
طغرل بیگ سلجوقی سال ها قبل از شکست دادن رقیب غزنوی اش سلطان مسعود، با برادران و قبیله خود در آسیای مرکزی، در سرزمین بین سمرقند و دریاچه آرال به سر میبرد. آنها در حالیکه در دشت های آسیای مرکزی با هزاران اسب سوار ماهر و تیرانداز خود برای این یا آن امیر محلی شمشیر میزدند، جنگ و گریز با دیگر قبایل ترک را هم ادامه میدادند. هدف آنها که اساسا گله داری کرده و پیوسته در حال کوچ و نبرد با دیگران بودند، احتمالا در درجه اول تامین خورد و خوراک قبیله و گسترش نفوذ و ثروت آن و شاید هم اسکان در جائی و ماوائی بود که هنوز معین نشده بود.
در این شرایط طغرل بیگ برادر خود «چاغری بیگ» را همراه با ۳۰۰۰ جنگجو برای یک «سفر اکتشافی» به سرزمین های ناشناسی فرستاد که میگفتند آباد و ثروتمند اند: آذربایجان و آناتولی (۱). بعد از آنکه چاغری بیگ با بار های سنگین تاراج از ری، آذربایجان و حومه شهر وان امروزی ترکیه به آسیای مرکزی برگشت و تجارب خود را به طغرل بیگ تعریف نمود، احتمالا نطفه حملات و کوچ های بزرگ سلجوقیان و عموما قبایل ترک زبان به سوی ایران، از جمله خراسان، آذربایجان و آناتولی شکل گرفت. این در سال ۱۰۱۸ م بود.
تا سال ۱۰۴۰ م طغرل بیگ سمرقند، بخارا، هرات و نیشابور را فتح کرده بود. در همان سال، او با شکست دادن سلطان مسعود غزنوی بعنوان «پادشاه خراسان» در نیشابور تاجگذاری نمود. اولین موج بزرگ مهاجرت قبایل ترک به خراسان و بقیه نقاط ایران شروع شده بود.
در سال ۱۰۷۱ یعنی درست ۵۳ سال بعد برادر زاده طغرل بیگ، پسر چاغری بیگ و سلطان جوان سلجوقی آلپ ارصلان با شکست دادن نیروهای بیزانس در شهر ملازگرد (مالازگیرت) در شرق ترکیه امروز، دروازه «روم شرقی» یعنی بیزانس را رسما به روی قبایل ترک باز کرد. این اولین شکست بزرگ بیزانس مسیحی از یک نیروی مسلمان بود.
چرا آذربایجان و آناتولی؟
بعد از آن به مدت پانصد سال و حتی بیشتر، طوایف و قبایل کوچک و بزرگ ترک از آسیای مرکزی رو به سوی ایران (بخصوص آذربایجان) و سپس آناتولی گذاشتند. بنظر پژوهشگر معروف تاریخ ترکان و بیزانس کلود کاهن (۲) هیچ شکی نیست که قبل از این اولین موج کوچ هم، بعضی عناصر ترک به این منطقه نفوذ کرده بودند اما یقینا مرحله تعیین کننده «ترک شدن» منطقه با همین کوچ دوره سلجوقیان شروع شده و در آذربایجان و بخصوص آناتولی متمرکز گردیده و تعداد ترکانی که در آناتولی ساکن شده اند خیلی بیشتر از آذربایجان بوده است. یک عامل مهم تمرکز بر آناتولی ظاهرا این بوده است که به غیر از وسیعتر بودن سرزمین آناتولی از آذربایجان، ایران این دوره دیگر مسلمان شده بود، در حالیکه تاراج، فتح، حکومت و گرفتن مالیات و خراج در بیزانس مسیحی و مرفه، هم «جهاد» بشمار میرفت و اعتبار ترکان را در جهان اسلام بلند میکرد و هم به آنها حکومت، ثروت وقدرت بخش مینمود. آذربایجان هم از این نظر «دروازه» آناتولی (و قفقاز) بشمار میرفت. هم این عامل و هم طبیعت مساعد آذربایجان و آناتولی برای دامداری که کار اصلی قبایل ترک بود، ظاهرا انگیزه های اصلی جلب اقوام و ایلات ترک بوده است.
بعد از فتح خراسان بعضی قبایل ترک رو به سوی کرمان، سیستان، خوزستان و دیگر نواحی ایران هم گذاشتند. از طرف دیگر سلطان سلجوقی ودیگر سرکردگان ترک غالبا افراد قبیله خود را به عنوان حاکم و امیر به ولایات مختلف ایران فرستادند و آنها هم با طایفه های خود به آن ولایات رفته، مقیم آنجا میگشتند. همزمان، به قبایل و طوایف قطعات زیاد زمین بعنوان اقطاع و یا صرفا اجازه اسکان داده شد که زمینه ساز دیگری برای کوچ و سکنای اقوام ترک زبان در اکثر مناطق ایران شد. اما با اینهمه، تعداد آنها در مقایسه با قبایلی که به آذربایجان و مهتر از آن: به آناتولی میرفتند، قابل مقایسه نبود. آذربایجان و آناتولی پیوسته یک هدف اصلی قبایل ترک به شمار میرفت و در این رهگذر به آذربایجان در ابتدا غالبا به عنوان «پُلی» بر سرراه به آناتولی نگریسته میشد، اگرچه بعد ها در موج معکوس کوچ این قبایل، تعداد کثیری از آنان که بعد، از نظر مذهبی با پادشاه صفوی هم آوا تر از سلطان عثمانی شده بودند، از آناتولی به آذربایجان بازگشتند. از سوی دیگر، علاوه بر عنصر مسلمان نبودن آناتولی، به نظر میرسد طبیعت و شرایط مناسب دامداری که برای قبایل ترک درجه اول اهمیت را داشت، دلیل دیگری بود که اکثریت آنها به ایران مرکزی و جنوبی و یا کشور های عربی مهاجرت نکنند.
بومی ها و قبایل چند نفر بودند؟
چه در آذربایجان ایران و قفقاز و چه در آناتولی یعنی ترکیه کنونی، اکنون هزارسال است که این قبایل ترک زبان با مردم بومی آمیخته اند، تا جائی که تفکیک نژادی بومیان و مهاجران ترکِ هزار سال پیش دیگر امکان پذیر نیست. دقیق ترین و مستدل ترین نشانه ترکیب نژادی یک شخص و یا گروه اجتماعی، ترکیب «شجره ژنتیک» یا «دی ان ای» آن شخص و اکثریت آن گروه است. در این مورد جدول های دی ان ای از چهار گوشه ترکیه و ایران معاصر نشان میدهند که سهم ژنتیک آسیای مرکزی در اکثریت مردم معاصر این دو کشور بسیار کم است (در هر دو کشور، دوعنصر ژنتیک «آسیای جنوبی» یعنی حدودا خاورمیانه و «مدیترانه» سهم غالب را دارند و از این نظر ترکیب نژادی ایران و ترکیه به یکدیگر بسیار نزدیک اند.) حتی ظاهر فیزیکی اکثریت مردم ایران و ترکیه نشاندهنده غالب بودن عنصر ترکی آسیای مرکزی، «آسیای شرقی»/چینی نیست. اما در جریان اختلاط بی وقفه این دو گروه یعنی بومیان و مهاجران، هم در آذربایجان و هم در آناتولی، ترکی به تدریج جایگزین زبان های بومی اکثریت مردم آذربایجان و ترکیه شده و علاوه بر این، دین اکثریت مردم ترکیه در این هزار سال از مسیحیت به اسلام تغییر یافته است.
از این جهت «ترک شدن» و یا «ترک زبان شدن» مردم این دو سرزمین اساسا زبانی، فرهنگی (و در ترکیه در ضمن با تغییر دین) بوده و به درجه به مراتب کمتری با «نژاد» و ظاهر فیزیکی سر و کار داشته است – به همان ترتیب که «ایرانی بودن» ایرانیان بعد از گذشت هزاران سال رابطه چندانی با «نژاد آریائی» ندارد و بیشتر به مشترکات فرهنگی و تاریخی مربوط است.
این همه تغییر چگونه به وقوع پیوست؟ آیا مردم بومی آن زمان آذربایجان و بیزانس کلا از بین رفتند و فرار کردند وجایشان را به مهاجران ترک دادند؟ آیا تعداد قبایل ترک مهاجر به درجه ای بیشتر از تعداد مردم بومی بود که در آذربایجان زبان و در ترکیه هم زبان و هم دین اکثریت آنها تغییر یافت؟
جواب بعضی از سوال ها را حدودا میدانیم. بعضی ها را میتوان حدس زد و برای بسیاری سوال ها جواب دقیقی نداریم. چیزی که مطمئن هستیم این است که زبان مردم آذربایجان و ترکیه عوض شده و تبدیل به ترکی شده و دین اکثریت ترکیه امروز اسلام شده است.
قبل از همه چیز رقم دقیقی در باره جمعیت آن دوره بیزانس و یا مجموعه سرزمین های «ایران تاریخی» موجود نیست. تخمین اکثر تاریخنویسان در حول و حوش ۴-۵ میلیون نفر برای هرکدام است که البته در مقایسه حتی با وجود کوچکتر شدن امروز ترکیه و ایران بسیار ناچیز جلوه میکند. و اما در باره تعداد اقوام ترک زبان هم که به طور لاینقطع به این دو سرزمین می آمده اند، اطلاعات دقیقی موجود نیست، اگرچه بعضی ارقام علیحده در باره کوچ بعضی اقوام روایت شده است. مثلا میدانیم که در ابتدای سلجوقیان «هزاران نفر» از «غُز» ها یعنی ترک های اغوز به صورت دسته های ۳-۴ هزار نفری به سیستان و عده دیگری به خوزستان رفته اند (۳). اما به نظر اکثر تاریخ نویسان این دوره آنچه که روشن است این است که تعداد بومیان از مجموع افراد قبایل مهاجر به مراتب بیشتر بوده است. کلود کاهن (۴) نسبت ۱۰/۱ را حدس زده است، یعنی برای هر ده بومی یک مهاجر. او مینویسد: «منطقی به نظر نمیرسد که مثلا تصور کنیم ده ها هزار و یا صد ها هزار نفر در آنِ واحد کوچ کرده اند.» (۵) نتیجه اینکه ما دقیقا نمیدانیم تعداد ترکانی که در آن دوره به ایران و آناتولی کوچ کرده اند چند نفر بودند. گمانه زنی دراین مورد ضمنا از آن جهت مشکل است که در اینجا موضوع بر سر یک موج مهاجرت که ۱۰-۲۰ و یا حتی ۱۰۰ سال ادامه داشته باشد نیست، بلکه اگر نقطه آغاز این کوچ ها را در اوایل قرن یازدهم م یعنی حدودا سال ۱۰۰۰ حدس بزنیم، این کوچ ها و ادامه آنها در داخل ایران و ترکیه و یا بین ایران و ترکیه تا اواخر دوره شاه طهماسب صفوی و حتی به گفته فاروق سومر (۶) تا قرن نوزدهم هم ادامه یافته است.
و لیکن به قول کلود کاهن اشتباه خواهد بود اگر موضوع مهاجرت و اختلاط قومی و فرهنگی را فقط بر ارقام و تعداد افراد مبتنی کنیم. در این مورد، به گفته کاهن، ده ها عامل نقش بازی میکنند. در یک طرف این واقعیت هست که ترک ها حاکمین جدید و مظفر و بومیان مغلوبین بودند و این رابطه تا اختلاط کامل همه این مردم که صد ها سال طول کشیده، ادامه یافته است. این اولویت سیاسی احتمالا در رابطه با انتخاب و تغییر دین، تابع شدن غیر مسلمین به خراج و مالیات اضافی، تشویق و حتی «داوطلبی» بومیان به قبول اسلام، تغییر نام افراد و دگرگشت زبان نخست آنان به ترکی نقشی اساسی بازی کرده است. احتمالا اینها عوامل اساسی بوده اند، اما جنگ ها، قتل و کشتارها، فرار و کوچ بعضی از بومیان و بالاخره ازدواج ترکان با بومیان که در آن روند ترکی شدن خانواده های بومی سرعت بیشتری داشته، به این روند کلی و چند صد ساله کمک بسیاری نموده است.
از چه تاریخی روند «ترک شدن» شروع شد؟
قبلا هم گفتيم كه اولين پيروزى سلطان آلپ ارسلان سلجوقى بر بيزانس در شهر ملازگيرت آناتولى در سال ١٠٧١ ميلادى بود. اما در باره اینکه روند ترکی شدن زبان (و در ترکیه در ضمن تغییر دین) اکثریت مردم دقيقا کی شروع شده، اطلاعات دقیقی نمیتوان داد. اولین و بارز ترین دلیل این ناروشنی آن است که این جریان صد ها سال طول کشیده و اگرخیلی دقیق شویم، هنوز هم به پایان کامل خود نرسیده است. هنوز در ترکی آذری آثار زبان آذری یا تاتی باستان به گوش میخورد و تا چندی پیش هنوز چند دهکده به این زبان (اگرچه با تاثیر فارسی دری و ترکی) سخن میگفتند. در ترکیه هنوز هم بعضی ها هستند که بخصوص در شرایط آزادتر چند سال اخیر داستان تغییر دین و نام اجداد خود را مینویسند و تعریف میکنند.
چه در آذربایجان و چه در ترکیه، درجه و تاریخ ترکی شدن زبان (و در ترکیه ضمنا تغییر دین) در هر منطقه فرق کرده است. در بعضی مناطق این روند سریعتر و در دیگر مناطق آهسته تر بوده است.
آنچه که روشن است این است که نام «ترکیه» چیزی است که غربی ها ایجاد کرده و برای اولین بار در اواخر قرن دوازدهم م یعنی حدودا ۵۰ سال قبل از مغول ها و در زمان جنگ های صلیبی استفاده نموده اند. در رابطه با آناتولی اگر چه تا مدت ها بعد هم از نام های «روم»، «بلاد روم» و یا «ممالک روم» استفاده میشد، اما برای اولین بار در زمان جنگ های صلیبی «فردریک بارباروسا» از «ترکیه» (تورکیا) به معنای کشوری که تحت حاکمیت ترک هاست، سخن گفته است.
اما در واقع مهم این نیست که درجه «ترک شدن» این کشور نو نام یعنی«ترکیه» در کدام منطقه این سرزمین چه بوده و چقدر طول کشیده است. مهم این است که از این تاریخ به بعد «ماهیت ترکی» آناتولی از نظر سیاسی، زبانی و فرهنگی مُهر خود را بر سرتاسر این کشور زده است، کشوری که بزودی نام عثمانی بخود گرفت و از قرن بیستم به بعد با نام «جمهوری ترکیه» اولین دولت معاصری شد که به عنوان یک «کشور ترکی» به ذهن افراد خطور میکند. دوغان کوبان، استاد فقید دانشگاه استانبول که متخصص تاریخ هنر، معماری و فرهنگ ترکیه است، میگوید: «من در واقع فرزند مادری چرکز (قفقاز)، پدری از جزیره میدیللی (لِسبوس در یونان امروز) و مادر بزرگی از آسیای مرکزی هستم – و ترک هستم. (اما) ترک بودن، خصوصیتی نژادی و خونی نیست، پدیده ای فرهنگی است و تنها چیزی که ما را در عصر کنونی به این هویت فرهنگی متصل میکند، زبان است و اندیشه و هنری که با آن زبان تولید میشود (۷).» به این عامل میتوان در مورد هر دو کشور ترکیه و ایران حافظه تاریخی و سیاسی وگذشته طولانی امپراتوری را نیز اضافه نمود.
وضع آذربایجان از این نظر که موضوع بر سر تغییر دین و حتی مذهب نبوده، بلکه محدود به زبان نخست اکثریت مردم بوده، نسبتا قابل فهم تر، ولی از سوئی هم بخاطر همین ویژگی و همچنین ادامه حاکمیت فرهنگی زبان فارسی حتی در دوره تقریبا ۹۰۰ ساله سلسله های ترک زبان ایران (از غزنویان تا پایان قاجاریان)، شاید در عین حال پیچیده تر است. ژان اوبن، تورکولوگ فرانسوی، در مقاله ای در مورد «ترکی شدن زبان آذربایجان» که بر پایه تحلیل کتاب «صفوه الصفا» اثر ابن بزاز اردبیلی (۱۳۵۰ م) نوشته، میگوید در آن تاریخ (حدود هفتصد سال پیش) زبان مردم آذربایجان هنوز ترکی نشده بود، اگرچه لغات ترکی و مغولی تاثیر روزافزونی بر زبان مردم داشته است (۸). به هر تقدیر ما از آثاری مانند «سفینه تبریز» و یا شعرای «فهلوی گوی» آذربایجانی (تا دوره اتابکان و ایلخانان) میدانیم که حد اقل تا آق قویونلو ها زبان نخست مردم مخلوط بوده، اما حدودا بعد از صفویه ترکی به زبان اکثریت تبدیل شده، اگر چه زبان غالب فرهنگ، هنر و بخصوص ادبیات فارسی و زبان غالب دین، قانون و شریعت عربی باقی مانده است.
«ترک شدن» در آذربایجان و آناتولی دو نقش مختلف داشته است: در آناتولی و ترکیه نقشی تعیین کننده، مُهر مشخص کننده تاریخ، سیاست و فرهنگ – و در آذربایجان یک زیر هویت زبانی و فرهنگی ایرانی.
در آناتولی و ترکیه، زبان، هنر و فرهنگ ترکی نقش رهبری کننده و دولتی به خود گرفته، در حالیکه در ایران، زبان، هنر و فرهنگ فارسی و دولتداری ایرانی همچنان مانند قرن ها پیش از آن، نقش رهبری کننده در امور فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایفا نموده است – در هر دو کشور با همه فراز و نشیب حوزه و افت و خیز های این روند…
منابع
1 Kamuran Gürün: Türkler ve Türk Devletleri Tarihi, İstanbul, 1984, s. 300
2 Claude Cahen: Pre-Ottoman Turkey: A General Survey of the Material and Spiritual Culture and History, c. 1071-1330;Turkish: Osmanlılardan Önce Anadolu, İstanbul 2002, p 99-111: ’Türkiye’nin Doğuşu
۳ کامران گورون، همانجا، ص ۳۰۱-۳۰۵
۴ کلود کاهن، همانجا
۵ کلود کاهن، همانجا
۶ فاروق سومر: نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، تهران ۱۳۷۱اصل ترکی :
Faruk Sümer: Safevi Devletinin Kuruluşu ve Gelişmesinde Anadolu Türklerinin Rolü, Ankara 1999
7 Doğan Kuban: Ben Neden Türk’üm? Cumhuriyet, December 8, 2013
8 Jean Aubin: Le Temoignage d’Ebn-e Bazzaz sur la Turquisation de l’Azerbaydjan, in Ch.-H. de Fouchécour and Ph. Gignoux, eds., Études Indo-Aryennes offertes à Gilbert Lazard, Paris, 1989
9 Faruk Sümer: Azerbaycan’ın Türkleşmesi Tarihine Umumi Bir Bakış, Türk Tarih Kurumu, Belleten, cilt XXI, sayı 83, Temmuz 1957, s. 429-447
۱۰ رئیس نیا، رحیم: دگرگشت زبان در آذربایجان، در: آذربایجان در سیر تاریخ ایران، جلد دوم، ص ۸۸۲-۹۰۶، تهران
۱۱ محمد جواد مشکور: نظری به تاریخ آذربایجان، تهران ۱۳۷۵ (انتشارات کهکشان)
(اصل این نوشته در کتاب «ایران و آذربایجان در بستر تاریخ و زبان»، لندن، 1395چاپ شده و هنوز از طریق آمازون قابل خرید است. نسخه پی دی اف و به طور جزئی باز نگری شده این کتاب به زودی در اختیار عموم قرار خواهد گرفت.)
دستهها:کتاب های عباس جوادی
ایرانی شدن آذربایجان و کردستان
زبان در آتروپاتن
همخوانی میان تحول بیولوژیک و تحول زبانشناختی
متن کامل رسالۀ پیتر گلدن: شکل گیری ترک ها