زبان های کتبی در همگرائی ایرانیان و ترکان

دو زبان اصلی که به عنوان زبان های کتبی و ادبی میتوانند مطرح شوند، فارسی نو (در ادامه فارسی میانه یا پهلوی) و ترکی عمومی است.[1] زمینه این بحث را باید کمی توضیح داد.

در سده های نهم و دهم فارسی بعد از دو قرن سکوت و کرختی ناشی از حمله اعراب دوباره و این بار به صورتی تغییر یافته، خود را با شرایط جدید اسلامی-عربی منطبق ساخته و با نیرو و سرعت شگفت انگیزی جان گرفت. شاید هم یک دلیل مهم سر برآوردن دوباره فارسی همین انطباق خود با شرایط جدید بوده است و اگر چنین نمی بود، امروزه فارسی نیز سرنوشتی مانند زبان قبطی مصر میداشت و از رواج می افتاد. از این جهت فارسی نو عینا و کاملا احیای پهلوی به صورتی جدید تر نبود، بلکه در عین ادامه دادن زنجیره پارسی باستان تا پارسی میانه، از بسیاری جهات مانند واژگان، دستور زبان و حتی تلفظ و اوزان شعر، غنی تر، ساده تر و از نگاه لهجه های ایرانی فراگیرتر شده بود. این موضوع در نوشته های دیگر به قدر کافی شرح داده شده و در اینجا نیازی به تکرار آن نیست.[2] برخی از دانشمندان این «خیزش» جدید فارسی را نوزایش زبانی و ادبی ایرانیان جهت احیای شکوه و سربلندی امپراتوری ساسانی نامیده اند. اما به نظر ایرانشناس آلمانی برت فراگنر، فارسی نو با قبول حاکمیت فرهنگی اسلام و واژگان و اصطلاحات عربی، تبدیل به زبان دوم جهان اسلام شد و حتی در نوعی «تقسیم وظایف» با عربی، زبان فارسی به خصوص در حوزه هائی نظیر تاریخ نگاری، شعر و حماسه درخشش ویژه ای یافت.  

از نظر جغرافیائی، فارسی نو از قرن یازدهم به بعد به قسمت های مرکزی و غرب سرزمین های ایرانی گسترش یافت. ترک های آسیای میانه از طریق زبان فارسی با اسلام و فرهنگ شهری آشنا شدند.  فارسی بزودی به زبانی فرا منطقه ای تبدیل شد. یکی از دلایل واضح گسترش نفوذ و محبوبیت فارسی نو (در مقایسه با پهلوی یا پارسی باستان) ساده تر، روان تر و در عین حال غنی تر شدن فارسی نو (یا «دری») در همه زمینه ها از جمله واژگان، اصطلاحات، املاء و حتی تلفظ بود. به این ترتیب نه تنها ایرانی زبانان و ترک زبانان، بلکه کسانیکه از دایره فرهنگی دورتری از ایران بودند نیز می توانستند آن را راحت تر از پهلوی سابق فراگیرند.

فراگنر به «پرستیژ» برجسته فارسی به عنوان زبان نافذ و مورد احترام در دنیای اسلام اشاره میکند و از جمله این نکته را مثال می آورد که فارسی مدت ها زبان اداری و دولتی چندین دولت ترکیک بود. به گفته او در اواخر سده های میانه، زبان های جدید ادبی دنیای اسلام نظیر اردو، عثمانی و جغتائی (چاغاتایی) طبق مدل فارسی شکل گرفته اند. فراگنر این زبان ها را «فرزند خوانده های ساختاری فارسی» نامیده و می نویسد: «گسترده ترین و عمیق ترین نفوذ و اعتبار فارسی در دنیای اسلام، در دوره ایلخانی-مغولی (سده های 13 و 14) بود. در هیچ دوره ای پیش از آن، فارسی تا این اندازه قدرتمند نبوده است. در این دوره، مقام و اعتبار فارسی نه حتی همتراز عربی، بلکه، به جز حوزه دینی، بالاتر از عربی بوده است.»[3] میدانیم که نفوذ و محبوبیت گذشته زبان فارسی در قرن نوزدهم رو به افول گذاشته است.

برخی از زبانشناسان معاصر نوشته اند که فارسی نو احتمالا نتیجه تحول مستقیم و کامل پهلوی در شرایط اسلامی نبوده، بلکه شاید در ابتدا لهجه ای از پهلوی بوده که همراه با تاثیر پذیری از زبان ها و لهجه های مختلف، چه ایرانی و چه غیر ایرانی،  به صورت فارسی نو تحول یافته است. آنها مثلا به متونی حاوی شعر فارسی اوایل دوره تحول زبان استناد میکنند که در میان اسناد تورفان یافت شده و با املای مانوی نوشته شده اند. پس آیا فارسی نو نه صرفا محصول تحول پهلوی، بلکه نتیجه اختلاط پهلوی و زبان ها و لهجه های اقوام ایرانی و همسایگان مختلف ایرانیان بوده است؟ آغاز نشو و نمای فارسی نو در شرق سرزمین های ایرانی یعنی خراسان و ماوراءالنهر بود. گفته میشود که ابتدای کار با «نوشتاری کردن» و «شکل و نظام دادن» به زبان شفاهی دربار ساسانی پدید آمده و به همین دلیل نام فارسی «دری» یعنی «درباری» را گرفته است. این تحولات زبانی همزمان با زوال و پسرفت تدریجی زبان سغدی به عمل پیوسته و فارسی نو در این دوره به تدریج جای خالی سغدی را پر نموده است. بو اوتاس، استاد ایرانشناسی از سوئد، می نویسد فارسی نو در ماوراءالنهر و خراسان پا به عرصه نهاده و احتمالا تحت تاثیر اقوام مختلف این سرزمین و فرهنگ ها و زبان های آنان نیز قرار گرفته است. تفاوت های پهلوی و فارسی نو به اندازه کافی بررسی نشده اند. در نگاه اول دیده میشود که واژگان فارسی نو حاوی بسیاری کلمات مختلط است و نسبت به پهلوی ساختار فعل، نحو و حتی نظام تلفظی آن ساده تر است. بعید نیست که این «ساده تر شدن» نتیجه تاثیر زبان های دیگری بوده باشد. آیا این حوزه نیز یکی از زمینه های همسایگی و همگرائی تاریخی ایرانیان و ترکان نبود؟ این را نمیدانیم. اما بدون شک بررسی عمیق تر پیدایش فارسی نو از درون زبان پهلوی تا قرن هشتم-نهم و، همزمان، مقایسه آن با تحول زبان های ترکیک در همین سرزمین ها میتواند به بسیاری از این قبیل سوال ها جواب اطمینان بخش تری بدهد.

و اما ترکی در این دوره هنوز اصولا زبانی شفاهی بود و این، با در نظر گرفتن طرز زندگی هنوز چادرنشینی اکثر ترکان تا قرن دهم و یازدهم چیزی طبیعی به نظر میرسد. از طرف دیگر ترکی درست به دلیل طرز زندگی چادرنشینی اکثر ترکان و ثانیا مهاجرت های مداوم و چند صد ساله آنان، هنوز انسجام معینی مانند امروز نداشت که مثلا به گروهی ازبکی و به گروه دیگری ترکمنی و غیره نام بدهیم. تا سده های چهاردهم و پانزدهم تعداد و حوزه های موضوعی آثار کتبی ترکی نسبتا محدود بود. اکثر این آثار منظوم هستند و تاثیر شدید شعر و ادبیات فارسی را می تابند. یوهانسون می نویسد «قوام و انسجام تدریجی زبان ها یا لهجه های ترکی از قرن سیزدهم، یعنی از زمان ترک زبان شدن گسترده ترکستان و تاتارستان آغاز شد.»[4] این، در جنوب روسیه و دشت های  اوراسیا با حکومت های مغولی-ترکی («اولوس ها») و در ایران با دوره مغولی-ایلخانی مصادف است.

البته پیش از قرن سیزدهم نیز معدودی آثار منظوم ترکی نوشته شده اند. نخستین و معروف ترین آنها مثنوی «قوتادقو بیلیگ» (دانش سعادت) است که یوسف حاجب اوغلی یا «بالاساغونی» در سال 1070 به عنوان نصیحت نامه برای خان های قراخانیان در کاشغر چین نوشته است. از متن و زبان این اثر معلوم میشود که مولف آن به زبان و شعر فارسی و عربی به خوبی واقف بوده است. در اینجا لازم است اشاره کوتاهی به فرهنگ زبان های ترکی (دیوان لغات الترک) اثر محمود کاشغری نیز نمود. کاشغری نیز که وابسته به دربار قراخانیان کاشغر بود، این اثر را به عربی و در بغداد دوره عباسیان نوشته است تا اعراب و کلا مسلمانان با زبان و آداب و سنن ترک ها آشنا شوند.

جالب است که همزمان با مهاجرت قبایل ترک و تاسیس حکومت های ترکی یا مغولی می بینیم که بسیاری از شاعران و نویسندگان ترک نیز به این مهاجرت ها پیوسته اند، طوری که ممکن است محل تولد یک شاعر یا نویسنده ترک تاشکند و بعدها محل زندگی او به ترتیب خراسان، آذربایجان و بالاخره آناتولی باشد و مشخصات زبانی آثار وی نیز متناسب با مکان های مزبور تغییر یابد.

پی گیری مهاجرت ها یا حتی فقط سبک های زبانی و ادبی نخستین شاعران و نویسندگان ترک آناتولی (بعد از کوچ ترک ها از طریق ایران به این سرزمین) هم موضوع جالبی است. بعضی منابع اشتباها چنین نظری داده اند که نخستین آثار منظوم به ترکی آناتولی محصول مردم ترک همین سرزمین یعنی آناتولی بوده که مثلا نظام و زبان مثنوی و غزل فارسی را به صورتی ناپخته تقلید کرده اند. اما باربارا فلمینگ[5] بر آن است که آن دسته از شاعران ترک اغوز که اصالتا از خوارزم و ماوراءالنهر به آناتولی آمده بودند، زبان کتبی، سنت و مدل های نظم را نیز با خود به آناتولی آورده بودند. فلمینگ مثلا به مثنوی «خسرو و شیرین» (1397) نوشته فخرالدین یعقوب ملقب به فخری اشاره کرده است که یکی از نمونه های ترکی برگرفته ازاصل فارسی این اثر نوشته نظامی گنجوی است. به نظر فلمینگ، «خسرو و شیرین» فخری ادامه سنت مثنوی نویسی در آسیای مرکزی است. مثلا شاعری به نام «قطب» از خوارزم بیست و پنج سال پیش از فخری و باز به تقلید از نظامی گنجوی یک مثنوی ترکی با همین نام و مضمون نوشته بود.  

در سرزمین های ایرانی نخستین اشعاری که به زبانی نزدیک به ترکی آذری سروده شده، به قلم عزالدین اسفرائینی معروف به «حسن اوغلی» و یا «پور حسن» است که به فارسی و عربی شعر می سروده و چند شعر ترکی نیز از او مانده است. این مربوط به تقریباً 700 سال پیش است و مولفش هم از خود آذربایجان نیست، بلکه از اسفرائین در شمال خراسان است. نزدیکی لهجه های ترکی خراسان، افشار، آذربایجان و شمال عراق در ابتدای تولیدات مکتوب ادبی چیزی طبیعی بود، چراکه کوچ ترک ها هنوز ادامه داشت. و اما اولین شاعر به گفته دورفر[6] «اصالتا آذری» (و نه آناتولیائی شرقی یا خراسانی) عماد الدین نسیمی (1369-1404) است. او بخاطر اندیشه های حروفی خود به صورت فجیعی در حلب سوریه به قتل رسید. شاعر دیگری که قبل از صفویان شهرتی پیدا کرده بود، قاسم انوار است که یکی از شاگردان شیخ صفی الدین اردبیلی است. او در سال 1356 در سراب به دنیا آمد و در تبریز تحصیل کرد. اشعار قاسم انوار اصولاً به فارسی است اما او برخی اشعار ترکی هم دارد. در دوره قراقویونلوها و بخصوص صفویان شاهد رواج وحتی اوج نسبی زبان و ادبیات مکتوب ترکی آذری هستیم. مشهورترین نام های این دوره هم طبعا محمد فضولی بغدادی و خود شاه اسماعیل است که با تخلص«ختائی» (و یا «خطائی ») شعر میگفت. فضولی که از ایل ترک زبان بیات بود، به عربی، فارسی و ترکی شعر سروده و شاه اسماعیل به فارسی و ترکی. فضولی البته برجسته ترین شخصیت هنر شعر ترکی در این قرن ها است.

در بخش بعدی این فصل: زبان های شفاهی در همگرائی ایرانیان و ترکان


[1] زبان عربی در اینجا مورد بحث نیست، زیرا با وجود تولید بسیاری آثار پرارزش عربی  در چند قرن نخست اسلام در ایران، تولیدات اصلی زبان عربی در کشورهای عربی (یا عربی شده) بوده و به موضوع اصلی این کتاب ارتباط مستقیمی نداشته است.

[2] استادان بسیاری در این زمینه نوشته های به مراتب پرارزش تری دارند. اما از نگارنده کتاب حاضر میتوان به فصل کوتاهی از کتاب زیر با این مشخصات مراجعه کرد: عباس جوادی: «تحول زبان فارسی»، در: ترکان ایران و ایران ترکان، تهران 1400، نشر روزنه، ص. 199-214

[3] Bert Fragner: ‚Das Persische als Hegemonialsprache in der islamischen Geschichte,‘ in: Johanson and Bulut (eds.): Turkic-Iranian Contact Areas, Leiden, Harrassowitz 2006, pp. 47-48

[4] Lars Johanson: ‚The History of Turks.’ in: Johanson and Csato: The Turkic Languages, Routledge 1998, pp. 81-82

[5] Barbara Flemming: ‚Old Anatolian Turkish Poetry in its relationship to the Persian literary tradition,’ in: Johanson and Bulut: Turkic-Iranian Contact Areas, pp. 49-68

[6] Gerhard Doerfer: ‘Azerbaijan viii, Azeri Turkish,’ in EIr, viewed on 12. 09.2022

 



دسته‌ها:آمیختگی ایرانیان و ترکان