
درک تحولات زبانی در ۵۰۰ و خردهای سال گذشته برای ما امروزیها آسانتر از درک ده هزار سال گذشته است.
طبیعتا اولین چیزی که از نیمه دوم هزاره دوم یعنی بین سالهای ۱۵۰۰ و ۲۰۰۰ به ذهن اغلب ما میرسد شروع تاریخ معاصر در اروپا، عصر انقلاب صنعتی، رنسانس، روشنگری، جدائی دین از دولت، سفرهای اکتشافی دریائی و البته کشف آمریکاست.
از نقطه نظر زبان، آنچه که بیش از همه و برای همه زبانها اهمیت دارد، پیدایش صنعت مدرن و مکانیزه شده چاپ است که حدودا پانصد سال پیش ابتدا در اروپا و سپس در همه دنیا رایج شد و کار خواندن و نوشتن را سریعتر، اتوماتیکتر، پرمحصولتر و بالاخره در قرن بیستم «دیجیتالی» کرد.
صنعت چاپ ۳۰۰-۴۰۰ سال بعد از اختراعش به کشورهای ما در خاورمیانه هم رسید و عملا در قرن بیستم بطور وسیع مورد استفاده قرار گرفت.
اما شرق نه فقط از نگاه صنعت چاپ، بلکه اکثر جهات دیگر که در بالا شمردیم از اروپا عقب ماند. ۵۰۰ سال اخیر از نظر سیاسی، نظامی و علمی- تکنولوژی دوره حکمرانی غرب بر شرق بود.
از نگاه زبانهای غربی ۵۰۰ سال اخیر دوره تحکیم و غنای این زبانها بود. بعضی از زبانهای غربی مانند ایتالیائی و یا زبانهای کوچکتری مانند چکی و استونیائی اصولا در همین ۵۰۰ سال اخیر رشد و نمو کردند.
به موازات پیشرفت علم و تکنولوژی در غرب، انتشارات درسی، علمی، فلسفی، تاریخی و ادبی هم بیشتر و عمیقتر شد. در بسیاری کشورهای غربی، کار نویسندگان، شعرا و اندیشمندان برجستهای مانند دانته، شکسپیر، مولیر یا گوته راهگشای زبانها و ادبیات غربی گشت. شرق مسلمان این تجربه را در دو سه قرن نخست هزاره دوم میلادی کرده بود. اما جالب است که دوره فردوسی، مولانا جلال الدین و حافظ و یا ابن سینا، رازی و بیرونی دیگر در شرق ادامه نیافت.
حالا نگاهی به سرزمینهای مقابل اروپا در شرق بکنیم. ۵۰۰ سال مورد نظر ما در استپهای اورآسیا چگونه گذشت؟
در این دوره متصرفات سابق چنگیزی در فرارود و آسیای میانه، شمال شرق و غرب دریای خزر و دریای سیاه در حال فروپاشى و هرج و مرجی بدوی بود. نوادگان امیران مغول و ترک در کشاکشی جدی بر سر تقسیم باقیمانده میراث امپراتوری چنگیزی بودند. همه جا خانهای بزرگ و کوچک حکم میراندند. از قزل اوردا و کریمه تا قازان، آستراخان، سیبری و خان نشین ازبک، خانهای مختلف که قبایلشان کاملا یکجا نشین نشده بودند، در حال تبانی و یا جنگ و ستیز با یکدیگر قرار داشتند. آنها برای حفظ خود، گاه تحتالحمایه روسیه نوپا وگاه دست نشانده عثمانی میگشتند. بعضی از آنها موفق میشدند اقلا برای مدت معینی حاکمیتی نسبتا با ثبات به وحود بیاورند و بعضیها در طوایف و قبایل دیگر حل میشدند. بعضی از ملتهای کنونی آسیای مرکزی مانند قزاقها شروع دولتداری خود را از این دوره میدانند. قرقیزها هم که تحولاتی مخصوص به خود از سر گذرانده بودند و مشترکات بسیاری با قزاقها داشتند، دارای حاکمیتهای ایلی خود بودند.
در این میان یکی از خانهای آسیای میانه بنام شیبک خان ازبک معروف به محمد خان شیبانی توانست طوایف وابسته به خود را متحد کرده، از سیبری به سرزمین ازبکستان کنونی بیاورد و در آنجا با پایان دادن به باقیمانده حاکمیت تیموری، حکومتی نسبتا با ثبات و یکجا نشین تاسیس کند.
این همان شیبک خان بود که مسلمان سنى مذهب شده بود و در همدستى با سلاطین عثمانى که در غرب بر ضد ایرانیان صفوى میجنگیدند، جبهه شرقى جنگ با صفویان را باز کرده بود. خان نشین شیبانی ابتدای دولتداری ازبکها و آغاز ادبیات جغتائی (چاغاتای)- ازبکی محسوب میشود. شیبک خان که از نوادگان چنگیز بود، مانند تیمورعملا ترک زبان شده بود، اما زبان رسمى دربار شیبانی، فارسى بود، اگرچه ترکى جغتائى (ازبکى قدیم) نیز به تدریج زبان دربار و شعر و ادب میشد. شاعر معروف علیشیر نوائى هروى که از ادیبان و نخبگان دوره تیموریان بود، در این دوره زیست. اما نوائی با خان نشین شیبانی کاری نداشت. حتی برعکس، نوائی جزو ادیبان دوره سلطان حسین بایقرا از نوادگان تیمور بود که از طرف شیبک خان سرنگون گردید. او با اشعار ازبکى- اویغورى و فارسى خود همراه با هم عصرش محمد فضولى بغدادى بنیانگذار شعر و ادب ترکى شناخته میشود – یکی ترکی قپچاقی-قالموقی و یا شرقی و دیگری ترکی اغوزی و یا غربی. همزمان، یکی دیگر از خانهای تیموری که از شیبانی شکست خورده بود، با سربازان خود به هندوستان گریخت و در آنجا حکومت ترکى – مغولی – هندی گورکانیان («موغال») را تشکیل داد. زبان و ادبیات دوره سلطنت گورکانیان هم فارسى بود.
این هرج و مرج در دشتهای شمالی تا قرن نوزدهم ادامه پیدا کرد. در این قرن روسیه با جنگهای علیحده علیه خاننشینها و ایران قاجار، تقریبا تمام آسیای میانه و قفقاز را تصرف کرد. از آن دوره به بعد حاکمیت روسیه و سپس شوروی شروع میشود. جالب است که حتی در قرن نوزدهم حکومت کوچکی که از خان نشین وسیع شیبانی باقی مانده بود با نام «خان نشین بخارا» به حیات خود ادامه داد. اما با حاکمیت شوروی، خانات بخارا نیز مانند دیگر خاننشینها سقوط نمود. سقوط خاننشینهای مرو در شرق و گنجه، قره باغ، دربند، ایروان، تفلیس، نخجوان و شیروان در قفقاز ضمنا پایان رسمی حاکمیت ایران بر این مناطق نیز بود، اگرچه ایران عملا دیگر کنترل چندانی بر اکثر آنها نداشت.
دردوره شوروی در آسیای میانه و قفقاز به صورتی مصنوعی مرزهایی «قومی» بین جمهوریهای جدید شوروی کشیده شد. با تصمیم مرکز یعنی مسکو به هرکدام از این جمهوریها عنوان «ملت» و زبان مخصوص به خود با حروف، الفبا، واژگان و تاریخ نویسی متمایزی داده شد. لهجههای محلی یکشبه تبدیل به «زبان ملی» با الفبا، دستور زبان و قواعد مخصوص بخود و متمایز از دیگر گونههای ترکی شدند.
عموما تلاش میشد زبانهای ترکی (ترکیک) از یکدیگر متمایز و از ترکیهای ایران و ترکیه کاملا متفاوت نشان داده شوند. ملتسازی و تاریخ نویسی شتابزده، بدون شک عواقبی هم داشت. در هر جمهوری چند «جزیره خاکی» (آنکلاو) متعلق به جمهوریها و ملتهای نوین همسایه نهاده شد که پیوسته سرچشمه اختلافات گردید. قوم قراقالپاق که همیشه بخشی از قزاقها به حساب میآمد و زبانش هم شباهت بسیاری به قزاقی داشت، بخشی از ازبکستان شد. قرقیزستان امروزی ابتدا «قزاقستان» نامیده شد و به قزاقستان امروزی نام «قارا قرقیزستان» («قرقیزستان سیاه») داده شد. در ازبکستان لهجه شمال این منطقه که تابع قوانین «هماهنگی مصوت»ها نبود بیآنکه دلیلش روشن باشد بصورت زبان، تلفظ و املای معیار و دولتی در آمد.
بعضیها گفتهاند که نیت مسکو از این اقدامات اساسا ایجاد اختلاف و دشمنی بین جمهوریها و پاشیدن تخم جدائی کامل فرهنگی آنها از ایران و ترکیه بود. اما احتمالا بیاطلاعی و یا سهل انگاری رهبری شوروی هم نقشی در این بینظمی بازی میکرد.
همین اتفاق با زبان فارسی تاجیکی هم افتاد. لهجه و تلفظ محلی منطقه تبدیل به فرهنگ لغات و قواعد دستوری فارسی این منطقه شد که هنوز هم پا برجاست. در پنج کشور ترکی زبان آذربایجان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان و همچنین تاجیکستان ایرانی زبان، الفبای رسمی در عرض ۷۰ سال سه بار تغییر یافت. به موازات همه این تحولات، اگرچه زبانهای جدید این جمهوریها مقام «رسمی» یافته و دیگر در مدارس تدریس میشدند، زبان واقعی خود این جمهوریها و سرتاسر شوروی که وسیله موفقیت و پیشرفت اجتماعی شمرده میشد، روسی بود.
بعد از یک مرحله کوتاه تغییر الفبا از عربی- فارسی به لاتین در سالهای ۱۹۲۰، این ملتهای نوین بزودی ناچار به قبول الفبای روسی با اشارات و علامات دیگری شدند. فرهنگ لغات این زبانها پر از واژگان و اصطلاحات روسی گردید. این هم تاحدی قابل فهم بود چرا که این زبانها در آن دوره تاریخی صاحب واژگان مناسب برای زمینههای تخصصی علمی و تکنولوژیک و زندگی معاصر اجتماعی و اداری نبودند. بعد از سقوط شوروی در اوایل سالهای ۱۹۹۰، الفبای آذربایجان، ترکمنستان و ازبکستان باز تغییر یافت و این بار لاتین شد. همه این تغییرات باعث بینظمی و قطع تداوم فرهنگی در کشورهای نوپائی گردید که دولتداری و زبان ادبیشان بسیار جوان و بیتجربه بود، اگرچه در این دوره سواد خواندن و نوشتن، نشر آثار علمی و ادبی و تحصیل پایه به زبانهای رسمی نو در این سرزمینها باعث رشد فرهنگی شد.
در آسیای صغیر (اساسا ترکیه) و خاورمیانهی این دوره شاهد صعود امپراتوری عثمانی هستیم که به غیر از تصرفات خلافت عباسی، در دوره اوج خود، بخش اعظم بالکان و قسمتی از اروپای مرکزی را هم به بنیه خود الحاق کرد. اما امپراتوری عثمانی مدلی از امپراتوریهای پیشامدرن بود که تکیهگاه تولید صنعتی، پیشرفت اجتماعی، علمی و تکنولوژیک نداشت و حتی تا قرن بیستم اساسا بر جامعهای دهقانی استوار بود. از سوی دیگر اروپا به سوی ملت- دولتهای جداگانه و منسجم میرفت و حتی توان اتریش ِ صنعتی، برای حفظ سرزمینهای کنونی مجارستان، چک و یا اسلوواکی همسایه و مسیحی در امپراتوری «هابسبورگ» کافی نبود.
با اینهمه قرن بیستم برای هر سه زبان منطقه نزدیک ما یعنی فارسی، ترکی و عربی شکوفائی زبان، چاپ، خواندن و نوشتن و مستحکمتر شدن زبان مشترک و معیار، یعنی هر سه زبان رسمی و نوشتاری را به همراه آورد. این دوره برای ایران، ترکیه، افغانستان و کشورهای نو استقلال عربی که بدنبال فروپاشی امپراتوری در اوایل قرن بیستم مستقل شدند و همچنین کشورهای آسیای میانه و قفقاز که در ترکیب اتحاد شوروی بصورت جمهوریهای شوروی درآمدند، دوره افزایش سواد، نشر کتاب و مطبوعات و آموزش زبان رسمی و مشترک کشور بود. تعداد کتابها و مطبوعاتی که در هرکدام از کشورهای منطقه نزدیک ما در سده بیستم چاپ و پخش شد، احتمالا از مجموع آنچه که در ۱۰۰۰ سال قبل از آن بچاپ رسیده و خوانده شده بود، بمراتب بیشتر است. حتی از نویسندگان این منطقه، نجیب محفوظ از مصر و اورهان پاموک (اورخان پاموق) از ترکیه در قرن بیستم جایزه ادبی نوبل را گرفتند. در ترکیه نیز الفبا بعد از اعلان جمهوری در سال ۱۹۲۳ به لاتین تغییر یافت و سیاست «پاک کاری» ترکی از واژگان، اصطلاحات و تاثیرات فارسی و عربی در پیش گرفته شد که مجموعا به بیگانگی نسلهای جوان از میراث ادبی و فرهنگی خود منجر شد. ایران و کشورهای عربی از مدل ترکیه در تغییر الفبا و «پاک کاری» زبان پیروی نکردند. اما مجموعا در اکثر کشورهای منطقه و از جمله ترکیه، ایران و کشورهای عربی کوششهای انطباق این زبانها به واژگان علمی، اجتماعی و تکنیکی مدرن موفقیت آمیز بود.
(ادامه دارد)
(اصل این نوشته بخشی از فصل «سرگذشت زبان ها» است که در کتاب «ایران و آذربایجان در بستر تاریخ و زبان»، لندن، 1395چاپ شده و هنوز از طریق آمازون قابل خرید است. نسخه پی دی اف و باز نگری شده این کتاب به زودی در اختیار عموم قرار خواهد گرفت.)
دستهها:کتاب های عباس جوادی, رنگارنگ
ایرانی شدن آذربایجان و کردستان
همخوانی میان تحول بیولوژیک و تحول زبانشناختی
متن کامل رسالۀ پیتر گلدن: شکل گیری ترک ها
اسکندر، شاهنشاه ایران