
میدانیم که ایرانیان، مدتها پیش از ظهور اسلام، یعنی از دوره ساسانیان آشنائی دیرینی با همسایگان شمالشرقی خود ترکها داشتند که در دشت های آن سوی رود «سیردریا» (سیحون) می زیستند. آنها حتی با دولت ترک که 70-80 سال پیش از اسلام در همین دشتها ایجاد شده بود، روابطی گاه دوستانه و گاه خصمانه برقرار نموده بودند. اما اعراب که دستکم پنج هزار کیلومتر از مراکز دشتهای اوراسیا دور بودند و هیچ همسایگی با ترکها نداشتند، تا حمله اعراب به ایران و پیشروی آنان تا خراسان و ماوراءالنهر چیز مشخص و دقیقی در باره ترکها نمیدانستند.
نخستین نمونههایی که اعراب در آن از ترکها بحث کردهاند، مربوط به اشعار دوران «جاهلیت» و قرن اول قمری است. حتی حدیث ضعیف و تایید نشدهای هم به پیامبر اسلام نسبت داده میشود که گویا گفته است «تا زمانی که ترکها شما را به حال خود بگذارند، شما هم آنها را به حال خود بگذارید.»[1] صرفنظر از این نمونههای عمومی و غالبا غیر مستند، نخستین ذکر روشن نام ترکها توسط مورخین عرب و ایرانی در قرن نهم میلادی است، یعنی زمانی که ماوراءالنهر پس از مقاومتی یکصد ساله در برابر حکومت اسلامی تسلیم شده و اکثریت مردم بومی و ایرانی تبار آن به اسلام گرویدند. از یکسو حملات مسلمانان به ترکهای دشت های شمال و اسیر گرفتن آنان و از سوی دیگر حمله، کوچ و سکونت طایفههای ترک و ورود آنها به لشکرهای عالم اسلام از همین دوره شروع میشود. آغاز اسلام آوردن تدریجی ترکها هم در همین دوره است – حدودا سال های 750 تا 850 میلادی.
مسلمان شدن اکثر مردم خراسان و ماوراءالنهر تقریبا تا این سالها تمام شده بود. مسلمان شدن ترکها از اواخر این دوره یعنی در زمان سامانیان شروع شده، تا 150-200 سال بعد یعنی اوایل هزاره یکم میلادی ادامه یافته است.
سامانیان ایرانی
این، دوره امیران سامانی در شرق ایران و از جمله خراسان و همچنین ماوراءالنهر بود. آنها مانند اکثریت مردم بومی این دیار، ایرانی زبان بودند، خود را نایب و امیر خلفای عباسی میشمردند، اما در خراسان و ماوراءالنهر عملا به صورت پادشاهان مستقل حکم می راندند و در دربار عباسی نفوذ بسیاری داشتند.
یک علت بزرگ نفوذ سامانیان در دربار عباسی این بود که جد این دودمان «سامان خُدات» که اصلا اهل بلخ و زرتشتی بود، با تشویق یکی از والیان عرب در خراسان به اسلام گرویده بود و مخصوصا خلیفه عباسی، مامون، بی دریغ از حاکمیت سامانیان در شرق امپراتوری حمایت می نمود. علت دیگر نیز طبعا حملات مداوم لشکریان سامانی به دشت های آسیای مرکزی و اسیر گرفتن ترکان چادرنشین بود که بعد از تعلیمات بخصوص به دستگاه خلیفه بغداد فرستاده میشدند.
در دوره تقریبا دویست ساله سامانیان (819-1005) تعداد بیشتری از ترکهای دشتهای شمال بهخصوص بهخاطر مهارت و بیباکی در صحنه جنگ که از خود نشان میدادند، وارد ماوراءالنهر و خراسان شده به خدمت اردوی سامانیان و خلیفه عباسی در می آمدند. هنگامی که سامانیان به قدرت رسیدند، دولت غربی ترکان در دشت های شمال فروپاشیده و قبایل و طایفه های رنگارنگ ترک، از جمله اغوزها (به عربی «غُزها») در آنسوی خوارزم و قارلوق ها (به عربی «خرلیخان») در آنسوی چاچ (تاشکند) و فرغانه که نسبت به دیگر قبایل ترک به مرزهای دولت اسلامی نزدیکتر بودند، پراکنده و پریشان شده، درگیر کشاکش های قبیلهای با یکدیگر بودند. خدمت در لشکر سامانیان فرصت خوبی برای آنان بود و به همین جهت تعداد آنها در ماوراءالنهر رفته رفته بیشتر میشد.
مردم بومی و ایرانی زبان ماوراءالنهر تا اوایل قرن نهم (800 م.) مسلمان شده بود. چند وچون این روند را در فصل های گذشته شرح داده بودیم. اما اسلام آوردن ترکها قرار بود 200 سال بعد تکمیل شود.
سامانیان نقش بسیار بزرگی هم در تشویق و رواج زبان و فرهنگ فارسی و هم در تحکیم اسلام در ماوراءالنهر و خراسان و گسترش آن در دشت های آن سوی رود سیحون و خوارزم یعنی قزاقستان و قرقیزستان کنونی داشتند که مردمشان هنوز به صورت قبایل کوچ نشین زندگی می کردند و غالبا شمنباور بودند.
طوری که پیش تر هم گفتیم، مردم و پادشاهان بومی ماوراءالنهر دولتی مرکزی و مقتدر با نیروی نظامی قدرتمند و متشکل نداشتند و چه قبل از پیروزی اسلام و چه پس از آن، برای دفاع از خود ناچار به جلب نیروهای جنگجوی ترک از دشتهای شمال میشدند. از این جهت نفوذ سربازان و فرماندهان ترک در دربار سامانیان تقریبا در تمام مدت حکومت این دودمان موجود بود و پیوسته افزایش مییافت، تا جائی که 50-60 سال پیش از فروپاشی دولت سامانی، قدرت دولت عملا نه در دست امیران سامانی، بلکه فرماندهان و سربازان ترک آنان بود، چیزی که در نهایت باعث سقوط سامانیان به دست همان نظامیان ترک شد.
نکته مهم دوم این است که در اوایل قرن نهم یعنی همزمان با برآمدن سامانیان، بازار تجارت برده رواج بی مانندی در دنیای اسلام یافته بود. در آسیای میانه، طاهریان و بخصوص سامانیان که طولانیتر حکومت کردند، نقش درجه اولی در این تجارت داشتند و بخش بزرگ این بردگان از قبیله های ترک دشتهای شمال بود. سرچشمه دوم بردگانی بودند که به سرزمین های اسلامی آورده میشدند. در این کار به جز دولت سامانیان، دولت قبیلهای خزرها (از قرن هفتم تا اواسط قرن دهم) در شرق، شمال و غرب دریای خزر نقش فعالی داشت. خزرها که اتحادیهای از قبایل مختلف بودند، پس از فروپاشی دولت غربی ترک، خود را مستقل نمودند. درآمد اصلی آنها اساسا از طریق کنترل راههای تجارت اروپای شمالی با جهان اسلام و تامین برده برای دستگاه خلافت عباسی بود. بردگانی که خرید و فروش میشدند، اکثرا کوچ نشینان ترک دشتها و اسلاوهای جنگلهای اروپای شرقی بودند. اما در این زمینه بیشک سامانیان نسبت به خزرها نقش فعالتری داشتند.
«هم زیارت، هم تجارت»
امیران سامانی حمله به دشتهای آسیای میانه و اسیرگرفتن بردگان ترک را تبدیل به تجارت پردرآمدی نموده بودند. از جمله در سال 893 در نتیجه لشکرکشی امیراسماعیل سامانی به سواحل رود تالاس (و یا طراز در قزاقستان و قرقیزستان کنونی) که مرکز ترکهای قارلوق بود، 10 تا 15 هزار اسیر به دست سامانیان افتاد. بخش قابل توجهی از ثروت سامانیان نیز از همین هجوم ها و فروش بردگان ترک حاصل می گردید. وقتی گروه های جداگانه، ترک ها را دردشت های شمال اسیر گرفته و برای فروش به ماوراءالنهر می آوردند، از بابت ورود به سرحدات دولت سامانی برای هر برده باجی برابر با هفتاد تا یکصد درهم و همچنین برای ورود بردگان مرد و جوان ترک «حق جواز» اضافی گرفته می شد. قیمت هر برده ترک از 300 تا 3000 درهم بود. در دوره عباسیان، امیران خراسان و ماوراءالنهر بخشی از بدهی خراج و مالیات ولایات خود را با ارسال گروه های بزرگ غلامان و کنیزان به دربار عباسی می پرداختند[2]. مقدسی نوشته است که «سامانیان امور عبور مرزی و فروش اسیران را به دست خود گرفته بودند و خراسان سالانه از بابت عبور 12000 برده از آمودریا درآمد به دست می آورد» (همانجا).
اکثریت بردگان ترک یا در دستگاه نظامی سامانیان در ماوراءالنهر و خراسان می ماندند و یا به دربار خلفای عباسی فروخته می شدند. حتی معروف است که در زمان خلافت مامون، برادرش معتصم (خلیفه بعدی) که فرمانده معروفی هم بود، کسی را مامور کردهبود که هرسال به سمرقند پیش نوح بن اسد میرفت و از او تعداد کثیری غلام ترک میخرید، تا جائی که به گفته یعقوبی[3] تعداد این گروه غلامان که اکثرا آزاد شده، به خدمت اردوی خلیفه در می آمدند، به سه هزار نفر میرسید.
خرید بردگان از شمال و شرق آفریقا هم در دستگاه دولت عباسیان رایج بود، اما ظاهرا هیچکدام از آنها از نگاه رشادت جوانان در فنون جنگاوری و زیبائی کنیزان یارای رقابت با زرخریدان ترک را نداشتند. اعراب از یکسو نمیخواستند خود به جنگ و گسترش دین و ثروت دولت اسلامی بپردازند و ترجیح میدادند این کار را دیگران برای آنها انجام دهند و از سوی دیگر هراس از اختلافات داخلی و قبیلهای اعراب، آنها را بیشتر و بیشتر به استفاده از بردگان، مخصوصا در امور نظامی و کارهای خانه سوق میداد. دقت میشد که غلامان و کنیزان با اعراب و عربی زبانان نزدیک نشوند و آمیزش نیابند، تا خطر توطئه چینی برضد اربابانشان ایجاد نشود. به همین منظور غلامان جنگی جدا از بغداد در شهر «سامرا» که مخصوصا برای غلامان غیر عرب ساخته شده بود، اسکان یافته بودند. آنها حق داشتند فقط با زنانی ازدواج کنند که خلیفه و یا نماینده او برای آنان انتخاب میکرد.
اعراب، بردگان مرد و بخصوص کسانی را که در امور نظامی بهکار گرفته میشدند، «غلام» و یا «مملوک» (یعنی خریداری شده) مینامیدند. اکثریت بزرگ غلامانی که از شرق دولت عباسی (خراسان و ماوراءالنهر) آورده شده بودند، ترک بودند، اما ایرانیان (عجم، اعاجم) و افراد اقوام دیگر نیز در میان غلامان موجود بودند. همه غلامانی که از مشرق زمین یعنی خراسان و ماوراءالنهر آمده بودند، بدون تفکیک قومیت آنان، «ترک» نامیده میشدند. اکثر بردگانی که خزرها اسیرگرفته به دولت عباسی میفروختند نیز ترکهای چادرنشین و یا بلغارهای حوزه رود ولگا بودند که در حملات خزرها به دشتهای همسایه اسیر افتاده بودند. اما در میان آنها نیز اسیرانی از خود خزرها و دیگر قبایل دشتها دیدهمیشدو
بردگان زن، چه جوان و چه مسن، «کنیز» و به عربی خادمه و جاریه نامیده می شدند که در امور خانگی مورد استفاده قرار می گرفتند. با ارجاع به «اصول شرعی» هرگونه رابطه با کنیزان برای صاحبان آنان «مشروع» شمرده میشد. کنیزان جوان ترک به زیبائی و درعینحال تندخوئی و بیوفائی معروف بودند، تا جائی که این موضوع تا قرنها بعد در ادبیات فارسی به کار برده شده است.
حمله به دشتها و اسیرگرفتن بردگان ترک، «هم تجارت و هم زیارت» خوبی بود. از نگاه اعراب و ایرانیان، این عملیات که یکی دو قرن طول کشید، «جهاد» بزرگی برای اشاعه و گسترش اسلام در میان «کفار بدوی» و چادرنشینان شمنباور و همچنین تقویت مالی و نظامی دستگاه خلافت و حکومتهای محلی مانند سامانیان بهشمار میرفت. از طرف دیگر میدانیم که اسیر گرفتن «کفار» و حتی قتل و یا خرید و فروش آنان به عنوان برده در اسلام جایز بود. این وضع در سده های نخستین اسلام شرایط لازم را برای رواج بردهداری و خرید و فروش اسیران فراهم می آورد.
مورخین اسلامی، دوره سامانیان در ماوراءالنهر و خراسان را همچون مرحله پرشکوه و پیروزمند «جهاد علیه کفار» یعنی ترکهای شمنباور دشتها و «موفق ترین جبهه جنگ» برای حفظ و گسترش «حدود و ثغور» دولت اسلامی توصیف کردهاند. مثلا ابن حوقل (قرن دهم) در وصف ماوراءالنهر می نویسد: «و اما نیرومندی آنان (مردم ماوراءالنهر) چنان است که در بلاد اسلام مردمی جنگاورتر از آنان نیست، چه سراسر حدود ماوراءالنهر به جنگگاهها نزدیک است (…) برای مسلمانان جنگگاهی دشوارتر و مهمتر از جنگگاه ترک نیست و مردم ماوراءالنهر در برابر ایشانند و بلاد اسلام را از خطر تجاوز آنان حفظ میکنند. سراسر ماوراءالنهر مرزهای ترکان است که آماده جنگند و مردم آنجا را صبح و شام تهدید میکنند.»[4] مقدسی «مشرق» یعنی خراسان و ماوراءالنهر را «پایگاه اسلام و دژ استوار آن» و «سد راه ترکها و سپر غزها»[5] می نامد و یعقوبی در «البلدان» هنگام شمردن «ثغور» (حاشیههای مرزی) دولت عباسی، از سمرقند، فرغانه، چاچ (تاشکند) و اِسبیشاب به عنوان «گلوگاه ترک» سخن میگوید که «ماورای آن بلاد شرک است و عموم بلاد ترک که خراسان و سیستان را احاطه دارد.»[6]. یعقوبی حتی گروهبندیهای قبیلهای ترکان و طرز زندگی کوچنشینی آنان را به گونهای نسبتا دقیق توصیف میکند و مینویسد: «ترکستان و ترکها را چندین صنف و چندین مملکت است، از جمله خرلخیه (قارلوقستان)، و تُغوزغُز (نُه اغوز) و تُرکش (تورگش) و کیماق (قیمیق) و غُز و هر صنفی از ترک را مملکتی جداگانه است و برخی از ایشان با برخی دیگر میجنگند و آنها را منزلها و قلعههائی نیست، بلکه در خیمههای چند ضلعی ترکی منزل دارند (…) اینان به سرزمین خراسان (شامل ماوراءالنهر) احاطه دارند و از هر ناحیه ای میجنگند و با آنها جنگ میشود، چنانکه ولایتی از ولایات خراسان نیست، مگر آنکه آنان با ترکها می جنگند و ترکان از هرصنفی نیز با آنان می جنگند» (همانجا).
تحول در وجهه ترکها
پر واضح است که ترکهائی که در اینجا با لحن منفی و به عنوان «کافر» و «دشمن دین» توصیف میشوند، قبیله های چادرنشین ترک بودند که یا مسلمانان به سرزمین های آنان یعنی آنسوی مرزهای دولت اسلامی در خراسان و ماوراءالنهر هجوم نموده، با آنان میجنگیدند و یا آنان به مرزهای دولت اسلامی دستاندازی کرده، به مسلمانان حمله ور میشدند.
این تخمینا در سال های 800-1000 یعنی تا اوایل هزاره دوم میلادی و یا مدتی پس از آن بوده است. آثار تاریخی و جغرافیائی هم که از آنها نقل قول آوردیم، از همین دوره هستند. اگر از دوره آغازین اسلام که بیشتر آثار آن یا از میان رفتهاند و یا هنوز به شرح اقالیم و سرزمین های دوران گسترش اسلام اشاره نمیکنند، صرفنظر کنیم، می توان گفت که مجموعا حدود پانزده اثر تاریخی-جغرافیائی از نویسندگان عرب و ایرانی و یا اقوام دیگر وجود دارند که در این دوره در باره سرزمینها و اقوام رنگارنگ خلافت و از جمله مناطق ترک نشین و قبایل ترک زبان آسیای میانه در آن دوره گزارش دادهاند. تقریبا در همه این آثار تاریخی-جغرافیائی با این تصویر کلی روبرو میشویم که در چند نمونه فوق یادآوری کردیم.
این درست دورهای است که سامانیان در خراسان و ماوراءالنهر و عموما شرق ایران امروز حکومت میکردند.
طبعا اکثر اعتبار و «ثمره» مادی و معنوی این «جهاد بزرگ» در شرق قلمرو اسلام به حساب امیران سامانی نوشته شده است. اما میدانیم که از آغاز دولت سامانیان در سال 819 م. و بهویژه در دوره اوج قدرت آنان، اکثریت فزایندهای از سربازان و فرماندهان لشکریان سامانی و دیرتر خود خلیفه عباسی را همان ترکهای دشتهای شمال تشکیل میدادند. آنها یا به صورت داوطلبانه و یا پس از جنگ و اسارت، به صف لشکر سامانیان پیوسته بودند و در اواخر هزاره یکم میلادی حتی اربابان سامانی خود را کنار زده، برجای آنها نشستند.
به یاد بیاوریم: پس از سقوط دولت ساسانیان و بخصوص گسترش اسلام میان ایرانیتباران بومی ماوراءالنهر، هم نفوذ و هم نفوس یعنی تعداد ترکها در ماوراءالنهر رو به افزایش گذاشت. در جنگ معروف تالاس میان مسلمانان و لشکر چین که در سال 751 م. در دشتهای قزاقستان و قرقیزستان کنونی درگرفت، عامل مهمی که گفته میشود باعث پیروزی لشکر اسلام گردید، این بود که انبوه سربازان ترک که در جانب چین و برضد مسلمانان میجنگیدند، در وسط جنگ جبهه عوض کرده، به مسلمانان پیوستند و شروع به جنگ بر ضد چین و متحدین آن نمودند. اطلاعات دقیقی موجود نیست که آیا ترکهای چادرنشین و اغلب شمنباور که طبق روایتها قراردادی و بخاطر مزد می جنگیدند، همزمان با تغییر جبهه به سود لشکر اسلام خود نیز مسلمان شدند، یا نه؟ در باره بیش از ده هزارجنگجوی ترک در دشتهای قزاقستان و قرقیزستان کنونی که گویا در جنگ معروف تالاس به اسارت امیر اسماعیل سامانی درآمدند نیز احتمالا میتوان سوال مشابهی را مطرح نمود.
در اینجا دو موضوع را میتوان به راحتی ادعا نمود.
اولا احتمال قوی بر آن است که در همه این موارد، جنگجویان ترک که چه دواطلبانه و در شرایط صلح (از جمله خرید به عنوان برده و غلام) و چه در نتیجه جنگ، شکست و اسارت به دولت اسلامی پیوسته بودند، دستکم با ادای یک «کلمه شهادت» و قبول فرمانروائی خلیفه و «امیر المومنین» به عنوان «مسلمان» پذیرفته شده بودند[7]. به هر تقدیر، «اسیرانی که مسلمان نبودند، نمی توانستند به لشکریان خلافت بپیوندند» (همانجا). طبیعتا پذیرش اسلام از سوی ترکها از راههای دیگر، مانند فشار محیط و نیاز به همرنگی با اکثریت، تجارت و یا تبلیغات دینی (بخصوص از سوی صوفیان ایرانی تبار) نیز تحقق یافته است.
ثانیا پذیرش اسلام از سوی ترکها که در زمان ظهور اسلام اکثریت بزرگشان چادرنشین و شمنباور بودند، به موازات روند یکجا نشین شدن آنان انجام گرفتهاست. پذیرش و گسترش اسلام در جوامع قبیلهای و پراکنده ترکها در آسیای میانه به سادگی و سرعتی که حتی در جامعه قبیلهای و چادرنشین اعراب عربستان در اوایل اسلام روایت شده است، نبود. مورخین اسلامی بارها در باره برخی قبایل دشتهای آسیای میانه و جنوب روسیه (از جمله بلغارهای وُلگا) خبرداده اند که گویا به اسلام گرویده، اما در باره این دین نو چیزی نمی دانسته اند.
در آغاز چنین بوده که در حالیکه اکثر ترکهای کوچنشین شمنباور مانده و حتی بر ضد مسلمانان جنگیدهاند، آنان که در امتداد «راه ابریشم» و واحههای آسیای میانه یکجا نشین شده و یا ابتدا در ماوراءالنهر و خراسان به زندگی ثابتتر شهری و یا روستائی شروع کردهاند، در بستر تحولات اجتماعی و سیاسی محیط خود، بودائی، مانوی، مسیحی و دیرتر اکثرا مسلمان شدهاند.
همزمان با پذیرش اسلام از سوی ترکهائی که زندگی کوچ نشینی آسیای میانه را به هر صورت و دلیلی ترک کرده، در ماوراءالنهر، خراسان، مابقی ایران و خاورمیانه وارد جهان اسلام شدهاند، برخورد تاریخنویسی اسلامی نیز به تدریج تحول پیدا میکند. تا قرنهای دهم و یازدهم در حالیکه همان نگاه «جهاد بزرگ» سامانیان خراسان و ماوراءالنهر بر ضد «اتراک کافر» دشتها ادامه مییابد، ترکهای نومسلمان و یکجا نشین شده در داخل خلافت اسلامی به عنوان جنگجویان، امیران و دیرتر حتی فرماندهان و سلاطین این دولتهای اسلامی صاحب اعتبار و احترام اجتماعی و سیاسی فزایندهای میگردند. پایه این اعتبار که همزمان با قدرت گرفتن ترکها در داخل نیروهای نظامی دولت افزایش مییابد، توان و مهارت نظامی و جنگجوئی آنان بوده است.
از سوی دیگر، ترک ها مورد اعتماد اعراب قرار داشتند، چرا که آنها بومی خاورمیانه نبودند، روابط قومی و فرهنگی با مردم خاورمیانه نداشتند و می توانستند فارغ از کشاکش های داخلی و قومی اعراب، با وفاداری به خلفای عباسی و امیران سامانی خدمت کنند. جاحظ البصری، مورخ اوایل عباسیان، در رساله خود موسوم به «مناقب الترک» در باره مهارت جنگی ترکها مینوشت که آنها بیشتر عمرشان را نه در روی زمین، بلکه در حال اسب سواری میگذرانند. «اهل چین در صناعت، یونانیان در حکمت و آداب، آل ساسان در دولتمداری و ترک ها در جنگ برتر از دیگرانند»[8].
همزمان با یکجانشین شدن تدریجی، کسب شهرت جنگاوری و فرماندهی ترکها در لشکرهای اسلامی بیشک به اعتبار اجتماعی آنان در جهان اسلام افزوده است. اما در این هم نمیتوان شک نمود که بدون پذیرش اسلام از سوی ترکها و انطباق آنان با محیط اجتماعی جدید در وطن هائی نویافته، ترقی و تحکیم موقعیت سیاسی و اجتماعی آنان در جامعه اسلامی اصولا قابل تصور نمی بود.
(از مجموعه «ترک ها چگونه مسلمان شدند؟»)
[1] عثمان، 261-262
[2] باسورث 2007 الف، 197
[3] البلدان 29
[4] ابن حوقل 196-197
[5] مقدسی، 159-160
[6] یعقوبی 70-71
[7] عثمان 268
[8] جاحظ، مناقب 67
دستهها:ترک ها و اسلام
متن کامل رسالۀ پیتر گلدن: شکل گیری ترک ها
پیتر گلدن: پیدایش و شکل گیری ترک ها در اوراسیای سده های میانه
کاوه بیات در «جهان کتاب»
کتاب «ریگ آمو» به صورت پی دی اف