بعد از لشکرکشی اسکندر مقدونی و شکست هخامنشیان، دوره «فارسی میانه» و یا «زبان پهلوی» شروع میشود، درست است؟
درست است. «پهلوی» تعبیری عمومی است که به گونه های مختلف از جمله لهجه های محلی گوناگون «ایرانی میانه» گفته میشود. اما بگذارید آن چهارچوب تاریخی را در اینجا بطور خلاصه یادآوری کنیم. اگر چه این تذکر شاید تکراری و شاید هم تاحدی قالبی است، اما به درک آسان تر موضوع کمک میکند.
تحول زبان های ایرانی معمولا در سه مرحله تاریخی یررسی میشود:
یکم: ایرانی باستان: پارسی باستان، اوستائی، مادی و سکائی باستان (مرحله تاریخی: تا سقوط هخامنشیان و مدتی بعد)،
دوم: ایرانی میانه: ایرانی میانه غربی (پارسی میانه و یا پهلوی) و ایرانی میانه شرقی (بلخی، سُغدی، خوارزمی، سکائی و سارماتی میانه)، (مرحله تاریخی: از سقوط هخامنشیان و حاکمیت اسکندر و جانشینان سلوکی او تا اشکانیان و آخر ساسانیان و مدتی بعد از آن)، و
سوم: ایرانی معاصر، با شاخه های گوناگون آن که نسبت به موقعیت جغرافیائی آن (شمال، جنوب، شرق و غرب)، (مرحله تاریخی: از اسلام تا کنون) به شاخه ها و زیر شاخه های کوچکتر تقسیم میشود (۱).
فارسی معاصر و یا لهجه ها و زبان های دیگرمعاصر مانند تاتی، تالشی، آذری، گیلکی، کردی، لری، بلوچی و غیره محصول مرحله سوم یعنی معاصر است.
اما فارسی میانه و یا «پهلوی» که موضوع بحث این پرسش است، آن مرحله دوم تحول زبان های ایرانی است.
این تقسیم بندی فقط متناسب با دوره های تاریخی تعریف نشده است، بلکه حتی برعکس، اساسا مبتنی بر تغییرات دستوری و آوائی در زبان است که برای درک ساده تر، این مرحله ها به پایان و آغاز دوره های تاریخی هم ربط داده میشود.
مرحله «زبان های ایرانی میانه» زمانی شروع شده که زبان نسبت به گونه باستانی آن (مثلا پارسی باستان، اوستائی و یا مادی) آسان تر شده و از جمله گونه های رنگارنگ و متعدد تصریف اسم (جمع، جمع دوگانه، حالت فاعلی و مفعولی اسم و یا حرف تعریف) و تصریف فعل (تعداد حالت ها) کمتر شده و یا ازبین رفته است. این از نظر تاریخی کم و بیش با اواخر هخامنشیان و فتح ایران از سوی اسکندر مقدونی همزمان است. هم این گذر از ایرانی باستان به ایرانی میانه تدریجی است و هم گذر از ایرانی میانه به ایرانی معاصرکه تقریبا ۹۰۰ سال بعد شروع شده است – که آن روند هم تدریجی بوده است. در بحث های آینده هم خواهیم دید که این مرحله ها حتی برای یکی دو قرن همپوشانی داشته اند.
اسکندر و جانشینان سلوکی او که بر قسمتی از تصرفات اسکندر که شامل ایران هم بود حکومت میکردند، مقدونی و یونانی بودند. این چه تاثیری بر زبان و تحول آن کلا در ایران و بخصوص در آذربایجان داشت؟
در نمونه دو سه قرن پس از اسلام هم خواهیم دید. هر وقت ایران با یک ناآرامی کلان ملی مانند جنگ داخلی و یا اشغال و حاکمیت دراز مدت خارجی روبرو شده که زبان حاکم آن با زبان ملی فرق داشته، در داخل جامعه، لهجه ها و زبان های ملی کشور درجا زده اند، رابطه شان با همدیگر قطع و یا تضعیف شده وهرکدام ازاین لهجه ها و زبان ها باصطلاح «به راه خود رفته» و خود این لهجه ها و زبان ها هم ضعیف تر شده اند. در عین حال، در نتیجه این گسست و ضعف بین لهجه ها و زبان های داخل کشور، روند تشکل، تجانس و تحکیم یک زبان مشترک و ملی دچار وقفه گشته است. بنظر میرسد علت اصلی این وضع، نبودن عنصر سیاسی متحد کننده یعنی دولتی مقتدر و واحد در این دوره ها بوده است.
این روند را در تاریخ ایران دو باردیده ایم. اولین باربه دنبال شکست هخامنشیان و بر سر کار آمدن اسکندر مقدونی و جانشینان سلوکی او و بار دوم ۹۰۰ سال پس از آن یعنی به دنبال فتح ایران از سوی اعراب مسلمان که باعث حدودا دو قرن «کرختی» و عدم تحرک در زبان فارسی شد تا اینکه فعالیت های نوشتاری و ادبی به فارسی دوباره، و این بار خیلی فعال تر جان گرفت.
هخامنشیان حدودا ۲۴۰۰ سال پیش بدست اسکندر بزرگ سرنگون شدند، اما سردار مقدونی-یونانی ده سال بعد درگذشت. متصرفات اسکندر بین فرماندهانش تقسیم شد. پس از مرگ اسکندر یکی از فرماندهان ارشدش بنام سلوکوس جانشین او در ایران و شام تاریخی شد که همراه با فرزندانش سلسله سلوکیان را تاسیس نمود.
سلوکیان و دیگر یونانیانی که به ایران آمده بودند، با ایرانیان محلی روابط خوبی داشتند و حتى با آنها وصلت میکردند. نظامیان و برخی ماموران و یا تجار یونانی و مقدونی در برخی شهر های ایران که معروف به «شهر های یونانی» شده بود زندگی میکردند. قشری از ایرانیان طبقات متوسط و بالا پیداشده بود که به زبان و تمدن یونانی آشنا شده بودند.
زبان دیوان و لشکر در دوره سلوکیان یونانی بود. اما پادشاهان و افراد متنفذ نیزمیتوانستند از طریق منشی های خود زبان محلی ایرانی خود را به خط آرامی بنویسند و به زبان خود بخوانند. طبیعتا در آن دوره، برخلاف یونان، در ایران خواندن و نوشتن رواجی نیافته بود و اساسا به اسناد و آثار دولتی، رسمی و دینی محدود میشد. وقتی ایرانیان به مناطق غیر ایرانی چیزی مینوشتند دیگر نه از زبان آرامی بلکه از زبان یونانی استفاده میکردند.
سلوکیان بین سال های ۳۱۲ تا ۶۴ پیش از میلاد بر بخش های بزرگی از آسیای میانه و از جمله ایران (بجز آذربایجان) حکمرانی کردند. مدت حاکمیت آنان بر کل ایران (به استثنای آذربایجان که خودمختاری پیشین آن را پذیرفتند)، ۶۰ سال بود. صرفنظر از آذربایجان، در بخش های دیگر ایران نیز در این دوره زبان و فرهنگ یونانی در محدوده شهر ها و برخی مناطق باقی ماند. مورخین میگویند که دهقانان ایرانی تحت تاثیر این «موج غربی» نبودند و برخی مناطق مانند پارس و شرق دریای خزر که خاستگاه زبان ایرانی پارتی و اشکانیان بود از نگاه فرهنگ و زبان یونانی کاملا «دست نخورده» باقی مانده بود (۲). شاید هم همین «دست نخوردگی» دلیلی بر تحولات بعدی شده است که ابتدا اشکانیان، سلوکیان را حدودا ۲۲۵۰ سال پیش برکنار کرده و خود حاکمیت سرتاسر ایران را به دست گرفتند و هم حدود ۵۰۰ سال بعد از آن، ساسانیان که اصالتا از پارس برخاسته بودند جای اشکانیان نشسته آخرین امپراتوری بزرگ ایران را تاسیس نمودند که تا فتح اعراب و آغاز دوره اسلامی یعنی تقریبا ۴۰۰ سال بر سر قدرت بودند.
در دوره اسکندر و سلوکیان نیز آتروپاتن و یا آذربایجان و کردستان کنونی توانست مقام ساتراپی خود را حفظ کند و آتروپاتن را تا حد زیادی از دخالت مستقیم حکام یونانی دور نگهدارد. فرای هم تصدیق میکند که (۳) آتروپاتن هیچ وقت تحت حاکمیت مستقیم سلوکیان قرار نگرفت، بلکه با وجود قبول برتری این دولت، استقلال داخلی خود را حفظ نمود. از این دانستۀ تاریخی میتوان استنتاج کرد که در دوره سلوکیان، زبان و فرهنگ یونانی تاثیر چندانی بر فارسی میانه و یا زبان پهلوی آتروپاتن نگذاشته است.
دولت سلوکیان که مرکزش درترکیه، سوریه و عراق کنونی بود، بتدریج با ضعف و شکستی روبروگشت که از شرقی ترین نقاط ایران شروع شده بود چرا که به غیر از دولت یونانی باکتریا (باخترکه همان بلخ باشد)، دولت سلوکی در نهایت فقط محدود به آناتولی شرقی و بخش هائی از سوریه و عراق شد.
اسکندر خود به شدت طرفدار آمیزش اقوام و تقویت شهریگری و تمدن یونانی در متصرفات خود بود. جانشینان سلوکی او نیز حتی در ایران شرقی این سیاست را ادامه دادند.
در دوره سلوکیان یونانی اگرچه اقتصاد و رفاه مردم پیشرفت کرد اما از نظر زبان، روند آمیزش زبان های مادی و پارسی که در زمان ماد و به ویژه هخامنشیان شروع شده بود دچار وقفه ای جدی گردید.
از دوره اسکندر، جانشینان سلوکی او و یا حتی اشکانیان ایرانی زبان، چیزی جز نوشته های اندکی بر ظروف و یا شمار معدودی از سنگ نوشته های اشکانی و چند واژه پهلوی بر سکه های ولایات سلوکی که پادشاهان محلی ایرانی داشتند، باقی نمانده است (۴). از این جهت جای تعجب نیست که در باره ویژگی های زبان ایرانی و محلی آذربایجان و یا کردستان در دوره سلوکیان و یا حتی اشکانیان نیز اطلاعات چندانی در دست نیست.
پس آیا در باره زبان پهلوی دوران ساسانیان چیزی میدانیم؟
میدانیم، نسبتا هم خوب میدانیم. مورخین و زبانشناسان این دوره مینویسند که اطلاعات ما در باره زبان و ادبیات پهلوی با اردشیر بابکان و یا پاپکان (۱۴۰-۲۲۶ م.) شروع میشود و با نوشته های موبدان زرتشتی و پارسیان بعد از اسلام به پایان میرسد. آخرین نمونه این نوشته های پهلوی ۸۸۱ سال بعد از میلاد یعنی حدودا ۱۱۰۰ و اندی سال پیش تحریر شده است (۵).
طبیعتا میدانیم که همین سال ۸۸۱ میلادی زمانی است که دین اسلام و زبان عربی پس از گذشت ۲۵۰ سال، بر محیط اجتماعی، فرهنگی و زبانی ایرانیان تسلط یافته و آن را تحت تاثیر مستقیم و شدید خود قرار داده است. در عین حال این زمانی است که ۱۳۰ سال از برکناری امویان گذشته و ایرانیان به تدریج در دربار خلفای عباسی نفوذ و اعتبار ویژه ای یافته اند.
همچنین جالب است که این دوره تقریبا با سرکوب جنبش بابک خرمدین در آذربایجان همزمان است که شاید جزو آخرین مقاومت های جدی ایرانیان در برابر فتح کشور از سوی اعراب و فراگیر شدن اسلام باشد. میدانیم که بابک از معدود فرماندهان ایرانی بود که هنوز در برابر قوای ارتش اسلامی مقاومت میکردند در حالیکه فرماندهان دیگر ایرانی از جمله افشین از استراوشن استان سُغد (اورا تپه کنونی در تاجیکستان) و یا مازیار از طبرستان دیگر به صف خلیفه پیوسته زیر بیرق او می جنگیدند. شرح لشکر کشی افشین برای سرکوب بابک در قلعه بذ (امروزه قلعه بابک در نزدیکی شهر کلیبرآذربایجان) به تفصیل از سوی مورخ عرب ابن اثیر در تاریخ معروف «الکامل» او داده شده است (۶).
یک پرسش جالب این است: افشین، فرمانده نو مسلمان ایرانی از سُغد با فرمانده ایرانی دیگر یعنی بابک از آذربایجان که دین اش را دیگر نکرده، میجنگد. در پیام ها و حتی گفتگوهائی که بنا به روایت ابن اثیر ۲۵۰ سال پس از اسلام بین این دو سردار ایرانی انجام میگیرد، آنها به چه زبانی صحبت میکنند؟ به پهلوی؟ به فارسی معاصر دری؟ یا مانند دوره باستان به آرامی؟ یا مانند دوره سلوکیان به یونانی؟ و یا به عربی که زبان دین و دولت نو بود؟
پاسخ این پرسش را حیف که نمیدانیم.
به همین ترتیب از میان آن تعداد قابل توجه آثار فارسی میانه یعنی پهلوی که اساسا در دوران ساسانیان و مدتی هم در دوره اسلامی نوشته شده، چیزی نداریم که مطمئن باشیم یا با لهجه پهلوی آتروپاتنی (آذربایجانی) و یا «پهلوی جبال» (کردستانی) نوشته شده باشد. حتی آن سنگنوشته کوتاه ساسانی هم که در مشکین شهر استان اردبیل پیداشده، به زبان فارسی میانه و یا پهلوی ساسانی بوده که اتفاقا به کوشش باستانشناسان ایرانی و غربی تا حد زیادی به فارسی معاصر ترجمه هم شده است. این سنگنوشته متاسفانه تا حد زیادی تخزیب شده است. میگویند آدمهای طمعکار و راهزن میخواستهاند پشت سنگنوشته طلا و غیره بیابند. اما خوشبختانه رمزگشایی سنگنوشته پیش از تخریب کامل آن تا حد زیادی تمام شده است.
هرچه تا آن زمان به پهلوی نوشته شده، به فارسی میانه بوده، یعنی گونه میانه زبان مشترک ایرانی، مبتنی بر فارسی باستان با تاثیر پذیری از مادی و پارتی (اشکانی) و گونه های دیگر.
و تقریبا هرچه از آن دوره به بعد به ایرانی معاصر نوشته شده، به زبان و با استاندارد مشترک فارسی معاصر بوده که از قرن دهم و یازدهم م. ریشه گرفته و تحکیم یافته است.
گفتیم «تقریبا»، چرا که در میان آن انبوه آثار فارسی، برخی نویسندگان یا خود به زبان و لهجه محلی خود یکی دو بیت شعر و یا چند سطر نثر نوشته اند و یا از دیگر شعرا و نویسندگان نقل کرده اند که به زبان و لهجه خود چنین و چنان گفته اند.
همین هاست که از همان سده ها معروف به «فهلویات» در ادبیات فارسی شده است – یعنی نشانه های زبان ها و لهجه های محلی، از هرزن در شمال آذربایجان تا اورامان کردستان و خورزوق اصفهان. این ها تنها نشانه های زبان ها و لهجه های محلی ایرانی از سده های نهم یا دهم تا حتی قرن نوزدهم هستند. «تنها نشانه ها» میگوئیم، چرا که تا قرن ها بعد به ندرت چیزدیگری به تاتی، آذری، تالشی، کردی، لری و یا بلوچی وغیره نوشته شد. تنها میراث نوشتاری که از این زبان ها و لهجه هایی محلی مانده بود، همین فهلویات پراکنده در این و یا آت اثر فلان شاعر و نویسنده و یا سراینده گمنام بود.
به غیر از «فهلویات»، اولین اثر کامل کردی داستان عشقی «مم او زین» بود که در قرن هفدهم در عثمانی منتشر شد، در حالیکه آثار تالشی، تاتی و یا آذری برای اولین بار در قرن بیستم چاپ شدند.
با این همه، فهلویات و یا باقیمانده های زبان پهلوی-فهلوی در استان ها و مناطق ایرانی زبان، نشانه های خوب و مهمی از این لهجه ها و زبان ها هستند.
منابع
(1) Windfuhr, G.: Dialectology and Topics, in: Windfuhr, G.: The Iranian Languages, Routledge (UK,) 2009, pp. 5-42
(۲) گیرشمن، رومن: ایران از آغاز تا اسلام، چاپ نهم، تهران ۱۳۷۲، ص ۲۵۳-۲۶۸
(3) Frye, R. N.: The Heritage of Persia, Costa Mesa, Calif., 1980, p. 161
(۴) گیرشمن، همانجا
(5) Muller, E. M.; West, E. M.: Pahlavi Texts, Part 1; The Sacred Books of The East, Part Five, Online version retrieved on Sep 15, 2016
(۶) عزالدین علی ابن الاثیر: الکامل فی التاریخ، جلد نهم، ترجمه حمید رضا آژیر، تهران ۱۳۸۱، ص ۳۹۹۸-۴۰۲۱
دستهها:رنگارنگ
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.