کوچندگی در تاریخ ایران

دانیل پاتس: کوچندگی در ایران از دوره باستان تا کنون، 535 صفحه، انتشارات دانشگاه آکسفورد (بریتانیا). قیمت نو، میان 45 تا 65 دلار.

دانیل پاتس استرالیایی استاد باستانشناسی و تاریخ ایران و خاورمیانه است.

این کتاب آنقدر هم نو نیست، اما فکر کنم متاسفانه هنوز به فارسی ترجمه نشده است. ما ایرانی ها اغلب نقش اقوام، قبایل و ایلاتی را که کوچ کرده، به ایران آمده و در این سرزمین مسکون و ایرانی شده اند، به اندازه کافی نمی دانیم، در حالیکه «ایرانی» که میگویند و می گوییم، در هر بُرش طولانی تر تاریخ محصول دیگری از همان آمیزش های قومی و زبانی و مذهبی و فرهنگی بوده است.

و هنوز هم اینچنین است.

محتویات کتاب، داستان کوچ اقوام و ملل به ایران و تاثیرات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن است. شرح این سرگذشت در این کتاب از کوچ و مسکون شدن خود ایرانیان (یعنی مادها و پارسی ها) و مدتی بعد پارتیان و سکایان و غیره به فلات ایران کنونی و آسیای جنوب غربی شروع می شود، یعنی حدودا 4000 تا 3000 سال پیش. بعد شرح ادامه کوچ دیگر اقوام ایرانی در دوره هخامنشیان، سلوکیان و ساسانیان تا اسلام. گشوده شدن دروازه های ایران به روی کوچ های نو (از جنوب غربی یعنی خوزستان و همدان به روی اعراب و از شمال شرق یعنی سُغد و سمرقند و خوارزم و خراسان به روی قبایل ترک و چند قرن بعد به روی مغول و ایلخانان و تیموریان)… از آق قویونلو تا صفویان و از کریم خان زند تا جنگ نخست جهانی تا امروز…

پژوهشی که «پاتس» کرده و ارقام و اطلاعاتی که از آثار و اسناد تاریخی جمع آوری نموده، بی نظیر است. شکی نیست که منابع مورد استفاده نویسنده کتاب، برای همه دسترس هستند. مثلا وقتی نقل قولی از وصاف شیرازی و یا رشیدالدین فضل الله همدانی می آورد، این ها کشفیات جدیدی نیستند. اما هنر اصلی «پاتس» در آن است که این خزینه بی انتهای منابع دو هزار سال گذشته را از یک زاویه و با یک هدف بررسی کرده، گلچین مهم ترین آنها را به خوانندگان تقدیم می کند و آن هم نگاه از نقطه نظر کوچ های اغلب ویرانگر، اما به هرحال شدیدا تاثیرگذار و ماندگار همه این اقوام در جغرافیای ایران کنونی و تاریخی است. نکته دوم و به همان درجه شاخص مهارت علمی و نویسندگی پاتس در آن است که همه این نقل قول ها را در یک بستر حوادث تعریف می کند، بستری که خود مولف با دقتی وسواس آمیز به «شرح واقعی تاریخ» آن را تصویر می کند.

چکیده دو سه نمونه بسیار کوچک از کتاب را ترجمه می کنم، تا خوانندگان احساسی کلی در باره آن به دست بیاورند.

مارکوارت در سال 1896 نوشت که نام «کُرد»شکل کوتاه شده «آساگارتا» هست. او دیرتر نظر داد که «ماردا» (به پارسی باستان) واژه هم معنای ایرانی برای واژه بومی «کورد» (فارسی میانه: کورتان») است. کوشش های رایجی که در جهت ربط دادن کردها به واژه «گوردین» در آثار مورخین دوره اسکندر و «کاردوچوی» در آثار گزنفون و واژه های کاردو/کوردو در آثار آسوری و ارمنی شده، به طور منظم رد گردیده اند. احتمال بیشتر این است که شکل باستانی «کُرد» به واژه یونانی و لاتین «کورتی» (استرابو و پلیبیوس) مربوط بوده است. اشاره های تاریخی به کورتی ها نادر است. در سال 220 پ.م. فلاخن اندازان کورتی در خدمت ساتراپ شورشگر ماد موسوم به «مولون» قرار داشتند که گفته می شود «به دسته های فلاخن انداز خود که کورتی نامیده می شدند، اعتماد بسیاری داشت»… تئودور نولدکه (ایرانشناس آلمانی قرن نوزدهم) که از گسترش کردها از ماد در غرب تا فارس در جنوب شگفت زده شده بود، به این نتیجه رسیده بود که سرزمین مسکونی کورتی های باستان کم و بیش با سرزمین مسکونی کردهای معاصر همپوشی داشته است… گرنوت ویندفور در سال 1975 به هفت جهت مشترک آواشناختی و پنج جهت مشترک نحوی میان فارسی، کردی و بلوچی از یک سو و لهجه ایرانی شرقی اشاره کرده به این نتیجه رسید که ریشه گویشوران کردی احتمالا در شرق دریای خزر بوده که همچون سرزمین پارتی ها شناخته می شود… مینورسکی بر آن بود که در باره نام قومی «کُرد» توافق عمومی وجود ندارد و این نام معنی عمومی «کوچنده» (کوچ نشین) داشته است. او به این یادداشت استرابو اشاره کرده که نوشته بود کورتی ها مانند «دیگر قبایل کوچنده و پیشا تاریخ هستند و همگی طبیعت مشابهی دارند.» مینورسکی این مشاهده مورخ یونانی را چنین تفسیر کرده بود که همه آن قبیله ها به صورت کوچنده زندگی می کردند.

حوالی سال 943 میلادی مسعودی قدیمی ترین فهرست موجود قبایل «کُرد» الجبال (ماد سابق, عراق عجم) را تهیه کرده، نوشت که «کرد» های دیگر ساکن آذربایجان، کرمان، سیستان، خراسان، اصفهان، همدان، شهر زور (در شرق دجله در عراق کنونی) و حتی در مناطق غربی تری مانند سوریه هستند…

در دوره میان امپراتوری ساسانیان و حمله مغول، ایران صحنه نفوذ روزافزون گروه های رنگارنگ خارجی شد. دانشمندان می توانند درباره تناسب بین تعداد اعراب بدوی کوچ کننده به خراسان، سیستان و فلات مرکزی ایران و درجه تاثیر کوچ و اسکان آنان از سویی و کوچ گسترده قبایل ترکمن اوغوز در سرتاسر ایران بحث کنند. اما کم بودن تعداد نسبی آنان در مقایسه با برخی کوچ های گسترده تر بعدی احتمالا به مراتب کم اهمیت تر از تاثیر مانا و عمیق این کوچ ها بر محیط زیست و بافت اجتماعی کشور بوده است…

…پیروزی قطعی سلجوقیان بر (سلطان) مسعود (غزنوی) هم به حاکمیت غزنویان بر خراسان پایان داد و هم (اگر به زبان تاریخ نگاری سنتی بگوییم)، سراغاز دوره سلجوقیان در تاریخ ایران شد. آنگونه که دنیس ساینور نیز قید می کند، کوچندگان دشت های آسیای میانه، برای آنکه حداقلِ خودکفایی برای زندگی را داشته باشند، نیازمند آن بودند که به سرزمین وسیعی پخش شوند و آنگاه که این قبایل کوچنده دولت های خود را تاسیس می کنند که لازمه اش تمرکز نیروی کاری است، ملاخظه می کنند که «دشت نمی تواند نیاز گله های هر روز پرشمارتر آنان را برآورد کند.» احتمالا این واقعیت، همراه با خواست دوری از مناطق نزاع و گشودن سرزمین های نو برای بهره مندی، باعث شده است که اوغوز ها (غزها) در سرتاسر ایران و فراتر از آن (مثلا سوریه و جنوب شرق ترکیه) پراکنده شوند. تا سال 1053/4 اوغوز ها در سیستان مسکن گزیده بودند. چند دهه بعد، در زمان سلطنت ملک شاه سلجوقی (1072-1092) بخشی از قبیله «دوگر» که پیش تر در شمال ایران به سر می بردند، در ولایت حُلوان در غرب کوه های زاگرس بودند. احتمالا در همین ایام است که افشار ها به خوزستان رسیدند و تا اواخر قرن دوازدهم نقش مهمی در آنجا بازی کردند…



دسته‌ها:یادداشت