«می ترسم!»، شعر صابر و مجله «ملانصرالدین»

علی اکبر طاهر زاده (صابر)

شعری را که در زیر می خوانید، شاعر معروف و طنز نویس نامدار آذربایجان میرزا علی اکبر طاهر زاده ملقب  به «صابر» (1862-1911) احتمالا پس از سال های 1900 یعنی 110 سال پیش نوشته و در مجله مشهور فکاهی و انتقادی-اجتماعی «ملا نصرالدین» چاپ تفلیس منتشر کرده است.  صابر زاده و فوت شده در شهر شماخی بود که در آن دوره جزو روسیه تزاری بود و امروزه از شهرهای بزرگ آذربایجان قفقاز به شمار می آید. او در جوانی به تحصیل علم و دین پرداخت و به مشهد، سمرقند، بخارا و کربلا سفر نمود. به ترکی و فارسی اشعار تغزلی و نوحه و مرثیه می سرود. انقلاب دمکراتیک روسیه در 1905 و انقلاب مشروطه ایران (1905-1911) که تقریبا به صورت همزمان صورت گرفتند باعث تحول بزرگی در اندیشه ها و آثار ادبی صابر گردید. او همراه با جلیل محمدقلی زاده، نویسنده و طنزنویس برجسته آذربایجان قفقاز به انتشار مجله معروف «ملا نصرالدین» پرداخت که نه تنها در آذربایجان قفقاز بلکه بر روشنفکران آزادیخواه دوره مشروطه ایران از جمله علی اکبر دهخدا، ایرج میرزا و اشرف الدین گیلانی («نسیم شمال») تاثیر بزرگی به جا گذاشت. با انقلاب کمونیستی اکتبر در روسیه (1917) ابتدا مجله «ملا نصرالدین» را خواستند به ارگان تبلیغاتی حزب کمونیست تبدیل کنند، اما پس از بی نتیجه ماندن این تلاش، این مجله که مدتی نزدیک به نیم قرن بر زندگی فرهنگی و اجتماعی قفقاز و ایران تاثیر بزرگی داشت، بسته شد.

ابتدا اصل شعر به ترکی آذری:

قورخورام!

پاي پياده دوشوره م چؤللره،
خار مغيلان گؤروره م، قورخمورام.

سير ائديره م بر و بيابانلارى،
غول بيابان گؤروره م، قورخمورام.

گاه اولورام بحرده زورق نشين،
دالغالى طوفان گؤروره م، قورخمورام.

گه چيخيرام ساحله هر ياندا مين،
وحشى غُران گؤروره م، قورخمورام.

گاه شفق تك دوشوره م داغلارا،
يانقيلى ولقان گؤروره م، قورخمورام.

گاه انيره م سايه تك اورمانلارا،
ييرتيجى حيوان گؤروره م، قورخمورام.

اوز قويورام گاه نیستان لارا،
بير سورواصلان گؤروره م، قورخمورام.

مقبره ليكده ائديره م گه مكان،
قبرده خورتدان گؤروره م، قورخمورام.

منزل اولور گه منه ويرانه لر،
جن گؤروروه م، جان گؤروره م، قورخمورام.

خارجه ملكونده ده حتی گزيب،
چوخ تحف انسان گؤروره م، قورخمورام.

بو كره عرضده من مختصر،
مختلف الوان گؤروره م، قورخمورام.

ليك بو قورخمازليق ايله دوغروسی،
آى داداش! واللاهى، بللاهى، تيللاهى؛
هاردا مسلمان گؤروره م، قورخورام!
قورخورام!، قورخورام!، قورخورام!…..

بی سبب قورخمورام، وجهی وار
نيله ييم آخر، بو یوخ اولموشلارين،
فكرنى قان قان گؤروره م، قورخورام!.
قورخورام!، قورخورام!، قورخورام!…..

اگرچه من به هیچ وجه شاعر نبودم و نیستم و باید اعتراف کنم که ترجمه موزون شعر با حفظ حداکثر معنا بسیار مشکل است، جسارت نمودم که این شعر را به طور موزون به قارسی برگردانم. از بابت کم و کاست آن پبشاپیش معذرت می خواهم.

می ترسم!

پای پیاده سوی صحرا روم
خار مغیلان بشود، نترسم
سیر کنم در بر و در بیابان
غول بیابان بشود، نترسم
گاه شوم قایق و زورق نشین
گر همه توفان بشود، نترسم
چون به سواحل برسم، لاجرم
اژدر غرّان بشود، نترسم
گه چو شفق تابم اگر سوی کوه
آتش سوزان بشود، نترسم
گاه به جنگل بروم چون شبَح
غرّۀ حیوان بشود، نترسم
گاه روم سوی نیستان چو من
گلۀ شیران بشود، نترسم
خوابم اگر گاه شبی در مزار
آدم بی جان بشود، نترسم
یا که چو ویرانه شود منزلم
جن بشود، جان بشود، نترسم
گر بروم من به دیار فرنگ
عجوبه انسان بشود، نترسم
مختصر، اندر کرۀ ارض، من
این بشود، آن بشود، نترسم
با همه ناترسی خود، لیک من
ای داداش، والله، بالله، تالله
وقتی مسلمان ببینم، می ترسم
می ترسم، می لرزم، می میرم
بی سبب این ترس نباشد مرا
نيت اين قوم به خون تشنه را
کُشتن انسان می بینم، می ترسم
می ترسم، می ترسم، می ترسم!

(توضیحات بیشتر در باره مجله «ملانصرالدین» از کتاب عباس جوادی: ««زبان آذربایجان در گذر زمان» لندن، 2018)

بسیاری از تحلیلگران بر آن هستند که مجلهٔ فکاهی و انتقادی «ملانصرالدین» که در سال ۱۹۰۶ در تفلیس (امروزه گرجستان) شروع به انتشار نمود، معروف ترین و محبوب ترین مجلۀ طنز در خاورمیانه بود (۱۲). نویسندگان و شعرائی که نقش اساسی در تولید مضمون این مجله از جمله مقاله ها، اشعار و بخصوص کاریکاتورها داشتند، عبارت بودند از بنیانگذار و ناشر مجله، نویسندۀ معروف میرزا جلیل محمدقلی زاده، شاعران میرزا علی اکبر طاهرزاده ملقب به «صابر» و علی نظمی، نمایشنامه نویس عبدالرحیم حق وئردی یف، نویسنده محمد سعید اردوبادی و کاریکاتوریست ها اسکار اشمرلینگ و عظیم عظیم زاده.

موضوعات اصلی مجله عبارت بودند از انتقاد طنز آمیز، بسیار هنرمندانه و گاه حتی مسخره آلود خرافات، عقب ماندگی و تعصب های اجتماعی، دینی و فرهنگی جامعه مسلمانان قفقاز. مخالفت روحانیون واپس گرا با تحصیل دختران و دیگر باورهای خرافاتی، مقاومت در برابر مدارس جدید و تدریس علوم معاصر، نکوهش استبداد و تبلیغ برابری های اجتماعی و آزادی های فکری در سرلوحۀ این موضوعات مجله بودند.

اگرچه «ملانصرالدین» برای مسلمانان قفقاز و از سوی روشنفکران قفقازی منتشر میشد، اما این مجله در میان روشنفکران «تجدد خواه» کشور های همسایه و منطقه و بخصوص ایران محبوبیت بسیاری داشت. طوری که قبلا هم گفتیم این مجله در تبریز فروش زیادی داشت و چه در آذربایجان و چه در دیگر نقاط ایران، مشروطه خواهان و روشنفکران تجدد طلب ایرانی از قبیل میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل و یا علی اکبر دهخدا را تحت تاثیر خود قرار داده بود. طبیعتا از آنجا که برخی از نویسندگان اصلی «ملا نصرالدین» و حتی خود محمد قلی زاده و صابر اصلیت ایرانی داشتند و جریان انقلاب مشروطۀ ایران را ازنزدیک پیگیری میکردند، بسیاری مطالب «ملانصرالدین» مربوط به مبارزهٔ ایرانیان برای آزادی و برضد استبداد و عموما انقلاب مشروطۀ ایران میشد که آذربایجان و بخصوص تبریز به مرکز ثقل آن تبدیل گشته بود.

پنج سال پس از آغاز کار «ملانصرالدین» در تفلیس، یکی از ستون های اصلی این مجله یعنی میرزا علی اکبر صابر فوت کرد. بعد از این حادثه، «ملانصرالدین» آن وزن و محبوبیتی را که در آن چند سال پیداکرده بود، تا حدی زیادی از دست داد. در سال ۱۹۲۰ یعنی بعد از تاسیس حاکمیت شوروی در قفقاز جنوبی، محمدقلی زاده برای ادامه انتشار مجلهٔ خود به تبریز آمد. این، زمان خیزش شیخ محمد خیابانی بود. ظاهرا محمدقلی زاده میخواست مجله را دیگر در تبریز منتشر کند. براستی هم هشت شماره این مجله در سال ۱۹۲۱ در تبریز و به دو زبان ترکی آذری و فارسی چاپ شد. اما در همان سال محمدقلی زاده به دلایلی که دقیقا روشن نیست و هرکس آن را از نگاه خود تفسیر میکند، به باکو برگشت. دیگر انتشار مجله نا منظم شده بود و مسئولان کمونیست آذربایجان شوروی به محمد قلی زاده فشار می آوردند که موضوعات ضد خرافاتی مجله را تبدیل به تبلیغات آشکار ضد دینی کند. طبق برخی روایات، او به این فشارها تن در نمی داد. در نهایت در جریان تبلیغات ضدخداپرستی در سال های نخستین شوروی، نام «ملانصرالدین» به «آللاه سیز» (بی خدا) تغییر یافت و مدیریت آن عملا از دست محمدقلی زاده خارج شد. بعد ها هنگامیکه دولت شوروی تبلیغات آشکار ضدخداپرستی را قطع کرد، انتشار مجله نیز متوقف شد.

موضوع زبان نیز که بحث اصلی ما در این صحبت هاست، اگرچه جزو مطالب اصلی «ملانصرالدین» نبود، اما گهگاه در این مجله مورد توجه قرار میگرفت.

اولا باید بدانیم که زبان اصلی «ملانصرالدین» ترکی آذری بود. ثانیا این مجله اساسا در قفقاز و نه در ایران چاپ میشد، اگرچه تاثیر بزرگی در ایران انقلابی آن دوره داشت و ثالثا این مجله در واقع نوعی ارگان روشنفکران تجدد خواه مسلمان در قفقاز جنوبی بود.

زبان «ملانصرالدین» همانند زبان اشعار صابر و یا مقالات و داستان های محمدقلی زاده یک ترکی روان، ساده اما غنی با ویژگی های ترکی مخصوص آذربایجان بود. از این جهت تاثیر هم فارسی و هم کلا فرهنگ ایرانی در این مجله بصورت آشکار به چشم میخورد. سبک ترکی آذری «ملا نصرالدین» و بخصوص اشعار صابر مدت ها در ایران از سوی نویسندگان و شعرائی مانند میرزا علی معجز شبستری ادامه یافته است. همچنین باید در نظر گرفت که در آن دوره، هم قفقاز و هم بخصوص استانبول و شهرهای اروپائی مانند برلین و پاریس، تبدیل به مراکز روشنفکران ایرانی و قفقازی در مهاجرت شده بود. در زبان ترکی این روشنفکران آن دوره و حتی در نثر فارسی آن سال ها نیز تاثیر زبان «ترکی استانبولی» به وضوح دیده می شود. در مورد تاثیر ترکی استانبولی به نثر فارسی پیش از رضا شاه بعدا صحبت می کنیم. ولی بگذارید در همین جا بگوئیم که در متون ترکی آذری آن سال ها از جمله در «ملانصرالدین»، در کنار تاثیر بسیار مشهود فارسی، تاثیر ترکی استانبولی نیز بخصوص در واژگان و صرف افعال، آن هم مخصوصا در شعر، به چشم میخورد. اما هم در نظم و هم بخصوص در نثر، «ملا نصرالدین» و اکثر مطبوعات دیگر ترکی زبان در قفقاز و آذربایجان خودمان، تمایل بسیاری نشان می دهند که ترکی آذری را با ترکی عثمانی مخلوط نکنند. از این جهت حفظ ویژگی های ترکی آذری در مقابل ترکی ترکیه جزو «استقلال فرهنگى» مردم مسلمان قفقاز شمرده میشود، تا جائی که مثلا در موزیکال کمدی-انتقادی «مشهدی عباد» (او اولماسین، بو اولسون)، یک روزنامه نگار تحصیلکرده در استانبول که ترکی آذری را با تقلید غلیظ ترکی استانبولی حرف میزند، شدیدا مورد تمسخر ترکی زبانان آذری قرار می گیرد.

طبیعتا «ملا نصرالدین» یک مولف و یا نویسنده نداشت، بلکه هر نویسنده، شاعر و کاریکاتوریست آن صاحب رای خود بود. از این جهت نمی توان یک شعر، داستان و یا کاریکاتور بخصوصی را که در این مجله چاپ شده، نمونه و معرف تمام این مجله در کل بیست و اندی سال انتشار آن شمرد. ولی در زمینۀ زبان، یکی از کاریکاتورهای معروف «ملا نصرالدین» که در سال ۱۹۰۶ در صفحه نخست آن چاپ شده بود، بسیار جالب و حائز اهمیت است. در این کاریکاتور یک روس سعی میکند زبان روسی را به زور در دهان مسلمان قفقازی بگذارد، یعنی زبان او را به روسی تغییر دهد. یک عثمانی و یک ایرانی نیز هر کدام بطور همزمان سعی می کنند زبان خود را به زور در دهان مسلمان قفقازی بگذارند تا زبان او را عثمانی و یا فارسی کنند، در حالی که «ملا نصرالدین» (بعنوان «سخنگوی مردم مسلمان قفقاز») شکوِه سر میکند که: انصاف کنید، آخر این بیچاره زبان خودش را دارد!

در حقیقت، این کاریکاتور را میتوان، در آن مرحله تاریخی، نشان دهندۀ سرکشی برخی از روشنفکران مسلمان قفقازی در برابر روسیه، عثمانی و ایران شمرد، نوعی سرکشی که چند سال بعد با بن بست روبرو شد. در روسیه بلشویک ها و لنین بر سر کار آمدند، ایران با رضا شاه رفت و عثمانی تبدیل به جمهوری ترکیه به رهبری آتاترک شد. مسلمانان قفقاز جنوبی در منطقه ای که بعد ها نام «جمهوری آذربایجان» گرفت، ابتدا به کوششی ناسیونالیستی دست زدند، اما به زودی در هیئت «جمهوری شوروی آذربایجان» تبدیل به جزئی از آن «سه قدرت بزرگ منطقه» گشتند: این بار نه ایران، بلکه روسیه.

در مجموع باید «ملانصرالدین» را بلندگوی روشنفکران مستقل قفقاز جنوبی در دورۀ پیش از انقلاب اکتبر روسیه، همزمان با انقلاب مشروطهٔ ایران و بحران جنگ در عثمانی دانست. در این دوره، صد سال از پایان حاکمیت ایران بر قفقاز می گذشت، ایران و عثمانی در مقایسه با غرب و حتی روسیه تزاری عقب مانده و درمانده بودند. در این شرایط «ملا نصرالدین» نشریه انتقادی، «ترقی پرور» و تجددخواهانهٔ قشر معینی از روشنفکران مسلمان قفقاز بود که در آن دوره تاثیر معینی بر افکار و اذهان مردم خود و منطقه گذاشتند و سپس از گردونه خارج شدند.

در تبریز و برخی شهر های دیگر آذربایجان نیز چند مجله فکاهی-انتقادی به زبان های ترکی و فارسی منتشر شدند که تحت تاثیر «ملانصرالدین» قرار داشتند. مهم ترین آنها دوره نخست «آذربایجان» بود که یک سال پس از «ملانصرالدین» و تقریبا با همان زبان و سبک منتشر می شد و کاریکاتور های جالبی هم داشت. اما این نشریات در تب و تاب جنگ جهانی عمری طولانی نداشتند.



دسته‌ها:رنگارنگ, زبان و ادبیات