زبان، قوم، هویت و ملت

عباس جوادی – تعریف تعابیری مانند قوم، ملت و یا هویت بسیار مهم است، چرا که همۀ این تعابیر طرز نگاه ما به جامعه و انتظارات و برخورد های ما را معین میکنند.

این تعابیر در فرهنگ های مختلف و در ادوار گوناگون معانی مختلفی داشته اند. در هر زبان هم کلمات ویژه ای پیدا می شود که در مورد قوم و مردم و ملت و غیره بکار می رود. گروه های سیاسی و ایدئولوژی های مختلف هم تلاش کرده اند به بعضی کلمات معانی بخصوص خود را تزریق کنند. بعضی تعابیر مانند «مردم» در فارسی هیچ بار سیاسی و روانشناختی – اجتماعی ندارند و فقط به بک «یک گروه مردم» اطلاق میشوند. اما بعضی تعابیر از سوی گروه های مختلف اجتماعی و سیاسی بمعنای خاصی استفاده می شوند. مثلا تعبیر«خلق» از سوی مارکسیست ها اصولا به معنای بخش و یا اقشار «زحمتکش» و باصطلاح «خوب» یک ملت و یا مردم بکار برده می شود، نه همه آنها.

همه این تعابیر به مردم و گروه های جداگانه ای از آنها اطلاق می شود. وابسته به معیار های این تمایز، تعریف این تعابیربین ملل، زبان ها و فرهنگ ها و ادورمختلف فرق می کند. حتی در یک جامعه، درک هر گروه اجتماعی و حتی هر شخص از تعابیری مانند قوم و ملت ممکن است کاملا فرق کند. مثلا در ترکیه درک تُرک ها و کُرد ها از تعبیر «ملت» و «تبعیض قومی» همیشه یکسان نیست.

دو نکته مهم دیگر هست که باید فراموش نکنیم: اولا هویت ها مانند هویت مذهبی، قومی و یا زبانی و غیره همیشه در تمایز با همدیگر تعریف می شوند و به تنهائی معنائی ندارند. یعنی وقتی می گوئیم فلان کس مسلمان است، یعنی مسیحی و یا یهودی نیست، بلکه مسلمان است. این، تمایزی دینی و مذهبی است و نه مثلا محلی و یا زبانی. وقتی می گوئیم فلانی اردبیلی است یعنی اصفهانی نیست، فلانی شیعه مذهب است، یعنی سنّی نیست، فلانی کرد زبان است، یعنی ترک زبان نیست و غیره.

نکته مهم دوم این است که هویت اجتماعی هرکس مجموعه ای است از ده ها و صد ها شاخص هویتی از قبیل ملیت و یا شهروندی، زبان و یا لهجه شهر و روستا، دین، مذهب و یا حتی طریقت، جنسیت، اندیشه های اجتماعی-سیاسی و غیره. مجموعه این شاخص ها در هر کس، مخصوص آن شخص است. همین مجموعه است که «هویت اجتماعی» یک شخص و یا گروه های کوچک و بزرگ اجتماعی نامیده می شود. انسان ها معمولا خود را نسبت به کسانی که با آنها مشترکات هویتی بیشتری دارند، نزدیک تر حس می کنند. دو شخص خویشاوند، هم محله، همشهری، هموطن، همزبان و یا هم مسلک معمولا خود را به همدیگر نزدیک تر از دیگران حس می کنند. حتی ممکن است دوست داشتن غذاهای مشترک محلی، شکل گفتار، رفتار و زندگی، سلیقه موسیقی و حتی طرز پوشش و یا عادات روزمره شما، حس نزدیکی و «هم هویتی» شما با افراد را تغییر دهد. اگرهم یک تبریزی با یک تبریزی دیگر همزبان باشد، می تواند در بسیاری موارد دیگر «نزدیکی هویتی» بیشتری با افراد غیر تبریزی، غیر آذربایجانی و حتی غیر ایرانی حس کند.

موضوع دیگری که باید فراموش نکنیم این است که همه این تعابیر ملت و قوم و غیره در تاریخ در حال تحول و تغیییر بوده و معنی و تاثیر آنان در گذر تاریخ هر ملت و منطقه تغییر یافته است. در تاریخ شرق مسلمان «ملت» اصولا به گروه اجتماعی دینی و مذهبی گفته می شد، مانند «ملت مسلمان» و یا «ملت یهود.» به همین خاطر است که چه در ایران و چه در عثمانی تفکیک و تامین حقوق جداگانه بین ادیان بوده است و نه گروه های قومی و ملی. ارامنه و یهودیان درس و مکتب و حتی قوانین شرعی خودشان را داشتند و مسلمانان درس و مکتب و قوانین شرعی خود را. اما مثلا دربار صفوی بین فارسی زبان و تُرک زبان و کُرد زبان فرقی نمی گذاشت چون همه را بعنوان مسلمان می دید و یا برای «دولت علیه عثمانی» مسلمانان یک «ملت» بودند، یهودیان یک ملت دیگر و ارامنه ملتی دیگر (البته مراجع شرعی، بعضی ها را مانند بابیان در ایران و علویان در ترکیه «مرتد» می شمردند).

از قرن بیستم مفهوم تعبیر «ملت» مدرن تر گشت و به مجموعه شهروندان یک کشور اطلاق شد، صرفنظر از اینکه این شهروندان به کدام قومیت، دین، مذهب، زبان، جنسیت و یا طبقه اجتماعی تعلق دارند. این شهروندان می توانند ثروتمند و یا فقیر، باسواد و یا بیسواد باشند، از نگاه قانونی و یا اقتصادی با نابرابری اجتماعی روبرو باشند و یا نباشند-در نهایت آنها همگی «ملت» آن کشور را به وجود می آورند. مثلا هویت ملی، ملت و «ملیت» همه برزیلی ها و آمریکائی ها برزیلی و یا آمریکائی است، صرفنظر از اینکه رنگ پوست و تبار و مذهب کنونی و زبان اجدادی آنها چیست.

اما هنوز همه انسان ها این تعریف مدرن از مفهوم «ملت» و «ملیت» را نپذیرفته اند. برای بسیارى ها، بخصوص در کشور های در حال رشد، «ملت» هنوز تنها معنی اشتراک یک گروه از انسان ها در تبار را می دهد، گروه دیگر تنها هم مذهبان و یا فقط هم زبانان و يا هم تباران خود را جزو «ملت» خود می شمارند.

يكى از ريشه هاى جدائى ها، خصومت ها و خونريزى ها ميان انسان هاى سده بيست و يكم در همين نيست؟

مثلا در ترکیه بخصوص اخیرا دولت و مردم ترک زبان تاکید دارند که منظور از «ملت تُرک» قومیت و نژاد و زبان فقط تُرک نیست و تعبیر «تُرک» شامل همه شهروندان جمهوری ترکیه از جمله کُرد ها و ارامنه می شود. اما بسیاری از اعضای این اقلیت ها این را قبول ندارند. یک کُرد ترکیه خود را بسختی می تواند «تُرک» و عضو «ملت تُرک» بنامد. یک علت مهم این مخالفت در آنست که نام «تُرک» غالبا به یک گروه معین قومی و مربوط به زبان ترکی بعنوان زبان اولیه آن گروه اطلاق می شود. روسیه و یا آلمان هم از این گروه کشور ها هستند. بدین ترتیب برای کسی که شهروند آلمان است اما اصلا زاده و بزرگ شده پاکستان است، «آلمانی» نامیدن خود ممکن است آسان نباشد. آمریکا، کانادا، برزیل و غیره چنین مشکلی با نام خود ندارند که همه اقوام این کشور ها بخاطر نام کشورهای خود نتوانند خود را تابع آن حس کنند. برخلاف کشور هائی مانند آلمان، روسیه و یا ترکیه، نام کشور ایران اگر چه از نگاه ریشه از واژه «آرین» می آید، اصولا امکان میدهد که همه شهروندان ایران صرفنظر از تعلقات قومی و مذهبی خود را «ایرانی» و جزو «ملت ایران» بنامند و حس کنند. از این نظر یک «ایرانی» می تواند مسلمان شیعه مذهب، سنّی مذهب، مسيحى و یا بهائی و زبان مادری اش فارسی، کُردی و یا ترکی باشد، چرا که تاریخ ایران و دولت های ایرانی تاریخ آمیزش همه اقوام آن بوده است و نه فقط تبار آریائی باستان. البته در اینجا هم هنوز کسانی هستند که قومیت و یا مذهب و یا زبان خود را به مراتب برتر از شهروندی خود می شمارند.

تعبیر «قوم» هم در گذشته در ادبیات ما و کلّا مشرق زمین به معانی مختلفی (تقریبا هم معنا با «ملت») استفاده شده است. در متون اسلامی که مورد استفاده و مرجعیت زیاد در ادبیات ما بوده اند، «قوم یهود» و «ملت یهود»، «قوم نصرانی» و «ملت نصرانی» و شبیه آن به یک معنا بکار برده شده است. در ادبیات سیاسی قرن بیستم ایران بتدریج «قوم» بمعنای ethnicity بکار برده شده و می شود که به هر گروه دینی، مذهبی، فرهنگی، زبانی و یا نژادی جامعه یک کشور اطلاق می شود، مانند اقلیت دانمارکی آلمان و یا تاتار های روسیه و تالش های جمهوری آذربایجان.

وابسته به اینکه کدام تعریف «قوم» و «ملت» را اساس می گیریم، اسم صفتی که بکار می بریم یعنی «ملیت» و «قومیت» معنای دیگری پیدا میکند. مثلا اگر تعاریف رایج و معاصر را اساس قرار دهیم در نمونه آمریکا یک شهروند اهل هوستون تکزاس می تواند هیسپانیک و زبان اولش اسپانیولی باشد. با این ترتیب «قومیت» او «هیسپانیک» است اما او عضو و شهروند ملت آمریکاست، یعنی یک آمریکائی که «قومیت» اش هیسپانیک است.

و بالاخره «قوم گرائی» (اتنیک ناسیونالیسم) و «ملت گرائی» (ناسیونالیسم) هم جزو آن دسته تعابیری است که باید روشن کرد که منظور چیست. بر اساس تفسیر و تعریف معاصر و غیر نژاد – بنیاد، مثلا آیا در ایران کسی که فقط از منافع لُرها دفاع می کند «ملی گرا» ( یعنی«ناسیونالیست») است و یا «قوم گرا»؟ طبق تعریف بالا کسی که از منافع همۀ ایران و از جمله همۀاقوام آن دفاع می کند «ملی گرا» («ناسیونالیست») و کسی که فقط (یا عمدتا) از منافع یک قوم و گروه اجتماعی بخصوصی دفاع می کند «قوم گرا» ( و یا «ناسیونالیست قومی») نامیده می شود. باز، طوری که قبلا هم ذکر شد، نه همه با این تعریف از تعابیر نامبرده موافقت می کنند. طبیعتا آنها هم تعابیر پایه نامبرده و لغات مشتق آنان را با معانی دیگری بکار می برند.

در ایران بعضی ها به تعابیر «قوم گرا» و «قوم گرائی» اعتراض دارند و میگویند این تعابیر باری منفی دارند. من از این موضوع مطمئن نیستم. در زبان های خارجی هم تعابیری مترادف با ethnic nationalism, ethnic nationalist رایج اند. اگر کسی اساسا و عمدتا از منافع مثلا قوم ترکمن ایران دفاع میکند چرا از «ترکمن گرا» و عموما «قومگرا» نامیدنش معنائی منفی استخراج کند؟ البته اصولا خود تعبیر «ناسونالیسم» و یا «ناسیونالیست» در غرب (و کمتر در مشرق زمین) باری منفی دارد چرا که تجربه غربی ها با ملی گرائی طوری که میدانیم گاه بسیار بد بوده، در حالیکه ملی گرائی شرقی ها بخصوص در قرن بیستم و بعد از آن بیشتر تدافعی بوده تا تهاجمی.

اخیرا در ایران تعابیر «هویت طلب» و یا «فعال مدنی» هم رایج شده که البته «بار مثبتی» دارند، اما بنظرم کاملا مفهوم تعبیر «قومگرا» را نمی رسانند زیرا این دو تعبیر اساسا به دفاع از حقوق فرهنگی یک گروه محدود میشود و اطلاق آن مثلا به کسانی که فقط در احزاب سیاسی قوم خود فعالیت می کنند و فقط به منافع قوم خود می اندیشند و یا حتی دست به اسلحه می برند و باعث قتل و کشتار می شوند، درست نیست. «قوم گرا» و یا «ملی گرای قومی» (و یا «ناسیونالیست قومی») احتمالا تعبیر درست تری است.



دسته‌ها:اقوام و قبایل, زبان، هویت و ملیت