(بخش چهارم و پایانی از پرسش و پاسخی با یکی از هموطنان مقیم ایران که در حوزه تحصیل، سوادآموزی و نقش زبان در آن بررسی می کند.)
با توجه به این که در هنگام ساختن خط و الفبای جدید لاتین برای ترکی، از برنشان ها (علامت های «دیاکریتیک») استفاده شده است، آیا این برنشان ها را نمی شد به گونه ای در نویسه های عربی و فارسی گذاشت که این گسست فرهنگی میان ترکیه عثمانی و ترکیه نو رخ نمی داد؟
خُب، این سوال را باید صبر کرد و در روزقیامت از آتاترک پرسید! اما در مورد این علامت های مخصوصی که به حروف استاندارد علاوه می شوند (همان دیاکریتیک ها و آنچه که شما «برنشان» می نامید) بگویم که من زیاد طرفدار استفاده بیش از حد و غیر متعارف از این علامت ها نیستم.
از سوی دیگر، به نظر شخصی من، این چیزی نیست که یک نفر و یا یک گروه بنشیند و از خودش درست کند. فقط با «درست کردن» و پیشنهاد نمودن این علامت ها که نیست. باید مردم هم آن را قبول کنند. یعنی در عمل هم باید تمام حکومت و ارگان های آن این علامت ها را قبول کنند و هم اینکه در عمل، یعنی در آموزش و مکاتبات رسمی و رسانه ها رسوخ کند و تبدیل به استاندارد و معیار سرتاسری شود. این هم کاری بسیار طولانی مدت و چند قرنی است. بعد اصلا چه نیازی به این هست؟
اگر بخواهیم مثلا واکه ها و یا مصوت های فارسی را با این علامت ها نمایش دهیم، باید علامت هایی اختراع کنیم که مردم اصلا آنها را نمی شناسند. این هم مانند اختراع یکشبه حرف های جدید است و ذهن مردم را مغشوش می کند. در املای فارسی-عربی کُردی و پشتو این کار را کرده اند. روی «ف» به جای یک نقطه، سه نقطه می گذارند و یا زیر دال و نون یک دایره کوچک می گذارند تا آوای بخصوص این زبان ها را نمایش دهند. در مورد این زبان ها نمی توانم چیزی بگویم. ولی به نظرم در نوشتن فارسی و یا ترکی با خط و الفبای رایج فارسی به این گونه نوآوری های نامانوس که اذهان مردم را مغشوش می کند، نیازی نیست. مدت ها پیش هیئت تحریریه مجله «وارلیق» که تحت نظارت مرحوم دکتر جواد هیئت در تهران منتشر می شد، چنین پیشنهاد هایی برای املای ترکی آذری ایران کرد، اما این پیشنهادها محدود به همان نشریه ماند و بعد به دست فراموشی سپرده شد.
به نظر بنده این کوشش ها نتیجه ای نمی دهد. باید کار اصلی را متوجه باسوادکردن بیشتر مردم کرد. مردم باید بیشتر بخوانند و بنویسند. در آن صورت اگر این علامت ها هم نباشد، خواندن و نوشتن مشکلی نخواهد بود. اگرکسی زیاد اهل خواندن و نوشتن نباشد، اگر صد تا حرف و علامت هم بگذارید، در خواندن و نوشتن دچار مشکل خواهد شد.
اصولا بین زبانشناسان معروف است که مردم وقتی یک کلمه را می بینند، برای خواندن، آن را به تک تک حرف ها تجزیه کرده بعد نمی خوانند، بلکه فقط با یک نگاه به تمامیت آن واژه، آن را می خوانند. برای این کار هم تجربه خواندن و نوشتن لازم است. آنوقت اینجا دیگر مهم نیست زبان مادری شما چیست. انگلیسی زبان هم وقتی واژه «نیبور»
neighbor
را می بیند، قبل از خواندن، تک تک هشت حرف این واژه را نمی خواند، بلکه به تمام کلمه به عنوان یک کل نگاه می کند و چون این واژه را به تجربه و بخاطر کاربردش در زندگی خود می شناسد، آن را درست میخواند و می نویسد. اگر از تجربه شخصی خودش، از مدرسه و خواندن و نوشتن شخصی اش این واژه را نشناسد، نمی تواند آن را فقط با هجّی کردن به راحتی بخواند. به همین ترتیب اگر شما در یک جمله فارسی واژه «کتاب» را ببینید، میدانید آن کاف اول با کسره است و با ضمه و یا فتحه نیست. اگر ترکی زبان هستید و در یک جمله ترکی واژه «کتاب» را دیدید می دانید که تلفظش «کیتاب» است. می دانید که در واژه ترکی « گجه» به معنی «شب» گاف با کسره است و نه با ضمه. اصولا از جایگاه و طرز کاربرد واژه می شود فهمید که تلفظ آن چگونه است. اگر فکر می کنید باعث سوء تفاهم خواهد شد، می توانید از سه علامت رایج فتحه، ضمه و کسره استفاده کنید، و گرنه نیازی به اختراع علامت های جدیدی نیست، مگر اینکه، طوری که گفتم، احتمال غلط خوانی زیاد باشد و از خود جمله به اندازه کافی روشن نشود و شما ناچار شوید مثلا در واژه «مرد» روی «میم» ضمه و یا فتحه بگذارید تا بشود «مُرد» و یا «مَرد». این هم البته شرطش آن است که کسی که می خواند و می نویسد باسواد باشد و به زور با هجّی کردن حرف ها تلاش نکند چیزی را بخواند.
آیا ترکیه از نظر زبانی، جامعه یکدستی است؟ البته منظورم کسانی هستند که به ترکی سخن می گویند یا زبان آن ها ترکی است. شنیده ام که در ترکیه لهجه های گوناگونی مانند لهجه آناتولی است که خط رومیایی ترکیه نمی تواند به درستی آواهای زبانی آن ها را بازتاب دهد یا در زبان رسمی، آواهای زبانی یا لهجه آن ها دیده نشده است.
بیشک ترکی ترکیه نیز مانند اکثریت قریب به اتفاق زبان های متوسط و نسبتا بزرگ دیگر، لهجه های منطقه ای و محلی گوناگون دارد که این لهجه ها هم گاه آوا ها و واج های (یعنی آواهای تعیین کننده معنی) خود را دارند. بله، مثلا لهجه شرقی ترکیه (ارضروم و قارس) بیشتر شبیه ترکی آذری ماست و در این لهجه مثلا آواهای «اَ» و «خ» نیز وجود دارند که در ترکی معیار ترکیه که مبتنی بر لهجه غربی استانبول است، وجود ندارد و در الفبا و املای استاندارد ترکیه منعکس نمی شود. ولی خُب، این چیز عجیبی نیست. فارسی و آلمانی و فرانسه و انگلیسی و روسی هم این فرق ها ی لهجه ای را دارند.
گفته می شود که زبان نگاره یا خط کشور آذربایجان کنونی کارآمدتر از زبان نگاره ترکی عثمانی است. آیا این نظر درست است؟ آیا طراحی زبان نگاره ترکی عثمانی سنجیده و کارشناسی بوده است؟
کی گفته خط جمهوری آذربایجان کارآمدتر از خط ترکی ترکیه است؟ این ارزش یابی ها علمی نیست. ولی همه می دانیم که هم در یکصد سال گذشته، تغییر چند باره الفبا در آذربایجان قفقاز در درجه نخست علت سیاسی داشته (و نه زبانشناختی و آموزشی) و هم در ترکیه زمان آتاترک تغییر الفبا بخشی از تغییر سمت کلی سیاسی و فرهنگی جمهوری نوپای ترکیه از شرق به غرب بوده و جنبه علمی این تحول نقش دوم و سوم بازی کرده است.
آیا به راستی کسانی که شعارهای تغییر خط را در ایران و ترکیه عثمانی دادند، درک درستی از ماهیت زبان و زبان نگاره یا خط داشتند؟ آیا نمی شد که برای مثال روی همین زبان نگاره عربی و فارسی برنشان هایی گذاشت که از پیچیدگی و ابهام آن کم کرد؟
در ایران و عثمانی پیشا رضاشاه و پیشا آتاترک یک شور و شوق و هیجان عمومی تجددطلبانه وجود داشت. بخشی از این تجدد طلبی هم تغییر خط انگاشته می شد. در قفقاز میرزا فتحعلی آخوند زاده و پس از او در ایران میرزا ملکم خان ناظم الدوله طرح هایی برای تغییر الفبا تهیه کرده، به دربارهای عثمانی و ایران پیشنهاد کردند. اما این طرح ها در ایران به هیچ صورت مورد قبول قرار نگرفت و در عثمانی هم موفقیت نداشت تا اینکه در زمان آتاترک کم و بیش در ادامه همان کوشش ها، خط عربی عثمانی لغو و الفبای لاتین قبول شد. حالا که برگشته به رساله های تغییر الفبای آخوندزاده نگاهی کنید، بهتر درک می کنید که این نوشته ها بیش از آنکه علمی باشند، ناشی از انگیزه ها و دلشوره های سیاسی و اجتماعی بودند.
بعضی ها می گویند سخت ترین و مبهم ترین زبان نگاره ها (خط ها) را به روش درست می توان به کودکان آموزش داد. آیا شما فکر می کنید، روزی که آتاترک به کار دگرگونی زبان نگاره ترکی عثمانی دست زد، انگیزه اش به راستی گسترش سوادآموزی بود یا انگیزه های دیگر مانند پالایش زبان ترکی از واژگان فارسی و عربی و غربی نمایی بود؟
این سوال را جواب داده ام. اما تکرار کنم. شخصا به نظر بنده اینطور نیست که بین خط و الفباهای بسیار مبهم و سخت و آسان تر فرقی از نگاه آموزش نیست. البته هست. اندیشه نگار های مصری و چینی و یا خط میخی پارسی باستان و یا سومری کجا و مثلا خط و الفبا و املای لاتین فرانسه و انگلیسی و روسی کجا. تاریخ تحول الفبا ها با ایجاد الفبا های «واقعی» مانند لاتین و یونانی که 300-400 سال پیش از میلاد به دنبال میخی و هجایی پیدا شد، چیزی انقلابی بود و خواندن و نوشتن را برعکس دوره باستان که خواندن و نوشتن مخصوص پادشاهان و اشراف و روحانیون بود، عمومی و همگانی کرد. حتی همین الفبا های ابجد بنیاد آرامی و عبری و عربی و فارسی ما خیلی آسان تر از آن الفبا های میخی و هجایی است. ولی، عرض کردم، وقتی سوال این می شود که «پس حالا چه کنیم؟» موضوع عوض می شود. باز هم آن مثل تبریزی را تکرار کنم: بخاطر یک دستمال، بازار امیر را طعمه آتش نمی توان کرد.
دستهها:یادداشت, تحصیل زبان مادری
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.