عباس جوادی – در حماسه کوتاه «یادگار زریران» که متن پارسی میانه آن در دسترس است، طبق شمارش من، هفده بار نام «ایران» و چهار بار نام «ایرانشهر» ذکر شده است. در این موارد، نام «ایران»، هم به معنای سرزمین و کشور و هم به معنای جمع «ایر» (یعنی ایرها، ایر-ان و یا ایرانیان، یعنی مردم سرزمین ایران) آمده است. از سوی دیگر می دانیم که «شهر» در پهلوی معنای «سرزمین» و «کشور» را داشت. از این جهت تعبیر «ایرانشهر» را نیز میتوان همچون «سرزمین (و یا کشور) ایرانیان» فهمید.
«یادگار زریران» و یا «آیادگار زریران» افسانهای است کوتاه و حماسی، احتمالا از سده ششم میلادی، به عبارت دیگر یکصد سال پیش از اسلام که تنها متن پهلوی (پارسی میانه) آن در قرن چهاردهم م. توسط موبدان زرتشتی در هندوستان به رشته تحریر در آمده است (1). به نظر بویس و مک کنزی متن پهلوی این حماسه نشانه های زبان پارتی (پارسی میانه عصر اشکانیان) را در بردارد که می تواند دلیلی بر آن باشد که اصل داستان پیش از ساسانیان به صورت شفاهی پارتی (احتمالا در خراسان و کلا شرق ایران باستان) میان مردم رواج داشته و با این ترتیب چند قرن قدیمی تر از گویش پهلوی آن بوده است (همانجا).
بعضی دانشمندان، ازجمله خانم دکتر ژاله آموزگار، گفتهاند که احتمالا اصل این داستان به زبان پارتی (از زبان های ایرانی میانه) بوده است، چرا که در متن پهلوی نشانههای چندی از واژگان پارتی نیز به چشم میخورد. متن این داستان نسبتا کوتاه چندین بار از سوی دانشمندان گوناگون از جمله محمدتقی بهار، یحیی ماهیار نوابی و خانم آموزگار به فارسی معاصر ترجمه شده است. به نظر احمد تفضلی مطالب این اثر ابتدا از متنی اوستایی گرفته شده است که امروز اصل آن در دسترس نیست، اما بخشهایی از آن در ضمن سرگذشت زرتشت در کتاب هفتم «دینکرد» آمده است (2).
«یادگار زریران» شرح قهرمانی و از جان گذشتن زریر برادر گشتاسپ شاه در دفاع از سرزمین ایران و آیین زرتشتی است.
موضوع داستان که اساسا بخشی از اساطیر ایرانی است، مربوط به دوره زندگی پیامبر زرتشت میشود. این دورهای است تقریبا برابر با ۲۵۰۰ تا ۳۵۰۰ سال پیش، یعنی زمانی که در تاریخ و پیشا تاریخ ایرانی، تاریخ و افسانه در میآمیزند.
طبق روایات ایرانی (طبری، مسعودی، دقیقی، فردوسی و دیگران) در زمان پیامبری زرتشت، گُشتاسپ فرزند لهراسپ پادشاه ایرانشهر بود و در بلخ حکمرانی مینمود. در آن هنگام زرتشت برای دعوت گشتاسپ به مزدیسنا (آیین زرتشتی) از آذربایجان (و یا ری) به پیش گشتاسپ رفت. گشتاسپ دعوت زرتشت به آیین نو زرتشتی را پذیرفت و آتشکدهها برپا نمود. اما پادشاه خیونهای همسایه، ارجاسپ از گشتاسپ خواست که یا از آیین نو دست کشد و یا اینکه آماده جنگ با او باشد. در جنگ بین آن دو که گویا میان سمنان و گرگان رخ داد، گشتاسپ پیروز شد، اما برادر او، زریر، که قهرمان اصلی داستان است، به قتل رسید. در این داستان حماسی، به غیر از زریر که کشته میشود، سه تن دیگر در دفاع از ایرانشهر و آیین جدید زرتشتی قهرمانی نشان میدهند: فرزند خردسال زریر به نام بستور که قاتل پدرش را در جریان نبرد به قتل میرساند، فرزند گشتاسپ به نام اسفندیار، قهرمان نامدار اساطیر ایرانی، و همچنین فرزند وزیر گشتاسپ و داماد زرتشت، جاماسب، به نام گرامی.
ظاهرا در مورد نقش گشتاسپ دو روایت گوناگون در میان ایرانیان وجود داشته است. برعکس روایت «یادگار زریران» که با اوستا و روایت موبدان همخوانی دارد، شاهنامه فردوسی گشتاسپ را پادشاهی خودکامه جلوه میدهد که در نهایت به فرزندش اسفندیار رشک میبرد و رستم پهلوان را به جنگ با اسفندیار میفرستد که در نتیجه اسفندیار به دست رستم کشته میشود.
در حاشیه این را هم بگوییم که برخی از منابع به خاطر شباهت نامی میان نامهای «خیون» و «هون»، خیونان را همان هونهای تاریخی آسیای میانه تعبیر نمودهاند. بنا به روایاتی، بخشی ازهمین هونها ریشه اصلی اقوام بعدی ترک زبان آسیای میانه بودهاند. برخی نیز گفتهاند که اگر این نظریه کاملا هم درست نباشد، شاید خیونها شاخهای از هونها بودهاند که گاه با نام «هونهای سفید» و یا هپتالیتها نیز شهرت یافتهاند که میان سالهای ۴۵۰ تا ۶۵۰ میلادی از بلخ و سُغد تا افغانستان و جنوب هندوستان کنونی نفوذ داشتند. این نظریه نیز کمی ضد و نقیض می تابد، چرا که عرض اندام خیونها در تاریخ منطقه حدود سالهای ۵۰۰ میلادی است، در حالیکه ظهور پیامبر زرتشت پانصد تا یکهزار سال پیش از آن گمانه زنی می شود. به نظر میرسد در «یادگار زریران» نیز افسانه و تاریخ مخلوط شدهاست و این، بخصوص در مورد دورههای گذر تدریجی از اساطیر و افسانههای شفاهی به تاریخ مستند چیزی رایج است.
شاید هم تاحدی به خاطر شباهت نامی خیونها و هون هاست که پس از اسلام (مثلا در شاهنامه فردوسی) داستان نبرد میان گشتاسپ و ارجاسب همچون «نبرد ایران و توران» تصویر شده است. اما ارتباط سرزمین اساطیری «توران» با ترکهای بعدی از سوی بسیاری از دانشمندان معاصر از جمله ایگور دیاکونوف و آنه ماری فون گابن رد شده است. به نظر آنها «توران در ابتدا نام یکی از قبایل ایرانی بود که در اوستا ذکر شده است، اما در شعر فردوسی و بطور کلی در سنت بعدی ایرانی، تعبیر توران به سرزمین هائی اطلاق شده است که مردمش ترکی سخن میگویند» (3).
در چند سطر زیر نمونهای از «یادگار زریران» را تقدیم میکنیم که صحنه دراماتیک کشته شدن زریر، برادر گشتاسپ شاه، به دست «بیدرفش جادو»، فرمانده سپاه خیونها، و آمادگی پسر خردسال او، بستور، برای مبارزه با دشمن را تصویر مینماید (4). توضیحات داخل کمانک (پرانتز) از مترجم فارسی معاصر، یحیی ماهیار نوابی، و توضیحات ستاره دار داخل کمانک از نویسنده این مقاله است.
(…)
۷۶. پس گشتاسپ شاه از کوه سر نگاه کند و گوید که: من پندارم که کشته شد زریر ایران سپاهبدمان چه اکنون نیاید (آوای) پرش کمانان و بانک نیو (*دلاور) مردان.
۷۷. بِیک (ولی) از شما ایرانیان کیست که شود و زریران کین خواهد؟ تا که او را همای – دُخت من – به زنی دهم که اندر همه شهر (کشور) ایران، زن از او خوب چهر تر (یا نژاده تر) نیست.
۷۸. و مان و کده (خان و مان) زریر و سپاهبدی ایران بدو ده.
۷۹. هیچ ایرانی آزاد پاسخ ندهد، مگر آن پسر زریر کودک هفت ساله (که) همانا فراز به پای ایستد و گوید که: مرا اسپ زین سازید تا من شوم و رزم ایرا(نیا)ن بینم. و اسپور گشتاسپان بینم، آن تهم (*دلیر) سپاهبد نیو، زریر، پدرم را، اگر زنده یا مرده، چنان (که) هست پیش شما بُغان (*شاهان، رهبران) گویم.
۸۰. پس گشتاسپ شاه گوید که: تو مَشو، چه تو برنایی (*جوانی) و رزمان پهریز (=دفاع) ندانی و انگشت به تیر نه خوسته است (=رنج تیراندازی نکشیده است= عادت نکرده است)
۸۱. م(بادا) خیو(نا)ن رسند و تو را اوژنند (=کُشند) چنانکه زریر، ایران سپاهبد (را) هم اوژدند (=کشتند)پس خیو(نا)ن دو نام بَرند که ما اوژدیم (=کُشتیم) زریر ایران سپاهبد (را) و ما زدیم (=کُشتیم) بستور پسر او (را).
۸۲. پس بستور پنهان به آخورسردار (=میرآخور) گوید که: گشتاسپ فرمان داد که آن اسپ که چون زریر کودک بود، برنشست به بستور ده.
۸۳. و آخور سردار اسپ زین فرماید و بستور برنشیند و اسپ فراز هِلَد (*رود، خیزد) و دشمن برنشیند و اسپ فراز هِلَد و دشمن اوژند تا به آن جای رسد که مُرده نیو پدر بیند.
(…)
۹۰. پس گوید جاماسپ بیتخش (*سر وزیر گشتاسپ) که: هل این ریدک (*پسرک) را چه او بر بخت است، دشمن اوژند (*کُشد).
۹۱. و پس گشتاسپ شاه اسپ زین فرماید کردن و بستورش برنشیند.
۹۲. (و) از کنتیر (=تیردان) تیریش دهد و آفرینش کند (دعایش کند) گوید که: … از من شوی، پیروز آوری، به هر رزم و پارزم (*رزم متقابل) تو پیروز بُوی، پارنج (*حق القدم) نام آوری جاویدان، سر دشمن مرده آوری.
۹۳. و اکنون باره (*اسپ، توسن) و درفش، این سپاه ایران هِلَم (*میسپارم، وا میگذارم) که تو فرمان دهی، نام آور بُوی تا به روز جاوید.
۹۴. پس بستور اسپ فراز هِلَد ودشمن اوژند (*کُشد) و کارزار آنگون نیو (*دلاورانه) کند چنانکه زریر ایران سپاهبد کرد.
پانویس ها:
(1) Boyce, M.: Ayadegar i Zareran, in Iranica online, viewed on Sep 12, 2018
(2) تفضلی، احمد : تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۷۶، ص ۲۶۸
(3) Diakonoff, Ivan: The Paths of History, Cambridge, 1999, s. 100
(4) ترجمه فارسی معاصر «یادگار زریران» که در این نوشته تقدیم میشود، از متن ترجمه یحیی ماهیار نواب است.
دستهها:نام و حدود ایران, رنگارنگ
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.