جغرافیای تاریخی و نام آذربایجان

در آغاز در باره ریشه و تاریخ نام «آذربایجان» چه می دانیم؟

در دوران باستان، یعنی مثلا سه هزار سال پیش، سرزمینی به نام «آذربایجان» وجود نداشت. دولت ماد که آذربایجان و کردستان را در بر می‌گرفت و مرکزش اکباتان یعنی همدان کنونی بود، حدودا ۷۰۰ سال پیش از میلاد تاسیس یافت و بعد به سوی غرب و شرق، یعنی آشور و بابل از سویی و عیلام و اصفهان و طبرستان از سوی دیگر گسترش یافت. حدودا ۱۵۰ سال بعد هخامنشیان بر سر قدرت آمدند و امپراتوری را حتی بزرگ تر هم کردند. اما نه در دوره ماد و نه بعدا در زمان هخامنشیان، آن گوشه شمال غربی ایران امروز هنوزنام آذربایجان را نداشت.  این سرزمین بخشی از یک ایالت و یا استان و به اصطلاح  آن دوره‌ها «ساتراپی» بزرگ و مهم ماد بود.

امپراتوری‌های ماد و هخامنشی از نگاه اداری به ایالت‌ها و یا «ساتراپی»ها تقسیم شده بودند. هر ساتراپی یک «ساتراپ» و یا حاکم و پادشاه محلی داشت که همه کاره و در واقع «مالک» آن ایالت به شمار می‌رفت، اما در عین حال تابع و خراج پرداز شاه شاهان و یا شاهنشاه ایران هم بود. طبیعتا شاهنشاه می‌توانست این ساتراپ‌ها را عزل کند و به جای آنها کس دیگری را بگذارد و گاه حتی میان آنان اختلاف و جنگ هم رخ می‌داد.

در آثار مربوط به تاریخ باستان، نام همه ساتراپ‌های محلی ماد و یا هخامنشی ذکر نشده است، اما نام بعضی‌ها که نقشی فراتر از محل حکومت خود داشتند، به ما معلوم است. مثلا از منابع و مورخین یونانی می دانیم که در آخرین سال‌های  دولت هخامنشی، ایالت ماد ساتراپ و یا پادشاهی محلی به نام «آترپات» و یا «آذرباذ» داشته که یونانی‌ها او را «آتروپاتس» و یا «آتروپات» می‌نامیدند.

این نام «آترپات» از کجا می‌آید؟

طوری که ایرانشناس معروف آلمانی تئودور نولدکه در مقاله «آتروپاتن» (۱۸۸۰) می‌نویسد، «آترپات» که حتی به صورت «آترپاته» در اوستا هم آمده (۱)، در ایران باستان نامی رایج بوده است. این نام معنی «نگهبان آتش و یا حفظ شده از سوی آتش» می‌دهد و ترکیبی است از واژه «آتر» (آدور، آذور، آذر یعنی آتش) و پسوند -پات/-باد به معنی نگهبان و یا حفظ شده از سوی کسی و یا چیزی. این نام بعدها در دوره اشکانیان و ساسانیان صورت «آذرباذ» («آذرباد») به معنی «نگهبان آتش» و یا «شخص حفظ شده از سوی آتش» را به خود گرفته است.

آتروپات، ساتراپ ماد در اواخر هخامنشیان، که خود مادی بوده و از اشراف قدرتمند این سرزمین به شمار می‌رفته، حدودا بین سال‌های ۳۷۰ و ۳۲۱ پیش از میلاد زیسته است. آتروپات هنگام حمله اسکندر مقدونی به ایران هخامنشی، ابتدا در کنار داریوش سوم و بر ضد اسکندر جنگیده، اما پس از مشاهده زوال هخامنشیان، جزو فرماندهان اسکندر در آمده و پس از پیروزی اسکندر، حکومت خود را در این سرزمین حفظ کرده است. داستان ادامه ساتراپی آتروپات دراز است و روایت‌های مختلفی در این مورد هست. خلاصه اش این است که آتروپات در زمان داریوش سوم ساتراپ تمام سرزمین وسیع ساتراپی ماد بود که شامل آذربایجان، همدان، اصفهان و ری و غیره می‌شد. اسکندر بخاطر وفاداری و خدمات آتروپات، او را در ساتراپی ماد تایید و یا به اصطلاح «ابقا» می‌کند. اما پس از مرگ اسکندر، میان فرماندهان یونانی و مقدونی او رقابت و کشاکش برسر تقسیم امپراتوری راه می‌افتد و چون شمال شرق ایران یعنی آذربایجان و کردستان کنونی برخلاف اکباتان (همدان) مورد توجه چندان آن فرماندهان  نبوده، کسی با ادامه سلطنت آتروپات در آنجا مخالفت نمی‌کند.

سلطنت و خودمختاری آتروپاتیان در آذربایجان چندان زیاد ادامه نمی‌یابد. مدتی بعد آنها با اشکانیان ایران و  اشکانیان ارمنستان آمیزش پیدا می‌کنند و جای خود را به حکمرانان دیگر می سپارند. اما حتی پس از سقوط این سلسله و حاکمیت دودمان اشکانیان نیز نام سردار ماد ایرانی، آترپات و یا آتروپات، به صورت‌های مختلف آن (آدوربادگان، آذوربادگان، آذرباذگان، آذربایگان) روی این سرزمین باقی می‌ماند.

با این ترتیب پس از مرگ اسکندر مورخین و جغرافیاشناسان یونانی از دو ماد سخن می‌گویند: یکم: ماد بزرگ (و یا فقط «ماد») و دوم: «ماد کوچک»، «ماد آتروپات» (آن  بخش از سرزمین ماد که تحت حاکمیت آتروپات است) و یا صرفا «آتروپاتن» به معنی «سرزمین تحت سلطنت آتروپات،» مرکب از نام آتروپات و پسوند یونانی-لاتین اِن/-اُن به معنی مکان و سرزمین. در نتیجه «آتروپاتن» نامی است که یونانیان و  رومیان شرقی بیزانس به این سرزمین داده‌اند و معنی مکان و سرزمین مربوط و یا متعلق به آتروپات می‌دهد.

این توضیح نام «آتروپاتن» و «آتروپاتکان» و توصیف حدود جغرافیائی آن در تاریخ برای اولین بار توسط مورخ یونانی استرابو (متولد سال ۶۳ پیش از میلاد) در کتاب معروفش بنام «جغرافیا» داده شده که حدود «آتروپاتن» یا «ماد کوچک» را چنین تعریف کرده است:

«ماد به دو بخش تقسیم می‌شود که یکی از آنها ماد بزرگ است و پایتختش اکباتان (همدان) است که شهری بزرگ و مقر پادشاهی ماد است. این کاخ هنوز هم مورد استفاده پارتی‌ها (اشکانیان) است (…) بخش دیگر که بخشی از ماد بزرگ است، آتروپاتن است که نامش را از راهبرش آتروپات گرفته است که این مملکت را از حاکمیت مقدونیان باز نگهداشت. هنگامیکه او پادشاه (ماد آتروپاتن) شد، استقلال این مملکت را برپا نمود وجانشینان او همچنان تا به امروز (به حکومت) ادامه می‌دهند و در زمان‌های گوناگون با (خانواده‌های) پادشاهان ارمنستان، سوریه (آشور) و پارتی (اشکانی) وصلت نموده‌اند. (…) آتروپاتن با ارمنستان درغرب و ماد بزرگ در شرق هم‌مرز است و در شمال با هر دو و در جنوب با دریای گرگان و سرزمین مردم ماد (بزرگ) هم‌مرز است. (…) ارمنیان و پارتی‌ها همسایگان قدرتمند آتروپاتنی‌ها هستند که آنان (آتروپاتنیان) را پیوسته غارت کنند اما ایستادگی نمایند چنانکه سیمباس (پسر بارداس) را از دست ارمنیان باز پس گرفتند و رومیان آنها را (ارمنیان را) شکست دادند و آنها (ارمنیان) هم دوستان سزار شدند و آنها همزمان پارتیان را نیز خرسند نگهدارند» (۲).

در قرن نوزدهم، ایرانشناس سرشناس، جیمز دارمستتر فرانسوی و جغرافیاشناس جهان باستان، هاینریش کیپرت آلمانی، نوشتند که بیشک نام آذربایجان با واژه آذر/آتور به معنی آتش رابطه دارد و احتمالا منظور از آن «سرزمین آتش» بوده است.  آنها با این استدلال نوشتند که شاید هم پیش از حکومت ساتراپ ماد یعنی آتروپات، این سرزمین چنین نامی را داشته است. لیکن نولدکه و اکثرایرانشناسان دیگر گفته‌اند که اولا تعریف و ریشه شناسی استرابو، مورخ یونانی، جای شکی در ریشه این جاینام و ارتباط آن با ساتراپ ماد باقی نمی‌گذارد و ثانیا در هیچ اثر تاریخی دیده نمی‌شود که پیش از مرگ اسکندر نام مشخص و مشابه دیگری برای این سرزمین مطرح شده باشد (۳).

با این ترتیب «آتروپاتن» و یا «ماد آتروپات» نام یونانی آذربایجان بود. اما در همان دوره پس از اسکندر که ایران کنونی زیر تسلط فرمانده بزرگ اسکندر یعنی سلوکوس و جانشینان او و دیرتر اشکانیان و سپس ساسانیان قرار داشت، نام ایرانی  این سرزمین چه بوده و چگونه تحول یافته؟

در سنگ نوشته معروف بیستون در نزدیکی کرمانشاه، داریوش یکم هخامنشی (۵۲۰ پ. م.) هنگام برشمردن سرزمین‌های تحت حاکمیت خود، در کنار پارس، عیلام، آشور و غیره کلا از ماد («مادا/ماتا») نام می‌برد  و به سرزمین جداگانه و کوچکتری در شمال غرب آن که آذربایجان و کردستان کنونی باشد، اشاره‌ای نمی‌کند.

پس از شکست ایران از اسکندر، مدتی طولانی چندان اثری به فارسی، چه فارسی باستان و چه فارسی میانه نوشته نمی‌شود . آثار یونانی هم به این سرزمین اشاره ای نمی کنند. تنها تا اندازه‌ای در دوره  اشکانیان و تا حد به مراتب بیشتری در دوره ساسانیان با آثار فارسی روبرو می‌شویم که اطلاعاتی در مورد جغرافیای ایران آن دوره به دست می‌دهد.

مثلا شاپور یکم  ساسانی (حدودا ۲۶۰ م.) در سنگ نوشتهٔ معروفش در «کعبهٔ زرتشت» در نزدیکی تخت جمشید، منطقه کنونی آذربایجان را «آدوربادگان» می‌نامد. این سنگنوشته به سه زبان فارسی میانه، پارتی و یونانی نوشته شده است. در دو اثر     دیگر فارسی میانه، «کارنامه اردشیر بابکان» (۴) و«شهرستان‌های ایرانشهر» (۵) هم همین نام «آدوربادگان» به کار برده می‌شود. این آثار مربوط به سال‌های ۲۵۰ میلادی یعنی دوره ساسانیان هستند.

مینورسکی شکل «آتارپاتاکان/آترپاتکان» در فارسی میانه و «آذرباذگان» اوایل فارسی معاصر را جزو کاربردهای قدیمی فارسی این نام می‌شمارد (۶). در همین دورهٔ ساسانیان و اوایل اسلام به صورت‌های جدید تر این نام یعنی «آذوربادگان/آذرباذگان» و در نهایت «آذربایگان» نیز بر می‌خوریم و همین نام آذربایگان است که پس از اسلام و رسوخ زبان عربی صورت «آذربَیجان» و «آذربایجان» را به خود می‌گیرد، چرا که در تلفظ معیار عربی «گ» نیست و اغلب با «ج» جایگزین می‌شود.

در این تحول تاریخی و زبانشناختی نام آتارپاتکان، آترپاتکان، آذرباذگان و آذربادگان تا آذربایگان، آذربَیجان و آذربایجان که تقریبا یکهزار سال طول می‌کشد، چند نکته از نگاه آواشناسی و آوانویسی و همچنین یکی دو دگرگشت آواشناختی بیش از همه مهم و جالب است.

اولا باید در نظر گرفت که در نوشتار متون فارسی میانه (به خط پهلوی که نوع اصلاح شده‌ای از خط آرامی است) تشخیص آواها بسیارمشکل است. یک دلیل این وضع در آن است که چه خود خط پهلوی و چه «خط مادر» آرامی مانند خط عربی و فارسی کنونی ما، ابجد بنیاد است و واکه‌ها یعنی مصوت‌ها را اصولا منعکس نمی‌کند. این هم طبیعتا دانشمندان و زبانشناسان را ناچار می‌کند که هنگام خواندن و پیاده کردن این متن ها گاه راه مقایسه و استنتاج را هم در پیش گیرند.  ثانیا مانند برخی زبان‌های دیگر، در فارسی باستان و میانه نیز بعضی آواها و حروف مانند د-ت و یا ب-پ جابجایی پذیر هستند و از این جهت گونه‌های آدور/آتور/آثور/آذور و یا آدر/آذر/آتر/آثر همه ممکن و درست هستند و احتمالا در دوره‌ها و یا نقاط مختلف کشور رایج بوده و بعد دچار تحول شده‌اند.

ویس و رامین، 1349، ص 527، قرن پنجم ق.

از سوی دیگر به نوشتهٔ مک کنزی، نویسنده «فرهنگ فشرده زبان پهلوی»، به خصوص در گونه زبان‌های ایرانی غربی (آذربایجان، کردستان) آواهای واکدار (باصدای) انسدادی ب-د-گ وهمچنین همخوان انسدادی-سایشی ج که میان یک واکه (مصوت) و یک همخوان (صامت) قرار دارند، پیوسته به صورت سایشی و-ذ-غ-ژ تلفظ می‌شوند. با این ترتیب در نمونه نام «آدربادگان»، «د» نخست و دوم که هردو به دنبال «آ» می‌آید، «ذ» (مانند «ذیس» یعنی «این» انگلیسی تلفظی میان «د» و «ز») صدا می‌دهد (۷). از این جهت تبدیل آوای «د» به «ذ» در شکل باستانی «آدوربادگان» به «آذوربادگان/آذربادگان» چیزی روشن و قابل توضیح است. احتمالا تبدیل تدریجی آوای دوم «د» در «آذربادگان» به «ی» (که آن هم نوعی آوای سایشی است) یعنی «آذربایگان» نیزباید طبق همین قاعده  قابل توضیح باشد.

م. اشترک در مدخل «آذربایجان» نخستین چاپ «دانشنامه اسلام» می‌نویسد: «هیچ شکی نیست که در قرن سوم م. تلفظ دقیق این نام آذُرباذگان بوده، اما در قرن چهارم م. آوای دوم «ذ» در سریانی (آرامی میانه) و همچنین یونانی بیزانسی به «ی» تبدیل شده، به صورت «آذُربایگان» در آمده و بعدها از سوی جغرافی دانان عرب به شکل آذربایجان و گاه حتی آذربَیجان نوشته شده است» (۸).

المسالک و الممالک، ابن خرداذبه (قرن سوم هجری)، ص 17

در اولین منابع تاریخی دوره اسلامی مانند «المسالک والممالک» ابن خرداذبه (قرن سوم ق.) نام آذربایجان به همین صورت «آذربیجان» با «ذ» و حتی «ک» (بجای «ک» و یا «ج») یعنی به صورت «آذرباذکان» نوشته شده است (۹). در «مسالک و ممالک» اصطخری (قرن چهارم ق.) هر دو شکل «آذربیجان» و «آذربایگان»  به کار برده شده است (۱۰). فردوسی در چند جای شاهنامه (قرن چهارم-پنجم ق.)  به طور حماسی از «آذرابادگان» سخن می‌گوید (۱۱). تقریبا به صورت همزمان در منظومه «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی (قرن پنجم ق.) با هردو شکل «آذربادگان» و «آذربایگان» روبرو می شویم (۱۲). اما عموما پس از قرن چهارم و پنجم  میلادی (یازدهم و دوازدهم میلادی) به بعد شکل «آذربایجان» جا می‌افتد، اگرچه گهگاه و بخصوص در متون ادبی هنوز هم با تعابیر آذرابادگان و آذربایگان نیز روبرو می‌شویم.

اکثر آثار عربی نخستین قرن‌های پس از اسلام مانند «الکامل» ابن الاثیر (۱۳)، «التنبیه و الاشراف» مسعودی (۱۴) و یا «مسالک و ممالک» ابن حوقل (۱۵) شکل «اذربَیجان» را به کار برده‌اند که هنوز هم املای معیار عربی معاصر برای نام «آذربایجان» است.

اولین کتاب فرهنگ ترکی یعنی «دیوان لغات الترک» اثر محمود کاشغری از قرن چهارم ق. نیز لفظ «آذربادکان» و همچنین «آذرابادکان» را به کار برده است (۱۶).

 

همچنین به موازات تلفظ و املای فارسی میانه مشاهده می‌کنیم که منابع یونانی و کلا اروپایی نیز که در گذشته اساسا از تعبیرهای «ماد کوچک» و «آتروپاتن» استفاده می‌کردند، در دوره ساسانیان و اوایل اسلام این سرزمین را «آذربیگانون» می‌نامند که همان «آذربیگان» و «آذربایگان» فارسی پیش از اسلام بعلاوه پسوند یونانی-لاتین  اُن/اِن به معنی سرزمین و مکان است. این هم احتمالا اثر تحول نام آذربایجان در خود فارسی است که بعدا به صورت‌های گوناگون وارد زبان‌های دیگر از جمله یونانی می‌شود. یک مثال بارز «جنگ‌های ایران» نوشته مورخ یونانی پروکوپیوس (سال‌های ۵۰۰ م.) است که در شرح جنگ‌های ایران ساسانی و یونان آذربایجان را «آدربیگانُن» نامیده است (۱۷).

امروزه در حالی که اکثر زبان‌های خارجی از جمله انگلیسی، فرانسه و روسی شکل «آذربایجان» را قبول کرده، تلفظ و املای آن را به قواعد املایی و آواشناختی خود انطباق داده‌اند،  برخی از زبان‌های قدیمی که در دوره اسکندر و پس از او نیز این نام را به مناسبتی در ادبیات خود به کار برده‌اند، هنوز در شکل کنونی خود برای نامگذاری آذربایجان آثاری از نام باستانی آن را نگهداری کرده‌اند، مانند  «آدربیگانیا» که شکل کنونی این نام در یونانی معاصراست.

نقشه روسی آتروپاتن، آلبانیا و ارمنستان از این منبع به نقل از ویکی پدیا: «Всемирная история. Том 2. (1956 год)

در باره حدود و مرزهای آذربایجان تاریخی چه می توانید بگویید؟

در این مورد باید سه نکته مهم را در نظر بگیریم. یکم اینکه این تاریخ برمی گردد به دستکم 2300 سال پیش، یعنی هر تشخیص و اظهار نظری در این مورد اولا به دانش تخصصی نیاز دارد و ثانیا با ده ها «شاید» و «اما» همراه است، چرا که دانسته های ما در این مورد بسیار محدود است. دوم اینکه به جز یک دوره 150 و شاید 250 ساله نیمه استقلال که پس از مرگ اسکندر آغاز شد و با استحکام دولت اشکانیان در این منطقه پایان یافت، آذربایجان به معنایی که امروزه درک می کنیم «مستقل» نبود، بلکه اساسا بخشی و یا ساتراپی و ایالتی از دولت های ماد، هخامنشی، اشکانیان، ساسانیان، خلافت اسلامی و سپس دولت های ایرانی ترک، مغول، ترکمان، صفوی، افشار، زند، قاجار و دولت های بعدی بود. البته هر ساتراپی، هر ایالت و حتی هر ولایت برای خودش حاکم و شاید پادشاه کوچکی داشت که در محل خود حکم می نمود، مالیات و خراج جمع می کرد و همه کاره آنجا بود. ولی در نهایت این حاکمان و پادشاهان محل تابع شاه شاهان بودند که آنها را در مقامشان تایید می کرد و یا حتی اگر توانش می رسید، آنها را عزل کرده کس دیگری را به جای آنها می گذاشت. از این جهت وقتی از خودمختاری نسبی آدورپاتکان پس از مرگ اسکندر صحبت می کنیم، اینجا موضوع بر سر استقلال یک کشور نیست. در نهایت نکته سوم این است که در گذشته چه مرزهای ملی و چه مرزهای داخلی مانند امروز روشن و اقلا برای مدتی نسبتا طولانی قطعی نبود، مگر اینکه این مرزها عبارت از کوه و دریا و رودخانه و صحرا باشد. در غیر این صورت هرکس که قدرتی پیدا می کرد، کوشش می نمود حوزه حکمرانی خود را بزرگ تر نماید و به این جهت به این طرف و آن طرف حمله می کرد. آذربایجان در شمال با رود ارس، در شرق ابتدا با کوه های البرز و سپس دریای خزر و در غرب با کوه های زاگرس محاط است. جنوب آذربایجان چنین مرزی طبیعی وجود ندارد. اما هم کوه های دو طرف آذربایجان راه های عبور دارند و هم رود ارس آنچنان عمیق نیست.

و اما در مورد مرزهای آذربایجان در دوره آتروپات و جانشینان او که این سرزمین تا حد زیادی از سلطنت سلوکوس و دیگر فرماندهان اسکندر و جانشینان آنها در امان بود، باز باید به مورخ یونانی استرابو اشاره کرد که می نویسد: «آتروپاتن با ارمنستان درغرب و ماد بزرگ در شرق هم‌مرز است و در شمال با هر دو و در جنوب با دریای گرگان و سرزمین مردم ماد (بزرگ) هم‌مرز است. (…) ارمنیان و پارتی‌ها همسایگان قدرتمند آتروپاتنی‌ها هستند» (۱۸). البته در اینجا نباید به اشتباهاتی مانند «دریای گرگان درجنوب» که در دنیای باستان فراوان بوده، توجه چندانی کرد.

با وجود تغییرات محدود و گذرای مرزی، علی الاصول رود ارس مرز شمالی آتروپاتن شمرده می‌شد. بنا به محاسبات اشتفان کرول، مورخ ماد و خاورمیانه باستان که حتی به کشیدن نقشه سیاسی و جغرافیائی ماد آتروپاتن کوشش کرده، مرزهای آتروپاتن ماد از این قرار بوده‌اند: «در شمال، رود ارس آتروپاتن را از ارمنستان جدا می‌کرد. در شرق گستره این سرزمین تا کوه هائی می‌رسید که در امتداد سواحل دریای خزر قرار گرفته‌اند، و در غرب تا دریاچه ارومیه (ماتیان لیمن باستانی) و کوه‌های کردستان کنونی» (۱۹).

تعریف آذربایجان دوره ی اسلامی از نگاه جغرافیای تاریخی را به بهترین صورت می‌توان با تکیه بر اشترک در «دانشنامه بزرگ اسلامی» (۲۰) داد. طبق این تعریف، سرزمین آذربایجان در اوایل دوره اسلامی محاط بود در جنوب شرقی با «جبال» (ماد باستان)، در جنوب غربی با بخش شرقی ولایت «جزیره» (آشور و یا آسور باستان در عراق و سوریه کنونی)، در غرب با ارمنستان (بخشی از اورارتوی باستان)، در شمال با ولایت ارّان (آلبانیای باستان که یکی از سرزمین‌های قفقاز باشد و امروز بخشی از آن عبارت از جمهوری آذربایجان است) و در شرق با سواحل دریای خزر، مغان و گیلان.

در اوایل دوره خلافت اسلامی، آذربایجان ولایت جداگانه‌ای به شمار می‌رفت، اما حدود آن در مراحل گوناگون متغیر بود. رودخانه ی  ارس علی الاصول مرزی طبیعی بین آذربایجان و آلبانیای سابق قفقاز (اران) محسوب می‌شد، اگرچه دشت مغان بین بخش‌های سفلای رودهای ارس و کورا تا ساحل غربی دریای خزر نیز از نظر اداری و مالیاتی بخشی از آذربایجان محسوب می‌شد (۲۱).

به دنبال شکست ایران در جنگ‌های ایران و روس در قرن نوزدهم، سرتاسر شمال ارس از نظر سیاسی و اداری تبدیل به ولایات روسیه تزاری شد. در اوایل قرن بیستم آذربایجان نام استان شمال غربی ایران بود که از شمال با قفقاز روسیه و در غرب با ترکیه همسایه بود که این، کم و بیش همان ولایت آذربیجان و یا آذربایجان در خلافت عباسی است.

شمال و جنوب ارس یک سرزمین بود؟

نه، دو سوی ارس، سرزمین واحدی نبودند، اگرچه اغلب روابط نزدیکی داشتند.

جنوب ارس آذربادکان، آذربایگان و یا آذربایجان بود که همان آتروپاتن یونانی است، شمال ارس آلبانیا و بعد ها «اران» و شمالغرب ارس ارمنستان. بارتولد در «دانشنامه جهان اسلام» (۲۲)  می گوید که آلبانیا در عهد باستان، در اصل به تمام منطقه شمال ارس از شهر دربند در شمال شرق تا تفلیس در غرب و رود ارس در جنوب و جنوب غرب قفقاز گفته می‌شد، در حالیکه مورخین دوره اسلامی تنها به سرزمینی نام «اران» را داده‌اند که «از سواحل ارس تا سواحل کورا، یعنی بین دو رودخانه» را در برمی گرفت. اما می دانیم که در دوره‌های بعدی، در کنار سرزمین اران، از ولایات دربند و شیروان (با مرکزیت باکو) نیز نام برده می‌شود.

در حالیکه دربند به شهر و محال دربند در شمال شرقی قفقاز گفته شده و این محال از زمان ساسانیان «مرزبان» خود را داشته، شیروانشاهان (و یا شروانشاهان) نام حکمرانانی است که از اواسط دوره ی عباسیان در شرق قفقاز حکمرانی کرده‌اند. گفته می‌شود در دوره ی پیش از اسلام نیز شیروانشاهان جانشینان محلی پادشاه ایران بودند، اما به گفته ی بارتولد، شیروانشاهان دوره اسلامی در ابتدا عرب تبار بودند و در «محیط ایرانی آن دوره در شمال ارس ایرانی شدند» (۲۳). مسعودی به گفته ی بارتولد نوشته است که یکی از مرزبانان دربند مدتی همه سرزمین‌های اران، شیروان و دربند را متحد کرد، ولی منبع دیگری این روایت را تائید نکرده است (۲۴).

در دوره ی خلافت امویان و عباسیان، والیانی که از شام و بغداد به آذربایجان اعزام شده‌اند، مسئولیت اداره ی اران و ارمنستان و جمع‌آوری مالیات از آن سرزمین‌ها را نیز بردوش داشته‌اند. به گفته باسورث (۲۵) گاه حتی ولایات موصل و «جزیره» نیز از نظر اداری با آذربایجان مرتبط بودند و این هم نشان می‌دهد که تقسیم بندی‌های دو قرن نخست دوره اسلامی تا چه اندازه متغیر بودند.

در شرق، کوه‌های البرز، مرز طبیعی بین آذربایجان و گیلان و دیگر مناطق ساحلی خزر به شمار می‌رفت. در جنوب، سفید رود معمولاً مرز اداری با اقلیم «جبال» (ماد بزرگ سابق) محسوب می‌شد. مرز غربی چندان مشخص نبود. این مرز معمولاً از وسط دشت واقع در بین دریاچه‌های ارومیه و وان می‌گذشت و در بخش شمال غربی با کوه‌های زاگرس که از وسط کردستان می‌گذشت، معین می‌شد. در شمال غرب، ارمنستان اگرچه خراج پرداز خلافت بود، اما تا حدزیادی خود مختار به شمار می‌رفت. با اینهمه، آذربایجان، اران و ارمنستان در بسیاری مراحل دوره خلافت اسلامی، از نگاه اداری و مالیاتی، یک منطقه محسوب می‌شدند تا جائیکه جغرافی دان قرن دهم م. مقدسی آذربایجان، ارمنستان و اران را سه جزء «اقلیم چهارم» شمرده است. بنظر باسورث، این نیز نشان می‌دهد که تقسیم بندی‌های اداری و مالیاتی دوره اسلامی ثابت نبوده‌اند (همانجا).

اما همانگونه که در نمونه آذربایجان و ارمنستان دیده می‌شود، تقسیم بندی اداری و مالیاتی دلیل کافی برای واحد بودن سیاسی مناطق نبوده است. در مجموع بنظر می‌رسد که جز در مراحلی کوتاه مدت، بخش‌های مهمی از شمال ارس با آذربایجان یعنی سرزمین جنوب ارس متحد نبوده است. یکی از این دوره‌های کوتاه به گفته بارتولد مربوط به حکومت شدادیان (پیش از سلجوقیان) می‌شود که گنجه را پایتخت اران قرار دادند و اران را با آذربایجان ایران متحد کردند. با این ترتیب اران از داشتن حکمرانان خود محروم گردید. بارتولد می‌گوید: «پس از سلجوقیان، آذربایجان، شیروان و دربند بتدریج ترک زبان شدند و پس از دوره مغول جنوب سرزمین (اران) نام ترکی قراباغ را گرفت. بعد از آن، نام اران دیگر تنها به معنای ادبی بکار برده شد» (۲۶).

می دانیم که در اکثریت دوره‌های صفویان، افشاریان و قاجاریان شمال ارس به خان نشین‌های تابع ایران تقسیم شده بود که مانند دربند، باکو، قویا، گنجه، قراباغ و غیره هرکدام نام خود را داشتند یعنی از نگاه تقسیم بندی‌های سیاسی و جغرافیائی، این مناطق شمال ارس جزو آذربایجان محسوب نمی‌شدند. بعد از الحاق این خان نشین‌ها به روسیه تزاری در قرن نوزدهم، خان نشین‌های شمال ارس رسماً بعنوان «ولایت» های روسیه تزاری (گوبرنیا) از حیطه دولتی و اداری ایران خارج شدند و دیگر حتی از نگاه پرداخت مالیات و باج نیز بعنوان بخشی از آذربایجان محسوب نمی‌شدند.


زیر نویس ها:

  1. Nöldeke, Th.: “Atropatene,” ZDMG 34, 1880, pp. 692f
  2. Strabo: Geography, 1, 13, 11
  3. Shottky, M.: Media Atropatene und Gross-Armenien in hellenistischer Zeit, Bonn, 1989, pp. 4-5
  4. Kassock, Z. J. V.: Karnamag i Ardashir i Papagan, A Pahlavi Student’s 2013 Guide, Fredericksburg, VA, US, 2013, p. 28
  5. شهرستان‌های ایرانشهر، با آوانویسی، ترجمه فارسی و یادداشت‌ها از تورج دریایی، تهران ۱۳۸۸، ص ۳۴-۳۵
  6. Minorsky, V.: «Adharbaydjan», in: Encyclopaedia of Islam, New Edition, Volume 1, pp. 188-190, 1960, Consulted online on 23 January 2016
  7. MacKenzie, D. N.: A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971, p. xv
  8. Streck, M. : Adharbaidjan, in: Encyclopaedia of Islam, First Edition (1913-1936), Consulted online 23. January 2017
  9. ابوالقاسم عبیدالله ابن خرداذبه: المسالک والممالک، لیدن، بریل ۱۸۸۹، ص ۱۱۹، و در ضمن: زریاب خویی، ا.: مدخل «آذربایجان» در: دایره المعارف بزرگ اسلامی، جلد اول، تهران ۱۳۸۳، ص ۱۹۴-۲۰۷
  10. اصطخری، ا. ا.: مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران ۱۳۴۰، ص ۱۵۵-۱۶۱
    زریاب خویی: همانجا
  11. برای نمونه: پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود:
    نخستین خراسان ازو یاد کرد — دل نامداران بدو شاد کرد 
    دگر بهره زان بد قم و اصفهان — نهاد بزرگان و جای مهان 
    وزین بهره بود آذرابادگان — که بخشش نهادند آزادگان 
  12. گرگانی، ف. ا.: ویس و رامین، با تصحیح م. تودووا و آ. گواخاریا، تهران ۱۳۳۷ ص. ۵۲۷
  13. عزالدین علی ابن الاثیر: الکامل فی التاریخ، جلد نخست، بیروت ۱۴۰۷ ق، ۱۹۸۷ م.، ص. ۳۴۰-۳۴۱
  14. مسعودی، ع. ح.: التنبیه و الاشراف، قاهره، ۱۳۷۵ ق.، ص. ۳۴۰
  15. ابن حوقل، م. ع.: مسالک و ممالک (صوره الارض)، تهران ۱۳۶۶، ص. ۸۱-۱۰۱
  16. کاشغری، م.: نقشه جهان در دیوان لغات الترک، (کتابخانه ملی آثار خطی، موقوفات علی امیری، استانبول)
  17. Procopius: History of Wars, Vol. I and II: The Persian War, p. 477
  18. Strabo: ibid
  19. Kroll, S. E.: Map 90 Media Atropatene, Princeton University, 1994, PDF
  20. Streck: ibid
  21. Bosworth, C. E.: Azerbaijan, iv, Islamic History to 1941, in Encyclopaedia Iranica Online, retrieved in March 2017
  22. Barthold, W.: «Arran», in: Encyclopaedia of Islam, First Edition (1913-1926), Consulted online on 23. January 2017
  23. Barthold, ibid
  24. Barthold, ibid
  25. Bosworth, C. E.: Azerbaijan, iv, Islamic History to 1941, in Encyclopaedia Iranica Online, retrieved in March 2017
  26. Barthold, ibid

این مقاله بخشی از کتاب «تحول زبان آذربایجان در گذر زمان» است:

کتاپ چاپی «تحول زبان آذربایجان» برای خرید از موسسه آمازون



دسته‌ها:رنگارنگ, زبان آذربایجان در گذر زمان