
A Design by Abol Bahadori
اینها نمونه هائی هستند از فرهنگ ترکی – فارسی نصیری که حدود 350 سال پیش بقلم محمد رضا نصیری و پسرش عبدالجمیل نصیری تالیف شده است. آنها هر دو اصلا اهل اردوباد بودند که به اصفهان آمده برای دربار صفوی کار میکردند. اما پدر، محمد رضا، از زمان اقامت در اردوباد شروع به جمع آوری لغات این فرهنگ نموده و پسر، عبدالجمیل، آنرا تکمیل کرده است. حسن جوادی و ویلم فلور این لغتنامه را از تنها نسخه خطی آن که در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است برای چاپ تهیه و تنظیم کرده و به آن توضبحات و حواشی علاوه نموده اند. بگفته ایشان این کار تمام شده و فرهنگ مزبوربزودی در تهران به بازار میاید:
نمونه لغات چغتائی (اوزبکی کنونی) در فرهنگ نصیری:
تانلاغان شناسنده.
تانلاغانلار شناسنده ها.
تانيشماق يكديگر را شناختن.
تانيشتي شناختند يكديگر را.
اتانيمغه نشاسد.
تنبول برگ خوش بوست در هند كه هنديان
مي خورند.
تَنقال به لشگر خبر كردن و گفتن كه در وعده گاه
جمع شوند.
تَنْقا شتر.
تُنگُوز خوك.
تانوق گواه.
تانوغ آشنا.
تُيناق و تويناغ سم و ناخن.
تويناك خربزه.
تونار آن باشد كه بچيز باريك يا به آفتاب بد قت
نگاه كرده چشم خيره شود و تيرگي چشم و آتش
شعله ور.
توندي چشم خيره شد.
تونگل بكاف عجمي بفراغت نوميد شو.
تُنگُل نا اميد.
تونگُلدي نا اميد شد.
تونگولوب نوميد شده.
تون قبا و جامه و ساير لباس و بامالة شب.
نمونه لغات رومی(نرکی ترکیه کنونی) در فرهنگ نصیری:
اوتاق خانه.
اَتك دامن.
آتلاشماق رديف سوار شدن.
آتشمق بايكديگر اندختن تير و غير آن.
آچرو به جيم عجمي وآچاجاق جيم اول عجمي و
ثاني عربي كليد.
اوجوز ارزان.
ايچ طون زيرجامه.
ايچ طون يقه سي گريبان زير جامه يعني جاي
بستن بند زيرجامه.
آجي به جيم عربي تلخ.
ايچ ياغي پيه.
ايچ به جيم عجمي بياشام شراب مايع را و ميان و
اندرون چيزي.
ايچي بوش ميان تهي.
ايچرو به جيم عجمي اندرون و ميان.
آچمق گشادن و زدودن، مثلاً پصدن آچمق يعني
زدودن زنگ.
آچلمش يارلوب شكافته.
اوجاق و اوجغ به جيم عربي آتشدان كه
بعربي كانون گويند.
اوچماق بِهشت.
اوچمق پريدن.
اوج به جيم عربي سر چيزي و به جيم عجمي عدد
سه و بپر اي مرغ به صيغة امر.
نمونه لغات قزیلباشی (ترکی آذربایجان) در فرهنگ نصیری:
آس به مد يعني بياويز بصيغه امر و به فتح الف
يعني بوز اي باد بصيغة امر.
آسماق آويختن.
آسدي به مد الف آويخت و به فتح الف باد وزيد.
آستي ايضاً به معني ثاني.
آسن باد وزنده و باد ي كه مي وزد، گويند اسن يي ل
به دو معني مزبور.
آسه باد بوزد گويند ييل اسه به معني مذكور.
ايس باظهار ياء حطي بدون مد بوي.
ايسيت تب كن و گرم كن به صيغة امر.
ايسيتميش تب كرده و گرم كرده.
ايسيتمه تب و به صيغة نهي يعني تب مكن و گرم
مكن.
ايسيتي تب كرد و گرم كرد.
ايسته باظهار ياء حطي ساكنه بدون مد بخواه
بصيغة امر.
ايستيوب بباء عربي خواسته.
ايستر مي خواهد.
ايستيلم بخواهيم.
ايستيلي ايضاً به معني مذكور
ايستمگ بكاف عجمي خواستن ، گويند ايستمك
ايچون يعني براي خواستن.
ايستين خواهنده.
اَسروك مست و سرخوش.
اسريمش مست شده.
اَسيرگي يعني دريغ بدار بصيغه مصدر.
اسيرگيماق دريغ داشتن.
اَسكي كهنه و ديرينه.
ايسلات نمناك بكن و بخيسان بصيغة امر متعدي.
ايسلان نمناك بشو و بخيس بصيغة امر لازم.
———————————
همچنین بخوانید:
تاریخچه فرهنگ نویسی ترکی – فارسی و فرهنگ نصیری عهد صفوی
دستهها:مقالات حسن جوادی
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.