
مهاجرت بزرگ
ماد ها همانند خویشاوندان پارسی خود قومی هند و ایرانی زبان بودند. در فلات ایران کنونی نخستین اشاره تاریخی به ماد ها و سرزمین آنها (مادَه، مِدیا، مادایَه) و همراه با آنها پارسی ها (پارثوا، پارسا، پرسیس) در سنگ نوشته شلمنصر سوم (858-824 پ.م.)، پادشاه آشور است که 2800 سال پیش زیسته است. در همین دوره هم هست که نخستین نام های ایرانی در برخی آثار تاریخی منطقه ذکر شده اند. (1) قبل از این تاریخ، در سرزمین های ایران کنونی تنها از موجودیت تمدن باستانی «عیلام» یا ایلام خبر داریم، اما هیچگونه نوشته و اثری که نشان دهنده حضور مادها یا پارسی ها و دیگر ایرانی زبانان در فلات کنونی ایران باشد، وجود ندارد. این بدان معناست که ماد ها و پارسی ها پیش از سه هزار قبل در ایران کنونی و دست کم در شمال غربی و غرب ایران حضور نداشتند.
ایران شناس اتریشی گئورگ هوسینگ در سال 1909 نوشته بود: «ریشه درختی که شاخه های گوناگون ایرانیان از آن برآمده و رشد کرده، در آغاز در خاک فلات ایران نبود.» (2) به عبارت دیگر، به اصطلاح «اورهایمات» (3) و یا موطن اصلی ایرانیان اولیه، همین فلاتی نبود که امروزه به عنوان «ایران» می شناسیم.
به خصوص پژوهش های پنجاه، شصت سال گذشته نشان می دهند (4) که اقوام هند و اروپایی زبان که اجداد نخستین ایرانی زبانان نیز جزو آنان بودند، حدود پنج هزار سال پیش، از استپ های شرقی اروپا شروع به مهاجرت های بزرگ خود نموده اند. برخی از آنها به سمت اروپا و دیگران به سوی کوهستان های شرقی اورال، از آنجا به آسیای مرکزی و از آنجا از طریق افغانستان کنونی گروهی به هند و گروه دیگری به ایران کنونی رفته اند.
در نهایت به نظر می رسد که دو دلیل جای چندان شکی به نظریه «مهاجرت بزرگ» هند و ایرانیان باقی نمی گذارد. یکم، پیش از سنگ نوشته شلمنصر سوم، پادشاه آشور، در هیچ نوشته یا اثری که مربوط به فلات ایران باشد، به اقوام یا زبان های مادی یا پارسی اشاره نمی شود.همچنین، پیش از نیمه دوم هزاره دوم پ.م. هیچ اثری به سانسکریت ودایی هند یافت نشده است که به اقوام هندی یا ایرانی اشاره ای بکند. دوم، خویشاوندی نزدیک زبانشناختی میان سانسکریت ودایی و پارسی باستان/اوستایی و اشتراک منشاء جغرافیایی این دو زبان که تا هزاره دوم پ.م. نه در شبه قاره هند یا فلات ایران، بلکه در شمال و شرق این سرزمین ها قرار داشته، نشان دهنده آشکار مهاجرت هند و ایرانیان از شمال و شرق به هندوستان و ایران است.
توضیح اینکه هنگام بررسی تاریخ اقوام ایرانی زبان و ترک زبان منطقه اوراسیای غربی و مناسیات آنان با یکدیگر معیار ما نه قومیت و ظاهر فیزیکی یا به اصطلاح «نژادی» این اقوام، بلکه زبان آنان است (تا حدی که امروزه برای ما قابل تشخیص است). علت اصلی تکیه بر عامل زبان (و نه قومیت و تبار) آن است که تقریبا همه اقوام، طوایف و خانواده های این منطقه چه پیش و چه پس از اسلام، چه در زمان صلح و چه در دوره های جنگ آنقدر با یکدیگر درآمیخته اند که تشخیص و تفکیک قومی و اصل و نسب آنان غالبا ناممکن است.
زبان مادها
زبانهای ایرانی باستان که تا سیصد، چهار صد سال پیش از میلاد به کار می رفتند، به دو گروه تقسیم می شوند. گروه نخست عبارت از زبان اوستایی آثار زرتشتی و زبان پارسی باستان دوره هخامنشیان است که از هر دو آثار نوشتاری وجود دارد . گروه دوم شامل زبان مادها (مادی) و زبان سکا ها (سکایی) می شود که از شمال خزر در روسیه جنوبی تا اوکراین به صورت قبایل غالبا کوچ نشین می زیستند. از این گروه دوم، چه ماد ها و چه سکاها، آثار نوشتاری باقی نمانده و یا وجود نداشته است. تنها واژه ها و نام هایی در آثار ثانوی پارسی باستان و اوستایی و همچنین زبانهای دیگر، بخصوص یونانی، به یادگار مانده که برپایه بررسی و مقایسه آنان با یکدیگر، مورخین به این نتیجه قطعی رسیده اند که اولا این واژگان و نام های بایستی به این دو زبان یعنی مادی و سکایی تعلق داشته باشند و ثانیا اینکه آنها از نظر زبان شناسی «شاخ و برگ یک درخت هستند.»
از میان این زبان ها تنها پارسی باستان است که پس از هخامنشیان تا ظهور اسلام به صورت «فارسی میانه» و بعد از اسلام به صورت فارسی معاصر یا «دری» ادامه یافته است، تحولی که به گفته زبان شناسان تاریخی به طور قابل اثباتی نشان دهنده روند تاریخی یک زبان اساسا واحد است. (5) این در حالی است که زبان اوستایی با همه لهجه های تاریخی خود از میان رفته و تنها متون کتبی آن باقی مانده است. از سوی دیگر زبان ماد ها در زبان پارسی مستحیل شده و خود از بین رفته است. زبان سکایی نیز از بین رفته و احتمالا زبانهای بعدی سُغدی (یغنابی کنونی در تاجیکستان) و آلانی (اوسِتی کنونی در شمال قفقاز) از باقیمانده های تحول یافته برخی شاخه های زبان و دقیق تر بگوییم: زبانهای باستانی سکایی هستند.
با در نظر گرفتن طرز زندگی قبیله ای ماد ها (تا مدتی پس از مهاجرت آنان به ایران) و همچنین فقدان زبانی نوشتاری، می توان گمانه زنی کرد که زبان ماد ها نه زبانی منسجم مانند پارسی باستان و اوستایی، بلکه مجموعه ای از لهجه های محلی شبیه، اما متمایز از همدیگر بود که مشترکات واژگانی، دستوری و تلفظی منطقه ای («مادی») داشت. در باره لهجه های محلی ماد ها در دوره پادشاهی آنان اطلاعات روشنی در دست نیست، اما می دانیم که ماد ها تا پادشاهی هووخشتره (625-585 پ.م.) که بر آشور پیروز شد و دولت ماد را گسترش داد، اصولا به صورت قبیله ای و یا پادشاهی های کوچکی می زیستند که با یکدیگر و همسایگان خود در حال جنگ و گریز بودند. این شرایط البته برای انسجام و شکل گیری یک زبان مشترک از درون لهجه های شبیه به هم چندان مناسب نیست. از این جهت احتمالا درست تر است که «زبان مادی» را به عنوان مجموعه ای از ده ها لهجه مختلف، اما نزدیک به هم تصور نماییم که از همدان تا گنزک (یا گنجک) و تخت سلیمان در آذربایجان و از اصفهان تا ری به کار برده می شد. احتمالا همین موضوع را می توان در مورد لهجه های سکایی (یا اسکیتی)که در شمال و شرق ایران باستان از خُتن و کاشغر چین تا سُغد و قفقاز و سواحل دریای سیاه مورد استفاده اقوام مختلف سکایی بود، نیز مطرح نمود.
نخستین آثار تاریخی که به طور واضح از پارسی ها و مادها صحبت می کنند، سنگ نوشته های آشوری مقارن با سال 850 پیش از میلاد (پ.م.) است. در آنجا از میان این دو گروه توجه بیشتری به مادها شده که دلیل آن احتمالا نزدیک تر بودن جغرافیایی مادها (در مقایسه با پارسی ها) به سرزمین آشوری ها بوده است. به نظر اغلب دانشمندان، این نیز نشان می دهد که ماد ها (و تا حدودی پارسی ها) در این دوره در غرب ایران کنونی و در همسایگی آشور یعنی در عراق و آناتولی کنونی حضور داشتند. از طرف دیگر معلوم می شود که این اقوام و زبانهای مادی و پارسی قبل از آمدن مردمان ایرانی زبان، یعنی قبل از سه هزار سال پیش، در غرب ایران کنونی حضور نداشتند. (6)
دقیقا نمی دانیم که قبل از آمدن مادهای ایرانی زبان به آذربایجان و کردستان کنونی، اقوام و قبایل بومی این سرزمین ها به چه زبان ها یا لهجه هایی سخن می گفتند یا می نوشتند. اورارتویی را که در غرب آذربایجان کاربرد داشت، می شناسیم. این زبان نه هند و ایرانی (مانند ارمنی و مادی-پارسی)، نه سامی (مانند عربی و عبری و آشوری) و طبعا نه آلتایی (مانند ترکیک) بود و به دنبال سقوط دولت اورارتو به دست ماد ها از بین رفت. با تکیه بر منابع آشوری گفته می شود که مهم ترین اقوام بومی پیشا ایرانی که در این منطقه می زیستند، عبارت از گوتی ها، لولوبی ها، کاسی ها و هُرّی ها (یا هُریانی ها) بودند. از زبان یا لهجه های آنها هم خط و نوشته ای وجود ندارد. گمانه زنی این است که زبان کاسی ها (تقریبا در لرستان کنونی) با زبان عیلامی در خوزستان کنونی خویشاوندی زبانی داشت و برخی مانند هورّی ها (در شمال غربی دریاچه ارومیه) احتمالا با اورارتویی ها قرابت زبانی داشتند. و اما گوتّی ها و لولوبیان را که ساکنین اصلی آذربایجان ایران و همچنین کردستان کنونی تا شمال عراق بودند، دقیقا نمی شناسیم. به نظر دیاکونوف احتمالا این دو زبان و قوم با یکدیگر خویشاوند بودند. (7)
تا برآمدن مادها دولتی بین اورارتو و آشور به نام «ماننا» (اساسا از غرب و جنوب دریاچه ارومیه تا دریاچه وان و شمال عراق کنونی) به وجود آمده بود که دولتی حایل بود، اما پس از قدرت گرفتن ماد ها شکست خورد و از بین رفت. ظاهرا مردم دولت ماننا و زبان آنان اختلاطی از کاسی و اورارتویی بود.
در رابطه با ریشه دواندن و گسترش مادها و زبان آنها و بدین ترتیب استحاله و ناپدید شدن تدریجی زبان های پیشا ایرانی از جمله لولوبی، کوتی، کاسی و هُری، دو نکته را باید در نظر گرفت. یکم اینکه نفوذ و فراگیر شدن زبان (یا لهجه های) مادی و ناپدید شدن زبان های بومی، یکباره و به سرعت انجام نگرفته، بلکه چند قرن طول کشیده است. مثلا دیاکونوف می نویسد که «زبان نواحی آذربایجان و کردستان ایران از قرن نهم تا هفتم قبل از میلاد غیر ایرانی بوده و ساکنان آن نقاط به زبان های لولوبی و کوتی و مانند آن تکلم می کردند.» این در حالی بود که مثلا مناطق شرقی ماد «یعنی تهران کنونی و اصفهان را زبان ایرانی فراگرفته بود.» (دیاکونوف، تاریخ ماد، ص. 193) یعنی به نظر می رسد که اگر هم منابع آشوری در قرن هشتم پ.م. نخستین بار از حضور مادها و پارسی ها در غرب ایران سخن می گویند، فراگیر شدن این اقوام و زبان آنان در غرب ایران حدودا مقارن با قرن هفتم پ.م. یعنی دست کم صد سال بعد بوده است. نکته دوم هم این است که مادها هنگامی که به غرب ایران کنونی مهاجرت کردند، عبارت از مجموعه و اتحادیه ای از قبایل و طایفه های مختلف بودند. زبان یا لهجه های آنها اگرچه احتمالا از یکدیگر متمایز بوده، اما قرابت نَسبی داشته و متقابلا قابل فهم بوده اند. همزمان با جایگزین شدن آن اتحادیه قبیله ای با شکل گیری تدریجی دولت ماد، این انسجام زبانی تقویت یافته و با آمیزش مادها و پارسی ها و بخصوص تشکیل دولت هخامنشیان در سال 550 پ.م. راه را برای زبان پارسی باستان هموار کرده است.
در عین حال در مناطق ساحلی خزر یعنی استان اردبیل و گیلان کنونی گیل ها، کادوسی ها و کاسپی ها می زیستند. احتمالا زبان بعضی از طوایف این مناطق با زبان های قفقازی و یا حتی عیلامی مرتبط بوده است. حتی گمان می رود که قبل از آمدن ماد ها و پارسی ها به ایران کنونی، یکی دو طایفه ایرانی زبان در این منطقه حضور داشته است. اگر این گمانه زنی درست باشد، احتمالا آنها طایفه های کوچکی بودند که ظاهرا کمی زودتر از ماد ها و پارس ها به ایران آمده و با مردم بومی آمیخته اند. از هیچکدام از این اقوام نوشته ای نمانده و فقط در منابع اقوام همسایه مانند آشور ها و اورارتوها گهگاه اطلاعاتی درباره زبان آنها داده میشود که برای زبان شناسان دوران باستان چندان مشکل گشا نیست. به هر تقدیر به گفته دیاکونوف چند قرن پس از بر آمدن مادها، دیگر در آثار ملل همسایه نامی از قبایل پیشامادی در آذربایجان و کردستان بُرده نمیشود. یعنی ظاهرا این طایفه ها و قبیله ها با مادها درآمیخته و استحاله یافته اند.
دیاکونوف مینویسد: « «به هر تقدیرعنصر نژادی ایرانی که به تدریج نقش مهمتری را در اتحادیه قبایل ماد بازی کرد، به عناصر بومی آن سرزمین منتسب نبود. اسامی امکنه ماد که در طی مدتی مدید در سراسر ماد رایج بوده و بر روی هم جنبه غیر ایرانی را حفظ کرد (در برخی موارد ظاهرا عیلامی بوده) خود حاکی از این حقیقت است (…) زیرا هنگامی که زبان ساکنان خطهٔ تغییر میکند، اسامی امکنه به حال پیشین باقی می مانند و این امری است عادی. ولی از دیگر سو، پدیده مزبور نشان میدهد که قبل از ساکنان ایرانی زبان، مردم دیگری در آن سامان می زیستند و ضمنا این را نیز می رساند که نفوذ زبان ایرانی به تدریج و بدون امحاء و یا اخراج ساکنان محلی، از طریق امتزاج متکلمان به هر دو زبان عملی گردید و تعداد مردم اصلی و بومی از تازه واردان بیشتر بود. زیرا در صورت عکس، نام های دیرین امکنه را بومیان نمیتوانستند به نورسیدگان منتقل کنند و اسامی جغرافیائی بومی بی درنگ جای خود را به اسامی ایرانی میدادند.» (8
هرودوت یونانی مهم ترین مورخ دوران باستان است که بیشتر اطلاعات امروزی ما درباره مادها از اوست. هرودوت می نویسد که پادشاه ماد، دیاکو (قرن هشتم پ.م.)، فرمان های خود را به صورت نوشته صادر می کرده است. (9) البته معلوم نیست زبان این فرمان ها چه بوده است. احتمالا مانند آنچه که در همین دوره و حتی در زمان هخامنشیان در این منطقه رایج بوده، این قبیل اسناد رسمی به لهجه ای از زبان آرامی نوشته می شد. به هر صورت باید منطقا قبول کرد که ماد ها خود زبان و یا زبان هایی نزدیک به یکدیگر داشته اند که بین خود، یعنی میان اقوام مادی و همچنین میان خود و دیگر اقوام دولت ماد و همچنین «خویشاوندان» پارسی زبان خود بکار میبردند.
چنانکه گفته شد، از زبان مادی نوشته ای باقی نمانده و یا شاید هم اصولا چیزی به این زبان نوشته نشده، اما بسیاری از مورخین و زبان شناسان دوران باستان برآنند که نشانه های واژگانی و دستوری این زبان را می توان بیش از همه در زبان باستان اوستایی و همچنین در پارسی باستان یافت. حتی نظریاتی هست که مادی، زبان اصلی اوستا بوده، اگرچه بسیاری واژگان مادی و پارسی باستان همزمان در آن بکار برده شده است. (10) علاوه بر آثار اوستایی، برخی منابع زبان های منطقه، از جمله آشوری، اورارتویی و یونانی نیز واژگانی از زبان ماد ها به دست میدهند که برای تجزیه و تحلیل، مقایسه و نتیجه گیری علمی مهم هستند.
به نظر می رسد که در ابتدا زبان مادها، طوری که بین قبایل مادی رایج بوده، از پارسی باستان که در جنوب و جنوب غربی فلات ایران بکار می رفته، فرق داشته و به اوستایی و حتی زبان های ایرانی شمال قفقاز و اوکراین کنونی (زبان اقوام سکا و یا اسکیت، امروزه زبان اوسِتی) نزدیک تر بوده است. (11) البته درجه درک متقابل میان این دو زبان به لهجه های گویشوران هم مربوط بوده است. ریچارد فرای می نویسد «سنگ نوشته بیستون (از دوره داریوش هخامنشی در کرمانشاه، م.) به سه زبان (عیلامی، اکدی و پارسی باستان، م.) بر صخره ای در قلب سرزمین ماد حک شده است. بدون شک هر مادی و پارسی با سواد می توانسته متن پارسی باستان این سنگ نوشته را بخواند، وگرنه اصولا می بایستی متن مادی این سنگ نوشته نیز به سه زبان دیگر آن علاوه می شد.» (12) روشن است که این زبان به تدریج و به ویژه به دنبال حاکمیت هخامنشیان در قرن ششم پ. م. و همچنین آمیزش ایرانیان مادی، پارسی و پارتی، به پارسی باستان و کلا گونه های دیگر زبانهای ایرانی دولت هخامنشیان نزدیکتر شده است. این موضوع در عین حال دقت ما را به موضوع خط نیز جلب می کند. شاید به راستی ماد های «باسواد» می توانستند خط میخی و سلطنتی هخامنشیان را بخوانند. اما این که آنها اگر اصولا چیزی می نوشتند، از کدام خط استفاده می کردند، موضوع بسیار پیچیده ای است، زیرا هیچ اثری از آنها باقی نمانده است. گمانه زنی فرای بر آن است که شاید اگر ماد ها قرار بود چیزی بنویسند، احتمالا از خط اکدی استفاده می کردند. به هر حال، به نظر فرای، حتی در دوره هخامنشیان که بعد از ماد ها بر سر کار آمدند، کاربرد خط میخی پارسی باستان بر خلاف اکدی، عیلامی و آرامی گسترده و مورد استفاده عموم نبود. (13)
استرابو، مورخ یونانی (63 پ.م. – 23 م.)، لهجه ایرانی گورانی را نزدیک به زبان مادی خوانده است. (14) مورخین و زبان شناسان معاصر مانند مینورسکی این لهجه ایرانی را که از کُردی معاصر فرق می کند، زبان قوم اصلی ساکن در کوهستان های شمال جاده بغداد-کرمانشاه و اورامانات شمرده اند. (15) برخی زبان شناسان دیگر مانند هِنینگ و ویندفور در گویش های سواحل دریای خزر ، تاتی و تالشی شمال غرب ایران و همچنین هرزنی و گلین قیه ای که تا مدت کوتاهی پیش هنوز در برخی نواحی دور افتاده آذربایجان رایج بودند، ادامه همان ویژگی های زبان شناختی مادی باستان را تشخیص داده اند که در زازا و گورانی هم یافت می شوند. (16) حتی به نظر گئورگ مورگنستیرنه، زبان شناس نروژی، گویش سیوَندی را که در شهرستان مرودشت (استان فارس) رایج است، می توان بازمانده لهجه ای از زبانهای مادی به حساب آورد. به هر تقدیر آنچه که همه زبان شناسان قبول دارند، این است که به گفته اشمیت «مادی یک زبان ایرانی شمال غربی است.» (17)
سرزمین ماد
حدود جغرافیایی ماد هرگز دقیق و ثابت نبوده و در طول تاریخ پیوسته تغییر یافته است. در ابتدای کار، دولت داری ماد ها در مرزهای غربی آن یعنی در همسایگی آشور اصولا عبارت از چندین پادشاهی کوچک محلی بود که چندان فراتر از فلات همدان گسترش نیافته بود. آنها بین یکدیگر و با دولت های همسایه یعنی آشور، اورارتو و ماننا در حال کشمکش بودند. در اطلاعات مورخین درباره مرزهای شمالی و شرقی ماد در این دوره بسیار محدود است. بعد از مدتی حاکمیت ماد ها گسترش یافت. هرچه گروه های چند هزار نفری تحت حکومت شاهان محلی ماد متحد می شدند و خود ماد ها زندگی یکجا نشینی را تحکیم می بخشیدند، دامنه دولت خود را بیشتر گسترش می دادند. به نظر ران صادوق از دانشگاه تل آویو، در مکاتبات سلطنتی آشوری (1000 تا 600 پ.م.) سرزمین مادها به بخش های شمال غربی، غربی، مرکزی و شرقی تقسیم می شد. (18)
اگرچه هرودوت دیاکو فرزند فرورتیش (حدود 715 پ.م.) را بنیانگذار پادشاهی ماد و انتخاب «اکباتان» یعنی همدان کنونی به عنوان پایتخت این دولت ذکر کرده، اما احتمالا اتحاد قبایل و پادشاهی های محلی ماد و تاسیس دولت متحد ماد در دوره سلطنت نوه فرورتیش یعنی هووخشتره (625 پ.م.) به وقوع پیوسته است. او در سال 614 پ.م. آشور را تصرف کرد و دو سال بعد با بابل متحد شده، شهر «نینوا» را فتح نمود و به امپراتوری آشور پایان بخشید. مدتی بعد اورارتو و دولت محلی ماننا نیز مغلوب ماد ها گردیدند. سرزمین های آشور میان فاتحین مادی و بابلی تقسیم شد. پادشاه ماد بخش بزرگی از ایران کنونی، شمال آسور و ارمنستان را صاحب گردید، در حالی که سرزمین های بین النهرین (بابل)، سوریه و اورشلیم به امپراتوری بابل شامل گشت.
می توان قبول نمود که آذربایجان، کردستان، کرمانشاه و همدان، لرستان، عیلام و شوش و حتی اصفهان تا ری (تهران) و احتمالا سواحل دریای خزر شامل سرزمین ماد بوده است. اما مرزهای شرقی دولت ماد چندان روشن نیستند.
منابع بعدی یونانی و حتی پارسی باستان اطلاعات دقیق تری در باره سرزمین های شرقی تر ماد به دست می دهند. پولیبیوس (حدود 200-118 پ.م.)، مورخ عصر هلنیستی یونان، مرزهای شرقی ماد را چنین توصیف کرده است: «بیرون از مرز شرقی ماد، صحرایی هست که بین دو سرزمین پارس و پارت قرار دارد. (ماد، م.) ناظر و حاکم بر به اصطلاح دروازه های کاسپی (دریای خزر، م.) است و تا کوه های تاپیری ادامه دارد که از دریای هیرکانی (خزر، -م.) چندان دور نیستند.» (19) ایزیدور خاراکسی، جغرافیدان رومی-یونانی اوایل قرن یکم میلادی در اثر خود «منزلگاه های پارتی»، پس از شرح ماد سُفلی (نزد بین النهرین) و ماد عُلیا (با همدان به عنوان پایتخت آن) به «مدیا راگیانا» یا «ماد ری» روی می آورد و ری را «بزرگ ترین شهر ماد» می خواند. (20)
در سال 550 پ.م. کوروش دوم هخامنشی که یکی از شاهان محلی در ایالت پارسوا بود، بر ارباب مادی خود آستیاگ (یا ایشتوویگو) چیره گشته، او را ساتراپ تابع خود نمود. ماد ها در امپراتوری جدید هخامنشی مقام و نفوذ خود را حفظ نموده، در کنار پارسیان قرار گرفتند و حتی از نظر خانوادگی با هم در آمیختند. شاهنشاهان هخامنشی، به عادت پیشین مادی، ماه های تابستان را در اکباتان می گذراندند. اختلاط زبان، عادات و رسوم مادیان و پارسیان رو به افزایش نهاد. هخامنشیان 220 سال ماندند و بر بزرگ ترین امپراتوری جهان حکومت نمودند.
331 سال پیش از میلاد مسیح، اسکندر مقدونی تمام ایران باستان و از آن جمله سرزمین ماد را اشغال نمود. پس از مرگ زود هنگام اسکندر، در تقسیم قدرت، ماد ابتدا به فرمانده مقدونی «پیتون» و سپس فرمانده دیگر مقدونی سلوکوس رسید، اما بخش شمال غربی ماد به فرماندهی مادی به نام «آتروپات» (به پارسی: آذرباد، به یونانی: آتروپاتس) واگذار گردید که یکی از سرداران داریوش سوم بود. مرکز یا «پایتخت» آتروپاتن احتمالا شهر گنزک (21) در جنوب دریاچه ارومیه بود. در این دوره ها که مصادف با اوایل تاسیس حکومت مستقل آتروپاتن یعنی قرن سوم پیش از میلاد است، آتروپاتن احتمالا شامل آذربایجان (جنوب رود ارس)، کردستان کنونی ایران (دست کم بخش شمالی آن)، صفحاتی از شمال ارس و شرق سواحل دریای خزر یعنی گیلان امروز بود.
در این باره در فصل های بعد اطلاعات بیشتری خواهیم داد.
ماد جنوبی که بخش اعظم سرزمین ماد را تشکیل می داد، حدود 380 سال تحت حاکمیت سلوکیان باقی ماند، تا اینکه در سالهای 152/147 پ.م.، مهرداد اول اشکانی تمام سرزمین های ایرانی سلوکیان مقدونی-یونانی را به تصرف خود درآورد. اشکانیان اصالتا از اقوام پارتی شرق ایران برخاسته بودند که می خواستند سنت پادشاهی هخامنشیان را احیاء کنند. آنها با ایرانیان فلات و غرب ایران در آمیختند. با اضافه شدن عنصر شرقی و پارتی به جمعیت ایرانیان، زبان آنان وارد مرحله «فارسی» میانه» یا پهلوی گردید.
از نظر سیاسی، این، دوره ای پر فراز و نشیب برای آتروپاتن بود. در این دوره، بخش هایی از آتروپاتن در مرحله های مختلف تحت حاکمیت اشکانیان، ارمنستان و روم قرار گرفت، تا اینکه در سال 226 دودمان ایرانی و تازه نفس ساسانیان همه سرزمین های ایرانی و از آن جمله آتروپاتن را در امپراتوری جدید خود به نام «ایرانشهر» متحد نمود.
زیرنویس ها:
[1] Frye: Heritage of Persia, p. 75
[2] Georg Hüsing: Die iranische Überlieferung und das aryshe System, Leipzig, 1909, S. 89
[3] Urheimat
[4] اطلاعات مربوط به مهاجرت های نامبرده در کتاب «زبانهای ایرانی» نوشته گرنوت ویندفور با مشخصات زیر به طور مفصل آورده شده است. برای منابع جدید دیگر و همچنین نظریه های متفاوت در باره دوره و جغرافیای پیدایش و گسترش اقوام هند و اروپایی زبان نیز می توانید به فصل کتاب نامبرده و فهرست منابع آن مراجعه کنید.
Windfuhr, Gernot (ed.): The Iranian Languages, 2009, 5-42
[5] Schmitt, R.: Die iranischen Sprachen der Geschichte und Gegenwart, Wiesbaden 2000, 21-42; Windfuhr, G.: Dialectology and Topics, in Windfuhr, G.: The Iranian Languages, Routledge, 2009, 5-42
James Darmesteter: Études iraniennes, Paris 1883
[6] از نظر بحث های تاریخی جالب است بدانیم که تا قرن نوزدهم برخی دانشمندان غربی مانند راولینسون و نوریس بر آن بودند که شاید قبل از ایرانی زبانان پارسی و مادی، برخی گروه های سکایی/تورانی زبان در این سرزمین های غربی ایران حضور داشته اند که در متن سکایی/ایلامی بیستون نیز قابل مشاهده است، اما بعدا این گروه ها در اقوام مادی و پارسی استحاله یافته اند (ن. پاتس، 67).
[7] دیاکونوف، تاریخ مادها، ص. 133-13
[8] دیاکونوف، همانجا، ص. 192
[9] Herodotus, quoted by Gershevitch, I.: ibid
[10] Skjaervo, P. O.: Iran vi, Iranian Languages, and Scripts, in: Encyclopedia Iranica Online, viewed in Sep 2016
[11] Skjaervo, P. O. Old Iranian, in: Windfuhr, G.: The Iranian Languages, Routledge (UK,) 2009, pp. 43-47
[12] Frye: Heritage of Persia, p. 82
[13] همانجا
[14] Strabo: Geography. 11.14.14
[15] Minorsky, V.: „Guran,“ BSOAS 11 (1943), 75-76. Also: Minorsky, V.: “The tribes of Western Iran,” in: JRAI 75, 1945, 79
[16] Henning, W. B.: “The ancient language of Azerbaijan, in: TPS, 1954, 157-177. Also: Windfuhr, G.: “Isoglosses: A sketch on Persians and Parthians, Kurds and Medes,” in: Monumentum H. S. Nyberg II, Acta Iranica 5, Brill, Leiden, 1975, 468.
[17] Schmitt: Die Sprache der Meder, 26
[18] Zadok, R.: The ethno-linguistic character of north-western Iran and Kurdistan in the Neo-Assyrian period, 2002, 89-151
[19] Polybius: Histories, 5, 44, 5
[20] Isidore of Charax: Parthian Stations, 7, 7, translated and commented by W. H. Schoff, Philadelphia 1914
[21] Ganzak
دستهها:ماد و آتروپاتن, رنگارنگ
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.