در آثار ایرانی معمولا فرقی بین «آسیای میانه» و آسیای مرکزی» گذاشته نمی شود. در این بررسی منظور از آسیای «میانه» عبارت از منطقه عموما خشک شرق دریای خزر شامل برخی واحه ها از جمله ترکمنستان و بخشی از ازبکستان کنونی است. حتی جنوبی ترین بخش آسیای میانه یعنی دهستان/داهستان و گرگان باستان زمانی بخشی از ایران محسوب میشد. از طرف دیگر تعبیر جغرافیائی آسیای مرکزی شامل ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان است. نظر به اینکه بین این دو منطقه همسایه پیوسته ارتباط وجود داشته، در این بررسی آنها را یکجا مورد بحث قرار میدهیم.
در آسیای میانه آثاری از انسان نئاندرتال و دوره نوسنگی یا «نئولیتیک» (حدود 10 تا 4.5 هزار سال پ.م.) وجود دارد. در هزاره سوم پ.م. تعداد جمعیت و آبادی ها افزایش می یافت، آبیاری مزرعه ها به چشم میخورد و ارتباط با ایران بیشتر میشد. بین سال های 2000 تا 1600 پ.م. در جنوب ترکمنستان کنونی روند شهری شدن آغاز شده است. اما پس از مدتی دوره زوال و فروپاشی غیر منتظره ای شروع میشود که دلایل آن روشن نیست. نشانی از فاجعه های بزرگ دیده نمیشود، اما شهر ها متروک میشوند و رو به خرابی میگذارند.
بخش های بزرگی از آسیای مرکزی و میانه عبارت از صحراها و کوه هاست که برای کشاورزی مناسب نیستند. احتمالا این هم یک عامل دیگر بوده که تعداد جمعیت این سرزمین ها چندان افزایش نیافته است. دشت های آسیای مرکزی در شمال ترکمنستان و فراتر از آن، بخصوص قزاقستان و مغولستان کنونی، در آن دوره ها نیز برای کشاورزی مناسب نبود، اما علفزارها امکان مناسبی برای دامداری عرضه میکردند. اولویت دامداری نسبت به کشاورزی به تدریج، اما به صورت متمادی ادامه یافته است. کوچ نشینی-دامداری همراه با پرورش بخصوص اسب (و در کنار آن گوسفند، بز، و در مناطق گرم تر جنوبی شتر) عامل مهمی در زندگی مردم و تحولات آسیای مرکزی بوده و نقشی اساسی در ادامه حیات، حمل و نقل و، حتی الامکان، عملیات نظامی ایفاء نموده است.
به نظر میرسد که در هزاره دوم پیش از میلاد تعداد جمعیت در آسیای میانه و مرکزی رشد چشمگیری داشته که آن هم باعث ایجاد مهاجرت امواج مردم در سمت های مختلف شده است. ابتدا مردمانی هند و اروپائی زبان و هزار و چند صد سال بعد، درست ترش: حدود سه قرن پیش از میلاد گروه هائی با ظاهری شرقی و زبان هائی آلتائی به حرکت در آمده اند. در اغلب این حرکات، احتمالا تعداد نسبی مهاجمان فاتح کمتر از تعداد مردمی بوده که قبل از آنها در این سرزمین ها مسکون شده بودند، چرا که این مهاجرت ها و فتوحات از نظر ژنتیک تاثیر چندانی بر مردم نگذاشته اند.[1] بعید نیست که مهاجرت گروه های هند و اروپائی زبان به ترکمنستان، پاکستان، هندوستان و ایران در هزاره دوم پیش از میلاد از نخستین امواج کوچ نشینان در آسیا بوده باشد.[2] در دوره های بعد نیز قبایل بسیاری از آسیای مرکزی به سوی غرب و در عین حال جنوب مهاجرت کردند که در فصل های گذشته این کتاب در رابطه با اتحادیه هسیونگ نو، سکا ها، تخاری ها، هپتالیان، هون ها، ترک ها و بالاخره مغول ها به آن اشاره شده است.
به همین دلیل است که گفته میشود آسیای مرکزی حتی از دوره های پیشا تاریخی بر سر راه مهاجرت اقوام و انتقال زبان ها، فرهنگ ها و کالاهای تجارتی بوده است. اکثر پژوهش های ژنتیک مانند بررسی جهانی کاوالی-اسفورزا و همکارانش که قبلا به آن اشاره شد، به طور کلی نوشته اند که اقوام کنونی آسیای مرکزی و میانه تصویر ژنتیک مختلطی دارند، اگر چه هر کدام از آنها به طور جداگانه (مانند تاجیک ها، ترکمن ها یا ازبک ها و قزاق ها) دارای ویژگی های ژنتیک به یکدیگر نزدیک تر از دیگران هستند.
با تاخیری نسبتا طولانی، تحلیل دقیق تر ژنتیک اقوام آسیای مرکزی و میانه در دهه های اخیر و به صورت پراکنده از سوی موسسه های دانشگاهی و علمی غربی، روسی و اخیرا بخصوص چینی آغاز شده است که همگی حاوی اطلاعاتی جالب و آموزنده هستند. اکثر این بررسی ها به راستی تائید میکنند که احتمالا به خاطر موقعیت آسیای مرکزی در تقاطع تمدن ها و سر راه مهاجرت های بزرگ، بسیاری از مردم این منطقه دارای اختلاط ژنتیک با همسایگان دور و نزدیک خود هستند. اما ظاهرا کوچ و زندگی چادرنشینی و در نتیجه تاخیر در یکجانشینی (از جمله کشاورزی) و شهر نشینی باعث اختلاط های نسبتا محدود تر ژنتیک آنان (مثلا در مقایسه با ترکی زبانان ایران و ترکیه) شده است. به نظر میرسد که تحلیل های دانشگاهی بیشتر و گسترده تری از ژنوم های انسان های کنونی و گذشته آسیای مرکزی میتوانند درک همگان را در این زمینه دقیق تر کنند. قابل توجه است که اغلب این بررسی های جدید مکمل یکدیگر هستند و یافته های یکی دو قرن اخیر باستان شناسان، زیست شناسان، مردم شناسان، زبان شناسان و مورخین (مثلا در باره کوچ بزرگ انسان هوشمند از آفریقا 50 تا 100 هزار سال پیش، مهاجرت های بزرگ هند و ایرانیان از اوراسیا به هند و ایران در نیمه اول هزاره دوم پ.م. و تقریبا دو هزار سال بعد ترک ها از شمال شرق به غرب و جنوب) را تائید می نمایند.
اما قبل از پرداختن به چند نمونه از بررسی های ژنتیک اخیر در باره مردم آسیای میانه و مرکزی، اجازه دهید به نکته ای اشاره کنم که به نظرم میتواند از برخی سوء تفاهم ها پیشگیری کند.
کاوالی-اسفورزا و همکارانش در کتاب «تاریخ و جغرافیای ژن های انسانی» میگویند: «تصور اشخاص غیر متخصص از مشخصات انسان های آسیائی بخصوص مبتنی بر ویژگی های چهره آنان است که هر قدر از غرب به شرق میروید، از ظاهری قفقازی نما («قفقازوئید») به مغولی نما («مغولوئید») تغییر می یابد. مخصوصا اگر این علائم و نشانه های ظاهری انسان ها بسیار چشمگیر باشند، تمایز بین این دو گروه آسان تر و حتی با مشاهده ظاهر آنان امکان پذیر است. همین امر هم نشان میدهد که مخصوصا در آسیای مرکزی درجات مختلفی از اختلاط این دو گروه وجود دارد».[3] سپس نویسندگان کتاب به ویژگی های ظاهری این دو گروه از قبیل پُر مو بودن صورت و سر گروه غربی «قفقازی نما» و از سوی دیگر چشمان باریک و پهن بودن سر و بینی گروه دوم «مغولی نما» اشاره میکنند.
آیا این نوع تصویر مشخصات انسان ها نیز متاثر از اندیشه های امروزه رد شده تقسیم انسان ها به «نژاد» های منسجم و مجزا نیست؟ به نظر نگارنده تشخیص فرق ها در ظاهر فیزیکی انسان ها و یا دیگر موجودات زنده چیزی بسیار طبیعی است و ربطی به نژاد پرستی ندارد. به همین ترتیب میتوانیم انواع مختلف اسب ها یا درختان بید را نیز مقایسه کنیم، بدون آنکه با این مقایسه به گروهی از آنها نظری مثبت یا منفی داشته باشیم. اما نظر به اینکه تعبیر هائی مانند «قفقازوئید» یا «مغولوئید» در گذشته به عنوان نام «نژاد» های مختلف همراه با برتر شمردن یکی و پست تر شمردن دیگری مورد استفاده قرار گرفته، حتی زمانی که کسی تنها فرق های ظاهری یک چینی و یک آفریقائی بومی را بر می شمرد، حساسیت برخی از ما بر انگیخته میشود که شاید منظور اصلی در این تشخیص و مقایسه تحقیر یک گروه باشد، در حالی که اگر اینگونه مشاهدات و تشخیص ها بدون کوچک ترین ارزش دهی «خوب و بد» انجام گیرد، نباید حساسیتی را برانگیزد.
هر کس که ساعتی در کوچه های شهرهای ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان کنونی بگردد، با صدها گونه از اختلاط دو ظاهر فیزیکی نامبرده روبرو خواهد شد، تا جائی که به راستی طبقه بندی این نشانه های ظاهر فیزیکی در دو یا سه گروه امکان پذیر نیست. در دیگر کشورهای مدرن و صنعتی یا حتی در حال رشد جهان مانند ایالات متحده، بریتانیا یا برزیل نیز که بیش از چند قرن از مهاجرت ها و اختلاط های مردم آن نگذشته، به راحتی میتوان این پدیده را مشاهده نمود. احتمالا میانگین پانصد سال یا پنج قرن سکونت در یک سرزمین که مردم شناسان و دانشمندان ژنتیک از جمله کاوالی-اسفورزا برای بومی شدن مردم مهاجر گذاشته اند، محاسبه بجائی هست.
در مورد ایرانیان (که در نیم فصل پیش به آمیختگی ژنتیک آنان اشاره شد) و مردم آسیای مرکزی، سه نمونه چشمگیر آمیختگی ژنتیک، ترکمن ها، ازبک ها و اویغور ها هستند.
مثلا به تازگی (2022) پنج پژوهشگر از دانشگاه های فرانسه و سوئیس نتیجه تحلیل های خود را در میان گروه بزرگی عبارت از 16 جمعیت ساکن در منطقه شامل 1501 ژنوم کنونی از اوراسیا و آفریقا (تاجیک ها، یغنابی های تاجیکستان، ترکمن ها، ازبک ها، قرقیزها، قزاق ها، مغول ها و دیگر مردمان آلتائی زبان) منتشر نمودند. در این مقایسه ساخت ژنتیک نمونه های مزبورو همچنین 3109 ژنوم مردم عصر آهن آسیای مرکزی (هزار تا هفتصد سال پیش از میلاد) بررسی شده است.[4]
در چند فصل گذشته گفته بودیم که در هزاره اول پیش از میلاد گروه های بزرگ هند و ایرانی زبانان (سکاها و تخاری ها) به آسیای مرکزی (بخصوص مغولستان و سین کیانگ چین) مهاجرت کرده و مسکون شده بودند، اما در نیمه نخست هزاره اول میلادی شاهد مهاجرت های جدید قبایل آلتائی (بخصوص ترک و مغول) و جایگزین شدن زبان های هند و ایرانی توسط زبان های مغولی و ترکی در این منطقه شده ایم. این را تحلیل های گذشته نیز نشان داده بودند.[5] بررسی اخیر یک قدم جلوتر گذاشته و رابطه ژنتیک تاجیکان و یغنابیان با هند و ایرانی زبانان آسیای مرکزی یعنی سکاها و تخاری زبان ها را بررسی کرده و نتیجه ها را با نتایج منتشر شده ژنوم های قدیمی از همین دوره سکا ها و تخاری ها مقایسه نموده است. نتیجه های این بررسی نشان میدهند که «از نظر ژنتیک جمعیت های هند و ایرانی آسیای مرکزی نشان دهنده تداوم روشن نمونه های عصر آهن هستند که در ترکمنستان و تاجیکستان به دست آمده است.»[6] بنا به همین بررسی، تاجیک ها کمی بیشتر و یغنابی ها کمتر آمیختگی ژنتیک با مشخصات مردم آلتائی حوزه دریاچه بایکال را نشان میدهند. این نیز احتمالا چیزی قابل پیش بینی است، زیرا یغنابی ها که گویش تاجیکی آنان باقیمانده ای از زبان ایرانی شرقی سغدی (احتمالا اصالتا سکائی) شمرده میشود، مدتی طولانی به صورت منزوی از بقیه تاجیکان زیسته بودند. به هر حال طبق همین بررسی نزدیکی روشن ژنتیک هر دوی این گروه های ایرانی زبان یعنی تاجیکان و یغنابی ها به گروه های غربی اوراسیا و ایران آشکار و بدون تردید است.
در این بررسی همچنین می خوانیم: «مطالعات مدرن دی ان ای نشان میدهند که گروه هند و ایرانی قبل از گروه ترک-مغول، شاید هم در اوایل دوره نوسنگی (نئولیتیک) در آسیای مرکزی حضور داشتند. گروه ترک-مغول دیرتر در نتیجه اختلاط یک گروه جنوب سیبریائی یا مغولی (با سهم بزرگی از ریشه آسیای شرقی عبارت از 60 درصد) با یک گروه مرتبط با هند و ایرانیان به وجود آمده است. لیکن ترکمن ها از نظر ژنتیک از گروه ترک-مغول متمایز هستند، چرا که آنها میان گروه ترک-مغول و هند و ایرانی قرار دارند. (…) ترکمن ها با وجود اینکه به یک زبان گروه ترکی-مغولی صحبت میکنند و مانند دیگر اعضای این گروه دارای عادات و سنن فرهنگی ترکی-مغولی هستند، اما از نظر ژنتیک به جمعیت های هند و ایرانی نزدیک تر از گروه ترک-مغول هستند.».[7] در اینجا نویسندگان این تحلیل نتیجه بررسی ها و نمودار های «تحلیل اجزاء اصلی ژنتیک» و همچنین «اختلاط ژن های آسیای مرکزی» را منتشر نموده و اضافه میکنند که مثلا همه جمعیت های ترک-مغول آسیای مرکزی به جز ترکمن ها دارای سهم بزرگی (میانگین 50 درصد) از مشخصات ژنتیک حوزه دریای بایکال هستند. حد اکثر این مشخصات در میان چینی های هان دیده میشود. اما نرخ این مشخصات در میان ترکمن ها (22 در صد) به نرخ تاجیک ها (15 در صد) نزدیک تر است. نویسندگان تحلیل نامبرده بر پایه این تحلیل ها و نمودارها به این نتیجه رسیده اند که «در واقع ترکمن ها از نظر تحلیل اجزاء اصلی ژنتیک و اختلاط ژن ها متعلق به گروه تاجیک ها هستند و نه گروه ترک-مغول».[8]
اگر معیارهای زبان و فرهنگ و همچنین طرز زندگی اقتصادی را در نظر بگیریم، حتی از دو هزار سال پیش به این سو، همگرائی و اختلاط سغدی ها (به عنوان نیاکان زبانی تاجیکان معاصر) با ترکان غربی (گوک تورک) و بعد از آنها با اویغورهای سین کیانگ و در سده های بعدی همگرائی تاجیکان با ازبکان (که خود آمیزه ای از ترکان شرقی و تا اندازه ای اغوزها به شمار میروند) قابل توجه است. در فصل های گذشته این کتاب به قدر کافی به این همگرائی و آمیختگی از جمله در زمینه های اقتصادی، زبان و فرهنگ پرداخته شده است. یک بررسی دانشمندان قزاقستان، ازبکستان و روسیه از 780 نمونه ژنوم کامل از 10 جمعیت منطقه ای آسیای مرکزی (قزاق، ازبک، ترکمن، دونقان و قراقلپاق) در سال 2017 به این نتیجه رسیده است که «طبیعت و جغرافیای آسیای مرکزی با وجود همه پستی و بلندی ها، کوه ها، صحراها و رودخانه و فلات های خود تاثیر چندانی بر جغرافیای ژنتیک مردم آن نگذاشته است. عامل اصلی در تعیین حوض ژنتیک مردم این منطقه طرز زندگی آنها و دقیق ترش: در یک سو کشاورزی مردم یکجانشین و در سوی دیگر کوچ نشینی همراه با دامداری گروه دوم است.» [9] در یکی دیگر از نتیجه گیری های همین تحلیل گفته میشود که جمعیت های یکجا نشین تاجیک و ازبک که به کشاورزی مشغول هستند و همچنین قرقیزها از نظر ژنتیک از اغلب جمعیت های کوچ نشین مغول، قزاق و هزاره دور هستند.[10]
بدون شک یکجا نشینی یا کوچ نشینی، طرز زندگی، عادات و رسوم، زندگی منفرد و دور از جمعیت زیاد و یا زندگی در شهرها تاثیر روشنی بر ترکیب ژنتیک گروه های مردم و نزدیکی یا دوری نسبی آنها از نظر ژنتیک دارد. اما به نظر میرسد نزدیکی فیزیکی و جغرافیائی و در نتیجه همسایگی و همگرائی گروه های مختلف مردم نیز جزو شرایط اولیه اختلاط ژنتیک آنان است. تصور همگرائی و آمیختگی دو گروه مردمی که هزاران کیلومتر از یکدیگر دور باشند و وجه اشتراک چندانی از نظر اجتماعی و فرهنگی نداشته باشند، سخت است، در حالیکه بین دو همسایه نردیک و دور بعید است که، در طول تاریخ، بخصوص در شرایط کنونی ارتباطات و تکنولوژی جهانی، روند همگرائی و آمیختگی مشاهده نشود، حتی اگر بین آن دو مشترکاتی نظیر زبان و مذهب موجود نباشد. دوری یا انزوای جغرافیائی یا سیاسی احتمالا نه در کوتاه مدت، بلکه دستکم در عرض چند قرن میتواند بر ترکیب ژنتیک گروه های مردم و دوری یا نزدیکی ژنتیک آنان تاثیر بگذارد. در فصل های گذشته دیدیم که دانشمندان ژنتیک مانند کاوالی-اسفورزا میانگین این دوره را حدود پانصد سال (20-25 نسل) برآورد کرده اند.
آسیای مرکزی به عنوان بخشی از اوراسیا در میان کوه های بلند هندوکش-پامیر-هیمالیا و تیان شان در شرق و جنوب و اورال در غرب قرار گرفته است. داخل آسیای مرکزی را میتوان، به استثنای چند صحرای قابل دور زدن، عموما به شکل صاف و بلا مانع برای رفت و آمد و مهاجرت گروه های مردم در نظر گرفت. بین آسیای مرکزی و افغانستان و ایران نیز موانعی جدی مانند کوه های بلند یا دریاهای عمیق وجود ندارد. از این جهات جغرافیائی نیز که روابط گروه های مردم را آسان تر میکنند، میتوان آنچه را که پژوهشگران در باره ترکیب ژنتیک مردم این منطقه میگویند، به راحتی درک کرد. به نظر آنها در تمامی منطقه پهناور اوراسیا، آسیای مرکزی از نگاه ترکیب ژنتیک، صاحب مختلط ترین مردمان است.
آسیای مرکزی به جهت موقعیت جغرافیائی خود گذرگاه مهاجرت های بزرگ بوده است. هفتصد سال پیش از میلاد، سکاها (یا اسکیت ها) نخستین گروه مردمی از آسیای مرکزی بودند که اولین آثار تاریخی در باره آنها سخن گفته اند. به گفته منابع باستانی چین و همچنین مورخ یونانی هرودوت (قرن پنجم پ.م.) سکا ها مشخصات اروپائی (هند و ایرانی، -م.) داشتند.[11] در عرض هزار سال بعد سکاها و تخاری های هند و اروپائی در اغلب این مناطق پراکنده شدند و به غرب و جنوب (ماوراءالنهر و افغانستان کنونی) یا شرق (کاشغر و سین کیانگ) مهاجرت نمودند و یا در محل زندگی خود باقی ماندند و با مردم جدید ترک زبانی که می آمدند، در آمیختند. یکی از نتیجه های این آمیختگی ایرانی-ترکی که دستکم حدود دو هزار سال سابقه دارد، مردم اویغور هستند که امروزه غالبا در ایالت سین کیانگ در شمال غربی چین زندگی میکنند. بررسی های ژنتیک در باره اویغور ها احتمالا از تعداد انگشتان یک دست نیز تجاوز نمیکنند. در یکی از این بررسی ها که از طرف دانشمندی چینی تهیه شده، گفته میشود که طبق تحلیل های او، مشخصات ژنتیک اویغور ها 60% غربی (هند و ایرانی، -م.) و 40% آسیای شرقی هستند.[12]
بدون شک در منطقه وسیع آسیای مرکزی و جنوبی هنوز قوم و قبیله گرایانی یافت میشوند که از نتیجه بالا بودن سهم دی ان ای هند و اروپائی در میان اویغور های ترک زبان چین احساس مباهات خواهند کرد و از طرف دیگر کسانی نیز افسوس خواهند خورد که چرا سهم ژنتیک آسیای شرقی در میان اویغور ها بیشتر نیست. امروزه بعد از گذشت دو هزار سال تصویر ژنتیک مردمانی که خود را ایرانیک یا ترکیک میشمارند، آنقدر در درون خود مختلط، به یکدیگر نزدیک و در عین حال از یکدیگر متمایز است که برای هیچ کس از هیچ قوم و قبیله و ملت دلیل و بهانه ای برای مباهات یا افسوس بخاطر دی ان ای، ظاهر بیولوژیک و گروه ژنتیک باقی نمی گذارد. امیدوارم از همین قدر که تاکنون در این کتاب گفته شده، روشن شده باشد که در دنیای مدرن کنونی، به ویژه با سرعت فزاینده مهاجرت ها و اختلاط اقوام دور و نزدیک، اصولا اهمیتی ندارد که چه کسی یا گروهی از نظر قومی تا چه حد خود را ایرانی یا ترک یا کرد یا عرب می شمارد. در دنیای مدرن کنونی دیگر همه چیز با این معیار اندازه گیری میشود که چه کسی یا گروهی «چقدر میداند و چقدر میتواند».
کاوالی-اسفورزا در بخشی از نتیجه گیری کتاب خود با عنوان «ژن ها، مردمان و زبان ها» میگوید «یکی از تحولات مهم ژنتیک که امروزه به چشم میخورد، نتیجه مهاجرت مردمان گوناگون است که باعث افزایش اختلاط گروه های مردم میشود. اگر این روند، آنگونه که احتمال میرود، ادامه یابد، اختلاف های ژنتیک بین گروه های مردم کاهش خواهد یافت، اما گوناگونی کلی میان مردم جهان تغییر نخواهد یافت. در عین حال اختلاف بین افراد در داخل هر گروه جداگانه مردم افزایش خواهد یافت. به این ترتیب دلایل کمتری برای نژاد پرستی وجود خواهد داشت و این، چیز خوبی است». [13]
از این نقطه نظر که بنگریم، یک بررسی اخیر هیئت علمی دانشگاه کلن آلمان در باره ترکیب ژنتیک ایرانیان نیز بسیار جالب است. این بررسی که در همکاری با دانشمندان ایرانی، ژنوم های بیش از هزار ایرانی از یازده گروه قومی ایران را تحلیل و با ژنوم های موجود باستانی مقایسه کرده، به این نتیجه رسیده است که «ایرانیان از نظر ژنتیک مشابه همسایگان خود هستند و در عین حال بین خود تصویر مرکبی دارند که نشاندهنده یک گوناگونی چشمگیرو، همزمان، تداوم دراز مدت تاریخی است. یعنی بین خود ایرانیان از یک سو تفاوت های بسیار (مانند اختلاط های گوناگون و قبول زبان های مختلف) وجود دارد و از سوی دیگر نزدیکی و خویشاوندی مستمر تاریخی میان آنان مشاهده میشود».[14]
این بخش، آخرین فصل کتاب حاضر بود. در فصل بعد کوشش خواهم کرد نوعی چکیده و نتیجه گیری خود را از موضوع همگرائی و آمیختگی تاریخی ایرانیان و ترکان به خوانندگ.ان تقدیم کنم.
[1] Cavalli-Sforza et al. Pp. 200-201
[2] Idem
[3] Idem, p. 222
[4] Perle Guarino-Vignon, et al: Genetic continuity of Indo‑Iranian speakers since the Iron Age in southern Central Asia, in: Nature Journal Scientific Reports, 14.01.2022
[5] Idem
[6] Idem
[7] Idem
[8] Idem
[9] Maxat Zhabagin, et al: The Connection of the Genetic, Cultural and Geographic Landscapes of Transoxiana, Nature Journal Scientific Reports, 2017
[10] Idem
[11] David Comas, et al: Trading Genes along the Silk Road, 1998, reviewed on 20.03.2023.
[12] Shuhua Xu: Human Population Admixture in Asia, in: Genomics and Informatics, 2012, reviewed on 20.03.2023.
[13] Cavalli-Sforza: Genes, Peoples and Languages, p. 286
[14] Zohreh Mehrjoo (…) Michael Nothnagel (et al): Distinct genetic variation and heterogeneity of the Iranian population, PLOS Genetics, 2019, viewed on 14.04.2023
دستهها:اختلاط ایرانیان و ترکان, رنگارنگ
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.