری/ 1358 میلادی تما م شده ،اثری است پرحجم به فارسی دربارۀ زندگی، گفته ها و معجزات شیخ صفی الدین (متوفی 735/1334)، جدّ صفویه که نام سلسلۀ صفویه هم از اوست. از همان اوایل یعنی از زمان شاه اسماعیل در متن کتاب دست بردند تا صفویه را از احفاد پیغمبر نشان دهند. در روزگار شاه طهماسب هم نسخه دیگری که بصورت زیادی تحریف شده بود به همین منظور توسط ابوالفتح الحسینی تهیه گردید.
تمامی کتاب در تحریر میرابوالفتح به تشویق و حمایت شاهقلی خلیفه، از شاخۀ قاورقالو قبیلۀ ذوالقدر، که در زمان شاه طهماسب منصب مهم مُهردار سلطنتی را عهده دار بود، توسط محمد الکاتب مشهور به نشاطی به سال 949/1542 در شیراز به ترکی ترجمه گردید. نشاطی در مقدمه میگوید که این کار را برای استفاده مریدان ترک زبان و در واقع تمام مردم ترکستان ( قامو ترک مریدلر بلکه بیتون ترکستان آدملری) انجام داده است. ریو در بخشی که در فهرست خود به نسخ ترکی شرقی تخصیص داده است شرحی از این نسخه می دهد و می گوید : «زبان این ترجمه چغتایی خالص نیست، بلکه فورمهای آن نرم تر گشته و بیشتر به فورمهای ترکی آذربایجانی شبیه است.»
فواد کوپرولو و اکمان ، که بنظر میرسد دسترسی به ترجمۀ نشاطی نداشتند، گفتۀ ریو را دربارۀ زبان این اثرخلاصه وار تکرار می کنند. کوپرولو، ظاهراً تحت تاثیر کلمۀ «ترکستان» که در مقدمه می آید و ریو هم آنرا ذکر می کند، نتیجه می گیرد که این کتاب جهت گسترش تبلیغات صفویان در میان ترکان آسیای مرکزی وبه مقصد مطالعه توسط قزلباشان چغتایی زبان تحریر گشته است.
توغان، که علاوه بر نسخۀ کتابخانۀ بریتانیا دو نسخۀ کتابخانۀ سلطنتی تهران را نیز دیده بود، پس از این که تقریباً با گفته های عالمان فوق اظهارتوافق میکند و زبان ترجمه را «ترکی-چغتایی با مخلوطی از ترکی غربی» می داند، می گوید:«این کتاب نه تنها اثرماندگاری به ترکی شیراز را نشان می دهد، بلکه نمونه ایست از ترکی که در دربار شاهان اولیه صفوی صحبت میشده است.»
این زبان مسلماً ترکی غربی است و ریو اولین کسی است که آنرا بعنوان چغتایی معرفی می کند و بعقیده من تحت تاثیر نحوه املا و بعلاوه کلمۀ «ترکستان» که در مقدمه می آید دچار اشتباه گشته است. نحوۀ تحریر این متن در حقیقت از متون معرب عثمانی فرق دارد و در عین حال شبیه تحریر متون چغتایی است ولی عیناً مثل آنها نیست. برای مثال استفاده
(ş)
و
(ţ)
در کنار
(s)
و
(t)
در کلمات ترکی را می توان ذکر کرد که شامل حروف صدا دارخُلفی می شوند که از حلقوم و یا سقف دهان می آیند و این با سیستم تلفظ چغتایی مباینت دارد. این شیوه املا همانست که در دیوان های جهانشاه ، هدایت، و شاه اسمعیل دیده می شود و این را می توان به نسخه های خطی باصطلاح «عادی نشدۀ» {و یا مدرن نشده} نسیمی رساند. در مورد کلمۀ «ترکستان» هم باید گفت که این کلمه در اینجا به معنایی محدود تر برای آذربایجان و نواحی مجاورترک زبان آن بکار رفته است و به همین معنی کلمه یا اصطلاح «ترکستان» توسط دیگران نیز بکار رفته است. مثلاً یک نویسندۀ قرن هفدهم از شهر بومی خود گنجه بعنوان «اعظم بلاد ترکستان» نام می برد، و اهل حقّ شاه اسمعیل را «ترکستانین پیری» می خواندند.
مطالعه جامعی از زبان ترجمۀ نشاطی از صفوة الصفا از لحاظ مقایسۀ واژگان و ساختار و صرف آنها با آثار منظوم پیشتر از آن تا حال انجام نشده است، و مسلماً چنین بررسی برای دانستن وضعیت زبان ترکی نوشتاری که در آن زمان در ایران شکل می گرفت حائز اهمیت زیادی خواهد بود. فعلاً، چون ترجمه ای به ترکی عثمانی از باب چهارم صفوة الصفا، مورخ 861/1457 ، در دست است ، بعنوان بزرگداشت آندریاس تیتزه و علاقمندی او به آثار آذری-عثمانی، من پیشنهاد می کنم که قسمت های معادل این دو متن را باهم مقایسه کرده و فرق های عمدۀ این دوشاخه زبان ادبی اوغوز را از دید زبانشناسی بیان نمایم. بعلت کمی جا من این مقایسۀ واژگانی را محدود به یک فصل از باب چهارم می کنم که در آن سی و سه حکایت در هر دو ترجمه آمده اند.
مترجمین دربارۀ کلمات کلاسیک فارسی متن اصلی رفتار متفاوتی دارند. در حالی که نشاطی می کوشد کلمات فارسی متن را به معادل های اصیل ترکی آنها ترجمه نماید و اشعار را به ترکی ساده ترجمه می کند، مترجم عثمانی بصورت گسترده از کلمات فارسی و عربی متن اصلی استفاده کرده ، اشعار فارسی را گاهی با ترجمه و گاهی بدون ترجمه نقل می کند.
در فهرست زیر اول کلماتی از ترجمۀ نشاطی و سپس معادل آنها از ترجمۀ عثمانی و بالاخره ترجمه فارسى اين لغات داده شده اند.
آخ/ روان اُل – روان شو
آلقیش/ دعا – دعا
آریت/ پاک اِت – پاک کن
آرتیق اِت/ زیاده اِت – زیاد بکن
آشاقی دِلوک/ مقعد – مقعد
بای کیشی/ منعم – مرد ثروتمند
بِلّو/ظاهر – آشکار
بیتیک/نسخه – ًنوشته
بیتون/جامع – تمام
بولاق/چشمه – چشمه
بولاشیق/ملموّث – کثیف
بویوروق/امر – فرمان
چاغ/ وقت – وقت و زمان
چاخیر ایچیجی/ شارب الخمر – شرابخور
چوخ/ جمیع – تمام
دنگیز/ دریاً- دريا
دیشی خاتون/عورت – زن
دُغ/وجوده گل – زاده شو
اینگن/ غایت – زیاد
ايپك/ابريشم – ابريشم
ایی/ رایحه- رايحه
ایت/کلب – سگ
نچه/ خيلى – خیلی
اٶگوت/نصيحت – نصیحت
اٶرتول/ مستور قال – پوشیده بمان
اٶزگه/ غیره – دیگری
قارقا/ زاغ – کلاغ
قات/ کرّه – دفعه
قرانقولوق/کدورت – تاریکی
قازمه/كلنگ – کلنگ
قوللوق/ حضرت – خدمت
قورتول/ خلاص بول – فرار بکن
ساتیجی/بازرگان – بازرگان
صایرو/خسته – بیمار
سئچ/فرق اِت – فرق بگذار
سئوین/فرح بول – خوشحال شدن یا خوشوقت بودن
سوچلو/گناه ایشلی ین – گنهکار
اوشاق/ولد – بچه
یاپینوق/كفن – کفن
یاقیشور/مناسب – مناسب
جالب تر مواردی است که این دو ترجمه کلمات متفاوت ترکی را در مقابل کلمات فارسی و یا عربی که در متن اصلی استعمال شده بکار می برند:
آپار/ایلت – چیزی را بردن
چئویرت/ دوندور – برگردیدن
ده/ ایت – گفتن
دیچی/سویله ایجی – گوینده
دیشهارو/طاشرا – بیرون
دونگوز/طنقوز – خوک
دوپتالو/طوپ طولو کاملاً پر
ایله/ اِت – کردن
گنه/گرو – دوبار
من/ بن – من (شخص اول)
نسته/نسنه – چیز
نیشون/نیچون – چرا؟
اٶز/ کندو – خود
قالخ/ قوپ، طوری گَل – برخیز
قرانقغولو/قرانو – تاریک
(qaraŋu)
قایئت/گری دٶن – برگشتن
قیل/ ائت – کاری را کردن
صال/بیراق – بیانداز
سٶیله/ اِیت – گفتن
سورو/بولوک – رمه واحشام
تانی/بیل – دانستن
تاپ/بول – پیدا کن
تور/دوزاق،طوزاق – تور و دام
اوفات/ صی – شکستن
اولو/بویوک – بزرگ
اوشاق/اوغلان – بچه، پسر
وار- /گِت – رفتن
یاخشی/ ایو – خوب
یامان/یاوزً- «بد»
یان (یندا) / قات (یندا) – در نظرش، در نزدش
یاندور-/یاق، – گٶیند سوزاندن
ینگیدن/گرو – از نو
در حالی که واژه «ترکش» فارسی در ترجمه عثمانی «بیلیک »
(bilil<bil-lik)
است ، نشاطی برای آن کلمه مغولی «صداق» را بکار می برد. همین طور هم برای «مقراض» عربی (قیچی) ترجمه عثمانی واژه ترکی «صیندو» را بکار می برد ولی در ترجمه ای که در ایران شده کلمه مغولی «قایچی» می باشد. در ترجمه نشاطی واژه «هزه» برای «هنوز» فارسی و «سایا» از «ساده» فارسی (امرد عربی به معنی جوان بی ریش) کلمات باقیمانده ای از زبان ایرانی از میان رفته آذربایجان، یا الآذریه می باشند که پیش از آمدن ترکان در این ولایت به کار میبردند.
ریشه های زبان ادبی که در ترجمه نشاطی بکار رفته است را می توان در زمان جلایریان در نواحی آذربایجان و عراق یافت و تکامل بیشتر آن را نیز میتوان در زمان سلسله های قراقویونلوو آق قویونلو مشاهده نمود. گذشته از خصوصیات املائی، این زبان تعدادی وجوه مشخصه خود را دارد که آنرا از ترکی عثمانی مجزا ساخته و هویتی مستقل بدان می بخشد. همین زبانست که دردورۀ صفویان در اصفهان توسط نویسندگان بومی «قزلباشی» خوانده می شد تا از ترکی عثمانی (رومی) و ترکی شرقی (چغتایی) متفاوت باشد.
(باز نشر مقاله ای از سال 2011)
دستهها:مقالات حسن جوادی, زبان و ادبیات
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.