ردیابی اقوام و زبان های آتروپاتن

آیسخولوس: ایرانیان (حدود 470 پ.م.)

دیدیم که سرزمین آتروپاتن که پارچه ای جداشده از سرزمین ماد بود، امروزه آذربایجان و بخش بزرگی از کردستان ایران را در بر می گیرد. آیا بر پایه بررسی و تحلیل تحولات قومی و زبانی دوره تقریبا 200-300  ساله آتروپاتن می توان پیشینه قومی و زبانی مردم کنونی آذربایجان و کردستان ایران در این بُرش تاریخی بخصوص را کم و بیش تخمین زد؟

پیش از آمدن مادها

در فصل های گذشته گفتیم که از سه هزار سال پیش از میلاد تا مهاجرت ایرانی زبانان مادی و پارسی در اوایل هزاره نخست پ.م. و بعد از آن، در آذربایجان و کردستان ایران چندین قوم و بخصوص دو قوم بزرگ تر کوتی ها و لولّوبیان زندگی می کردند. کوتیان به گفته دیاکونوف احتمالا در آذربایجان و کردستان ایران می زیستند. (1) لولوبیان در مناطق جنوبی تر و کوهستانی زاگرس و احتمالا شمال تا جنوب عراق کنونی و لرستان به سر می بردند، اما بعد ها با اکدیان (در جنوب عراق) آمیزش یافتند. مورخین، این دو گروه را که تا اواسط هزاره دوم پ.م. در حاشیه تمدن های اکدی و سومری زندگی می کردند، کوچ نشین و «بدوی» نامیده اند. برخی آثار سنگ نوشته که از این گروه ها باقی مانده، به زبان اکدی است، اما این آثار اطلاعات چندانی درباره فرهنگ و زبان این گروه ها نمی دهند. تنها معلوم می شود که مثلا گروه لولوبیان چند بار به سرزمین اکدیان در جنوب عراق کنونی حمله ور شده و آنها را تحت تصرف خود درآورده اند. 

غرب دریاچه ارومیه مدت ها تحت نفوذ دولت اورارتو (یا «پادشاهی وان») بود که خود چند قوم و زبان را دربر می گرفت. این دولت در اوایل هزاره اول پ.م. در سرزمین های بین سه دریاچه ارومیه ایران، وان ترکیه و سِوان ارمنستان کنونی تاسیس یافت و جایگزین قوم هورّیان شد. زبان اورارتویی که به هوریانی نزدیک بود، مانند سومری، زبانی منفرد بود، یعنی با زبان های معاصر از جمله هند و اروپایی یا سامی و آلتایی قرابت و نزدیکی نداشت. در جنوب، کاسی ها (کم و بیش لرستان کنونی) می زیستند که احتمالا از نظر قومی و زبانی به عیلامیان نزدیک بودند. 

در شرق و سواحل دریای خزر و همچنین شمال رود ارس قبایل کاسپی و کادوسی زندگی می کردند که به قول دیاکونوف احتمالا به لهجه های پیشا مادی هند و ایرانی یا لهجه های مادی شرقی سخن می گفتند و در دوره ماد به تدریج از بین رفتند. این اقوام بخاطر رشته کوه های البرز و دوری این سرزمین ها از راه کاروان روی همدان به آسیای میانه، با سرعت کمتری با اقوام مادی شمال غرب ایران آمیزش می یافتند. همچنین در اوایل هزاره اول پ.م. سرزمین آلبانیا با وجود اینکه رود ارس آن را از سرزمین ماد جدا می کرد، با سرزمین ماد روابط نزدیکی داشت. (2)

به نظر می رسد که در این ترکیب و گوناگونی قومی و اجتماعی آذربایجان و کردستان ایران، تا آمدن اقوام مادی و پارسی در اوایل هزاره اول پ.م. تغییر چندانی رخ نداده است. (3) 

پس از آمدن مادها

زمانی که مادها در اوایل هزاره یکم پ.م. وارد فلات ایران شدند، هنوز خود عبارت از چندین قبیله بودند. اما جالب است که به گفته دیاکونوف «فقط بعد از یک فاصله پنجاه تا هفتاد سال» (4) به دنبال امتزاج بین قبایل ماد، مادها حکومت سراسری خود را ایجاد کردند که دولت های بزرگتر آشور و اورارتو را شکست داد. در این رهگذر، ماد ها، هم بین یکدیگر و با خویشاوندان پارسی زبان خود و هم با دیگر قبایل بومی این سرزمین ها یعنی کوتیان، لولوبیان، کاسیان و اورارتویی ها درآمیختند. نخستین نشانه های تاسیس یک دولت متحد ماد، برچیده شدن پادشاهی های کوچک یا امیرنشین های متفرق مادی و متحد شدن آنان تحت یک حکومت واحد بود. 

در تحلیل این موضوع، اکثر مورخین معاصر نه به تحولات قومی و تباری، بلکه به تغییرات در زبان و واژگان مراجعه میکنند و در فقدان آثار مدوّن به زبان مادی، از جاینام ها و اسامی خاص کمک می گیرند.  این واژگان غالبا از آثار اقوام همسایه مانند اورارتو، آشور، اکد و بعد ها یونان گرفته شده است. 

جاینام های سرزمین ماد تا مدت ها فاقد ویژگی زبان های ایرانی بودند، اما «از قرن نهم تا هفتم پ.م.، چه از روی اصطلاحات جغرافیایی و چه اسامی خاص، پیشرفت عناصر زبانی ایرانی از مشرق به طرف غرب آشکارا مشهود می باشد.» (5) با این ترتیب می توان نتیجه گرفت که اکثر قبایل بومی مادی نبودند، بلکه از طریق معاشرت، وصلت و قبول زبان و فرهنگ حاکم مادی، خود مادی و به تدریج ایرانی زبان (مادی زبان) شدند.

احتمالا نقطه اوج قدرت دولت ماد از سال های 612 پ.م. به بعد بوده است که طی آن، مادها به دنبال امتزاج در داخل خود و همچنین وحدت عمل با پادشاهی بابل، دولت های همسایه آشور و اورارتو را سرنگون کردند و حکومت محلی ماننا را مطیع خود نمودند. همین دوره با برآمدن دولت جوان هخامنشیان پارسی همزمان است که پس از مدتی بیش از صد سال دولت ماد را برانداخته و امپراتوری پهناور هخامنشیان را در سال 550 پ.م. تاسیس نمودند که دومین دولت ایرانی در فلات ایران بود.

نکته جالب توجه دیگر این است که خود مادها و زبان و فرهنگ آنان بعد از پیروزی هخامنشیان پارسی زبان، هم از نظر قومی و هم فرهنگی و زبانی وارد روند استحاله با پارسیان شدند. این بار نوبت پارسیان در دوره هخامنشی بود که ترکیب قومی و فرهنگی امپراتوری بزرگ خود را حتی متنوع تر و رنگین تر کنند. بدون شک وجود یک دولت بزرگ و قدرتمند یعنی هخامنشیان نیز به انسجام و تحکیم تدریجی قومیت ایرانی و زبان مشترک کتبی یعنی پارسی باستان کمک نموده است. 

به نظر میرسد که گذار از دولت ماد به هخامنشیان چندان خشونت بار نبوده است. تماس و معاشرت بین ماد و پارس در دوره حکومت ماد هم به صورت فشرده موجود بود. پارسی ها قبلا نیز در همسایگی مادی ها در جنوب دریاچه ارومیه، در همدان و شمال آن و در دامنه های غربی زاگرس حضور داشته اند. از سوی دیگر مثلا میدانیم که مادر خود کوروش که شاه محلی انشان در شرق عیلام (احتمالا در خوزستان بعدی) بوده، دختر پادشاه ماد بود. اصولا «غلبه بر ماد صورت فتح خونین و مخرب (…) را نداشت. همدان نه تنها محفوظ ماند بلکه همچنان بصورت پایتخت باقی ماند. عُمال مادی که چند تن پارسی نیز همکار آنان بودند، در شغل خود باقی ماندند. تبدیل قدرت چنان مخفیانه صورت گرفت که در نظر ملل غربی، حکومت پارسی همان حکومت مادی جلوه می کرد.» (6) همین طرز استحاله و آمیزش با مردم و دولت داری عیلام و پارت هم انجام گرفت.

اما طبعا آمیزش همه اقوام و طایفه های ایرانی تا اواخر هخامنشیان روندی یکسان و موزون نبود و وابسته به موقعیت جغرافیایی و اوضاع سیاسی هر منطقه و قوم مشخص، سریعتر یا آهسته تر، روان تر یا پیچیده تر جریان می یافت.

به هرحال نتیجه نهایی آن است که از اواخر دوره هخامنشیان در قرن چهارم پ.م. به بعد دیگر در آثار تاریخی خبر و روایتی از کوتیان، لولوبیان، اورارتوییان، کادوسیان و کاسیان نبود، اگرچه بدون شک آثار ژنتیک و فرهنگی-زبانی این اقوام تا صد ها سال بعد و حتی هنوز هم در زندگی اجتماعی منطقه باقی مانده است. از آن تاریخ به بعد منابع تاریخی، از جمله مورخین و نویسندگان یونانی، از «پارسیان» (به معنی کلی ایرانیان) صرف نظر از مادی، پارسی یا پارتی بودن اصالت قومی و ریشه ژنتیک آنان سخن گفته اند. 

در اینجا باید کمی به حاشیه رفت و بعد به شرح حال اقوام و زبان ها در دوره آتروپاتن پرداخت. 

آنگونه که دیدیم، مورخینی مانند دیاکونوف، گیرشمن، اشترک، مک کنزی یا رودیگر اشمیت برای شرح تاریخ اقوام و قبایل پیش از ماد ها و خود سرزمین و حکومت ماد به سنگ نوشته های آشوری، اورارتویی یا بابلی مراجعه نموده اند. اما چه اتفاق افتاد که از اواخر هخامنشیان به بعد اساسا مورخین و نویسندگان یونانی و رومی (لاتین) تبدیل به منبع اصلی اطلاعات تاریخی و فرهنگی شدند؟

اواخر هزاره یکم پ.م. در عین حال پایان «دوره باستان» تاریخ است. تا آن دوره، تمدن های باستانی مصر و بین النهرین مانند سومر، آشور، بابل، عیلام، اکد و اورارتو که گهواره تمدن، شهریگری، خط و نوشتار بودند، یکی پس از دیگری از بین رفتند. ابتدا آشور و اورارتو از طرف ماد ها سرنگون شد. سپس هخامنشیان بابل و بخش بزرگی از سرزمین های خاورمیانه و آناتولی را جزو متصرفات خود نمودند. آنگاه اسکندر و جانشینان مقدونی و یونانی او بر سرتاسر این تمدن های باستان حاکم شدند.  با برآمدن امپراتوری روم (27 پ.م.) بین النهرین، خاورمیانه و مصر از نظر سیاسی، نظامی، اقتصادی و حتی فرهنگی (علوم، خط و زبان) اهمیت چند هزار ساله خود را از دست دادند. ابتدا امپراتوری غربی روم و چهار صد سال بعد از آن، روم شرقی یا بیزانس و بالاخره اروپا جایگزین تمدن های باستان شرقی شدند. 

از یکی دو قرن پیش از میلاد و بخصوص هخامنشیان به بعد است که از نظر بررسی های تاریخی، منابع، زبان ها و خط های میخی آشور، اورارتو و بابل جای خود را به منابع، زبان ها و خط های یونانی، لاتین و تا اندازه ای پهلوی، چینی، ارمنی و عبری دادند. تاسیس و سپس برافتادن حکومت نیمه مستقل آتروپاتن هم درست همزمان با همین دوره است.  از این جهت ما نیز در بررسی تاریخ و اوضاع آتروپاتن اساسا به منابع یونانی و لاتین مراجعه خواهیم نمود. (منابع زبان های دیگر، هم  از نظر تعداد کمتر هستند و هم متاسفانه به ندرت به زبان های معاصر ترجمه شده اند).

اقوام و زبان ها در ماد آتروپاتن

در دوره حکومت شبه مستقل آتروپاتن یعنی از اواخر هخامنشیان تا اوج قدرت اشکانیان و سپس ساسانیان که باعث بازگشت دوباره و کامل آتروپاتن به ترکیب امپراتوری ایرانی گردید، اوضاع و روابط قومی در آتروپاتن چگونه بود؟ آیا در این مورد اطلاعات دقیق و کافی داریم؟ بلی، برخی چیزها را  می دانیم، اما این اطلاعات چندان زیاد و از طرف دیگر دقیق نیست. با این همه، اگر همین اطلاعات را در چارچوب اطلاعات بیشتر و نسبتا دقیق تری که در رابطه با ایران و همین منطقه پیش و بعد از مرحله تاریخی آتروپاتن یعنی حدود 300 سال قبل از میلاد تا مدت کوتاهی پس از میلاد داریم، قرار دهیم، می توانیم تصویر روشن تری درباره موضوع مورد بحث بدست بیاوریم. طبعا یک شرط اصلی این استنتاج آن است که در این دوره و در این منطقه حوادث  بزرگ و بخصوصی رخ نداده باشد که باعث قتل عام یا جابجا شدن قوم و گروه بخصوصی از مردم بومی شده باشد. این را هم می دانیم که طبق منابع تاریخی موجود، از جمله دیاکونوف، در دوره مورد بحث چنین اتفاقات سهمگینی رخ نداده است. بنابراین استنتاج منطقی ما آن است که اگر وضع اقوام و زبان های ماد و هخامنشیان (یعنی قبل از دوره آتروپاتن) و اواخر اشکانیان و دوره ساسانیان را در نظر بگیریم و دانسته های خود درباره دوره آتروپاتن را هم به آن اضافه کنیم، وضع اقوام و زبان های آتروپاتن در این دوره نیز کم و بیش روشن خواهد شد.

اوضاع آذربایجان و کردستان کنونی قبل از آمدن ایرانی زبانان مادی و پارسی زبان را در فصل های قبل بحث کردیم و همچنین گفتیم که مادی زبانان با اقوام بومی این منطقه امتزاج یافتند و آن اقوام بومی نیز از نظر سیاسی، قومی و فرهنگی به تدریج در جامعه جدید و مختلط مادی با فرهنگ و زبان مادی مستحیل شدند. بدون شک این روند آمیزش و امتزاج سیاسی، قومی و فرهنگی نیز مانند همه نمونه های مشابه در جوامع دیگر، تدریجی و همراه با فراز و نشیب بوده است.

اما جالب است که بخصوص پس از سقوط ماد ها و استقرار و تحکیم قدرت هخامنشیان در اواسط هزاره یک پ.م.، در منابع یونانی و لاتینی به تدریج تعابیر «ماد» و «مادی» جای خود را به تعبیر عمومی «پارسی» ها (مفرد: پرسیس، جمع: پرسِس) به معنای کلی «ایرانی» می سپارد. در عین حال همین منابع صرفنظر از ویژگی های لهجه ای درون زبان های ایرانی مادی، پارسی و پارتی که احتمالا در آن دوره هنوز بخصوص در زبان شفاهی پا برجا بود، از «زبان پارسی» به عنوان زبان مشترک همه ایرانی زبانان سخن می گویند. کاربرد این تعابیر نشان میدهد که اولا اقوام پیشا مادی شمال و غرب ایران (از جمله آتروپاتن) از اواخر هخامنشیان به بعد دیگر در قوم ماد استحاله یافته بودند. ثانیا از این نمونه ها معلوم میشود که خود ماد ها نیز همزمان با پیروزی هخامنشیان، از نظر قومی و فرهنگی-زبانی وارد مرحله امتزاج با پارسی ها و بعدا پارتی ها شده اند. 

یک نمونه بارز این  مدعا را در اثر منظوم «پِرس ها» (ایرانیان) به قلم نمایشنامه نویس معروف یونان آیسخولوس (آشیل) می بینیم که نخستین تراژدی یونانی شمرده میشود و احتمالا مقارن با سال های 470 پ.م. درباره حمله خشایارشا هخامنشی به یونان تالیف شده است. (7) در این اثر به طور صریح مشاهده می کنیم که منظور آیسخولوس از تعبیر «پِرس ها» تنها قوم پارس و یا ماد نبوده، بلکه همه آنها به عنوان یک گروه واحد قومی یعنی ایرانی است.

مثال دوم مربوط به پنج، شش قرن بعد و مورخ و فیلسوف معروف یونانی پلوتارک (46-119 م.) است. این، در ایران مقارن با اواخر اشکانیان یعنی زمانی است که آتروپاتن هنوز به عنوان یک ساتراپی موجود بوده، اما احتمالا آن خودمختاری پیشین خود را از دست داده و عملا تابع دولت اشکانی شده است. پلوتارک در کتاب «زندگی تمیستوکلس» که یک ژنرال آتنی دوره جنگ‌های یونان و ایران (499 پ. م) بود، می‌نویسد: «(خشایارشا هخامنشی، م.) به تمیستوکلس اجازه داد تا در باره امور یونان سخن گوید. «تمیستوکلس گفت سخن انسان همانند فرش ایرانیِ پر نقش و نگاری است که نقش و نگار آن زمانی هویدا شود که فرش را پهن کنند، در حالی که اگر فرش تا شود، نقش و نگارش ناپیدا گردد، و از این جهت او (تمیستوکلس از خشایارشا، م.) فرصت خواست. پادشاه را این استعاره خوش آمد و به او فرصت داد. او یک سال وقت خواست. آنگاه بعد از آنکه زبان پارسی را بقدر کافی آموخت، خود (بدون مترجم، م.) با پادشاه سخن گفت.» (8) در اینجا نیز روشن است که منظور از «زبان پارسی» (به یونانی «پرسیکی گلوسا») زبان ایالت پارس یا لهجه رایج آن دوره در ایالت پارس نیست، بلکه زبان همه ایرانیان یعنی پارسی (فارسی) است که شامل زبان مشترک یا «رسمی» ولایات ماد از جمله آتروپاتن نیز میشود. 

این قبیل آثارِ مربوط به مناسبات ایرانیان و یونانیان در تاریخ نگاری کلاسیک و هلنیستی یونان بسیارند. البته زمانی که یونانیان ده ها اثر تاریخی، ادبی و فلسفی می نوشتند، در ایران نمونه های نوشتاری پارسی باستان محدود به تنها چند سنگ نوشته هخامنشیان بود. رواج آثار نوشتاری فارسی پس از چند قرن، در دوره بعدی تحول زبان فارسی یعنی در مرحله «پارسی میانه» یا پهلوی شروع می شود که از نظر تاریخی کم و بیش مصادف با سقوط هخامنشیان (قرن چهارم پ.م.)، دوره اسکندر و سلوکیان، دوره اشکانیان و بخصوص ساسانیان است، تا اینکه با حمله اعراب و سقوط ساسانیان در قرن هفتم میلادی، مرحله فارسی معاصر یا «دری» آغاز شده است.

به این چند نمونه و شاهد از ادبیات و تاریخ نگاری یونانی میتوان دو نمونه دیگر اضافه نمود تا بتوانیم وضع زبان در سرزمین آتروپاتن را کمی روشن تر در ذهن خود مجسم نماییم. نمونه اول سنگ نوشته معروف خشایارشای دوم (486-465 پ.م.) فرزند و جانشین داریوش هخامنشی است که حدود 170 سال پیش از تاسیس حکومت آتروپاتن به خط میخی و سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی نوشته شده و حدود 200 کیلومتر به طرف غرب مرزهای آتروپاتن، در جنوب شهر وان (امروزه در ترکیه، در آن دوره از مراکز ولایت هخامنشی ارمنستان) (9) قرار گرفته است. در آن دوره آتروپاتن بعدی هنوز از بدنه ساتراپی ماد جدا نشده بود، بلکه به عنوان بخش شمال غربی ماد، همسایه شرقی ساتراپی ارمنستان به شمار می رفت. می توان قبول کرد که در آن دوره زبان شفاهی مردم ماد (از جمله آتروپاتن بعدی) لهجه های مختلف مادی ایرانی و زبان شفاهی مردم ارمنستان ارمنی، اما زبان هر دوی این ساتراپی ها زبان دولتی سراسر امپراتوری هخامنشی یعنی پارسی باستان بود. نمونه دوم سنگ نوشته پهلوی مشکین شهر یا خیاو در شمال غربی اردبیل و شمال شرقی اهر (آذربایجان شرقی) از خود سرزمین آتروپاتن یکی دو قرن پس از برچیده شدن حکومت آتروپاتن یا 27 سال پس از پادشاهی شاپور دوم ساسانی (309-379 م.) است. (10)

شاید برای درک روشن تر موضوع زبان «مشترک» یا «رسمی» و کتبی پارسی باستان یا حتی پهلوی در دو هزار سال پیش بهتر است در اینجا توضیح کوتاهی داده شود. بدون شک منظور از زبان پارسی باستان و پهلوی  به عنوان زبان مشترک و کتبی ایرانیان، آن نوع زبان رسمی یا دولتی  نیست که امروزه در قرن بیست و یکم در زمینه این همه پیشرفت در علوم، تکنولوژی، سازماندهی و تمرکز سیستم های آموزشی و رسانه ای در ملت-دولت های مدرن مشاهده می کنیم. در دوره هخامنشیان شکل کتبی زبان پارسی باستان به عنوان زبان مشترک ایرانیان در سنگ نوشته ها ثبت شده و متون بیشتر پارسی باستان و اوستایی چند قرن بعد از طرف موبدان و دبیران پادشاهان و اشراف به ثبت رسیده است. اما نه این زبان و نه زبان های دیگر هرگز به صورت زبان سرتاسری و آموزشی برای عموم کاربرد همگانی نداشته است. نوع کتبی پارسی باستان (و دیر تر پهلوی) زبان کتبی مشترک و دولتی میان ایرانی زبانان در سرزمین های ایرانی بوده، در حالی که زبان کتبی میان اقوام مختلف (مثلا برای مکاتبه میان ایرانیان و بابلیان یا مصریان) در ابتدا آرامی و از حمله اسکندر تا دوره ای پس از اشکانیان، یونانی بوده است. در دوره های بعدی زبان رسمی و کتبی مدت ها به معنای زبان مورد استفاده در دربار پادشاهان، تالیفات علم و ادب، تاریخ، دین و فلسفه آمده است. خواندن و نوشتن به قشر کوچک و معینی محدود بوده که به تدریج با تولید کاغذ و چند قرن بعد اختراع صنعت چاپ افزایش یافته است.  بنابراین، با وجود آنکه زبان پارسی باستان و دیر تر پهلوی زبان کتبی و دولتی یا رسمی بوده، دایره کاربرد آن بسیار محدود بوده است. در عین حال، مردم سرزمین های مختلف ایرانی برای قرن های متمادی لهجه ها و گویش های منطقه ای و محلی خود را که بدون شک پیوسته تحت تاثیر زبان رسمی و کتبی بوده اند، حفظ نموده اند و همین لهجه ها و زبان ها هم در طول تاریخ تحول و تغییر یافته اند. در کنار زبان رسمی و کتبی یعنی دولتی و زبان شفاهی و محلی مناطق گوناگون، هر شغل و حتی مذهب می توانسته زبان کتبی و حتی شفاهی خود را داشته باشد (این وضع از بسیاری جهات هنوز پابرجاست).  فرای در رابطه با زبان های ماوراءالنهر قبل از اسلام تقسیم بندی جالب و با ارزشی نموده که می تواند نمونه بررسی مناطق دیگر مانند آتروپاتن هم شود. به نظر ریچارد فرای بهتر است در این قبیل دوره های پیشامدرن به جای نام بردن از تنها یک زبان به عنوان زبان «رسمی» یک دولت یا منطقه در یک دوره معین، زبان های مختلف مورد استفاده در ابعاد گوناگون اجتماعی و در مناطق مشخص را بررسی نموده و بر شمرد. او سطوح مختلف کاربرد زبان را چنین شماره بندی کرده بود: (1) زبان رسمی  کتبی، (2) زبان رسمی شفاهی، (3) زبان مذهبی، (4) لهجه ها، و (5) زبان تجارت. (11)

دیاکونوف کتاب معروف خود موسوم به «تاریخ ماد» را با غلبه اسکندر بر هخامنشیان و تقسیم ساتراپی ماد  به دو بخش کوچک «ماد آتروپاتن» و باقیمانده بزرگتر این ساتراپی به پایان میرساند و مینویسد: «دولت جدید را که رسما ماد خوانده می شد، مردم به حق به نام ماد آتروپاتن – به نام وی (ساتراپ این منطقه، -م.) – یا آتروپاتکان نامیدند. ساکنان آن سرزمین از لحاظ نژاد گوناگون بودند. اینکه در مدت دو، سه قرن حکومت ایران (در دوره ماد و هخامنشی، -م.)، زبان ایرانی تا چه حد در آن سامان تفوق یافت، اطلاعی در دست نداریم. مسلما این تفوق بارز بوده» (است، -م.). (12)

از همه اطلاعاتی که در رابطه با موضوع اقوام و زبانهای سرزمین آتروپاتن یعنی آذربایجان و کردستان کنونی ایران قابل دسترسی است و تا حد امکان در این نوشته به کار برده شده، میتوان دو نتیجه گیری کلی کرد. 

اولا اینکه در این دوره، امتزاج اقوام پیشا مادی و پیشا ایرانی شمال غربی ایران و استحاله آنان در جامعه و فرهنگ مادی-ایرانی و همچنین آمیزش و استحاله قومی و تباری ماد و پارس شامل همه قبایل و طوایفی که در این سرزمین ها می زیستند، ادامه داشته و رفته رفته تحکیم یافته است. بدین ترتیب می توان گفت که همه قبایل و طایفه های مقیم و بخصوص همسایه در داخل و هم مرز آتروپاتن از نظر قومی و تباری محصول ارتباطات، همسایگی، وصلت و زندگی اجتماعی و سیاسی همه آنها با یکدیگر در دوره های پیشا مادی، مادی و هخامنشی بوده اند. در اینجا کوتی با لولوبی، اورارتویی با کادوسی، آشور با ماد، ماد با پارسی و پارسی با بابلی اختلاط یافته است. این اختلاط بی شک بدون فراز و نشیب نبوده، اما در نهایت هیچکدام از اجزای قومی گذشته نیز به تنهایی این دوره کم و بیش هزار ساله را به تنهایی نگذرانده، هیچ قوم و طایفه ای از نظر قومی و ژنتیک «صاف» و «خالص» نمانده است. اما حکومت ها و نظام های سیاسی، زبان ها و لهجه ها، دین و مذهب، عادات و رسوم فرهنگی و اجتماعی بدون شک و پیوسته، اما به تدریج در حال تغییر و تحول بوده اند. 

ثانیا زبان پارسی باستان به عنوان زبان کتبی و دولتی که محصول اختلاط مادی و پارسی بود (و بزودی قرار بود در دوره اشکانیان لهجه پارتی نیز به آن اضافه شود) به تدریج به صورت زبان فارسی میانه یا پهلوی همانند دیگر سرزمین های ایرانی به صورت زبان برتر اصلی و دولتی آتروپاتن درآمده  است. بی شک لهجه های شفاهی گروه های مختلف مردم در گوشه و کنار آتروپاتن نیز (چه آذربایجان و چه کردستان کنونی)  به صورت لهجه های محلی مادی با تاثیر پذیری از زبان دولتی و کتبی پارسی باستان و سپس پهلوی  به موجودیت خود ادامه داده و تحولات مخصوص خود را از سر گذرانده اند. قرن ها بعد اشکال تغییر یافته این اختلاط های زبان شناختی را در لهجه ها و زبان های معاصری مانند تالشی، تاتی (پهلوی/فهلوی آذری)، کردی، زازاکی و گورانی باز می یابیم. امروزه برخی از لهجه ها از بین رفته و برخی دیگر به صورت لهجه های محلی یا حتی زبان های منسجم جدید درآمده اند. این موضوع را تحت عنوان «مشتقات معاصر زبان مادی» در فصل دیگری بررسی خواهیم نمود.  در اینجا اطلاعات مهم و جالبی را نیز باید علاوه نمود که اگرچه در مورد آتروپاتن صدق نمی کند، اما در اکثر سرزمین های دیگر ایرانی از قبیل باقیمانده ساتراپی ماد، خراسان و ماوراءالنهر (به استثنای ساتراپی پارس) صادق بوده و تصادفا به خاطر هم سرنوشتی آتروپاتن با مابقی سرزمین های ایرانی، ذکر آن مهم است. گفتیم که لشکریان اسکندر به دلایلی که شرحش رفت، آتروپاتن را اشغال نکردند. بقیه سرزمین های ایرانی تحت اشغال قوای یونانی-مقدونی و دولت داری مشترک آنان با ایرانیان بومی و اشرافی در آمد. شهرسازی و تجارت شکوفا شد، یونانیان با طبقه نخبگان، سرآمدان و سربازان بومی ایرانی درآمیختند. گیرشمن از مهاجرت های گروهی یونانیان و مقدونیان از آسیای صغیر به نجد ایران و «یونانی شدن ایرانیان و ایرانی شدن یونانیان» و مقدونیان در این دوره 150 ساله حکومت سلوکیان در ایران سخن میگوید. این روند امتزاج «بدون هیچ گونه اجبار و برنامه مخصوصی»  بود.  (13) زبان یونانی به عنوان «زبان بین المللی» جایگزین زبان آرامی شد. حتی پس از برچیده شدن حکومت سلوکیان و جایگزین شدن آنان با اشکانیان ایرانی، زبان یونانی در شهرهای مختلط ایرانی-یونانی تدریس میشد و در مدال های پادشاهان اشکانی، پوست-نوشته های اورامان  و دیرتر در سنگ نوشته های ساسانی نیز یکی از زبان های مورد استفاده کتبی بود. (14) اما این اختلاط ایرانی و یونانی و روند «یونانیت» اساسا در شهر ها بود، در حالی که مناطق روستایی از این تاثیر پذیری به دور بودند. همچنین به نظر می رسد که ساتراپی پارس هم (احتمالا بخاطر آنکه بر سر راه همدان کرمانشاه به بلخ و آسیای مرکزی قرار نداشت) از این روند تاثیری نیافت. از این نظر یک ویژگی سرزمین آتروپاتن نیز در آن بود که مانند اصفهان، ری (تهران) یا بخصوص بلخ تحت تاثیر فرهنگی و اجتماعی و حتی امتزاج قومی با یونانیان و مقدونیان قرار نگرفت، زیرا (آنگونه که قبلا شرح دادیم) آتروپاتن مانند دیگر سرزمین های ایرانی از طرف لشکریان یونانی و مقدونی اشغال نشده بود.

(ادامه دارد)

فصل قبلی: اقوام و زبانهای پیشا مادی چه شدند؟ در این لینک

زیرنویس ها:

1  دیاکونوف، تاریخ ماد، ص. 138

2 همانجا، ص. 123-125

3 همانجا

4 همانجا، ص 86

5 همانجا

6 Waters, M. W.: The Earliest Persians in Southwestern Iran: The Textual Evidence; in: Iranian Studies, vol. 32, No. 1, pp. 99-107

7 Aeschylus: Persians, translated by Lembke, J. and Herington, J. C., Oxford University Press, 1991

8 Plutarch: The Life of Themistocles, 5-29

9 Waters: Ibid

10 درباره این سنگ نوشته که خوشبختانه قبل از مخدوش شدن کامل متن  پهلوی آن (به خط اصلاح شده آرامی) عکسبرداری، ثبت و ترجمه شده، ن. به اثر زیر:

R. N. Frye and P. O. Skjaervoe: The Middle Persian Inscription from Meshkinshahr, in: Bulletin of the Asia Institute 10, 53-66, 1996

11  Frye: History of Persian Language in the East, PDF from R. Frye’s personal website, viewed January 20, 2018

12  دیاکونوف، همانجا، ص. 555 

13 گیرشمن، همانجا، ص. 265-268

14 همانجا



دسته‌ها:ماد و آتروپاتن