عباس جوادی – حسن جوادی و ویلم فلور که در گذشته نیز کار های بسیار مفید و علمی تاریخی به چاپ رسانیده اند در حال اتمام تهیه و تنظیم لغتنامه ای هستند که حدودا 350 سال پیش بقلم محمد رضا نصیری و پسرش عبدالجمیل نصیری تالیف شده است. آنها هر دو اصلا اهل اردوباد بودند که به اصفهان آمده برای دربار صفوی کار میکردند. اما پدر، محمد رضا، از زمان اقامت در اردوباد شروع به جمع آوری لغات این فرهنگ نموده و پسر، عبدالجمیل، آنرا تکمیل کرده است. حسن جوادی و ویلم فلور این لغتنامه را از تنها نسخه خطی آن که در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است آماده میکنند. آنچه که در زیر میخوانید تنها مقدمه این لغتنامه است که امید است بزودی به چاپ برود.در این فرهنگ برای هر کلمه ترکی «قیزیلباشی» (آذری امروزه) و یا ترکی رومی (ترکیه کنونی) و چغتائی (اوزبکی قدیم) معنا و کلمات مترادف فارسی داده میشود که از نظرمقایسه و بررسی تحول این زبان ها بنظر من جالب و آموزنده است.
من خودم بالشخصه از خواندن فقط همین مقدمه فوق العاده هیجان زده شدم. امیدوارم خوانندگان «چشم انداز» هم استفاده کنند و بعضی از کاربران بجای غنای معلومات تاریخی و فرهنگی – زبانی، کوشش نکنند که از آن این یا آن نتیجه سیاسی را برای اوضاع کنونی ایران در آورند زیرا غرض از انتشار این اثر نه زمینه سازی برای سوال هائی از قبیل «زبان کی برتر و یا قدیمی تر و غنی تر است» است بلکه فقط آنست که بیشتر بدانیم و حدس بزنیم که وضع زبان و فرهنگ جامعه ایران و آذربایجان و قفقاز و عثمانی و خراسان قدیم و آسیای مرکزی آن زمان چگونه بود و چگونه دچار کدام تحولات و تاثیرات متقابل شد که بالاخره منتج به اوضاع و احوال کنونی شد. والسلام..
حسن جوادی و ویلم فلور
تاریخچۀ فرهنگ نویسی
در ایران و کشورهای همسایه مردم به زبانهای مختلف ترکی تکلم کرده اند و میکنند. چون دولت صفوی روابط زیادی با کشورهای همسایه داشت از این لحاظ دانستن زبانهای این کشورها ضرورت داشت. بدین جهت دولت صفوی مامورینی را که این زبانها را می دانستند استخدام می کرد. با این همه، به تالیف فرهنگ های مختلف برای این زبانها احتیاج حس می شد. از این روست که فرهنگ های متعددی در زمان صفویه و پیش از آن نوشته شده است.
اولین فرهنگ ترکی دیوان لغات الترک تالیف(464-466 ق) اثر محمود بن حسین کاشغری است که فرهنگی است بزرگ شامل اشعار و ضرب المثل ها و معانی لغات به عربی از ترکی قراخانیان و اوغوز، که مشهور است. دومین اثر مهم از این لحاظ کودکس کومانیکوس
(Codex Cumanicus)
نام دارد و فرهنگی است به لاتین، فارسی و یکی از لهجه های قدیم ترکی(قیپچاق یا قومانی ) و نشان می دهد که ترکی و فارسی مورد نیاز مبلغین و تاجرانی بوده است که به قلمرومغولان سفر میکرده اند. قسمت دوم آن مجموعه ایست از عبارات زبان قپچاق، که قومانی نیز خوانده می شود، و از لحاظ موضوعی تقسیم شده است. پس از این دو فرهنگ ترکی که می توان گفت قدیم ترین فرهنگ ها از نوع خود هستند تعداد دیگری فرهنگ های ترکی به فارسی نوشته شده اند که عنوان آنها به اختصار چنین است:
1 – «زفان (زبان؟) گویا و جهان پویا» که از قرن چهاردهم میلادی می باشد، که در هند تالیف شده و برای بار اول سیستم الفبا را در تنظیم آن بکار برده است. کتاب به هفت قسمت تقسیم شده است و هر قسمت فرهنگی جداگانه برای زبانهای مختلف است از قبیل فارسی، عربی، رومی (یونانی/لاتین/سریانی) و ترکی.
2 – بخش دوم شرفنامه مَنیری یا فرهنگ ابراهیمی (تالیف 878 ق) اثر ابراهیم قوام فاروقی است که باز در هند تالیف شده و از زفان گویا استفاده کرده است. این فرهنگ اساساً فرهنگی است به فارسی که بخشی از آن مربوط به زبان ترکی می شود.
3 – بدایع اللغه (قرن نهم) از ایمانی متخلص به طالع هروی است که به فرمان سلطان حسین بایقراء نوشته شده و قدیم ترین نسخۀ آن در کتابخانۀ سن پیترزبورگ تاریخ 1117 /1705-6 دارد . بنظر میرسد که این فرهنگ جهت استفاده از آثار علیشیر نوایی نوشته شده و بسیاری از کلمات اشعار او را ایضاح می نماید.
4. لغات ترکی تالیف فضل الله خان هندی از قرن دهم هجری که چون نسخۀ آن توسط منشی ای از کلکته در 1825 میلادی استنساخ شده و نسخۀ آن در بریتیش میوزیوم است به «لغات کلکته» مشهور است. این اثر به سه بخش تقسیم می شود، و مقدمۀ آن دربارۀ صرف زبان جغتایی است. بخش اول بصورت الفبایی افعال، و در بخش دوم اسم ها داده شده اند. در بخش سوم بصورت گروهی حیوانات، روییدنی ها، و معدنیات داده شد ه اند. علاوه بر اینها این فرهنگ حاوی اسامی قبایل ترک و اصطلاحات نظامی نیز می باشد.
5.نصاب ترکی در لغت است که فرهنگی است منظوم به فارسی و در سال 1627 تالیف شده است.
6.کتابی دیگر بنام کلورنامه ، که به معنی چیزیست که زیاد مورد استفاده قرار می گیرد، و لغتی است از جغتایی به فارسی تاجیکی تالیف محمد یعقوب چنگی.
7. کتاب اختری که تالیف مصلح الدین مصطفی (متوفی 968/1568) می باشد و حد اقل سه بار چاپ شده است. اولین بار توسط چاپخانۀ امیره در استانبول در سال1202/1884 ، و لغت نامه ایست عربی به ترکی عثمانی.
8. .ﺗﺤﻔﺔ ﺣﺴﺎم ﻳﺎ ﻟﻐﺖ ﺣﺴﺎم، ﺳﺮودة ﺣﺴﺎم اﻟﺪﻳﻦ ﺣﺴﻦ ﺑـﻦ ﻋﺒﺪاﻟﻤﺆﻣﻦ ﺧﻮﻳﻲ ّ ﻣﻠﻘﺐ ﺑﻪ ّ ﻣﻈﻔﺮي و ﱢ ﻣﺘﺨﻠﺺ ﺑﻪ ﺣﺴﺎم (ﺳﺪة ﻫﻔﺘﻢ ﻫﺠﺮي
9.نصاب ترکی نورمحمد بیک قاجار نوایی خان.
10. فرهنگ ابوشقا که در قرن شانزدهم از جغتایی به عثمانی تالیف شده است و مولف آن معلوم نیست یکی از مهم ترین فرهنگ ها در نوع خود می باشد. گفتنی است که چون عنوان ونام مولف آن افتاده است اولین کلمه جغتایی که در کتاب داده شده کلمۀ «ابوشقا» ( به معنی پدر) است و از این جهت نام کتاب را «ابوشقا» یا «لغت ابوشقا » گذاشته اند. قدیم ترین نسخه موجود از سال 959 هجری، تقریباً پنجاه سال بعد از مرگ نوایی و بیست سال پس از فوت بابر نوشته شده است که هنوز جغتایی زبانی زنده بود. در مقدمه کوتاهی که کتاب دارد فرق های املا یی بین زبان جغتایی و ترکی عثمانی داده شده اند.
11. تحفۀ شاهدی تالیف ابراهیم شاهدی (875-957/ 1471-1550) می باشد و لغت نامه ایست منظوم از فارسی به ترکی عثمانی که سال تالیفش احتمالاً 920/1514 است. این لغت نمونه ای برای مولفین دیگر شده و تقلید های زیادی از آن موجود است. اسم او بصورت «ابراهیم خدای دده» نیز داده شده است.
بطور سنتی نوشتن فرهنگ به صورت منظوم نیز مرسوم بوده است و این هنر شعری را نصاب می گفتند. نو آموز اغلب با حفظ شعر و به کمک حلاوت و موزونی شعر می توانست زبان مورد نظر را یاد بگیرد. قدیم ترین این نوع اثر نصاب الصبیان اثر ابونصر فراهی است (متوفی 740 ق) که کلمات فارسی و اطلاعات عمومی را جهت نوآموزان به شعر سروده است، و یکی از جدید ترین نصابها «نصاب انگلیسی» از فرهاد میرزای قاجار است که به شعر فارسی تدریس انگلیسی می کند. یکی از قدیم ترین نصابها از فارسی به ترکی تحفۀ حسام یا لغت حسام نام دارد از حسام الدین حسن بن عبدامومن خویی ملقب به مظفری و متخلص به حسام از قرن هفتم است. اولین نصاب دو زبانه از ترکی به فارسی احتمالاً از جانی بیک ابن ملک شاه خراسانی، است که از قلندران شاه بندری بوده و آنرا در حدود سالهای 965- 970 ق تالیف کرده است.
بیشتر فرهنگ های منثوردر مقدمه فصلی را به شرح نکات دستوری ، تلفظ و نکات املایی تخصیص می دهند و سپس به دادن معانی لغات می پردازند. آقای علی صبّاغ که مقاله ای در این زمینه نوشته اند این نوع فرهنگ ها را از لحاظ مقدمه بر دونوع تقسیم می نماید: گروه اول فرهنگ های منثور با مقدمۀ بلند پس از گفتگو از منابع مورد استفاده، از شیوه تدوین و تنظیم سخن می گویند و در طی فصل هایی به قواعد دستوری و گاهی به طرز املای لغات می پردازند، و بعد از اینها لغات را بصورت الفبایی می آورند. گاهی مقدمه به حدی بلند است که می تواند کتابی جداگانه باشد مثلاً در «مبانی الغه» در آغاز فرهنگ سنگلاخ. نوع دوم فرهنگ هایی است که مولف مقدمه زیادی ندارد و بیشتر به اصل مطلب یعنی شرح لغات می پردازد. از نوع دوم می توان مقدمه دیوان لغات ترکی کاشغری را مثال آورد که مقدمه مفصلی نیست. گاهی نیز مقدمه خیلی کوتاهست مثلاً «فرهنگ فارسی به ترکی» خطیب رستم مولوی مقدمه فقط چهارده سطر است. مقدمۀ کتاب حاضر نسبتاً دراز است و در دوازده ورق از نسخۀ خطی عبدالجمیل نصیری عمدة راجع به نکات دستوری و نحوۀ املا ی لغات جغتایی گفتگو می کند.
نصیری در مقدمۀ کتاب خود چندین صفحه به خصوصیات دستور زبان ترکی تخصیص می دهد و مقدمه را بر دو باب تقسیم می نماید: اول دربارۀ املا حروف در جغتایی و مقایسۀ آن با رومی (ترکیه امروز) و قزلباشی (آذربایجان). در این قسمت مثلاً نحوه نوشته شدن الف و حمزه داده می شود که در چه مواردی نوشته شده و یا نمی شود. باز مثلاً در مورد نوشته شدن حرف قاف می گوید: مثلاً حروف اول و آخر لفظ «قوروق » را که امر و بمعنی بترس است بقاف باید کتابت نمود زیرا که در اول و آخر کلمه واقع شده و چون مرکب ساخته مثلاً «قورقامین» گویند یعنی که می ترسم که هرچند که قاف ثانی در میان کلمه واقع شده می باید که تغییر نداده باز بقاف قلمی نمایند.
فصل دوم مقدمه در بارۀ قواعد سخنوری است ، و در آن نصیری حروف الف، ب، ج، دال، ر، سین، شین، غین، میم، نون و واو را گرفته حالات مختلف دستوری را در جغتایی، رومی و قزلباشی بیان می کند، و اشعاری هم جهت استشهاد از جغتایی می آورد. تقسیماتی که برای هر حرفی داده می شود یکسان نیستند و از دو تا هفت قسمت می تواند باشد. برای نمونه دربارۀ حروف «دال» می نویسد: د ابجد بر شش قسم باشد، اول دالی که در ترکی رومی و قزلباشی و جغتایی با یاء افاده معنی ماضی غایب کند چون «ایلدی» و «قیلدی» یعنی کرد و دال مکسور و مضموم که با میم ساکن در لغت رومی و قزلباشی و جغتایی افادۀ متکلم کند مثال قزلباشی [9 الف] و رومی «ایلدوم» و مثال جغتایی «ایلدیم» یعنی کردم. سیم دالی که با قاف یا کاف در لغت رومی و قزلباشی افادۀ متکلم مع الغیر کند، چون «گلدوق» و «گلدوک» به معنی آمدیم. چهارم دالی که افادۀ مصدر کند و آن مضموم و در ترکی رومی و قزلباشی با کاف عجمی و در ترکی جغتایی با قاف استعمال شود و آن مشروط بود باین که بعد از کاف و قاف ضمیر باشد چون «گلدوکی» و «گیلدوقی» یعنی آمدن او و»دگلدوکونک» و «گلدوکیم» یعنی آمدن تو و آمدن من. پنجم دال مفتوحی که در ترکی جغتایی افادۀ معنی وقت می کند چون » ایتاردا» یعنی وقتی که می کند و در قزلباشی و رومی نیز همان افاده نماید. ششم دالی که با نون ساکن بمعنی از باشد و دال مزبور در در ترکی رومی و قزلباشی مفتوح بود، چون «گتمکدن» یعنی از رفتن و در جغتایی مکسور باشد.
زبان ترکی در روزگار صفویان
صرف نظر از این که زبان ترکی در چه زمانی وارد ایران شد، در دورۀ صفویه ترکی آذری که بیشتر بنام ترکی قزلباشی نامیده می شد دارای اهمیت زیادی بود، و علاوه بر دربار بین مردم نیز بصورت وسیعی استفاده می شد. این مطلب به ندرت ذکر شده است و معمولا تاریخ نویسان ایرانی و غربی به این مساله نمی پردازند. زبان ترکی آذری معاصر در زمان صفویه اکثراً توسط ایرانیان و اروپائیان «ترکی» نامیده می شد. شعرایی که در این زمان و حتی پیش از صقویان که به این زبان شعر گفتند مانند فضولی بغدادی، از آن بعنوان «ترکی» نام بردند. بنظر میرسد که صادقی افشار (1533-1610) اولین شاعریست که اصطلاح «متکلمین قزلباشی» را بکار می برد، وباید گفت که زبان مادری او قزلباشی نبوده بلکه جغتایی بوده است، ولی در تبریز متولد شده بود. یک قرن پس از او عبدالجمیل نصیری مؤلف فرهنگ حاضر ترکی آذربایجان را «ترکی قزلباشی» می نامد. اما باید گفت که این اصطلاح زیاد بکار برده نشده است. سیاحان اروپایی بطور کلی از این زبان بعنوان «ترکی» نام بردند، به استثناء پرتقالیان که معمولا این نوع ترکی را «ترکمانی» نام داده اند.
در تمام مدت دولت صفویه ترکی آذری بصورت عمده زبان دربار بود و بعلاوه زبان محاوره قبایل قزلباش و افراد ارتش بشمار میرفت. [شاه عباس زبان اردو]. تا سال 1590 هریک از قبایل قزلباش حکومت ایالت بخصوصی را داشتند. مثلا شیراز قلمروی ایل ذوالقدر، یزد در دست ایل افشار و هرات در دست ایل شاملو بود. در نتیجه گسترش زبان ترکی تاحدی به قبایل قزلباش وابستگی داشت. بدین جهت در قرن شانزدهم ترکی آذری خارج از مناطق سنتی اقامت قبایل قزلباش نیز گسترش می یافت، ولی پس ازسال 1590 که دیگر قبایل قزلباش در نواحی بخصوصی قدرت نداشتند زبان آذری بیشتر در نواحی شمال غربی ایران متمرکز گشت. با این همه در بعضی جاهای دیگربصورت انتزاعی باقی ماند.
روند گسترش زبان ترکی آذری در ایران جریانی تحولی بود، و گاهی گسترش زیادی می یافت و گاهی فروکش می کرد. در قرن شانزدهم این زبان در ایالاتی استعمال میشد که اکنون اثری از آن در آن جا ها نیست، مثلاً در لارستان فارس پرتقالیان ایلات ترکی دیدند که «آذری زبان بودند و هم دزد و قزلباش بودند.» اکنون در آن ناحیه هنوز ایلات ترک زبان (قشقایی، بویر احمدی(؟؟)) اقامت دارند ولی در خود شهر لار اکنون زبان ترکی بکار نمی رود. هرچند که در سال 1541 سفیر ونیز می نویسد که » در لار ترکی حرف میزنند.» بنا بگفتۀ تنریرو در سال 1523 اهالی شیراز هم فارس زبان و هم ترکمانان ترک زبان بودند. در کاشان، قم، سلطانیه، زنجان، و دهات بین زنجان و تبریز همین وضع بر قرار بود. بگفتۀ برادران کارملی در 1607 در شیروان مردم ترکی حرف می زدند.، و در همین سال اهالی شماخی هم ترک زبانان و هم ارامنه بودند. در همین منبع آمده است که «زبان شهر اردبیل عین ترکی شیروان است.» در آن وقت ارامنه زیادی که از جلفای قدیم مجبور به مهاجرت شده بودند زندگی می کردند. باز بگفتۀ برداران کارملی در سال 1607 در قزوین «زبان محاوره نه ترکی و نه فارسی بود، ولی همه ترکی می فهمیدند و اکثریت فارسی را نیز می فهمیدند» ، به گفتۀ سیاح عثمانی اولیا چلبی در سال 1655 زبان قزوینیان «کردی، یکه ترکمن، فارسی، عربی و پهلوی» بود.
جالب این که در سال 1523 اهالی تبریز بیشتر فارس زبان بودند و ترک زبان کم بود و بعلاوه تعداد ارامنه هم زیاد بود. خارج تبریز بسوی غرب بیشتر ساکنان ارامنه و نسطوریان بودند ، و در اطراف وان و بتلیس اکراد هم زیاد بودند . ساکنان النجه و اطراف آن ، که بگفتۀ زینو در شمال تبریز قرار داشت، مسیحیان بودند. به گفتۀ سیاح ونیزی آلساندری در سال 1570 » در ناحیۀ الینجه هرچند که مردم فقط ترکی، فارسی و ارمنی بکار می برند ایرانیان این نواحی را «فرنگی»
(ّFrankish)
می خواندند.» حدود سال 1500 ساکنان قلعۀ الاتامیدیا
(Elatamedia)
، که بین خوی و مرند واقعست، ترکمان بودند، و ساکنان ایالت نخجوان مسیحیان بودند و فارس زبان کم بود. در اواسط قرن هفدهم ترکی آذری هنوز گسترش زیادی نداشت، زیرا که اولیا چلبی در سال 1652 می نویسد:» مردم این شهر [نخجوان] به زبان دهقانی حرف میزنند، ولی شعرای فاضل و ندمای ظریف به زبان پهلوی و مغولی، که زبانهای قدیمی هستند، حرف می زنند.» باز بقول چلبی در مراغه » بیشتر مردم به زبان پهلوی گفتگو می کنند و «فصیح اللسان و بدیع البیان» هستند.» دربارۀ تبریز می گوید» مردم ترکمن و افشار و گوکدولاق لهجۀ مخصوصی دارند» و از ترکی آنان نمونه هایی بدست می دهد، اما «ارباب معارف به زبان فارسی تکلم می کنند.»
به نظر میرسد که در قرن شانزدهم اهالی تبریز بیشتر مسلمان فارس زبان و مسیحیان بودند و در بعضی قسمت های آذربایجان غربی و نخجوان مسحیان هم بودند، ولی بطرف جنوب شرقی تبریز مسیحیان نبودند. در اینجا جمعیت مخلوطی بود از فارسی زبان و ترکی زبان. در 1570 بنا بگفتۀ آلساندری » اهالی تبریز عمدة فارسی زبان، ترکمن و کولی هستند، و تعداد متنابعی مسیحیان ارامنه در آنجا زندگی می کنند، ولی خارج از تبریز هیچ گونه مسیحی پیدا نمی شود.» بنا بر گفتۀ رابرت شرلی در سال 1600 در کردستان مردم فقط به زبان کردی حرف میزدند و هیچکس فارسی، عربی و یا ترکی نمی دانست. همچنین در گیلان فقط به گیلکی حرف میزدند.
باز به نظر میرسد که در قرن هفدهم زبان ترکی از شیراز و کاشان پس روی کرده بود احتمالاً بخاطر این که قزلباشان پس از 1590 دیگر تیولی در آن نواحی نداشتند. هرچند که ترکی در قرن شانزدهم در اصفهان اهمیت زیادی نداشت ولی در قرن هفدهم به سبب بودن دربار صفوی در آنجا و نیز بخاطر مهاجرت گروهی بزرگ از ترک زبانان تبریز به محلۀ عباس آباد در اصفهان ترکی رواج زیادی یافته بود. پدر صائب تبریزی یکی از همین مهاجران بوده است، و با این که خود صائب متولد تبریز بود گاهی او را تبریزی و گاهی اصفهانی می خوانند.
چنانچه گفته شد این که زبان درباری ترکی آذری یا قزلباشی بود استفاده از این زبان را در پایتخت ها [تبریز، قزوین و اصفهان] رواج گسترده ای بخشیده بود و در دربار بیشتر از فارسی ترکی بکار میرفت. در 1607 برادران کارملی گزارش می دهند که «در اصفهان زبان ترکی معمولاً صحبت شده و همه آنرا می فهمند و شاه و رجال و سربازان بدان تکلم می کنند.عامۀ مردم فارسی زبانند و تمام اسناد و مراسلات بدین زبانست» شاه عباس اول گفته است: «…….» مراسم و تشریفات درباری نیز به ترکی انجام می یافت. اولئاریوس در سال 1637 می نویسد که هنگام غذا خوردن ایشیک آغاسی باشی بصدای بلند گفت:» سفره حقینه، شاه دولتینه، غازیلر الله دیلم الله الله و حضرات کلمات الله الله را تکرار کردند.» باز بگفتۀ اولئاریوس » ایرانیان غیر از زبان خود زیان ترکی را به اولاد خود یاد می دهند مخصوصاً در ولایات شیروان، آذربایجان، عراق عجم، بغداد و ایروان، که قزلباشان بر آنها تسلط پیدا کرده اند. در دربار اصفهان فارسی بندرت شنیده می شود، ولی در فارس و شیراز مردم فقط فارسی حرف می زنند.» در جایی دیگر اولئاریوس می گوید:» شاعران در ایران بسیار محبوبند و بعضی از آنان در قهوه خانه ها یا در کوچه ها می ایستند و در ازاء گرفتن کمی «پول» شعری می نویسند برای هرکسی که خواست،» و برای نشان دادن این مطلب شعری از فضولی نقل می کند:
شاعر اولموش هر دره ده بیر قودوخ – بیز داهی شاعیرلیغی الدن قویدوخ
وی همچنین می گوید که ایرانیان بین شعرای ترک و فارس فرقی نمی گذاشتند و با اشعار بیشتر آنان آشنا بودند ، و اسامی شعرایی را که می دهد عبارتند از «سعدی، حافظ، فردوسی، فضولی، چغانی، اهلی ، شمس، نوایی، شاهدی، فرخزاد (؟؟)، دهکی (؟؟)، نسیمی و غیره». در زمان شاه عباس دوم برادران کارملی گزارش می دهند که «ترکی زبان دربار است و در اصفهان گسترش زیادی دارد و همچنین در شمال.» خصوصاً شاردن در این بارۀ صراحتاً می گوید که در ایران و بخصوص در بخش های شمالی آن قزلباشان بحدی زیادند و زبان آنان طوری گسترش دارد که مردم خارج ایرانیان را اشتباهاً به عنوان «قزلباش » می خوانند. در 1660 رافائل دو مان می نویسد:»در حالی که زبان روزانه ایرانیان فارسی است ترکی زبان دربار است.» به گفتۀ کمپفر در حدود سال 1575 :» ترکی که زبان مادری صفویه می باشد زبان معمول دربار بشمار میرود، ولی عامۀ مردم فارسی زبان هستند.استعمال ترکی از دربار به راجال و اشراف گسترش یافته است و بالاخره به تمام کسانی که می خواهند از مراحم شاهانه مستفیض گردند رسیده است. بدین جهت امروزه تقریباً باعث شرمندگی است اگر شخص مهم و متشخصی ترکی نداند.» سانسون فرانسوی که بین سالهای 1684 و 1695 در ایران زندگی می کرد می نویسد که ایرانیان معمولاً پادشاه را با این الفاظ ترکی مورد خطاب قرار می دهند:» قربان اولیم، دینیم ایمانوم پادشاه، باشوا دونیم.» ترکی آذری تا آخر حکومت صفوی بصورت زبان درباری میماند، و حتی به شاه سلطان لقب «یاخشی دیر » می دهند بخاطر این که این جمله ورد زبان او بوده و به هر ماموری که با پیشنهادی پیش وی می آمد می گفت «یاخشی دیر.» رئیس شرکت شرقی هلندی در اصفهان، که مثل ماموران پیش از خودش فقط فارسی می دانست، در 18 مارس 1722 با شاه سلطان حسین ملاقاتی داشت و نقل می کند که مترجمش » آنچه او گفت برای ما ترجمه کرد چون تمام صحبت به ترکی بوده است.» جالب این که هلندی ها با این که راوبط تنگاتنگی با رجال و درباریان صفوی داشتند هر گز اقدام به یاد گرفتن ترکی نکردند.
نه تنها فارسی زبانان ترکی یاد می گرفتند، بدیهی است که ترک زبانان نیز فارسی یاد می گرفتند زیراکه فارسی زبان اداری و ادبی بود، و البته تعداد ترک زبانانی که بفارسی آثار ادبی و تاریخی و علمی نوشتند بیشمارند. و در عین حال کسانی از رجال و مامورین دولت بودند که در مراسلات رسمی نمی توانستند فارسی قابل قبولی بنویسند. مثلاً موسی بیک اولین سفیر ایران به هلند، که به مترجم ارمنی خود زیاد اعتماد نداشت، در حاشیه اسناد رسمی نوشته است: «بخدمت وزرا و ارکانی دولت جماعت اولنده معلوم باشه که سخن بسیار است و بنده و ایشان زبان نمی دانیم که خود گفته و جواب بگیریم و نمی دانیم که آنچه که ما گفته ایم همان را نوشته است یا هرچه که بخواهش رسیده است نوشته است».
اکثر شاهان صفوی دو زبانه بودند و فارسی و ترکی را بخوبی حرف می زدند. جهانگرد ایتالیایی پیترو دالا واله هنگامی که بار اول بحضور شاه عباس اول میرسد شاه از درباریان با او حرف می زدند می پرسد که آیا او ترکی می داند؟ شاه می گوید :»خوش گلدین، صفا گلدین». دلاوله می گوید:» شاه با من به ترکی صحبت کرد و من خلاصه وارشرح سفر خود را داده به سئوالات وی جواب دادم. ….وقتی که من حرفم را تمام کردم شاه به زبان فارسی و بصورتی بسیار واضح و با فصاحت مطالب را (به ترکی) به حاضرین باز گو کرد، چنان که او عادتاً این کار را می کند.» دانستن ترکی و عربی نیز از جملۀ شرایط منشیگری شمرده میشد.میرزا نقی نصیری در «القاب و مواجب دورۀ سلاطین صفویّه «(سال 1731) دراین باره می نویسد:» صاحب این شغل می باید منشی بی عدیل و او را مهارت تمام از علم انشا و بلد زبان پادشاهان و دستورات و آداب سلاطین جهان و بهر زبانی از عربی، و فارسی و ترکی آشنا و مربوط باشد.»
علاوه بر این مشخصات عبدالجمیل نصیری در سر آغاز فرهنگ خود دانستن ترکی را نیز به وظایف منشیان اضافه می کند، و می گوید:» از آنجا که از بسیاری ورود مکاتیب پادشاهان روم و قلماق و سایر سلاطین ترکی زبان به آستان آسمان بنیان که بایست ترجمه بزبان فارسی شود احتیاج بدانستن لغات مشکل ترکی می شد.»
نا گفته نماند با این که بیشتر مکاتبات بفارسی بود مراسلات ترکی نیز چه بخارج و چه در داخل کشور انجام می گرفت. مثلاً در سال 1660 (1070 هجری ) محمد طاهر وحید می نویسد:» چون درویش مصطفی اراده مراجعت به وطن مالوف (الکاء روم) داشت، رقم اشرف بخط مبارک به اسم حاجی منوچهر خان بیگلر بیگی شیروان…. در سلک تحریر بل سمط اعجاز کشیدند.» و این نامه به ترکی می باشد و چنین آغاز می شود :»اخلاص طریقنده راسخ العقیده و شجاعت و مبارزات یولونده پسندیده حاجی منوچهر خان توجّه و عنایتم طرفینه بی نهایت سیزبیلوب اوزکی اکثر خاطره مده بیله سن خصوص بعضی فیضلو مجلس لرده ان شاء الله یخشی وجهله حضورمزه یتمک میسّراوله. آیینۀ ضمیری ائمّه معصومین –علیهیم السلام- مهرندن مصفّی درویش مصطفی یولداشی بیرله شیروان سمتندن اوز ولایتنه گتمک اراده سی وار مهربانلیق لازمه سن یر کتوروب روانه ایده سن.» طرخان گنجه ای می گوید: «زبان و سبک ساده و بی تکلف این امان نامه نمونه زبان احکام و فرامینی است که به ترکی در دورۀ شاه اسمعیل و شاه طهماسب صادر میشده است. این زبان حد وسطی است میان زبان گفتار و گفتگوی روزمره و زبان مطنطن و پر تکلفی که در مکاتبات و مراسلات رسمی بین ایران و اروپا از دورۀ شاه عباس اول ببعد، به تقلید از منشیان عثمانی رواج داشته است.» آن گاه وی دو نامه دیگر ، یکی از شاه صفی به فردیناند ثانی امپراتور اتریش و دیگری از شاه سلطان حسین به فردریک اگوست پادشاه لهستان مثال می آورد. در منابع روسی آمده است که در زمان شاه عباس «ایلچیان بزرگ [روسی] در گفتگو با درباریان [ شاه ایران]، اعتماد الدوله و همکارانش، می خواستند که جواب شاه به زبان باشد ولی به خط تاتاری.»
ترکی آذری یا قزلباشی در آن زمان نیز دارای لهجه های مختلف بود. مثالی که دراین مورد می توان آورد حادثه ایست که در زمان شاه عباس اول اتفاق افتاده است.حاکم حسن عبداللو با چند حکّام دیگر از جنگ فرار کرده بودند وشاه دستور مجازات آنها را می دهد:
نوّاب گیتی ستان شاه عبّاس ماضی مقرّر فرمودند که همگی را لاچک و مقنعۀ زنانه بر سر بسته مثل زنان آرایش نموده به الاغها سوار و در دور اردوی همایون بگردانند. بعد از آنکه نوبت به حاکم حسن ابدللو می رسد حاکم مزبور که همیشه تاج به سر می گذاشت، بعد از ملاحظۀ لاچک، پیش آن شخصی که مامور به این امر بوده به دو زانو نشسته، تاج را از سر برداشته، بزبان ترکی، بطریق جماعت حسن ابداللو، بلند می گوید که «فاتحه اوخویلیم! تا ایمدیه دینج تاج وهّاج، که حضرت امیر المونین علیه السلام، شاه مرداننک کسوتی [ایدی]، باشیمزده ایدی، ایندی حضرت فاطمۀ زهرا صلوت الله علیها کسوتینی با شیمزه با غلیروق.»
وجود کتابهای دستور زبان ترکی و لغات نامه های مربوط به آن که از طرف اروپائیان و ایرانیان نوشته شده اند به ما امکان می دهد که درباره لهجه های دیگر ترکی آذری نیز اطلاعاتی بدست آوریم. از این لحاظ مبلغین مسیحی نیز اطلاعات جالبی بدست می دهند، زیرا که آنان اصرار داشتند کتابهای دعای خود را به ترکی و یا فارسی داشته باشند. اسقف کاتولیک اصفهان در سال 1641 فرهنگی به فرانسوی ترتیب داد که در آن لغات فارسی و عربی هم آمده بود. یکی از مبلغین در سال 1640 سه بار در هفته کلاس دستور زبان فارسی برای فرزندان رجال ایران در اصفهان درس می داد. در سال 1684 برادر کارملی «قاموس فرانسوی- لاتین و فارسی» تالیف کرد ، و در آنجا واژه های بسیار از ترکی با معانی دقیق آنها آورده است. رافائل دومان که حدود پنجاه سال در ایران زندگی کرد و در اصفهان مدفونست، و شاها ن صفوی از او بعنوان مترجم (کلامچی) استفاده می کردند، در دهه 1670 دستور زبانی برای ترکی نوشت که نسخه ای از آن در بریتیش میوزیوم موجود است. این فرهنگ به لاتینی نوشته شده است و اول سیستم فعل و سپس تغییرات پسوندی آخر اسامی ومعانی بعضی از صفت ها را توضیح می دهد. در ضمن جدولهایی هم ترتیب داده است که بطور کلی شمائی از التصاقات آخر اسامی، افعال و دیگر اجزاء دستوری را نشان میدهد. دستور زبان ترکی دیگری م که بر اساس یادداشت های رافائل دو مان توسط سوئدی، که در سال 1679 در اصفهان بوده، نوشته شده است که نسخۀ آن اکنون در کتابخانۀ دانشگاه اوپسالا موجود است. این دستور به فرانسوی نوشته شده و علاوه بر صرف افعال و مثال هایی از ضمایر ملکی و غیره حاوی فرهنگی است از ترکی آذری به فرانسوی که در ضمن کلمات روزمره رایج در اصفهان آن زمان را نیز دارد.
شاعرانی که به ترکی شعر گفته اند خود مبحثی جداگانه است. از همه مشهور تر فضولی بغدادی است .از شاعرانی که منحصراً به ترکی شعر گفته اند مسیحی (ورقه و گلشاه)، قوسی تبریزی (دیوان)، ملک بیک آوجی (دیوان) و مرتضی قلی خان ظفر (دیوان) را می توان نام برد. شاعرانی مثل امانی و صادقی به ترکی و فارسی دیوان دارند، و عده ای از شاعرانی هستند که بفارسی دیوان دارند و به ترکی هم شعر گفته اند مانند صائب تبریزی (هفده غزل ترکی)، واعظ قزوینی (نه غزل ترکی) و تاثیر تبریزی (تعدادی غزل و قصیده ).
برخلاف عقیدۀ بعضی از تاریخ نویسان شاهان صفوی حامی شعرا بودند ، و بعضی از شاهان و شاهزادگان نیز خود شاعرانی دو زبانه بودند .از همه مشهور تر شاه اسمعیل موسس دودمان صفوی است که تحت نام ختایی دیوانی به ترکی دارد که بار ها چاپ شده است. ابراهیم میرزا نوۀ شاه اسماعیل (1540-1577) حامی بزرگ هنر، شعر و ادب بود و شعر به فارسی و ترکی می گفت. شاه عباس اول دستور می دهد که «مخزن» شاعر چغتائی حیدررا به فارسی ترجمه بکنند. و همچنین از صادقی افشار کتابدار دربارش می خواهد که مثنوئ مولوی را به ترکی ترجمه کند. چنانچه می دانیم ملک الشعرایی مقامی بود رسمی در دربار صفوی و ملک الشعرا در مواقع مختلف قصایدی در مدح پادشاه و یا بمناسباتی دیگر چون تحویل نوروز یا احداث عماراتی پادشاهی اشعاری می سرود که بعضی اوقات به زبان ترکی بودند.
مولف کتاب و خاندان او
عبدالجمیل نصیری و پدر او محمد رضا نصیری، که هردو از منشیان دربارصفوی بودند، مولف نسخه حاضر هستند. پدر این فرهنگ را تقریباً بیست سال پیشتر از مرگ خود شروع کرده اما نتوانست آنرا به پایان برساند، و پسرش عبدالجمیل نصیری که عنوان الطوسی را نیز بنامش اضافه کرده بود که خود را به خواجه نصیرالدین طوسی نسبت دهد، این کار را به اتمام رساند. پدر و پسر به خانواده با نفوذ نصیری ارودبادی تعلق داشتند که تقریباً نسل به نسل عهده دار مناصب مهم در دربار صفوی بودند. هرچند که این خانواده ادعای نسبت به نصیرالدین طوسی داشته است اما سندی یا دلیلی بر این ادعا نیست. اولین شخصی که از این خاندان در تاریخ ذکری از او رفته است ملک بهرام اردوبادی که در خدمت شاهان آق قویونلو بود و هنگام جلوس شاه اسمعیل اول مجبور به استعفاء گردید. او مثل بیشتر صاحبان منصب این زمان در خارج از کشور پناه جست. هنگامی که شاه اسمعیل چند سال پس از بر تخت نشستن از اردوباد دیدن کرد از ویرانی خانه های زیبای آنجا تعجب کرد، و یکی از ملازمین شاه خاطر نشان ساخت که این وضع بخاطر رفتن بزرگانی چون ملک بهرام بوجود آمده است. این شخص یکی از اقربای خواجه عتیق منشی شاه بود وخواجه عتیق کسی است که برای بار اول مهرشرا در فرامین شاه اسمعیل می بینیم. به همین خاطر بود که شاه اسمعیل ملک بهرام را به ایران دعوت کرد. بازگشت ملک بهرام بحدی درآبادانی اردوباد موثر بود که شاه اسمعیل او را کلانتر اردوباد ساخت. هنگامی که شاه به شکار و ماهیگیری بدین شهر می آمد ملک بهرام میهماندار او می بود.
خاندان نصیری یا اردوبادی همیشه شامل الطاف همایونی بود. میرزا کافی(متوفی 1561-1562) از اقربای ملک بهرام منشی الممالک شاه طهماسب اول بود. ملک بهرام که در راه مکه در حدود 1550 فوت کرده بود پنج پسر داشت: میرک بیک پسر ارشدش منشی و لشکر نویس معصوم بیک صفوی وزیر اعظم شاه طهماسب اول از 1553 تا 1568 بود. پسر دوم ادهم بیک مستوفی و سپس وزیر سلطان مصطفی میرزا بود. پس از کشته شدن این شاهزاده در 1576 بدت دو سال شغلی نداشت تا این که در 1578 شاه محمد خدابنده او را کلانتر تبریز ساخت. ولی چون او با حاکم تبریز نتوانست بسازد استفعاء داده به اردوباد برگشت. در سال 1584 حاکم جدید تبریز از او خواست که دوباره کلانتری تبربز را بعهده گیرد و او به تبریز برگشت و بعداً وزیر همین حاکم گردید.
مدتی بعد ادهم بیک وزیر مهردار شاه عباس شد، ولی عاقبت او از کار ادرای خسته شده درمزار شیخ صفی در اردبیل عزلت گزید، و عاقبت در شیراز بسال 1608 درگذشت. پسر سوم حاتم بیک که پس از پدرش کلانتر اردوباد شد، بعلت اختلافات محلی استعفاء کرده به دربار صفوی روی آورد و از آنجا به وزارت حاکم خوی منصوب شد. در زمان شاه عباس وزیر حاکم کرمان و سپس شاه او را مستوفی الممالک ساخت.، و پس از شش ماه وزیر اعظم شد. او تا مرگش در سال 1610 در این مقام باقی ماند. پسر چهارم ابو تراب بیک اول مستوفی و سپس وزیر حاکم مشهد بود. پسر پنجم ابو طالب بیک، اول مستوفی و بعد وزیر حاکم هرات بود، و در زمان محاصره هرات در 1587-1588 حاکم او را بعنوان ایلچی به عبدالله خان اوزبک فرستاد. سرنوشت شومی در انتظار ابو طالب بیک بودو عبدالله خان برای این که نشان دهد اهمیتی به مذاکرات نمی داد، اوطالب نگون بخت را دم دهانه توپ گذاشت. شاه عباس به سبب این اتفاق بود که برادر سوم حاتم بیک را وزیر اعظم ساخت، و بخاطر خدمات خاندان نصیری پسر ده ساله حاتم بیک ، میرزا ابو طالب را بجای پدر نشاند و تا سال 1621 در این مقام بود. ولی بقول اسکندر بیک منشی «بجهت بعضی امور که لازمۀ نشاء [نشاط؟] جوانی و غرور جاه و منصب است از این عطیۀ والا مهجور گشت» . بنظر میرسید که دوران اداری او سر آمده است ولی شاه صفی اول او را مجلس نویس خود ساخت، و او دوباره در 1632 وزیر اعظم گشت. میرزا ابوطالب تا 1634 در این مقام میماند و در این سال شاه صفی بعلتی نامعلوم او را می کشد.
این بدبختی تاثیری در بقیه افراد خاندان نصیری ندارد. ادهم بیک پسری داشت بنام میرزا عبدالحسین که منشی الممالک شاه صفی می شود و او مولف کتاب منشاتی است بنام تحفۀ شاهی. ادهم بیک دو پسر داشت یکی محمد رضا که مجلس نویس می شود و دیگری میرزا زین العابدین که منشی الممالک می شود. میرزا محمد رضا مولف کتاب کشف الایات قرآن کریم و فرهنگ ترکی حاضر است، و او خودش این کتاب را منشآت سلیمانی می نامد. او دو پسر داشت:عبدالجمیل ، که تالیف پدر را تکمیل می کند، و دیگری محمد تقی.
دربارۀ مولفات محمد رضا نصیری که دو عدد از آنها را پسرانش تکمیل کردند باید گفت که او در اساس مولف سه کتاب بوده است: اول «کشف الایات قرآن کریم » که نسخۀ آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران است ؛ دوم منشات سلیمانی که راهنمایی است برای منشیان و نامه نویسی و در دهۀ 1670 میلادی بفرمان شاه سلیمان تالیف گشته است. و در سال 1388 توسط کتابخانه و موزه مرکز اسناد مجلس شورای ملی منتشر شده است؛ سومین تالیف «فرهنگ ترکی» حاضر است که عنوان خاصی ندارد و احتمالاً عنوان آن توسط مرحوم محمد تقی دانش پژوه که آنرا فهرست کرده است داده شده است.
عبدالجمیل در آغاز «فرهنگ ترکی » می گوید که مولف بخش «متعلقات زبان ترکی » را از کتاب «منشآت سلیمانی » برداشته است. آقای رسول جعفریان ، که اخیراً «منشآت سلیمانی » را تصحیح کرده اند می گوید که مولف آن شنخته نیست و عده ای از منشیان دربار شاه سلیمان به امر این پادشاه این کتاب را نوشته اند. اما از گفتۀ عبدالجمیل کاملاً معلوم است که در اساس پدرش این کتاب را نوشته است، عبدالجمیل می نویسد: » … آنرا از کتاب منشات سلیمانی بیرون و این نسخه را مشتمل ساخت بر مقدمه و چهار کتاب و خاتمه که هر یک مشتمل است بر چند باب …» و لی آن را به انجام نرسانیده است . در شرحی که مرحوم دانش پژوه دربارۀ «فرهنگ ترکی» نوشته مقدمۀ عبدالجمیل را چنین خلاصه کرده است : » پدرم بیست مجلد لغات ترکی و رومی و جغتایی و قزلباشی و خطایی می کرد و می خواست آنها را در کتابی بنام منشآت سلیمانی بگنجاند» (محمد تقی دانش پژوه، فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، جلد 16 (تهران 1357) ص 86. هنگامی که ما متن بخش «متعلقات زبان ترکی» در «منشآت سلیمانی» [ص 217] را با مقدمه «فرهنگ ترکی » مقایسه می کنیم می بینیم که تقریباً یکی هستند. خلاصه این که محمد رضا نصیری دوکتاب نوشته است که هیچ یک را نتوانست به اتمام برساند. یکی «فرهنگ ترکی» بود که پسرش عبدالجمیل آنرا به اتمام رسانید. دیگری منشآت سلیمانی است که پسر دیگر ابوالقاسم آنرا تمام کرد.
نسخه ای دیگر شبیه «منشآت سلیمانی» به شماره (Add. 7691) در بریتیش میوزیوم وجود دارد که زیر اسم ابوالقاسم بن محمد رضا نصیری می باشد. در این نسخه نیز دو بخش «متعلقات زبان ترکی» و «سخنوری» عیناً همان بخش هایی هستند که هم در «فرهنگ ترکی» و هم در «منشآت سلیمانی» آمده اند. ابوالقاسم نسخۀ موجود در بریتیش میوزیوم را دربارۀ املا، قواعد سخنوری و منشی گری تدوین نمود. در یادداشتی که او به تاریخ 1117 قمری بر روی ورق اول کتاب گذاشته است آنرا رسالۀ دَوّران نامیده است. معنی کلمۀ اخیر معلوم نیست و ریو حدس می زند که مقصود از آن «دبیران» باشد چون مولف امیدوار است که کتابش برای «دَوّران نمایان عرصۀ روزگار» مفید باشد.
از اعضای دیگر از خاندان نصیری که صاحب تالیفات بوده اند می توان محمد ابراهیم نصیری مولف دستور شهریاران ، معاصر شاه سلطان حسین، میرزا نقی نصیری مجلس نویس شاه طهماسب دوم و مولف القاب و مواجب سلاطین صفویه را ذکر کرد. آخرین فرد مهم این خاندان میرزا کافی که خلیفه خلفای شاه اسمعیل دوم بود و بعدها بعنوان سفیر نادر شاه به روسیه می رود.
نسخۀ فرهنگ ترکی
نسخۀ «فرهنگ ترکی» نسخۀ منحصر بفردی است که در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران محفوظ است. از گذشتگان میرزا محمد مهدی خان استرآبادی منشی نادر شاه و مؤلف فرهنگ «سنگلخ» و «عالم آرای نادری» ذکری از این کتاب می کند هرچند که بدان اهمیت زیادی نمی دهد. ناشر انگلیسی «سنگلخ» سر جرالد کلاوسون نیز دسترسی به این نسخه نداشته و به تبعییت از میرزا مهدی خان ذکر آنرا به اجمال برگذار می کند. مرحوم محمدتقی دانش پژوه در «فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران» (جلد 16، ص 86) تهران1357 شرح کوتاهی از این نسخه کرده می گوید که محمد رضا نصیری کتاب دیگری بنام «منشآت سلیمانی» دارد. مرحوم تورخان گنجه ای در مقاله ای که در مجلۀ تورکیکا (1991، جلد 21، صص 311-318) دربارۀ «زبان ترکی دربار صفویه در اصفهان» نوشته این نسخه را بیشتر معرفی کرده است. دو سال پیش از طریق دوست عزیز آقای محمد علی تاج احمدی (پاریس) ویکی دیگر از دوستان محترم بود که این نسخه بدست ما رسید و هردو دررفع اشکالات این فرهنگ سهم بزرگی داشته اند .
نسخه ایکه در دسترس ماست بنظر میرسد که نسخه منحصر بفردیست، و 193 ورق دارد. آخر نسخه ، یعنی بخش خاتمه که مربوطست به زبان قلماقیه (کلموکی) پنج ورق افتادگی دارد.بطور کلی نسخه بخطی نسخ خوانا نوشته شده است. لغات ترکی بخطی متفاوت نوشته شده و بالای هرکلمه خطی کشیده شده است. مطابق روش نسخه های قدیم فرقی بین «ب» و «پ»، «ج»و»چ»و «ک»و «گ» گذاشته نشده است و فرق آنها با ذکر «با»، «جیم» و «کاف» عجمی و عربی مشخص می شود. در بعضی مواقع کاف با سه نقطه (ڭ) که در ترکی عثمانی مرسوم بوده بکار برده شده است. عبدالجمیل در بسیاری از موارد نظر پدرش را در مورد معانی بعضی لغات در حاشیه می آورد و در آخر همیشه حرف «ص» و گاهی » ص 12″ را ذکر می کند . بعنوان مثال می گوید :» والد فقیر گوید که این لغت در نسخه صحیح نبود ص» که اشاره است به یکی از منابعی که در مقدمه ذکر می شود. در جایی دیگر می گوید: » اونداماق فریاد کردن » و در حاشیه اضافه می کند: والد فقیر گوید که یا بمعنی طلبیدن است. ص » در جایی دیگر می نویسد: » مَشَیِسْتَان بیشه، والد فقیر گوید مشه مترّک بیشه و ستان فارسی است . چون اول آنرا مترّک و اسم کرده اند نوشته شد.» در بعضی موارد نیز وجه اشتقاق و یا اصل کلمه را توضیح می دهد، مثلاً : «مُشْنُلُق مژده، والد فقیر گوید که اصل آن مژده لق فارسی است لیکن چون مترّک و بکلمۀ دیگر ضم و اسم و اصطلاح کرده اند نوشته شد.»
مولف بطور کلی معادل کلمات ترکی را بفارسی و گاهی بعربی می دهد. ولی درمورد بعضی از کلمات مانند اسامی پرندگان، میوه ها، اصطلاحات مربوط به جنگ و شکار و احیاناَ آداب و رسوم معادل های محلی آنها را نیز می دهد. مثلاً زیر عنوان » طاغ اَرُکی » می گوید : «سیب صحرایی است که به یونانی زعرور و بعربی ذو ثلث حبّات و بشیرازی کیل و در خراسان علف شیران خوانند.» از لحاظ کلمات فارسی هم «فرهنگ ترکی» جالب است. مثلاً برای «اولاغ» یا «اولاق» معنی قدیمی آن را می دهد که گویا به اسب هم اطلاق میشده است. یا در مورد کلمۀ «آوداز» قزلباشی می گوید: » آبی که جهت استنجا باشد و منقول از فارسی است یعنی آبدست ، گویند آوداز آلور یعنی استنجا می کند.»
در مورد آداب و رسوم نیز نکات جالبی دارد. مثلاً در مورد هَفْدانَه می گوید : «آش عاشورا. والد حقیر گوید که فارسی غلط است و چون متّرک و اسم کرده اند نوشته شد.» در مورد عدد نه می گوید:
توقوز عدد نه و عادت جغتای است که در مجلس شراب اگر از قدح یک قطرۀ بریزد نه قدح میخورند واگر قدح بریزد سی قدح میخورند و معنی دیگر اینکه اگر از قدح کسی قطرۀ بچکد نه قدح همانکس میخورد و اگر بریزد سی، مثال:
غم غذاسی آراسیله قانی ترکانه ایاق ؛ تور آیلی بیله تامسا توقوز اِقسه اورتوز.
در مورد رسمی دیگر می گوید : جینکه و چِنْکَه بکاف عجمی بازی که به عادت جغتای در عروسی مرد و زن دست برداشته به نوای مخصوص و با آهنگ رقص می کنند.
مؤلف دربارۀ بعضی از لغات ترکی که با فارسی مشترکند نکات جالبی دارد، و گاهی نیز کلماتی از فارسی می آورد که دیگر مصطلح نیستند. بعنوان نمونه چند مثال از این دو نوع لغات داده می شود:
رَجه ریسمان معماران با فارسی مشترک است.
زَنْدَ بی نوعی ثیاب است و بفارسی نیز مصطلح و بعربی زندبیجی گویند
سایقور با فارسی مشترک و نوعی حریری است سفید.
قبتورغا کیسۀ بزرگ بفارسی نیز مستعمل است.
قُربان موضع کمان به فارسی نیز مستعمل است.
کَتْ بکاف عربی تخت پادشاهان هند و صندلی با فارسی مشترک است.
کَچَّه بکاف عربی نادان با فارسی مشترک.
گََزَک کاف اول عجمی و ثانی عربی مزۀ شراب و با فارسی مشترک است.
کیش بکاف عربی بفارسی مستعمل و بعربی کنانه گویند و خز و سمور.
یکران بفارسی مصطلح و بعربی قَلا است.
منابع مورد استفادۀ مؤلف
به گفته عبدالجمیل پدر او محمد رضا النصیری، منشی الممالک شاه عباس دوم، به مدت بیست سال «لغات مشکل ترکی را با قسامها از رومی و جغتایی و روسی و لغات غریبه و خطایی جمع می کرد و کتابی به ابواب و فصول قرار داده بوده که بتدریج هرگاه لغتی یا کتابی روی می داد در آن درج می نمود و آنچه رومی بود یا قزلباشی » جمع می کرد. باز به گفتۀ عبدالجمیل منابع مورد استفاده عبارت بودند از دو قسم: اول کتابهایی که به جغتایی، ترکی رومی، قزلباشی و روسی نوشته شده بودند، دوم استفاده از منابع شفاهی. از قسم اول مؤلف کتابهای زیر را نام می برد:
الف- کتاب اختری که تالیف مصلح الدین مصطفی (متوفی 968/1568) می باشد حد اقل سه بار چاپ شده است. اولین بار توسط چاپخانۀ امیره در استانبول در سال 1202/1884 ، و لغت نامه ایست عربی به ترکی عثمانی.
ب- تحفۀ شاهدی که تحفۀ حسامی نیز خوانده می شود تالیف ابراهیم شاهدی (875-957/ 1471-1550) می باشد و لغت نامه ایست منظوم از فارسی به ترکی عثمانی که سال تالیفش احتمالاً 920/1514 است. این لغت نمونه ای برای مولفین دیگر شده و تقلید های زیادی از آن موجود است. اسم او بصورت «ابراهیم خدای دده» نیز داده شده است.
ج- مؤلف باز می گوید که » و از دو کتاب لغت جغتایی که برومی ترجمه کرده اند، و بعد از این شرح آن مذکور خواهد شد، استفاده شده است. ولی بعداً شرح این دو کتاب را نمی دهد. پیش از نسخۀ حاضر فقط سه کتاب در زمینۀ لغات جغتایی به ترکی عثمانی موجود است و می توان گفت دو کتابی که عبدالجمیل بدانها اشاره می کند از آنها باشد. یکی از آنها لغت مشهور به «ابوشقا» است که در قرن شانزدهم بعنوان لغت نامه جغتایی به ترکی عثمانی به لهجۀ آناطولی تصنیف شده است و در نوع خود یکی از قدیم ترین من جغتایی بشمار میرود. دیگری بدایع اللغت ازایمانی طالع هروی که پنجهه سال پیش بچاپ رسیده است.
از میان منابع احتمالی مورد استفاده نصیری بدایع اللغت از طالع امامی هروی ، که تعریف لغات مشکل آثار نوایی بفارسی می باشد، می توان نام برد. کتاب دیگری که احتمالاً مورد استفاده او بوده است نصاب ترکی در لغتاست که فرهنگی است منظوم بفارسی و در سال 1627 تالیف شده است. کتابی دیگر کلورنامه ، که به معنی چیزیست که زیاد مورد استفاده قرار می گیرد، و لغتی است از جغتای به فارسی تاجیکی تالیف محمد یعقوب چنگی. بنظر می رسد که نصیری از فرهنگ چند زبانۀ زبان گویا و جهان پویا که از قرن چهاردهم میلادی می باشد استفاده نکرده است.
نحوۀ تنظیم فرهنگ
نصیری کتاب خود را به نحوی تنظیم کرده است که با فرهنگ نویسان دیگر زمان خود فرق دارد . او انواع زبان ترکی را معین کرده برای هر یک از آنان فصلی جداگانه ترتیب داده است و خصوصیات هریک را در آنجا ذکر می کند. فرهنگ او لغاتی از جغتایی، رومی ، قزلباشی، «ترکی روسی»، و قالموقی بدست می دهد، و جغتایی بخش عمده آنرا تشکیل می دهد. در قسمت اخیر اشعار زیادی از امیر علیشیر نوایی و بعضی از شعرای دیگر آورده است.
بطور کلی در آسیای میانه سه نوع ترکی متداول بود: اولاً ترکی شرقی (جغتایی /اویغور)، ثانیاً ترکی اوغوز (ترکی رومی، آذری، و ترکمن)، ثالثاً ترکی قبچاق. سیر تحول زبان ترکی شرقی به سه مرحله تقسیم می شود: ترکی خوارزمی و جغتایی قدیم (از قرن هفتم تا چهاردهم )، سپس جغتایی کلاسیک (از قرن پانزدهم تا نوزدهم)، و آخرین مرحله زبان اوزبکی معاصر می باشد. در روزگار صفویان زبان جغتایی برای ایران اهمیت سیاسی زیادی داشت زیرا که دولت شیبانی در آسیای میانه قرار داشت، و با ایران مرز مشترک طولانی ای داشت. علیرغم جنگ های مختلف در آغاز قرن شانزدهم، روابط سیاسی صمیمانه ای بین دولتین در قرن هفدهم بوجود می آید. چند تن از خانهای اوزبک در سفر خود به مکه از ایران نیز دیدن می نمایند. گاهی میشد که شاهزادگانی که دعوی تخت و تاج دولت شیبانی را داشتند به دربار ایران پناه می جستند. تمام این فعالیت ها مراسلات و تبادل نظر بین دولتین را ضروری می ساخت. نصیری هم این نکته را بعنوان یکی از دلایل نوشتن کتاب ذکر می کند.
رومی اصطلاحی است که برای ترکی عثمانی بکار میرفت. ایران و عثمانی که مرز مشترک طولانیی داشتند، پس از جنگ های طولانی در سال 1639 صلح بین آنها برقرار می گردد. نا گفته نماند که سپاه عثمانی بین 1585 و 1607 آذربایجان را تحت تصرف خود داشته است. روابط تجاری و فرهنگی مهم بین آن دو وجود داشت. در نتیجه مبادلات زیادی بین دو کشور وجود داشت. بطور کلی می توان گفت که ادب فارسی نقش مهمی در زندگی درباریان و فضلای عثمانی داشته است. چنانچه مثلاً هنگامی که سلطان محمد فاتح استانبول را می گیرد و وارد قصر کنستانتین می شود شعری بفارسی مرتجلاً می سراید، و سلطان سلیم قانونی دیوانی به فارسی دارد.
ترکی قزلباشی که توسط قبایل قزلباش که بیشتر در شمال غربی ایران ساکن بودند بکار میرفت و در ضمن زبان دربار صفوی بود، چنان که در بالا در مورد وضع ترکی آذربایجانی یا قزلباشی گفته شد این زبان در مناطق مختلف ایران و مخصوصاً در نواحی شمالغربی به تدریج گسترش می یافت ، و بعلاوه در همین دوره زبان رایج اردوی همایونی بود.
عبدالجمیل زبان «ترکی روسی» را به فرهنگش اضافه کرده است زیرا که روابط تجارتی و سیاسی بین ایران و روسیه وجود داشت و مبادله نامه ها بین فرمانروایان این دو کشور به خواهش تسار روسی به زبان ترکی انجام می گرفت. در این زمینه عبد الجمیل مینویسد: «آنچه روسی بوده که از کتاب روس بیرون نوشته شده و اگر چه آن جماعت را لغتی علیحده غیر ترکی است، اما در میان ایشان جمعی از ترکمانان هستند که در آنجا متولد شده بترکی تکلم می کنند و می نویسند و بالجمله آنرا نیز بابی کرده بود.» در این بخش علاوه بر کلمات ترکی قبچاق تعداد زیادی اسامی جغرافیایی نیز آمده است که همۀ مربوط به نواحی روسیه می باشند.
بخش آخرین کتاب اختصاص به زبان قلماقیه دارد که عبدالجمیل آن را چنین معرفی می کند: » فی اللغات الغریبه و هی اللغات القلماقیه والد حقیر گوید که حروف این لغت منحصر است برهیجده حرف،» . در حقیقت قلماقی جزوء گروه زبانهای ترکی نیست و به دستۀ زبنهای مغولی و خاصه به شاخۀ اویرات تعلق دارد، و قلماقی مهم ترین نمایندۀ این شاخه می باشد. آوردن این زبان در این کتاب عجیب می نماید ولی باید در نظر داشت که گروه های فلماق مرتباً در زمان شاه عباس دوم به قصد چپاول به نواحی گرگان حمله می کردند. شاه سلیمان صفوی نیز روابط زیادی با این قبایل داشت.
بدین ترتیب نحوه تنظیم این فرهنگ جنبه ای کاملاً عملی داشته است. محمد رضا نصیری در دارالانشاء همایونی سمت منشی داشت ، و چنانچه پیشتر گفته شد، پدرش منشی الممالک بود. شغل آنها ایجاب می کرد که مراسلات و مکاتبات به پادشاهان کشورهای خارجه را اداره کنند، و اگر احتیاجی بود نامه های رسیده را ترجمه کنند و به آنها جواب تهیه کنند. بدین جهت کسانی که در دارالانشاء مقام منشی داشتند می بایست دانش خوبی از زبانهای مختلف مخصوصاً عربی، فارسی و ترکی داشته باشند. به گفتۀ عبدالجمیل در فرهنگ ترکی :» و از آنجا که از بسیاری ورود مکاتیب پادشاهان روم و قلماق و سایر سلاطین ترکی زبان به آستان آسمان بنیان که بایست ترجمه بزبان فارسی شود احتیاج بدانستن لغات مشکل ترکی می شد. . مدت بیست سال بود که لغات مشکل ترکی را باقسامها از رومی و جغتایی و روسی و لغات غریبه و خطایی جمع می کرد و کتابی به ابواب و فصول قرار داده بوده.»
اهمیت فرهنگ ترکی
میرزا مهدی خان استرآبادی، که فرهنگ سنگلاخ را تالیف کرده و تاکنون آنرا بعنوان بهترین فرهنگ جغتایی- فارسی شمرده اند بر این عقیده است که فرهنگ ترکی تالیف نصیری زیاد اعتباری ندارد، زیرا که در مورد یک کلمه سه اشتباه کرده است. او در مورد یک شعر که نصیری نقل می کند (ورق 72 ب) زیر کلمه «ایشتیکاج » می گوید که نصیری دراین لفظ یک غلط و در معنی دو غلط کرده اما در معنی سه غلط در یک لفظ کرده است.
کلاوسن ویراستار سنگلخ می گوید » بهرحال ما می توانیم از بین رفتن منابع قبلی را – اگر جبران ناپذیر هم باشند- با شکیبایی تحمل نماییم . بهر حال اگر با این قضاوت موافق باشیم و یا نه، زبانشناسان ترکی و همچنین پژوهشگران دورۀ صفوی مواد زیادی در این فرهنگ نصیری خواهند یافت.
————————-
در ضمن بخوانید:
نمونه لغات ترکی رومی، قزیلباشی و چغتائی 350 سال پیش
دستهها:مقالات حسن جوادی
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.