در این نوشته می خواهیم نشان دهیم که ریشه ی جاینام «آذربایجان» از کجا می آید، از نگاه تاریخی کهن ترین نشانه های کاربرد این نام کجا، به چه زبان و در کدام دوره ها هستند، و در طول تاریخ، املا و تلفظ این نام چگونه تحول یافته، تا اینکه به صورت کنونی خود درآمده است.
سه نکته مهم
طبیعی است که نام شهر و کشوری هرچه کهن تر باشد، آموزش ریشه ها و اصل آن هم مشکل تر است، چرا که در دوره طولانی گذشته ممکن است این نام تغییر یافته، و یا آن شهر و روستا کلا از بین رفته، و یا اصلا کسی در باره آن چیزی ننوشته، وضع سیاسی، مردم شناختی و یا زبان آن شهر و کشور دچار تحول گشته و یا به جز زبان، املا و الفبای مورد استفاده برای درج آن جاینام نیز تغییر یافته باشد. برای ریشه یابی یک جاینام کهن چاره ای نیست جز اینکه تاریخ آن شهر، کشور و منطقه را بدانیم و در هر مرحله تاریخی این نام را در همه منابع قابل دسترس، چه بومی و چه خارجی، ثبت کنیم، تا به قدیمی ترین کاربردهای این نام برسیم.
ریشه ی جاینام «آذربایجان» به حدودا 2300 سال پیش بر می گردد. این نام پس از سقوط هخامنشیان به دست لشکر مقدونی-یونانی اسکندر رایج شده است، این را باید از نگاه تاریخی دانست. پیش از این دوره نه نام آذربایجان و نه شکل های باستانی آن وجود نداشت. اما با اینهمه قدمت، ریشه یابی نام «آذربایجان» مشکل چندان بزرگی نیست، چرا که در این باره منابع نوشتاری و تاریخی نسبتا زیادی به زبان های گوناگون موجود هستند که تحول و روند دگرگونی این جاینام را نشان می دهند.
نکته دوم این است که اگر بررسی خود را بر تحول تاریخی آن جاینام مبتنی نکنیم و تنها برپایه ی تجزیه وتحلیل اجزای نام کنونی این یا آن شهر، آن هم با تکیه بر زبان کنونی خود و املای آن کوشش به یک به اصطلاح «تحلیل اشتقاقی» از آن نام نماییم، بیشک به طور فاحشی دچار اشتباه خواهیم شد. این طریق کار، اگر چه آسان است و هر کسی از عهده ی آن بر می آید، اما بررسی علمی نیست، بلکه یک گمانه زنی و حتی اغلب خیالبافی است که ممکن است وابسته به تصور و یا آرزوی هرکس، نتیجه دیگری بدهد، بی آنکه دلیل و شاهدی به این گمانه زنی ها ارائه گردد. مثلا اگر بخواهیم در مورد نام «آذربایجان» بدون در نظرداشت نام های این منطقه در مراحل مختلف تاریخ و به زبان های گوناگون، این نام را به طور مصنوعی به اجزایی مانند آذر-بای-جان تقسیم کنیم و به دنبال شباهت ظاهری بین این اجزای واژگانی و این یا آن واژه در زبان کنونی خود برویم، هم خودمان و هم دیگران را گمراه خواهیم کرد. دیر تر خواهیم دید که این جاینام شکل تاریخی نام هایی است که در طول بیش از 2300 سال در مرحله های مختلف تاریخ به فارسی، یونانی، ارمنی، سریانی و دیگر زبان ها رایج شده و در آثار مختلف ثبت گردیده است.
و بالاخره نکته سوم هم این است که بررسی ما باید دانش موجود و نتیجه گیری های دانشمندان معتبر دنیا را که در حوزه های مربوطه یعنی تاریخ، زبانشناسی و جغرافیای ایران و خاورمیانه باستان متخصص هستند، در نظر گیرد و مجموعا با یافته های آنان همخوان باشد، مگر اینکه کسی بخواهد با ارایه ی دلایل و شواهد کافی علمی، دانش آکادمیک کنونی را تکمیل کند و یا حتی آن را به چالش بکشد.
ریشه های نام «آذربایجان»
در دوران باستان، یعنی مثلا سه هزار سال پیش، سرزمینی به نام «آذربایجان» وجود نداشت. دولت ماد که آذربایجان و کردستان را در بر میگرفت و مرکزش اکباتان یعنی همدان کنونی بود، حدودا ۷۰۰ سال پیش از میلاد تاسیس یافت و بعد به سوی غرب و شرق، یعنی آشور و بابل از سویی و عیلام و اصفهان و طبرستان از سوی دیگر گسترش یافت. حدودا ۱۵۰ سال بعد هخامنشیان بر سر قدرت آمدند و امپراتوری را حتی بزرگ تر هم کردند. اما نه در دوره ماد و نه بعدا در زمان هخامنشیان، آن گوشه شمال غربی ایران امروز هنوزنام آذربایجان را نداشت. این سرزمین بخشی از یک ایالت و یا استان و به اصطلاح آن دورهها «ساتراپی» بزرگ و مهم ماد بود.
امپراتوریهای ماد و هخامنشی از نگاه اداری به ایالتها و یا «ساتراپی»ها تقسیم شده بودند. هر ساتراپی یک «ساتراپ» و یا حاکم و پادشاه محلی داشت که همه کاره و در واقع «مالک» آن ایالت به شمار میرفت، اما در عین حال تابع و خراج پرداز شاه شاهان و یا شاهنشاه ایران هم بود. طبیعتا شاهنشاه میتوانست این ساتراپها را عزل کند و به جای آنها کس دیگری را بگذارد و گاه حتی میان آنان اختلاف و جنگ هم رخ میداد.
در آثار مربوط به تاریخ باستان، نام همه ساتراپهای محلی ماد و یا هخامنشی ذکر نشده است، اما نام بعضیها که نقشی فراتر از محل حکومت خود داشتند، به ما معلوم است. مثلا از منابع و مورخین یونانی می دانیم که در آخرین سالهای دولت هخامنشی، ایالت ماد ساتراپ و یا پادشاهی محلی به نام «آترپات» و یا «آذرباذ» داشته که یونانیها او را «آتروپاتس» و یا «آتروپات» مینامیدند.
این نام «آترپات» از کجا میآید؟
طوری که ایرانشناس معروف آلمانی تئودور نولدکه در مقاله «آتروپاتن» (۱۸۸۰) مینویسد، «آترپات» که حتی به صورت «آترپاته» در اوستا هم آمده (۱)، در ایران باستان نامی رایج بوده است. این نام معنی «نگهبان آتش و یا حفظ شده از سوی آتش» میدهد و ترکیبی است از واژه «آتر» (آدور، آذور، آذر یعنی آتش) و پسوند -پات/-باد به معنی نگهبان و یا حفظ شده از سوی کسی و یا چیزی. این نام بعدها در دوره اشکانیان و ساسانیان صورت «آذرباذ» («آذرباد») به معنی «نگهبان آتش» و یا «شخص حفظ شده از سوی آتش» را به خود گرفته است.
آتروپات، ساتراپ ماد در اواخر هخامنشیان، که خود مادی بوده و از اشراف قدرتمند این سرزمین به شمار میرفته، حدودا بین سالهای ۳۷۰ و ۳۲۱ پیش از میلاد زیسته است. آتروپات هنگام حمله اسکندر مقدونی به ایران هخامنشی، ابتدا در کنار داریوش سوم و بر ضد اسکندر جنگیده، اما پس از مشاهده زوال هخامنشیان، جزو فرماندهان اسکندر در آمده و پس از پیروزی اسکندر، حکومت خود را در این سرزمین حفظ کرده است. داستان ادامه ساتراپی آتروپات دراز است و روایتهای مختلفی در این مورد هست. خلاصه اش این است که آتروپات در زمان داریوش سوم ساتراپ تمام سرزمین وسیع ساتراپی ماد بود که شامل آذربایجان، همدان، اصفهان و ری و غیره میشد. اسکندر بخاطر وفاداری و خدمات آتروپات، او را در ساتراپی ماد تایید و یا به اصطلاح «ابقا» میکند. اما پس از مرگ اسکندر، میان فرماندهان یونانی و مقدونی او رقابت و کشاکش برسر تقسیم امپراتوری راه میافتد و چون شمال شرق ایران یعنی آذربایجان و کردستان کنونی برخلاف اکباتان (همدان) مورد توجه چندان آن فرماندهان نبوده، کسی با ادامه سلطنت آتروپات در آنجا مخالفت نمیکند.
سلطنت و خودمختاری آتروپاتیان در آذربایجان چندان زیاد ادامه نمییابد. مدتی بعد آنها با اشکانیان ایران و اشکانیان ارمنستان آمیزش پیدا میکنند و جای خود را به حکمرانان دیگر می سپارند. اما حتی پس از سقوط این سلسله و حاکمیت دودمان اشکانیان نیز نام سردار ماد ایرانی، آترپات و یا آتروپات، به صورتهای مختلف آن (آدوربادگان، آذوربادگان، آذرباذگان، آذربایگان) روی این سرزمین باقی میماند.

ترجمه بند نخست سنگنوشته شاپور یکم بر دیوار کعبه زرتشت: من مزدیسن، بغ شاپور، شاهنشاه ایران و انیران که چهر (نژاد) از ایزدان، پور مزدیسن، بغ اردشیر شاهنشاه ایران که چهر از ایزدان پورِ پور (نوه) بغ بابک شاه[است]. خداوندگار ایران شهرم و[این] شهرها (کشورها) را دارم: پارس، پارت، خوزستان، میشان، آسورستان، اربایستان، آتورپاتکان، ارمنستان…

«آدوربادگان» در حرف نما، آوانما و ترجمه انگلیسی بند نخست سنگنوشته شاپور یکم از «نقش رستم»، آوانما: فیلیپ هویسه، ترجمه انگلیسی: جیک نیبل، Parthian Sources Online
با این ترتیب پس از مرگ اسکندر مورخین و جغرافیاشناسان یونانی از دو ماد سخن میگویند: یکم: ماد بزرگ (و یا فقط «ماد») و دوم: «ماد کوچک»، «ماد آتروپات» (آن بخش از سرزمین ماد که تحت حاکمیت آتروپات است) و یا صرفا «آتروپاتن» به معنی «سرزمین تحت سلطنت آتروپات،» مرکب از نام آتروپات و پسوند یونانی-لاتین اِن/-اُن به معنی مکان و سرزمین. در نتیجه «آتروپاتن» نامی است که یونانیان و رومیان به این سرزمین دادهاند و معنی مکان و سرزمین مربوط و یا متعلق به آتروپات میدهد.
این توضیح نام «آتروپاتن» و «آتروپاتکان» و توصیف حدود جغرافیائی آن در تاریخ برای اولین بار توسط مورخ یونانی استرابو (متولد سال ۶۳ پیش از میلاد) در کتاب معروفش بنام «جغرافیا» داده شده که حدود «آتروپاتن» یا «ماد کوچک» را چنین تعریف کرده است:
«ماد به دو بخش تقسیم میشود که یکی از آنها ماد بزرگ است و پایتختش اکباتان (همدان) است که شهری بزرگ و مقر پادشاهی ماد است. این کاخ هنوز هم مورد استفاده پارتیها (اشکانیان) است (…) بخش دیگر که بخشی از ماد بزرگ است، آتروپاتن است که نامش را از راهبرش آتروپات گرفته است که این مملکت را از حاکمیت مقدونیان باز نگهداشت. هنگامیکه او پادشاه (ماد آتروپاتن) شد، استقلال این مملکت را برپا نمود وجانشینان او همچنان تا به امروز (به حکومت) ادامه میدهند و در زمانهای گوناگون با (خانوادههای) پادشاهان ارمنستان، سوریه (آشور) و پارتی (اشکانی) وصلت نمودهاند. (…) آتروپاتن با ارمنستان درغرب و ماد بزرگ در شرق هممرز است و در شمال با هر دو و در جنوب با دریای گرگان و سرزمین مردم ماد (بزرگ) هممرز است. (…) ارمنیان و پارتیها همسایگان قدرتمند آتروپاتنیها هستند که آنان (آتروپاتنیان) را پیوسته غارت کنند اما ایستادگی نمایند چنانکه سیمباس (پسر بارداس) را از دست ارمنیان باز پس گرفتند و رومیان آنها را (ارمنیان را) شکست دادند و آنها (ارمنیان) هم دوستان سزار شدند و آنها همزمان پارتیان را نیز خرسند نگهدارند» (۲).
در قرن نوزدهم، ایرانشناس سرشناس، جیمز دارمستتر فرانسوی و جغرافیاشناس جهان باستان، هاینریش کیپرت آلمانی، نوشتند که بیشک نام آذربایجان با واژه آذر/آتور به معنی آتش رابطه دارد و احتمالا منظور از آن «سرزمین آتش» بوده است. آنها با این استدلال چنین نظر دادند که شاید هم نامگذاری آتروپاتن مربوط به دوره پیش از حکومت ساتراپ ماد یعنی آتروپات بوده است. لیکن نولدکه و اکثرایرانشناسان دیگر گفتهاند که اولا تعریف و ریشه شناسی استرابو، مورخ یونانی، جای شکی در ریشه این جاینام و ارتباط آن با ساتراپ ماد باقی نمیگذارد و ثانیا در هیچ اثر تاریخی دیده نمیشود که پیش از مرگ اسکندر نام مشخص و مشابه دیگری برای این سرزمین مطرح شده باشد (۳).
با این ترتیب «آتروپاتن» و یا «ماد آتروپات» نام یونانی آذربایجان بود. اما در همان دوره پس از اسکندر که ایران کنونی زیر تسلط فرمانده بزرگ اسکندر یعنی سلوکوس و جانشینان او و دیرتر اشکانیان و سپس ساسانیان قرار داشت، نام ایرانی این سرزمین چه بوده و چگونه تحول یافته؟
در سنگ نوشته معروف بیستون در نزدیکی کرمانشاه، داریوش یکم هخامنشی (۵۲۰ پ. م.) هنگام برشمردن سرزمینهای تحت حاکمیت خود، در کنار پارس، عیلام، آشور و غیره کلا از ماد («مادا/ماتا») نام میبرد و به سرزمین جداگانه و کوچکتری در شمال غرب آن که آذربایجان و کردستان کنونی باشد، اشارهای نمیکند.
پس از شکست ایران از اسکندر، مدتی طولانی چندان اثری به فارسی، چه فارسی باستان و چه فارسی میانه نوشته نمیشود . تنها تا اندازهای در دوره اشکانیان و تا حد به مراتب بیشتری در دوره ساسانیان با آثار فارسی روبرو میشویم که اطلاعاتی در مورد جغرافیای ایران آن دوره به دست میدهد.
مثلا شاپور یکم ساسانی (حدودا ۲۶۰ م.) در سنگ نوشتهٔ معروفش در «کعبهٔ زرتشت» در نزدیکی تخت جمشید، منطقه کنونی آذربایجان را «آدوربادگان» مینامد. این سنگنوشته به سه زبان فارسی میانه، پارتی و یونانی نوشته شده است. در دو اثر دیگر فارسی میانه، «کارنامه اردشیر بابکان» (۴) و«شهرستانهای ایرانشهر» (۵) هم همین نام «آدوربادگان» به کار برده میشود. این آثار مربوط به سالهای ۲۵۰ میلادی یعنی دوره ساسانیان هستند.
مینورسکی شکل «آتارپاتاکان/آترپاتکان» در فارسی میانه و «آذرباذگان» اوایل فارسی معاصر را جزو کاربردهای قدیمی فارسی این نام میشمارد (۶). در همین دورهٔ ساسانیان و اوایل اسلام به صورتهای جدید تر این نام یعنی «آذوربادگان/آذرباذگان» و در نهایت «آذربایگان» نیز بر میخوریم و همین نام آذربایگان است که پس از اسلام و رسوخ زبان عربی صورت «آذربَیجان» و «آذربایجان» را به خود میگیرد، چرا که در تلفظ معیار عربی «گ» نیست و اغلب با «ج» جایگزین میشود.
در این تحول تاریخی و زبانشناختی نام آتارپاتکان، آترپاتکان، آذرباذگان و آذربادگان تا آذربایگان، آذربَیجان و آذربایجان که تقریبا یکهزار سال طول میکشد، چند نکته از نگاه آواشناسی و آوانویسی و همچنین یکی دو دگرگشت آواشناختی بیش از همه مهم و جالب است.
اولا باید در نظر گرفت که در نوشتار متون فارسی میانه (به خط پهلوی که نوع اصلاح شدهای از خط آرامی است) تشخیص آواها بسیارمشکل است. یک دلیل این وضع در آن است که چه خود خط پهلوی و چه «خط مادر» آرامی مانند خط عربی و فارسی کنونی ما، ابجد بنیاد است و واکهها یعنی مصوتها را اصولا منعکس نمیکند. این هم طبیعتا دانشمندان و زبانشناسان را ناچار میکند برپایه دانستهها و مقایسههای خود تا حدی گمانه زنی بکنند و راه استنتاج را در پیش بگیرند. ثانیا مانند برخی زبانهای دیگر، بعضی آواها و حروف مانند د-ت و یا ب-پ جابجایی پذیر هستند و مثلا همه گونههای آدور/آتور/آثور/آذور و یا آدر/آذر/آتر/آثر محتمل و درست هستند و احتمالا در دورهها و یا نقاط مختلف کشور رایج بوده و بعد دچار تحول شدهاند.
از سوی دیگر به نوشتهٔ مک کنزی، نویسنده «فرهنگ فشرده زبان پهلوی»، به خصوص در گونه زبانهای ایرانی غربی (آذربایجان، کردستان) آواهای واکدار (باصدای) انسدادی ب-د-گ وهمچنین همخوان انسدادی-سایشی ج که میان یک واکه (مصوت) و یک همخوان (صامت) قرار دارند، پیوسته به صورت سایشی و-ذ-غ-ژ تلفظ میشوند. با این ترتیب در نمونه نام «آدربادگان»، «د» نخست و دوم که هردو به دنبال «آ» میآید، «ذ» (مانند «ذیس» یعنی «این» انگلیسی تلفظی میان «د» و «ز») صدا میدهد (۷). از این جهت تبدیل آوای «د» به «ذ» در شکل باستانی «آدوربادگان» به «آذوربادگان/آذربادگان» چیزی روشن و قابل توضیح است. احتمالا تبدیل تدریجی آوای دوم «د» در «آذربادگان» به «ی» (که آن هم نوعی آوای سایشی است) یعنی «آذربایگان» نیزباید طبق همین قاعده قابل توضیح باشد.
م. اشترک در مدخل «آذربایجان» نخستین چاپ «دانشنامه اسلام» مینویسد: «هیچ شکی نیست که در قرن سوم م. تلفظ دقیق این نام آذُرباذگان بوده، اما در قرن چهارم م. آوای دوم «ذ» در سریانی (آرامی میانه) و همچنین یونانی بیزانسی به «ی» تبدیل شده، به صورت «آذُربایگان» در آمده و بعدها از سوی جغرافی دانان عرب به شکل آذربایجان و گاه حتی آذربَیجان نوشته شده است» (۸).
در اولین منابع تاریخی دوره اسلامی مانند «المسالک والممالک» ابن خرداذبه (قرن سوم ق.) نام آذربایجان به همین صورت «آذربیجان» با «ذ» و حتی «ک» (بجای ج) یعنی به صورت «آذربادکان» نوشته شده است (۹). در «مسالک و ممالک» اصطخری (قرن چهارم ق.) هر دو شکل «آذربیجان» و «آذربایگان» به کار برده شده است (۱۰). فردوسی در چند جای شاهنامه (قرن چهارم-پنجم ق.) به طور حماسی از «آذرابادگان» سخن میگوید (۱۱). تقریبا به صورت همزمان در منظومه «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی (قرن پنجم ق.) با هردو شکل «آذربادگان» و «آذربایگان» روبرو می شویم (۱۲). اما عموما پس از قرن چهارم و پنجم میلادی (یازدهم و دوازدهم میلادی) به بعد شکل «آذربایجان» جا میافتد، اگرچه گهگاه و بخصوص در متون ادبی هنوز هم با تعابیر آذرابادگان و آذربایگان نیز روبرو میشویم.
اکثر آثار عربی نخستین قرنهای پس از اسلام مانند «الکامل» ابن الاثیر (۱۳)، «التنبیه و الاشراف» مسعودی (۱۴) و یا «مسالک و ممالک» ابن حوقل (۱۵) شکل «اذربَیجان» را به کار بردهاند که هنوز هم املای معیار عربی معاصر برای نام «آذربایجان» است.
اولین کتاب فرهنگ ترکی یعنی «دیوان لغات الترک» اثر محمود کاشغری از قرن چهارم ق. نیز لفظ «آذربادکان» و «آذرابادکان» را به کار برده است (۱۶).

«آذربیگانون»، «آذربیگان» با پسوند یونانی -اُن به معنی سرزمین: بریده ای از کتاب «جنگ های ایران» اثر پروکوپیوس، ۵۰۰-۵۶۵ م
همچنین به موازات تلفظ و املای فارسی میانه مشاهده میکنیم که منابع یونانی و کلا اروپایی نیز که در گذشته اساسا از تعبیرهای «ماد کوچک» و «آتروپاتن» استفاده میکردند، در دوره ساسانیان و اوایل اسلام این سرزمین را «آذربیگانون» مینامند که همان «آذربیگان» و «آذربایگان» فارسی پیش از اسلام بعلاوه پسوند یونانی-لاتین اُن/اِن به معنی سرزمین و مکان است. این هم احتمالا اثر تحول نام آذربایجان در خود فارسی است که بعدا به صورتهای گوناگون وارد زبانهای دیگر از جمله یونانی میشود. یک مثال بارز «جنگهای ایران» نوشته مورخ یونانی پروکوپیوس (سالهای ۵۰۰ م.) است که در شرح جنگهای ایران ساسانی و یونان آذربایجان را «آدربیگانُن» نامیده است (۱۷).
امروزه در حالی که اکثر زبانهای خارجی از جمله انگلیسی، فرانسه و روسی شکل «آذربایجان» را قبول کرده، تلفظ و املای آن را به قواعد املایی و آواشناختی خود انطباق دادهاند، برخی از زبانهای قدیمی که در دوره اسکندر و پس از او نیز این نام را به مناسبتی در ادبیات خود به کار بردهاند، هنوز در شکل کنونی خود برای نامگذاری آذربایجان آثاری از نام باستانی آن را نگهداری کردهاند، مانند «آدربیگانیا» که شکل کنونی این نام در یونانی معاصراست.
زیر نویس ها:
- Nöldeke, Th.: “Atropatene,” ZDMG 34, 1880, pp. 692f
- Strabo: Geography, 1, 13, 11
- Shottky, M.: Media Atropatene und Gross-Armenien in hellenistischer Zeit, Bonn, 1989, pp. 4-5
- Kassock, Z. J. V.: Karnamag i Ardashir i Papagan, A Pahlavi Student’s 2013 Guide, Fredericksburg, VA, US, 2013, p. 28
- شهرستانهای ایرانشهر، با آوانویسی، ترجمه فارسی و یادداشتها از تورج دریایی، تهران ۱۳۸۸، ص ۳۴-۳۵
- Minorsky, V.: «Adharbaydjan», in: Encyclopaedia of Islam, New Edition, Volume 1, pp. 188-190, 1960, Consulted online on 23 January 2016
- MacKenzie, D. N.: A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971, p. xv
- Streck, M. : Adharbaidjan, in: Encyclopaedia of Islam, First Edition (1913-1936), Consulted online 23. January 2017
- عبدالله ابن خرداذبه (احتمالا م. 300 ه.): المسالک و الممالک، چاپ لیدن، 1889، ص 119
- اصطخری، ا. ا.: مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران ۱۳۴۰، ص ۱۵۵-۱۶۱
زریاب خویی: همانجا - برای نمونه: پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود:
نخستین خراسان ازو یاد کرد — دل نامداران بدو شاد کرد
دگر بهره زان بد قم و اصفهان — نهاد بزرگان و جای مهان
وزین بهره بود آذرابادگان — که بخشش نهادند آزادگان - گرگانی، ف. ا.: ویس و رامین، با تصحیح م. تودووا و آ. گواخاریا، تهران ۱۳۳۷ ص. ۵۲۷
- عزالدین علی ابن الاثیر: الکامل فی التاریخ، جلد نخست، بیروت ۱۴۰۷ ق.، ۱۹۸۷ م.، ص
- ۳۴۰مسعودی، ع. ح.: التنبیه و الاشراف، قاهره، ۱۳۷۵ ق.، ص
- ابن حوقل، م. ع.: مسالک و ممالک (صوره الارض)، تهران ۱۳۶۶، ص ۸۱-۱۰۱
- کاشغری، م.: نقشه جهان در دیوان لغات الترک، (کتابخانه ملی آثار خطی، موقوفات علی امیری، استانبول)
- Procopius: History of Wars, Vol. I and II: The Persian War, p. 477
دستهها:نام و حدود ایران, تاریخ
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.