
۴۷ سال پیش اگر خمینی در انقلاب ایران حضور نداشت، چه میشد؟
این یک سناریوی جذّاب از بازی های ذهنی است که من به آن «تاریخ غیر واقعی» یا «تاریخ معکوس»[1] میگویم – مثلا این قبیل سناریو ها که امروز فقط خواب و خیال به نظر میرسد: اگر ۲۳ قرن پیش در نبردهای اسکندر مقدونی علیه ایران هخامنشی، نه اسکندر، بلکه ایرانیان پیروز میشدند، چه میشد؟ اگر در قرن هفتم میلادی، برعکس تاریخ واقعی، ایرانیان ساسانی بر اعراب مسلمان پیروز میشدند، اوضاع ایران و منطقه چگونه پیش میرفت؟ اگر در آخرین دهۀ قرن بیستم شوروی متلاشی نمیشد، چه میشد؟
یادم هست در کتابی گفته بودم که این گونه تمرین های ذهنی سرگرم کننده هستند، اما به تاریخ، آنطور که واقعاً رخ داده، ربطی ندارند. با اینهمه، بنظرم جدی گرفتن و بررسی پرسش هایی مانند «چه میشد، اگر فلان طور نه، بهمان طور میشد؟» میتواند در کنار سرگرم کننده بودن، به ما نکاتی نادانسته را در بارۀ وضع کنونی هم یاد دهد و چشمان ما را کمی باز کند. مثلاً:
اگر در سال ۱۹۷۹ کسی با نام و نفوذ آیت الله خمینی در رهبری انقلاب اسلامی حضور نداشت، مسیر ایران به کدام سو میرفت؟ بله، این مسیر میتوانست بسیار متفاوت باشد. بگذارید کمی روی نتیجه های احتمالی این سناریو تامل کنیم.
در آن صورت، وابسته به اینکه چه کسی خلأ رهبری انقلاب ایران را پر میکرد، چند سناریوی کلی و احتمالی به چشم میخورد[2]:
۱. نوعی از انقلاب اسلامی بدون خمینی هم ممکن بود اتفاق بیفتد. در اواخر دهه ۱۹۷۰، ایران در بحران بود: مدرنیزاسیون سریع، سرکوب سیاسی دستگاه امنیتی شاه، نابرابریهای اقتصادی و بیگانگی طبقات سنتی حاکم نسبت به نیازها و حقوق فزایندۀ مردم – همۀ اینها تنشهای انفجاری ایجاد کرده بود. روحانیون دیگری مانند آیتالله شریعتمداری، آیتالله منتظری یا حتی مهدی بازرگان (با گرایش سکولار-اسلامی) میتوانستند به چهرههای شاخص تبدیل شوند. آیا شاه در آن صورت لزوماً رفتنی بود؟ این هم معلوم نیست. جواب این سوال نیز تا حد زبادی مربوط میشد به ترکیب کسانی که این خلا را پر میکردند. میدانیم که آیت الله شریعتمداری، اکثر سران جبهۀ ملی و مذهبی های سکولار با اندیشۀ «سلطنت بدون حکومت» مخالفتی جدی نداشتند. بدون دکترین مطلقگرایانه ولایت فقیه خمینی، یک جمهوری اسلامی به احتمال نسبتاً قوی «معتدل تر» میبود، اگر چه «مجاهدین» و گروه های چپ احتمالاً کوشش میکردند آن را افراطی تر کنند. اما به هر حال نظام جایگزین سلطنت ممکن بود کمتر «مذهب گرا» (تئوکراتیک) و بیشتر کثرتگرا باشد – شاید شبیه ترکیه در اوایل حکومت «حزب عدالت و توسعه» یا مصر کنونی. روحانیون میتوانستند به جای حاکمان مطلق، مقامات نمادین باشند. لیکن آنچه میتوان بدون تردید زیادی گمانه زنی کرد این است که به هر حال، نظام جایگزین سلطنت پهلوی، نظامی دمکراتیک و آزاد مانند کشورهای اروپای غربی که امروزه شاهدش هستیم، نمی بود.
۲. انقلاب سکولار-چپ یا ملیگرا. اگر جناح ملاها نمیتوانست مسلط شود، گروههای چپگرا مانند حزب توده، گروههای اسلامی-سوسیالیستی مانند مجاهدین خلق یا چهرههای ملیگرا (مانند کریم سنجابی از جبهه ملی) میتوانستند رهبری را به دست بگیرند. ایران ممکن بود به یک جمهوری سکولار با سیاستهای شبه سوسیالیستی یا ملیگرایانه مخلوط با تمایلات مذهبی تبدیل شود. در آن صورت ایران احتمالاً به اتحاد شوروی نزدیکتر میشد یا به یک کشور «غیرمتعهد» شبیه مصر ناصر تبدیل میگردید. این احتمال به معنای نفوذ مذهبی بسیار ضعیفتر بر سیاستهای دولتی، اما احتمالاً بیثباتی سیاسی بیشتر به دلیل اختلافات جناحی می بود.
۳. احتمال سوم این میبود: شاه قدرت را برای مدت طولانیتری حفظ میکند. بدون کاریزما و تاکتیک های «همه با هم» خمینی، مخالفان ممکن بود پراکنده بمانند. شاه میتوانست مدت بیشتری دوام بیاورد – شاید با اجرای اصلاحات، کاهش سرکوب و اجازه دادن به مخالفان محدود. با این حال، با توجه به مقیاس ناآرامیها در سالهای ۱۹۷۸-۱۹۷۹، فروپاشی سلطنت احتمالاً فقط مسئله زمان بود، مگر اینکه شاه حکومت خود را به طور کامل از نو می ساخت.
۴. پیامدهای منطقهای و جهانی عدم حضور و رهبری خمینی به معنای عدم وجود جمهوری اسلامی به شکلی که ما میشناسیم است: روابط ایالات متحده و ایران: ایران ممکن بود به سرسختترین دشمن منطقهای آمریکا تبدیل نشود. بحران گروگانگیری، ضد آمریکایی بودن و لفاظیهای «شیطان بزرگ» احتمالاً وجود نمیداشت. جنگ عراق: بدون ایدئولوژی اسلامی خمینی، صدام حسین ممکن بود از سوی یک مدل انقلابی شیعه در همسایگی خود احساس خطر نکند. جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸) میتوانست رخ ندهد یا بسیار متفاوت به نظر برسد. اسلامگرایی در سراسر جهان: موفقیت خمینی الهامبخش جنبشهای افراطی اسلامگرا در سراسر خاورمیانه (حزبالله، حماس، اسلام سیاسی در ترکیه و غیره) بود. بدون او، ظهور جهانی اسلام سیاسی ضعیفتر میبود و ملیگرایی سکولار ممکن بود در منطقه قویتر شود. برنامه هستهای: جاهطلبیهای هستهای ایران ممکن بود آشکار تر ادامه یابد، احتمالاً با حمایت ایالات متحده، زیرا در زمان شاه برنامههایی برای انرژی هستهای وجود داشت.
خلاصه: بدون خمینی هم ممکن بود انقلاب رخ دهد – اما احتمالاً کمتر تئوکراتیک، بیشتر کثرتگرا یا ناسیونالیست-سوسیالیستی. در آن صورت خاورمیانه بسیار متفاوت به نظر میرسید: تأکید کمتر بر اسلام سیاسی، احتمالاً هیچ جنگ ایران و عراق وجود نمی داشت، و ایران ممکن بود به غرب نزدیکتر بماند یا مانند مصر تحت حکومت ناصر، مسیر ناسیونالیستی و شبه سوسیالیستی «جهان سومی» را در پیش بگیرد.
در نوشته های آینده به «چه میشد اگر فلان طور نمیشد؟» های دیگر خواهیم پرداخت.
[1] Counterfact
[2] با استفاده از پلاتفرم های هوش مصنوعی، بخصوص «کو پیلوت» و «چت جی پی تی»
دستهها:یادداشت
لای لای، بالا، لای لای / یات، قال دالا، لای لای (بخواب، جانم، بخواب و عقب بمان)
رانت و رانت خواری یعنی چه؟
اقتصاد ایران، کره شمالی، روسیه و ونزوئلا
آیا ایران به صحرا تبدیل خواهد شد؟
نظر یا سؤال شما