آنچه می خوانید بخشی از مقدمه کتاب «فرهنگ ترکی جغتائی، رومی، قزلباشی، روسی و قلماقی» تالیف محمد رضا و عبدالجلیل نصیری (دوره صفویه) است که به کوشش، تصحیح و با مقمه های مفصل دکتر حسن جوادی و ایرانشناس معروف هلندی ویلم فلور درسال 1393 در تهران و توسط کتابخانه مجلس شورای اسلامی در 354 صفحه به چاپ رسید.
حسن جوادی و ویلم فلور – صرف نظر از این که زبان ترکی در چه زمانی وارد ایران شد، در دورۀ صفویه ترکی آذری که بیشتر بنام ترکی قزلباشی نامیده می شد، دارای اهمیت زیادی بود و علاوه بر دربار بین مردم نیز بصورت وسیعی استفاده می شد. این مطلب به ندرت ذکر شده است و معمولا تاریخ نویسان ایرانی و غربی به این مساله نمی پردازند.
زبان ترکی آذری معاصر در زمان صفویه اکثراً توسط ایرانیان و اروپائیان «ترکی» نامیده می شد. شعرایی مانند فضولی بغدادی که در این زمان و حتی پیش از صفویان به این زبان شعر می گفتند، از آن بعنوان «ترکی» نام برده اند. بنظر میرسد که صادقی افشار (1533-1610) اولین شاعری است که اصطلاح «متکلمین قزلباشی» را بکار می برد. باید گفت که زبان مادری صادقی قزلباشی نبوده بلکه جغتایی بوده است، ولی او در تبریز متولد شده بود. یک قرن پس از او عبدالجمیل نصیری مؤلف فرهنگ حاضر ترکی آذربایجان را «ترکی قزلباشی» می نامد. اما باید گفت که این اصطلاح زیاد بکار برده نشده است. سیاحان اروپایی بطور کلی از این زبان بعنوان «ترکی» نام برده اند، به استثناء پرتقالیان که معمولا این نوع ترکی را «ترکمانی» نام داده اند.
در تمام مدت دولت صفویه ترکی آذری بصورت عمده زبان دربار بود و بعلاوه زبان محاوره قبایل قزلباش و افراد ارتش بشمار می رفت. تا سال 1590 هریک از قبایل قزلباش حکومت ایالت بخصوصی را داشتند. مثلا شیراز قلمروی ایل ذوالقدر، یزد در دست ایل افشار و هرات در دست ایل شاملو بود. در نتیجه گسترش زبان ترکی تا حدی به قبایل قزلباش وابستگی داشت. بدین جهت در قرن شانزدهم ترکی آذری خارج از مناطق سنتی اقامت قبایل قزلباش نیز گسترش می یافت، ولی پس ازسال 1590 که دیگر قبایل قزلباش در نواحی بخصوصی قدرت نداشتند زبان آذری بیشتر در نواحی شمال غربی ایران متمرکز گشت. با این همه در بعضی جاهای دیگربصورت منفرد باقی ماند.
روند گسترش زبان ترکی آذری در ایران جریانی تحولی بود، و گاهی گسترش زیادی می یافت و گاهی فروکش می کرد. در قرن شانزدهم این زبان در ایالاتی استعمال میشد که اکنون اثری از آن در آن جا ها نیست، مثلاً در لارستان فارس پرتقالیان ایلات ترکی دیدند که «آذری زبان بودند و هم دزد و قزلباش بودند.» اکنون در آن ناحیه هنوز ایلات ترک زبان (قشقایی، بویر احمدی ؟؟) اقامت دارند ولی در خود شهر لار اکنون زبان ترکی بکار نمی رود، هرچند که در سال 1541 سفیر ونیز می نویسد که «در لار ترکی حرف میزنند.» بنا بگفتۀ تنریرو در سال 1523 اهالی شیراز هم فارسی زبان و هم ترکمانان ترک زبان بودند. در کاشان، قم، سلطانیه، زنجان، و دهات بین زنجان و تبریز همین وضع بر قرار بود. بگفتۀ برادران کارملی در 1607 در شیروان مردم ترکی حرف می زدند و در همین سال اهالی شماخی هم ترک زبانان و هم ارامنه بودند. در همین منبع آمده است که «زبان شهر اردبیل عین ترکی شیروان است.» در آن وقت ارامنه زیادی که از جلفای قدیم مجبور به مهاجرت شده بودند، زندگی می کردند. باز بگفتۀ برداران کارملی در سال 1607 در قزوین «زبان محاوره نه ترکی و نه فارسی بود، ولی همه ترکی می فهمیدند و اکثریت فارسی را نیز می فهمیدند». به گفتۀ سیاح عثمانی اولیا چلبی در سال 1655 زبان قزوینیان «کردی، یکه ترکمن، فارسی، عربی و پهلوی» بود.
جالب این که در سال 1523 اهالی تبریز بیشتر فارسی زبان بودند و ترک زبان کم بود و بعلاوه تعداد ارامنه هم زیاد بود. خارج تبریز بسوی غرب بیشتر ساکنان ارامنه و نسطوریان بودند و در اطراف وان و بتلیس اکراد هم زیاد بودند. ساکنان النجه و اطراف آن ، که بگفتۀ زینو در شمال تبریز قرار داشت، مسیحیان بودند. به گفتۀ سیاح ونیزی آلساندری در سال 1570 «در ناحیۀ الینجه هرچند که مردم فقط ترکی، فارسی و ارمنی بکار می برند، ایرانیان این نواحی را «فرنگی»
(ّFrankish)
می خواندند.» حدود سال 1500 ساکنان قلعۀ الاتامیدیا
(Elatamedia)
که بین خوی و مرند واقع است، ترکمان بودند، و ساکنان ایالت نخجوان مسیحیان بودند و فارسی زبان کم بود.
در اواسط قرن هفدهم ترکی آذری هنوز گسترش زیادی نداشت، زیرا که اولیا چلبی در سال 1652 می نویسد: «مردم این شهر [نخجوان] به زبان دهقانی حرف میزنند، ولی شعرای فاضل و ندمای ظریف به زبان پهلوی و مغولی، که زبان های قدیمی هستند، حرف می زنند.» باز بقول چلبی در مراغه «بیشتر مردم به زبان پهلوی گفتگو می کنند و فصیح اللسان و بدیع البیان هستند.» دربارۀ تبریز می گوید «مردم ترکمن و افشار و گوکدولاق لهجۀ مخصوصی دارند» و از ترکی آنان نمونه هایی بدست می دهد و می گوید «اما ارباب معارف به زبان فارسی تکلم می کنند.».»
به نظر میرسد که در قرن شانزدهم اهالی تبریز بیشتر مسلمان فارسی زبان و مسیحیان بودند و در بعضی قسمت های آذربایجان غربی و نخجوان مسحیان هم بودند، ولی بطرف جنوب شرقی تبریز مسیحیان نبودند. در اینجا جمعیت مخلوطی بود از فارسی زبان و ترکی زبان. در 1570 بنا بگفتۀ آلساندری «اهالی تبریز عمدة فارسی زبان، ترکمن و کولی هستند، و تعداد معتنابهی مسیحیان ارامنه در آنجا زندگی می کنند، ولی خارج از تبریز هیچ گونه مسیحی پیدا نمی شود.» بنا بر گفتۀ رابرت شرلی در سال 1600 در کردستان مردم فقط به زبان کردی حرف می زدند و هیچکس فارسی، عربی و یا ترکی نمی دانست. همچنین در گیلان فقط به گیلکی حرف میزدند.
باز به نظر میرسد که در قرن هفدهم زبان ترکی از شیراز و کاشان پس روی کرده بود احتمالاً بخاطر این که قزلباشان پس از 1590 دیگر تیولی در آن نواحی نداشتند. هرچند که ترکی در قرن شانزدهم در اصفهان اهمیت زیادی نداشت ولی در قرن هفدهم به سبب بودن دربار صفوی در آنجا و نیز بخاطر مهاجرت گروهی بزرگ از ترک زبانان تبریز به محلۀ عباس آباد در اصفهان ترکی رواج زیادی یافته بود. پدر صائب تبریزی یکی از همین مهاجران بوده است، و با این که خود صائب متولد تبریز بود گاهی او را تبریزی و گاهی اصفهانی می خوانند.
چنانچه گفته شد این که زبان درباری ترکی آذری یا قزلباشی بود، استفاده از این زبان را در پایتخت ها [تبریز، قزوین و اصفهان] رواج گسترده ای بخشیده بود و در دربار بیشتر از فارسی ترکی بکار میرفت. در 1607 برادران کارملی گزارش می دهند که «در اصفهان زبان ترکی معمولاً صحبت شده و همه آنرا می فهمند و شاه و رجال و سربازان بدان تکلم می کنند.عامۀ مردم فارسی زبانند و تمام اسناد و مراسلات بدین زبانست». مراسم و تشریفات درباری نیز به ترکی انجام می یافت. اولئاریوس در سال 1637 می نویسد که هنگام غذا خوردن «ایشیک آغاسی باشی بصدای بلند می گفت: سفره حقینه، شاه دولتینه، غازیلر الله دیلم الله الله و حضرات کلمات الله الله را تکرار می کردند.» باز بگفتۀ اولئاریوس ایرانیان غیر از زبان خود زبان ترکی را نیز به اولاد خود یاد می دهند، مخصوصاً در ولایات شیروان، آذربایجان، عراق عجم، بغداد و ایروان، که قزلباشان بر آنها تسلط پیدا کرده اند. در دربار اصفهان فارسی بندرت شنیده می شود، ولی در فارس و شیراز مردم فقط فارسی حرف می زنند.» در جایی دیگر اولئاریوس می گوید: «شاعران در ایران بسیار محبوبند و بعضی از آنان در قهوه خانه ها یا در کوچه ها می ایستند و در ازاء گرفتن کمی پول برای هرکسی که خواست شعری می نویسند» و برای نشان دادن این مطلب شعری از فضولی نقل می کند:
شاعر اولموش هر دره ده بیر قودوخ – بیز داهی شاعیرلیغی الدن قویدوخ
وی همچنین می گوید که ایرانیان بین شعرای ترک و فارس فرقی نمی گذاشتند و با اشعار بیشتر آنان آشنا بودند ، و اسامی شعرایی را که می دهد عبارتند از «سعدی، حافظ، فردوسی، فضولی، چغانی، اهلی ، شمس، نوایی، شاهدی، فرخزاد (؟؟)، دهکی (؟؟)، نسیمی و غیره». در زمان شاه عباس دوم برادران کارملی گزارش می دهند که «ترکی زبان دربار است و در اصفهان گسترش زیادی دارد و همچنین در شمال.» خصوصاً شاردن در این بارۀ صراحتاً می گوید که در ایران و بخصوص در بخش های شمالی آن قزلباشان بحدی زیادند و زبان آنان طوری گسترش دارد که مردم خارج ایرانیان را اشتباهاً به عنوان «قزلباش » می خوانند. در 1660 رافائل دو مان می نویسد: «در حالی که زبان روزانه ایرانیان فارسی است ترکی زبان دربار است.» به گفتۀ کمپفر در حدود سال 1575 : «ترکی که زبان مادری صفویه می باشد، زبان معمول دربار بشمار میرود، ولی عامۀ مردم فارسی زبان هستند. استعمال ترکی از دربار به رجال و اشراف گسترش یافته است و بالاخره به تمام کسانی که می خواهند از مراحم شاهانه مستفیض گردند رسیده است. بدین جهت امروزه تقریباً باعث شرمندگی است اگر شخص مهم و متشخصی ترکی نداند.»
سانسون فرانسوی که بین سال های 1684 و 1695 در ایران زندگی می کرد، می نویسد که ایرانیان معمولاً پادشاه را با این الفاظ ترکی مورد خطاب قرار می دهند: «قربان اولیم، دینیم ایمانوم پادشاه، باشوا دونیم.» ترکی آذری تا آخر حکومت صفوی بصورت زبان درباری میماند، و حتی به شاه سلطان لقب «یاخشی دیر » می دهند، بخاطر این که این جمله ورد زبان او بوده و به هر ماموری که با پیشنهادی پیش وی می آمد می گفت «یاخشی دیر.» رئیس شرکت شرقی هلندی در اصفهان، که مثل ماموران پیش از خودش فقط فارسی می دانست، در 18 مارس 1722 با شاه سلطان حسین ملاقاتی داشت و نقل می کند که مترجمش «آنچه او گفت برای ما ترجمه کرد چون تمام صحبت به ترکی بوده است.» جالب این که هلندی ها با این که راوبط تنگاتنگی با رجال و درباریان صفوی داشتند، هر گز اقدام به یاد گرفتن ترکی نکردند.
نه تنها فارسی زبانان ترکی یاد می گرفتند، بدیهی است که ترک زبانان نیز فارسی یاد می گرفتند زیراکه فارسی زبان اداری و ادبی بود، و البته تعداد ترک زبانانی که به فارسی آثار ادبی و تاریخی و علمی نوشتند بیشمارند. و در عین حال کسانی از رجال و مامورین دولت بودند که در مراسلات رسمی نمی توانستند فارسی قابل قبولی بنویسند. مثلاً موسی بیک اولین سفیر ایران به هلند، که به مترجم ارمنی خود زیاد اعتماد نداشت، در حاشیه اسناد رسمی نوشته است: «به خدمت وزرا و ارکانی دولت جماعت اولنده معلوم باشد که سخن بسیار است و بنده و ایشان زبان نمی دانیم که خود گفته و جواب بگیریم و نمی دانیم که آنچه که ما گفته ایم همان را نوشته است یا هرچه که بخواهش رسیده است نوشته است».
اکثر شاهان صفوی دو زبانه بودند و فارسی و ترکی را بخوبی حرف می زدند. جهانگرد ایتالیایی پیترو دالا واله هنگامی که بار اول بحضور شاه عباس اول میرسد، شاه از درباریان با او حرف می زدند می پرسد که آیا او ترکی می داند؟ شاه می گوید: «خوش گلدین، صفا گلدین». دلاوله می گوید: «شاه با من به ترکی صحبت کرد و من خلاصه وارشرح سفر خود را داده به سئوالات وی جواب دادم. ….وقتی که من حرفم را تمام کردم، شاه به زبان فارسی و بصورتی بسیار واضح و با فصاحت مطالب را (به ترکی) به حاضرین باز گو کرد، چنان که او عادتاً این کار را می کند.»
دانستن ترکی و عربی نیز از جملۀ شرایط منشیگری شمرده میشد. میرزا نقی نصیری در «القاب و مواجب دورۀ سلاطین صفویّه» (سال 1731) دراین باره می نویسد: «صاحب این شغل می باید منشی بی عدیل و او را مهارت تمام از علم انشا و بلد زبان پادشاهان و دستورات و آداب سلاطین جهان و به هر زبانی از عربی، و فارسی و ترکی آشنا و مربوط باشد.»
علاوه بر این مشخصات عبدالجمیل نصیری در سر آغاز فرهنگ خود دانستن ترکی را نیز به وظایف منشیان اضافه می کند، و می گوید: «از آنجا که از بسیاری ورود مکاتیب پادشاهان روم و قلماق و سایر سلاطین ترکی زبان به آستان آسمان بنیان که بایست ترجمه بزبان فارسی شود احتیاج بدانستن لغات مشکل ترکی می شد.»
نا گفته نماند با این که بیشتر مکاتبات به فارسی بود، مراسلات ترکی نیز چه به خارج و چه در داخل کشور انجام می گرفت. مثلاً در سال 1660 (1070 هجری ) محمد طاهر وحید می نویسد: «چون درویش مصطفی اراده مراجعت به وطن مالوف (الکاء روم) داشت، رقم اشرف بخط مبارک به اسم حاجی منوچهر خان بیگلر بیگی شیروان…. در سلک تحریر بل سمط اعجاز کشیدند.» و این نامه به ترکی می باشد و چنین آغاز می شود : «اخلاص طریقنده راسخ العقیده و شجاعت و مبارزات یولونده پسندیده حاجی منوچهر خان توجّه و عنایتم طرفینه بی نهایت سیزبیلوب اوزکی اکثر خاطره مده بیله سن خصوص بعضی فیضلو مجلس لرده ان شاء الله یخشی وجهله حضورمزه یتمک میسّراوله. آیینۀ ضمیری ائمّه معصومین –علیهیم السلام- مهرندن مصفّی درویش مصطفی یولداشی بیرله شیروان سمتندن اوز ولایتنه گتمک اراده سی وار مهربانلیق لازمه سن یر کتوروب روانه ایده سن.»
طرخان گنجه ای می گوید: «زبان و سبک ساده و بی تکلف این امان نامه نمونه زبان احکام و فرامینی است که به ترکی در دورۀ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صادر می شده است. این زبان حد وسطی است میان زبان گفتار و گفتگوی روزمره و زبان مطنطن و پر تکلفی که در مکاتبات و مراسلات رسمی بین ایران و اروپا از دورۀ شاه عباس اول به بعد، به تقلید از منشیان عثمانی رواج داشته است.» آن گاه وی دو نامه دیگر ، یکی از شاه صفی به فردیناند ثانی امپراتور اتریش و دیگری از شاه سلطان حسین به فردریک اگوست پادشاه لهستان مثال می آورد. در منابع روسی آمده است که در زمان شاه عباس «ایلچیان بزرگ [روسی] در گفتگو با درباریان [ شاه ایران]، اعتماد الدوله و همکارانش، می خواستند که جواب شاه به زبان (؟) باشد ولی به خط تاتاری.»
ترکی آذری یا قزلباشی در آن زمان نیز دارای لهجه های مختلف بود. مثالی که دراین مورد می توان آورد، حادثه ای است که در زمان شاه عباس اول اتفاق افتاده است. حاکم حسن عبداللو با چند حکّام دیگر از جنگ فرار کرده بودند و شاه دستور مجازات آنها را می دهد:
«نوّاب گیتی ستان شاه عبّاس ماضی مقرّر فرمودند که همگی را لاچک و مقنعۀ زنانه بر سر بسته مثل زنان آرایش نموده به الاغها سوار و در دور اردوی همایون بگردانند. بعد از آنکه نوبت به حاکم حسن ابدللو می رسد حاکم مزبور که همیشه تاج به سر می گذاشت، بعد از ملاحظۀ لاچک، پیش آن شخصی که مامور به این امر بوده به دو زانو نشسته، تاج را از سر برداشته، بزبان ترکی، بطریق جماعت حسن ابداللو، بلند می گوید که «فاتحه اوخویلیم! تا ایمدیه دینج تاج وهّاج، که حضرت امیر المونین علیه السلام، شاه مرداننک کسوتی [ایدی]، باشیمزده ایدی، ایندی حضرت فاطمۀ زهرا صلوت الله علیها کسوتینی با شیمزه با غلیروق.»
وجود کتابهای دستور زبان ترکی و لغات نامه های مربوط به آن که از طرف اروپائیان و ایرانیان نوشته شده اند به ما امکان می دهد که درباره لهجه های دیگر ترکی آذری نیز اطلاعاتی بدست آوریم. از این لحاظ مبلغین مسیحی نیز اطلاعات جالبی بدست می دهند، زیرا که آنان اصرار داشتند کتاب های دعای خود را به ترکی و یا فارسی داشته باشند. اسقف کاتولیک اصفهان در سال 1641 فرهنگی به فرانسوی ترتیب داد که در آن لغات فارسی و عربی هم آمده بود. یکی از مبلغین در سال 1640 سه بار در هفته کلاس دستور زبان فارسی برای فرزندان رجال ایران در اصفهان درس می داد. در سال 1684 برادر کارملی «قاموس فرانسوی- لاتین و فارسی» تالیف کرد و در آنجا واژه های بسیار از ترکی با معانی دقیق آنها آورده است. رافائل دومان که حدود پنجاه سال در ایران زندگی کرد و در اصفهان مدفون است، و شاهان صفوی از او بعنوان مترجم (کلامچی) استفاده می کردند، در دهه 1670 دستور زبانی برای ترکی نوشت که نسخه ای از آن در بریتیش میوزیوم موجود است. این فرهنگ به لاتینی نوشته شده است و اول سیستم فعل و سپس تغییرات پسوندی آخر اسامی ومعانی بعضی از صفت ها را توضیح می دهد. او در ضمن جدول هایی هم ترتیب داده است که بطور کلی فهرستی از التصاقات آخر اسامی، افعال و دیگر اجزاء دستوری را نشان میدهد. دستور زبان ترکی دیگری که بر اساس یادداشت های رافائل دو مان توسط سوئدی، که در سال 1679 در اصفهان بوده، نوشته شده است که نسخۀ آن اکنون در کتابخانۀ دانشگاه اوپسالا موجود است. این دستور به فرانسوی نوشته شده و علاوه بر صرف افعال و مثال هایی از ضمایر ملکی و غیره حاوی فرهنگی است از ترکی آذری به فرانسوی که در ضمن کلمات روزمره رایج در اصفهان آن زمان را نیز دارد.
شاعرانی که به ترکی شعر گفته اند خود مبحثی جداگانه است. از همه مشهور تر فضولی بغدادی است .از شاعرانی که منحصراً به ترکی شعر گفته اند مسیحی (ورقه و گلشاه)، قوسی تبریزی (دیوان)، ملک بیک آوجی (دیوان) و مرتضی قلی خان ظفر (دیوان) را می توان نام برد. شاعرانی مثل امانی و صادقی به ترکی و فارسی دیوان دارند، و عده ای از شاعرانی هستند که به فارسی دیوان دارند و به ترکی هم شعر گفته اند مانند صائب تبریزی (هفده غزل ترکی)، واعظ قزوینی (نه غزل ترکی) و تاثیر تبریزی (تعدادی غزل و قصیده ).
برخلاف عقیدۀ بعضی از تاریخ نویسان، شاهان صفوی حامی شعرا بودند و بعضی از شاهان و شاهزادگان نیز خود شاعرانی دو زبانه بودند .از همه مشهور تر شاه اسماعیل موسس دودمان صفوی است که تحت نام ختایی دیوانی به ترکی دارد که بار ها چاپ شده است. ابراهیم میرزا نوۀ شاه اسماعیل (1540-1577) حامی بزرگ هنر، شعر و ادب بود و شعر به فارسی و ترکی می گفت. شاه عباس اول دستور می دهد که «مخزن» شاعر چغتائی حیدر را به فارسی ترجمه کنند. و همچنین از صادقی افشار کتابدار دربارش می خواهد که مثنوئ مولوی را به ترکی ترجمه کند. چنانچه می دانیم ملک الشعرایی مقامی بود رسمی در دربار صفوی و ملک الشعرا در مواقع مختلف قصایدی در مدح پادشاه و یا به مناسباتی دیگر چون تحویل نوروز یا احداث عماراتی پادشاهی اشعاری می سرود که بعضی اوقات به زبان ترکی بودند.
(منابع در اصل مقدمه کتاب «فرهنگ نصیری»)
دستهها:مقالات حسن جوادی, زبان و ادبیات
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.