علم و هنر در ایران باستان

نقشه ناتمام مجتمع تخت جمشید (منبع: ویکی پدیا)

پزشكی – خرده هنرها – مقبره های كوروش و داریوش – كاخ های تخت جمشید (پرسپولیس) – نقش دیواری تیراندازان – ارزیابی هنر ایرانی

(بخش ششم از سلسله مقالات «دورانت: تمدن ایران باستان و شرق مسلمان». بخش پیشین دراین لینک)

چنین به نظر میرسد كه ایرانیان، جز هنر زندگی، هیچ هنری به فرزندان خود نمی آموخته اند. ادبیات در نظر ایشان همچون تجملی بود كه به آن كمتر نیازمند بودند و علوم را همچون كالاهایی میدانستند كه وارد كردن آنها از بابل امكان پذیر بود. گرچه تمایلی به شعر و افسانه های خیالی داشتند، این كار را بر عهده مزدبگیران و طبقات پست اجتماع میگذاشتند و لذت سخن گفتن و نكته پردازی و لطیفه گویی در گفت و شنید را برتر از لذت خاموشی و تنهایی و مطالعه و خواندن كتاب میشمردند. شعر را، بیش از آنكه از روی نوشته بخوانند، از راه آوازخوانی میشنیدند. با درگذشت خنیاگران، شعر نیز از میان رفت.

پزشكی در ابتدا وظیفه موبدان بود. آنان چنین می پنداشتند كه شیطان 999 99 بیماری آفریده و هر یك از آنها را باید به وسیله مخلوطی از سِحر و جادو و مراعات قواعد بهداشت درمان كنند. در معالجه بیماران، توجه به دعاها و اوراد بیش از توجه به دارو بود، به این اعتبار كه اگر چشم زخم و ورد سودی نداشته باشد، بی زیان است و مریض را نمیكشد در حالیکه درباره داروها نمیتوان چنین گفت (128). باوجود این، در آن هنگام كه ثروت ایران زیاد شد، فن پزشكی غیر دینی رواج پیدا كرد. چنان بود كه در زمان اردشیر دوم، سازمان منظمی برای پزشكان و جراحان پیدا شد. مزد آنان را قانون، مطابق مقام اجتماعی بیماران، تعیین میكرد – این كاری بود كه قانون حمورابی نیز پیش از آن كرده بود (129). پزشکان روحانیان را میبایستی به طور رایگان معالجه كنند؛ درست همانگونه كه در میان ما هنوز معمول است که پزشكان تازه كار حرفه خود را با معالجه مهاجران و انسان های فقیربرای یکی دو سال آغاز میكردند، در میان ایرانیان نیزهر پزشكی، در آغاز كار خود، ناچار بود حرفه خود را ابتدا در بدن کافران و خارجیان آزمایش كند. این، خود، فرمان «پروردگار نور» بود:

«ای مقدس دادار گیتی جسمانی، آن كه مزداپرست است (مزدیَسنا، -م) و میخواهد هنر پزشكی را بیاموزد، آیا نخست در پرستش کاران اهورامزدا آزمایش كند یا در دیوپرستان (دیویَسنا، -م)؟ پس اهورامزدا گفت: پیش از مزداپرستان در دیوپرستان آزمایش كند. نخست یك دیوپرست را جراحی كند؛ اگر او بمیرد، دیوپرست دوم را جراحی كند؛ اگر او هم بمیرد، دیوپرست سوم را جراحی كند؛ اگر او هم بمیرد، او (كه میخواهد پزشك بشود، -م) تا ابد ناقابل (برای كار پزشكی، -م) است. (در آن صورت، -م) او را هرگز نگذارید که یک مزدا پرست را معالجه کند… اما اگر او یك دیوپرست را جراحی كند، و او (بیمار، م) بهبودی یابد، و او دیوپرست دوم را جراحی كند، و او (بیمار، -م) بهبودی یابد، و او دیوپرست سوم را جراحی كند، و او (بیمار، -م) بهبودی یابد، پس او آزموده است تا ابد. پس او به خواهش خود میتواند مزداپرستان را معالجه کند و جراحی کند»(130).

چون ایرانیان تمام همت خود رامتوجه برپا ساختن كاخ شاهنشاهی خویش كرده بودند، دیگر وقت و نیروی ایشان برای كاری جز جنگ و كشتار، كفایت نمیكرد. به همین جهت، در مورد هنر، مانند رومیان، قسمت عمده توجه آنها به چیزی بود كه از خارج ایران زمین وارد میشد. البته ذوق زیباپسندی داشتند، ولی ساختن چیزهای زیبا را برعهده هنرمندان بیگانه، یا بیگانگان هنرمندی كه در داخل خاك ایشان به سر میبردند، میگذاشتند و پولی را كه برای مزد دادن به این هنرمندان لازم بود از كشورهای تابع خود فراهم میكردند. خانه های زیبا و باغ های خرم و عالی داشتند كه گاهی به صورت شكارگاه و محل نگاهداری مجموعه های گوناگون جانوران در میآمد. در خانه های خود اثاثیه گرانبها جمع آوری می كردند، از قبیل میزهایی كه روپوش طلا و نقره داشت، یا با این دو فلز گرانبها منبت كاری شده بود؛ و تخت هایی كه روپوش های عالی آنها را از كشورهای دیگر وارد میكردند؛ و فرشهای نرمی كه همه گونه رنگ های زمین و آسمان بر آنها دیده میشد و كف اتاق های خود را با آن مفروش میكردند (131). در جام های زرین شراب مینوشیدند و میزها و تاقچه های اتاق را با گلدان های ساخت بیگانگان می آراستند * (132). آواز خواندن و رقصیدن را دوست داشتند و از نواختن چنگ و نی و طبل و دف لذت میبردند. گوهرهای گرانبها در نزد ایشان فراوان بود و با آنها از تاج و گوشواره گرفته تا دستبند و كفش های مرصع میساختند. مردان نیز به زیورآلات علاقمند بودند و گوش و گردن و بازوهای خود را با آنها می آراستند. مروارید و یاقوت و زمرد و لاجورد را از خارج وارد میكردند، ولی فیروزه را از كان های ایران به دست میآوردند؛ از همین سنگ گرانبها بود كه ثروتمندان مُهرهای خود را تهیه میكردند. سنگ های گرانبها را به صورت های عجیب و غریب میتراشیدند و، به گمان خود، آنها را به صورت دیوان و شیاطین معروف درمیآوردند. شاه بر تخت زرینی می نشست كه آسمانه طلایی بر بالای آن بود و پایه های زرین داشت  (133).

تنها در هنر معماری بود كه ایرانیان شیوه خاصی برای خود داشتند. در روزگار كوروش، داریوش اول، و خشایارشای اول، گورها و كاخ هایی ساخته اند كه باستانشناسان مقدار كمی از آنها را از خاك بیرون آورده اند؛ پس از این نیز دو مورخ خستگی ناپذیر – یعنی بیل و كلنگ – چیزهایی را برای ما كشف خواهند كرد كه مایه افزایش حس قدرشناسی ما نسبت به هنر ایرانی خواهد بود (** و 134). اسكندر، برخلاف آنچه که در تخت جمشید كرد، با بزرگواری خاصی قبر كوروش را در پاسارگاد برای ما باقی گذاشت. راه كاروانرو اكنون از كنار صحن مسطح وبرهنه ای میگذرد كه روزگاری كاخ كوروش و پسر دیوانه اش بر آن سر به فلك كشیده بود. از آن كاخ ها، جز چند ستون شكسته كه اینجا و آنجا پراكنده شده، یا سر در و سرپنجره ای كه نقش برجسته كوروش بر آنها دیده میشود، چیزی بر جای نمانده است. در نزدیكی این صحن، بر دشت مجاور آن، مقبره كوروش دیده میشود، كه اثر گذشت بیست و چهار قرن زمان بر آن مشهود است؛ این مقبرۀ سنگی ساده كه شكل و حالت یونانی دارد، با ارتفاعی نزدیك به یازده متر، بر روی سكویی از سنگ قرار گرفته است؛ شك نیست كه این اثر تاریخی بلندتر از آنچه اكنون مینماید بوده و پایه ای متناسب با بزرگی خود داشته است. گور كوروش امروز برهنه و دورافتاده و بی پیرایه به نظر میرسد و هیئت آن آدمی را به یاد زیبایی گذشته این ساختمان میاندازد كه از آن تقریباً هیچ اثری بر جای نمانده است. سنگ های شكسته و فرو ریخته تنها ما را به این فكر میاندازد كه اجسام بی جان، در مقابل دست اندازی های روزگار، بسیار بیش از آدمیزاد ایستادگی به خرج میدهند. چون مقدار زیادی از این بنا به طرف جنوب پیش برویم، در نزدیكی تخت جمشید، به «نقش رستم» میرسیم كه در آنجا قبر داریوش اول، همچون معبدی هندی، در دل كوه كنده شده و دهانه آن به صورتی است كه چون شخص آن را می بیند، به جای دهانه مقبره، مدخل كاخی در نظر وی مجسم میشود. در كنار در كه زیاد بلند نیست، چهار ستون باریك با سنگ تراشیده شده؛ بر بالای در، نقش برجسته اشخاصی دیده میشود كه مردم كشورهای تابع ایران را نمایش میدهند؛ چنان است كه گویی بر روی بامی ایستاده و شاهنشاه را، كه مشغول پرستش اهورامزدا و ماه است، بر تختی برداشته اند. فكری كه در ساختن این نقش برجسته به كار رفته و همچنین طریقه اجرای آن، از سادگی و ظرافت حكایت میكند.

بناهای باستانی دیگر ایرانی كه از آسیب جنگها، چپاول ها، دزدی ها و اثر مخرب آب و هوا در ظرف مدت دو هزار سال رسته وبرجای مانده، خرابه های كاخ های سلطنتی است. نخستین شاهان ایرانی در اكباتان برای خود اقامتگاهی با چوب ارز و سرو، پوشیده شده از صفحات فلزی، ساخته بودند كه تا زمان پولیبیوس (مورخ یونانی دوره هلنیسم، حوالی 150 ق م، م) برپا بود و اكنون هیچ نشانه ای از آنها برجای نمانده است. باشكوه ترین آثار ایران باستان، كه در این اواخر بتدریج از زیر خاك رازدار و ممسك بیرون آمده، پلكان های سنگی و صفه ها و ستون های تخت جمشید است. در این نقطه، داریوش كبیر، و شاهانی كه پس از وی آمدند، كاخ هایی بنا نهادند تا بدین وسیله، مدتی را كه پس از آن نامشان فراموش میشد درازتر كنند. این پلكان های بزرگ و باشكوهی كه شخص را از زمین هموار به بالای پشته ای كه كاخ ها بر آن ساخته شده میرساند، در سراسر تاریخ معماری جهان، هیچ نظیری ندارد. به احتمال قوی، ایرانیان این شكل ساختن پله را از پلكان های مخصوص برج ها یا «زیگورات» های بین النهرین اقتباس كرده بودند، ولی پلكان های تخت جمشید منحصر به خود آن است؛ به این معنی كه به اندازه ای وسیع و بالارفتن از آنها آنقدرآسان است كه ده سوار میتوانند پهلو به پهلو از آنها بالا روند *** (135). این پله ها همچون مدخل باشكوهی است و ما را به صفه میرساند كه میان شش تا پانزده متر از سطح زمین بلندتر است؛ آن صفه در حدود پانصد متر طول و سیصد متر عرض دارد و كاخ های شاهی را بر روی آن ساخته بودند ****.  در آنجا كه پله ها از دو طرف به یكدیگر میرسد، دروازه سنگی بزرگی دیده میشود كه در دو طرف آن، دو مجسمه گاو بالدار با سر آدمی نصب شده و زشت ترین آثار باز مانده هنر آشوری را نمایش میدهد. در طرف راست این دروازه، شاهكار بناهای ایرانی قرار دارد كه به نام «كاخ چهل منار» خوانده میشود (نام سابق و محلی تخت جمشید و یا پرسپولیس، -م) و آن تالار بزرگی بوده است كه به زمان خشایارشای اول ساخته شده و با اتاق های متصل به آن، مساحتی در حدود 9000 متر مربع را فرا میگرفته است. اگر برای وسعت بنا اهمیتی قائل باشیم، باید گفت كه این كاخ از معبد پهناور كرنك (مصر باستان، -م) و از هر كلیسای اروپایی، جز كلیسای میلان، بزرگتر بوده است (138). برای رسیدن به این تالار بزرگ از پله های دیگری میگذریم كه در دو طرف آن، برای زینت، دیوارهای سنگی كوتاهی قرار دارد و بر آنها نقش های برجسته بسیار عالی دیده میشود كه بهترین نقش های برجسته ای است كه تا كنون در ایران به دست آمده است (139). از هفتاد و دو ستونی كه در كاخ خشایارشا برپا بوده، اكنون در میان ویرانه ها، هنوز سیزده تای آنها پا برجاست و مانند تنه درختان خرما در میان واحه ای خشك، وحشت آور به نظر میرسد. این ستون های شكسته از آن دسته از كارهای بشری به شمار میرود كه تقریباً به سرحد كمال رسیده، از نظایر خود در مصر قدیم و یونان بلندتر است و ارتفاع غیر متعارفی برابر با نوزده متر دارد. تنه این ستون ها چهل و هشت ترك ناودانی دارد، و پایه آنها به صورت كاسه زنگی است كه برگ های وارونه آنها را پوشانیده است. سرستون ها غالباً شكل گل های پیچیده «ایونی» (یونانی شرقی و باستان، -م) را دارد و بر بالای آن دو پارچه سنگ، كه به صورت سرو گردن دو گاو نر تراشیده شده، پشت به پشت واقع است كه فَرَسب های سقف (اعضای افقی معماری روی ستون و در ها، -م) بر روی آنها قرار میگرفته است. شك نیست كه فرسب های سقف چوبی بوده است، زیرا این ستونهای ظریف و شكننده، كه از یكدیگر فاصله زیاد دارند، هرگز تحمل بار بسیار سنگین تخته سنگ های بزرگ پیشانی را نداشته اند. دور درها و پنجره ها را با سنگ سیاه صیقلی ساخته بودند كه مانند چوب آبنوس درخشندگی داشت. دیوارها آجری بود ولی، با سفال های لعابدار خوشرنگ و درخشان، روی آنها را با نقش گلها و جانوران پوشانده بودند. جنس ستون ها، مجردی ها و پله ها از سنگ آهكی سفید زیبا یا مرمر كبود و سخت است. پشت «چهل منار»، و در طرف خاور آن، «تالار صد ستون» قرار داشته است. از این تالار، جز یك ستون و باقیمانده ای که حدود خارجی آن را نشان میدهد، چیزی بر جای نمانده است. شاید این دو كاخ زیباترین بناهایی باشد كه در جهان باستان و جدید به دست آدمیزاد ساخته شده است.

اردشیر اول و اردشیر دوم در شوش كاخ هایی ساختند كه از آنها جز آثار شالوده چیزی بر جای نیست. بنای آن كاخ ها با آجر بود و روی آنها را با زیباترین سفال لعاب دار پوشانده بودند. در ضمن كاوش های شوش، «نقش دیواری تیراندازان» به دست آمده كه به احتمال قوی صورت «جاودانان»، یعنی جانداران و پاسبانان ویژه شاهنشاه را نمایش میدهد. ضمن تماشای این نقش، چنان به نظر میرسد كه این تیراندازان با شكوه، بیش از آنكه قصد جنگ داشته باشند، خود را آراسته اند تا در جشنی درباری شركت كنند. آنها جامه هایی بر تن دارند كه با رنگ درخشان خود توجه را جلب میكند؛ پیچ و خم موهای سر و رویشان مایه شگفتی میشود؛ با غرور و نیرومندی خاصی نیزه های خود را كه نشانه منصب رسمی ایشان است، به دست گرفته اند. نقاشی و پیكرتراشی، در شوش و سایرپایتخت های ایران هنر های وابسته به معماری بوده و خدمتگزار آن بوده اند. به همین جهت، بیشتر مجسمه ها كار دست هنرمندانی بود كه برای همین كار، آنان را از آشور، بابل و یونان به ایران آورده بودند (140).

در خصوص هنر ایرانی چیزی را میتوان گفت كه شاید برای هر هنر دیگر نیز چنان بوده است و آن اینكه عناصر آن از خارج به عاریه گرفته شده بود. شكل خارجی قبر كوروش از لیدیا گرفته شده؛ ستون های باریك نظیر ستون های آشوری است كه آنها را تكمیل كرده اند؛ ردیف بندی ستون ها و نقش- برجسته ها، خود، گواهی میدهد كه از تالارهای ستوندار مصر و نقوش آن الهام گرفته شده؛ سرستونهای به شكل جانوران همچون مرضی است كه از نینوا و بابل به پارس سرایت كرده بود. ولی آنچه مایه امتیاز هنر ایرانی است و آن را قائم به ذات و مستقل و مشخص از معماری های دیگر ساخته، همان جمع شدن این عناصر مختلف در یک هماهنگی با یكدیگر بوده است؛ سلیقه اشرافی ایرانی به ستونهای هولناك و توده های سنگین بین النهرین رقت و لطافتی بخشیده و از تركیب آنها، درخشندگی، رونق و تناسب و هماهنگی تخت جمشید را به وجود آورده است. وصف این تالارها و كاخ ها كه به گوش یونانیان میرسید اسباب حیرت و تعجب آن مردم میشد؛ سیاحان پركار و سیاستمداران وفادار یونانی، از هنرهای ایران و تجملات آن سرزمین، برای همشهریان خود خبرهایی میبردند كه مایه تحریك احساساتشان میشد و آنان را به رقابت با ایران برمی انگیخت. به این ترتیب بود كه یونانیان، هرچه زودتر، سرستونهای دو طرفی و مجسمه سر و گردن جانوران را، كه در كاخ های پرسپولیس بر روی ستون های بلند و باریك قرار داشت، تغییر شكل دادند و سرستونهای صاف و بی پیرایه ستونهای ایونی خود را ساختند. آنگاه با كاستن از بلندی ستونها، بر استحكام آنها افزودند و آنها را به صورتی درآوردند كه تحمل فرسب های سنگی یا چوبیی را كه بر روی آنها میگذاشتند داشته باشد. حق این است كه بگوییم برای رسیدن از تخت جمشید به آتن، از لحاظ معماری، یك گام بیشتر فاصله نبود. تمام سرزمین های خاور نزدیك، كه در شرف خواب مرگ آلود هزار ساله بودند، خود را آماده آن میكردند كه میراث باستانی خویش را به پای یونان بریزند.

ادامه دارد

——————————–

زیرنویس ها:

*یکی از این گلدان ها که در نمایشگاه بین المللی هنر ایران در لندن (سال 1931) به نمایش گذاشته شد، دارای نوشته ای حکاکی شده است که نشان میدهد متعلق به اردشیر دوم بوده است.

** یک هیئت اکتشافی انستیتوی خاورشناسی دانشگاه شیکاگو در حال حاضر (هنگام تالیف کتاب، اوایل قرن بیستم، م) تحت سرپرستی دکتر جیمز برستد مشغول حفریات در تخت جمشید است. در ژانویه 1931 این هیئت مجسمه هائی را ازخاک بیرون آورد که تعدادش برابر با کل مجسمه های ایرانی است که تا کنون یافت شده اند.

***به گفته فرگوسون این پله ها «عالی ترین نمونه پرواز و خزیده پلکان به بالا در تمام جهان هستند».

**** زیر این صفه سیستمی پیچیده عبارت از چاه های زهکشی یافت شده که قطر هرکدام بیش از یک و نیم متر بوده و اغلب از وسط تخته سنگ ها گذشته اند.

منابع:

127. Strabo, XV, iii, 18
128. Darmesteter, i, p. !xxx
129. Vend. VII, vii, 4If
130. Ibid., 36-40
131. Rawlinson, iii, 135
132. N. Y. Times, Jan. 6, 1931
133. Dhalla, 176, 195, 256; Rawlinson, iii, 234
134. N. Y. Times, Jan. 23, 1933
135· Dhalla, 153-4
136. Rawlinson, iii, 178
137. N. Y. Times, July 28, 1931
138. Fergusson, History of Architecture, i, 198-9; Rawlinson, iii, 198
139. Breasted in N. Y. Times, March 9,1932
140. CAH, iv, 104



دسته‌ها:دورانت ایران و شرق مسلمان