هفتاد و چند…

شاید  این فقط تجربۀ شخصی من است و از تجربۀ خیلی های دیگر فرق میکند. احساس من این است که بخصوص بالای 70 سالگی آدم بی خیال تر میشود، محتاط تر میشود؛ نه تنها به برنامه ریزی های دراز مدت،  حتی به نقشه های میان مدت هم تمایل چندانی نشان نمیدهد. بی تفاوت تر میشود. حرفش را میزند، نظرش را میدهد، اما اصراری در جرّ و بحث و اثبات نظر خود ندارد. فلان کس فلان کار را کرده یا بهمان حرف را زده؟ باشد. به ما چه ربطی دارد؟ بگو مگو و جرّ و بحث و دعوای لفظی چه نتیجه ای دارد، مخصوصاً زمانی که وقت و فرصت تو رفته رفته تنگ تر و  کمتر میشود؟ از کجا میدانی فردا چه اتفاقی می افتد؟ نه در دنیا، یا در این منطقۀ ما، نه، با خود تو چه اتفاقی می افتد؟ پیگیری خبرهای سیاسی و غیره هم کم کم رنگ و اهمیت خود را می بازد. به تدریج، اما به صورتی مستمرّ. بعضی موارد استثنایی و پرانتز ها هنوز باقی میمانند، مثلاً در مورد خود من، دلسوزی و نگرانی از بابت وطنم، ایران، که چهل و شش سال است ندیده امش، اما دوستش دارم و نمیخواهم مُصّرانه از پیشرفت قافلۀ کشور ها و ملت های معمولی دنیا عقب نگهداشته شود و با زور و جهل و تعصب و خرافات ستیزه جویانۀ حاکمانش همچنان اسیر جهان تباه و تخیلی هزار سال پیشِ بماند. حیف این ملت و کشور نیست که با همه در افتد و مایۀ مباهاتش نه آب و نان و برق و آزادی و رفاه برای مردم خود، بلکه موشک و پهباد برای جنگ با این و آن باشد؟

به گفتۀ خاقانی «ما بارگهِ دادیم، این رفت ستم بر ما…»

این موضوع بماند به چند یادداشت بعد.

من بعد از ده سال تحصیل و دانشگاه و بعد 34 سال کار در بخش ها و مسئولیت های مختلف «رادیو اروپای آزاد/رادیوی آزادی»، در سال 2019 بازنشسته شدم.

من البته قبل از بازنشستگی ام هم بخاطر تحصیل و علاقۀ شخصی ام به موضوعات زبان، تاریخ و روابط قومی و اجتماعی، در همین حوزه ها ده ها مقاله و چند کتاب نوشته بودم. اما باید بگویم که بازنشستگی فرصت بی نظیری برای من شد که متمرکز تر از پیش (باز در حول و حوش همان موضوعات) مطلب بنویسم. تقریباً همۀ این مقاله ها و بررسی ها در تارنمای شخصی من «چشم انداز» منتشر شد و همچنان، هم برای مطالعه و هم دانلود رایگان در دسترس عموم است – به استثنای یکی دو کتابی که اخیراً منتشر شده اند و من هنوز از نظر حقوقی مُکلّف هستم که سه سال برای انتشار نسخۀ مجانی «پی دی اف» آن صبر کنم. آخرین کتابچۀ من عنوان «سرگذشت ژن ها، مردمان و زبان ها» را دارد که هنوز از طرف موسسه ای به صورت کاغذی چاپ نشده، اما، با اینهمه، من نسخۀ «پی دی اف» آن را در «چشم انداز» گذاشته ام.

یک سال پیش به خودم میگفتم این کتابچۀ ژنتیک دیگر آخرین کوشش من برای نوشتن یک کتاب است. بعد از این اگر هم دستم به قلم (در واقع «لَپ تاپ») رفت، فقط مقاله و یادداشت های شخصی خواهم نوشت. سنّم بالارفته، وقت کافی دارم، اما حوصلۀ کافی برای رعایت یک سلسله مطالب و نوشته های پشت سرهم و مرتبط با یکدیگر (آن هم غالباً موضوعات بررسی و تحلیل) را ندارم تا در نهایت به صورت کتابی منسجم درآید. از طرف دیگر آن شور و شوقی که وقتی جوانتر بودم، داشتم و تاثیر اینگونه نوشته ها بر خوانندگان علاقمند را در ذهن خود به طور غیر متعارف و غیر واقعی بزرگ میکردم، دیگر همزمان با رشد سنّ خودم و مشاهده تحولات جدید (بخصوص در فضای مجازی) بنظرم خیلی متعادل تر و واقع بینانه تر شده است.

با این ترتیب رسیدیم به «فُرمَت» جدیدی که این بندۀ حقیر و سراپا تقصیر پس از هفتاد و چند سال برای نوشتن و نشر مطالب مورد توجه خود، با شما در میان خواهد گذاشت: امیدوارم کوتاه تر، در چند پاراگراف، به زبانی ساده تر، بدون منبع و مأخذ و شمارۀ دقیق صفحه و سال و نام انتشارات – کمی به اقتباس از شبکه های اجتماعی، اما (تقریباً) با همان شور و شوقِ در میان گذاشتن مطالب مورد علاقۀ خود با شما خوانندگان عزیز – البته اگر مایل باشید.

با احترام و ادب،

یکم اوت 2025




دسته‌ها:یادداشت