حرفه ای های مذهبی شیعه

آنچه خواهید خواند فصل های بعدی پژوهش دکتر ویلم فلور، دانشمند تاریخ ایران، در باره نقش روحانیان شیعه و بخصوص نمایندگان برجسته آنان یعنی مراجع تقلید و عُلما در اقتصاد قرن نوزدهم ایران یعنی در دوره قاجاراست.*

قشر بالا و یا رهبران حرفه ای های مذهبی عبارت بودند از مجتهد ها، شیخ الاسلام ها، بیوک آخوند ها، امام جمعه ها، متولی باشی ها، قاضی ها، ملا باشی ها و مدرس ها. به استثنای مجتهد ها، همه این گروه ها مقام های مهمی داشتند که مورد حمایت حکومت بود. به جز دو  مقام آخر که ذکر شد، یعنی ملاباشی ها و مدرس ها، اکثر مقام های دیگر پر درآمد و  در عین حال غالبا موروثی بودند و در داخل یک خانواده میماندند. همه این مقام ها و وظیفه ها در میان جامعه مومنان مورد احترام عمیق بودند.[13]

مالکلم مینویسد: « روحانیان ایران … کم و بیش همگی از سیودها (سید ها، م.) عبارت هستند[14]». پولاک حتی میگوید تنها زمانی میتوانید مجتهد، شیخ الاسلام یا امام جمعه شوید که سید باشید.[15] براستی هم بنظر میرسد که در دوره قاجار سیدها (35%) آن دسته از مقام ها و همچنین مقام علما در آرامگاه های مذهبی نجف و کربلا را در اختیار خود داشتند. ظاهرا در تمامی قرن نوزدهم این وضع ادامه یافته است.[16] احتمالا شمار سیدها در خود ایران بیشتر بوده، زیرا جامعه مذهبی در اماکن مقدس شیعه، نظام باز تری داشت. «سادات عالی» یعنی رده بالای سیدها مقام های بلند پایه مذهبی را گرفته بودند. این بخصوص در مورد ساداتی صدق میکرد که مواجب خود را از حکومت میگرفتند یا اینکه وظایف پر درآمد اماکن مقدس را در اختیار داشتند. سادات درجه پائین می بایستی در بازار به فکر خود می بودند و به کارهایی رو می آوردند که ذکر خواهد شد.

هر شهر دارای چند خانواده بود که وظایف مذهبی محل را به انحصار خود در آورده بودند. آنان که تحت نظارت حکومت بودند، در موقعیت بهتری قرار داشتند.[17] این خانواده ها نه تنها مسئولان مذهبی محل را تامین میکردند، بلکه از نظر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی صاحب نفوذ بودند. حاکم آن ولایت و حتی خود شاه نیز از آنها حساب می برد. در عین حال خانواده های با نفوذ مشابهی نیز وجود داشت که وظیفه ای مذهبی نداشتند، اما از نظر اداری و اقتصادی صاحب نفوذ بودند. اعضای همه این خانواده ها از راه ازدواج با یکدیگر کوشش میکردند قدرت و نفوذ خود را تحکیم کنند و موقعیت خانواده خود را  ترفیع بخشند.[18]

با اینهمه، علما گروهی را تشکیل میدادند که باز تر از گروه های دیگر جامعه بود. آنها همچنین بیشتر از تکیه بر روابط خانوادگی، اهل تقوا بودند و از کارهای برجسته علمی حمایت مینمودند. «لیتواک» مینویسد علمائی که از خارج به اماکن مقدس شیعه مهاجرت کرده بودند، غالبا منشاء غیر مذهبی داشتند، در حالیکه متولّدان این اماکن از نظر خانوادگی متعلق به طبقه مذهبی همان اماکن بودند. از طرف دیگر بسیاری از کسانی که مقام های مذهبی «موروثی» داشتند، غالبا نه در اماکن مقدس عراق، بلکه در خود ایران تحصیل کرده بودند و بدین جهت نظام و روابط بسته تری داشتند.[19]

به دنبال مجتهد ها و دیگر صاحبان مقام های مهم مذهبی که اغلب سید بودند و به طور موروثی از درون خانواده های مذهبی می آمدند، شاهد اقشار متوسط و پائین مذهبی هستیم. آنها از آخوند ها و ملا ها عبارت بودند که به کار تدریس و وعظ مشغول بودند و غالبا بین مردم اعتبار داشتند. این گروه متوسط عبارت بود از حرفه ای های مذهبی با تحصیل کمتر، در خدمت گروه نخست و بلند پایه مذهبی و همچنین در آرزو و تلاش رسیدن به مقام آنها. علاوه بر این، این گروه شامل معلمان در سطح متوسط مدارس محلی، منشیان در محاکم شرعی، و نیز مذهبی های مختلف طبقه متوسط در شهرهای کوچک بود.[20]

در شهرستان های کوچک تعداد حرفه ای های مذهبی متوسط محدود بود. اما آنها نیز همانند بلند پایه های مذهبی شهر ها، شماری از ملاهای تابع خود را داشتند که مسئول اجرای مراسم مذهبی از جمله ختنه، نکاح و دفن بودند. آخوند ها به فعالیت این دسته از ملاها نظارت میکردند و در عین حال همان وظایف را برای طبقات اشراف انجام میدادند و مواجب سالانه از آنها دریافت میکردند.[21] ملا ها «در مساجد موعظه میخواندند، به تدریس و قرائت قران می پرداختند، به عیادت بیماران میرفتند و از طرف مردم بیسواد نامه مینوشتند. در روستاها مواجب ملاها با محصولات کشاورزی پرداخت میشد».[22]

گروهی از حرفه ای های طبقه مذهبی که با کارگران و طبقه پائین شهر ها در تماس بود، عبارت بود از ملاهای روستاها، مسئولان زیارتگاه های کوچک، مساجد و مدرسه ها و همچنین معلمان پائین رتبه مدرسه ها و مکتب های تعلیم قران، واعظان منبر و مداحان، طلاب و سید های درجه سوم. آنها از نظر مالی و جنبه های دیگر وابسته به اربابان خود بودند و در عین حال مانند چشم و گوش اربابان خود خدمت مینمودند، به تبلیغات بین مردم عادی می پرداختند و گاه حتی در دعوا با گروه های مذهبی مخالف، نقش لوطی های ضربتی را ایفا مینمودند. علمای بلندپایه پیوسته در تلاش بودند که گروه های گوناگونی شامل افراد مذهبی و غیر مذهبی را جزو هواداران خود داشته باشند.[23] آنها در روستاها اغلب کسی جز یک ملای دون پایه نداشتند و این ملا گاه در عین حال وظیفه مامور حکومت در آن روستا را نیز بر عهده داشت. 

4 – هر ملائی ملا نبود

و لیکن همه ملا ها یا سید ها امور مذهبی را تبدیل به کار و منبع درآمد خود نکرده بودند. سید هائی که برادرانشان مقام های مهم مذهبی داشتند و یا خود عضو خانواده های مذهبی پرنفوذ بودند، به تجارت یا دیگر کارهای اقتصادی می پرداختند، در حالیکه به کسانی که جزو صنعتگران بودند، به خاطر تعلیمات مذهبی یا ادبی آنها عنوان «ملا» داده میشد.[24]

اما هر کسی که به مدرسه میرفت، لزوما نمی خواست ملا شود. مالکلم مینویسد: «در ایران بعضی ها هستند که به تحصیل رو می آورند و از این طریق، شایسته عنوان «ملا» و تمامی مزایای ادب ایرانی شمرده میشوند، بدون آنکه خود را جزو طبقه مذهبی به حساب بیاورند».[25] در نتیجه بسیاری از طلبه ها در زندگی خود برخورد و رفتاری چندان مذهبی نداشتند. در اصفهان سال های 1870، پیشوای مذهبی شیعیان، نیمی از طلاب مدرسه های شهر را بی دین می شمرد.[26] به نظر مالکلم دلیل این امر «ناشی از آن است که هر ایرانی امکان دارد در مدارس شهر های بزرگ تحصیلات معینی را کسب نماید و این فراوانی مدارس و امکان تحصیلات مذهبی باعث ایجاد تعداد کثیری از طلبه هائی میشود که زندگی خود را با رخوت و فقر سپری میکنند».[27]  در واقع در مناطق روستائی و بخصوص در میان ایلات و عشایر، هر کسی را که قادر به خواندن و نوشتن قران بود، «ملا» می نامیدند.[28]

5 – سید ها و یا اولاد پیغمبر

سید ها (سادات) بخشی از طبقه مذهبی بودند که گروه مخصوص و جداگانه خود را تشکیل میدادند. آنها اعیان موروثی بودند که خود را از نوادگان پیامبر اسلام از طریق دختر او فاطمه به حساب می آوردند. انواع مختلف سید ها وجود داشت. مهم ترین آنها کسانی بودند که میگفتند نوادگان فاطمه و همسرش علی بن ابی طالب، پسر عموی پیغمبر هستند. این شاخه سید های حسنی و حسینی بودند که میگفتند ریشه آنها به یکی از فرزندان ذکور علی و فاطمه یعنی حسن یا حسین میرسد. «رضوی» ها یعنی نوادگان امام رضا در مشهد امتیازات مختلفی دارا بودند و به نظر میرسد «در مقام مقایسه با دیگر افراد طبقه مذهبی، تنها عده کمی از آنان برای تامین گذران خود ناچار به کار بودند».[29] نوادگان علی از همسران دیگر او به جز فاطمه «سید علوی» نامیده میشدند. همه این موضوع سید ها و موقعیت خاص آنان با فاطمه شروع شده است، اما با این وجود، سید هائی که اجدادشان سادات ذکور بودند، «شریف» نامیده میشدند و مقام والا تری از کسانی را داشتند که گفته میشد جد مادری آنان یک «سیده» (سید زن) بوده است. این گروه نوادگان سیده ها «میرزا» نامیده میشدند.

سید ها بخاطر ریشه های تباری و خانوادگی خود از احترام عمومی مردم برخوردار بودند و از قواعد و احکام دولتی مستثنی شمرده میشدند. برخی از سید ها که پیش تر «نقیب الاشراف» یا «نقیب الممالک» و در دوره قاجار «رئیس سادات» نامیده میشدند، مسئول و مراقب اعمال و رفتار سید ها بودند، زیرا فقط یک سید میتوانست در باره اعمال و رفتار سید ها قضاوت کند. ضمنا نقیب بر همه گروه های درویشی نیز نظارت میکرد.[30]

در سطح بقیه جامعه، برخی خانواده های سید ها (مانند طباطبائی ها) دارای اعتبار بزرگ اجتماعی و مورد احترام مردم بودند. اما این نیز رازی پنهان نبود که بسیاری سید ها هیچ گونه دلیلی در باره سید بودن خود نداشتند. این سید های دروغین با ادعای سیادت راستین به سراغ مردمی نا آشنا میرفتند که این «اولاد پیغمبر» را نمی شناختند و از احترام و نقدینگی آنها استفاده میکردند. کافی بود که آنها یک کمربند و دستار سبز رنگ میداشتند، زیرا در این صورت حتی شک کردن در مورد سیادت آنها کفر شمرده میشد. طباطبائی ها شجره نامه معتبری را دارا بودند، اما سادات دروغین در اماکن مقدس عراق و مخصوصا سامره شجره ای جعلی تهیه کرده بودند و از این جهت آنها را «سید های سامره» می نامیدند.[31] در واقع، به نظر «دیولافوا» در ایران آن دوره تنها چهار خانواده به عنوان بازماندگان ثابت شده علی بن ابی طالب شمرده میشدند، اگرچه حتی سیادت این چهار خانواده نیز کاملا عاری از شک و تردید نبود.[32] این را میتوان در مورد تعداد فراوان امامزاده ها هم مدعی شد که گفته میشد بازماندگان امامان شیعه بوده اند. مثلا مجتهد اعظم مدرسه قم به دیولافوا گفته بود که او مطمئن بوده که تنها در ایران بیش از بیست امامزاده وجود دارد که گویا همگی آرامگاه یک شخص سید بوده اند. علاوه بر این، به نقل از دیولافوا، در ایران گفته میشود آرامگاه امامزاده ها یا سید هائی وجود دارد که اصولا معلوم نیست که وجود خارجی داشته اند یا نه. با اینهمه، به نظر همین عالم شیعه یعنی مجتهد قم، مسئله اصلی چیز دیگری است و آن اینکه اصولا لازم نیست واقعا پیکر امامزاده ای در آرامگاهی قرار گرفته باشد تا این آرامگاه مورد زیارت قرار گیرد و به آن امامزاده دعا شود.[33]

نتیجه این شده بود که تعداد سادات بسیار زیاد بود. بنا به نوشته «یِیت»، «ایران مملو از سید هاست. قاعدتا آنها مجموعه ای از مردان تنبل و بی فایده هستند که کار نمیکنند، ولی انتظار دارند که دیگران به آنها خورد و خوراک بدهند. خواجه ترکمن (ترکمان خوجا) نیز چنین است.»[34] دیگر شاهدان معاصر اروپائی نیز با ییت هم نظر هستند و حتی ارقام بیشتری را تخمین میزنند. برای نمونه پولاک (قرن نوزدهم) گمانه زنی کرده که 20% جمعیت شهری ایران عبارت از سادات بوده است.[35] این رقم نمیتواند درست بوده باشد، اما نشان دهنده این احساس آن دوره است که سادات حضور چشمگیری در جامعه داشته و عنصر مهمی در جمعیت شهری بوده اند.[36] در برخی مناطق روستائی سید ها گاه اکثریت جمعیت روستاها را تشکیل میدادند. [37] یک نمونه آن خوابوجان خراسان بوده است.[38]

(ادامه دارد. در فصل بعد: وابستگی مالی ملا ها)


*The Most Learned of the Shiʿa: The Institution of the Marjaʿ Taqlid 

یعنی «علمای شیعه: موسسه مرجع تقلید» است که در سال 2021 از طرف موسسه «آکادمی آکسفورد» به انگلیسی منتشر شده است. فصلی که ترجمه اش در چند بخش تقدیم خواهد شد، مربوط به نقش اقتصادی طبقه مذهبی و بخصوص مراجع تقلید در دوره قاجار است.

ٌWillem Floor: The Economic Role of the `Ulama in Qajar Persia

زیرنویس ها:

[13] Malcolm, Sir John. The History of Persia from the early period to the present time. 2 vols. (London 1815 [1976]), vol. 2, pp. 443, 444-5, 574; M.L. Sheil, Glimpses of life and manners in Persia. (London 1856), p.170; H. Southgate, Narrative of a Tour through Armenia, Kurdistan, Persia and Mesopotamia. 2 vols. (New York 1840), vol. 2, p. 23; Gaspard Drouville, Voyage en Perse pendant les années 1812 et 1813. 2 vols. (Paris 1819), vol.1, pp. 117-8; Hoeltzer, Ernst. Persien vor 113 Jahren, ed. Mohammad Assemi. (Tehran, 1975), p. 19; Polak vol. 1, p. 325; Afzal al-Mulk Kermani, pp. 65-7.

و همچنین: فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار (تهران 1385/1972 )، صص. 60-1.

[14] Malcolm, vol. 2, p. 573.

[15] Polak vol.1, p. 325.

[16] Meir Litvak, “Continuity and Change in the Ulama Population of Najaf and Karbala, 1791-1904: A Socio-Demographic Study,” Iranian Studies 23 (1990), pp. 45-6.

[17] Greenfield, p. 130.

[18] Abbas Amanat, Resurrection and Renewal (Ithaca 1989), pp. 38-9 with references for various towns.

[19] Litvak, pp. 43, 58.

[20] J.B. Fraser, Historical and Descriptive Account of Persia (New York 1842) p. 256; Hoeltzer, p. 19

[21] Drouville vol.1, p.118.

[22] Ella Sykes, Persia and Its People (London 1910), pp. 135-6; J. Adams, Persia as seen by a Persian (London 1906), p. 386; Malcolm vol. 2, p. 445;

همچنین: رمضان علی شاکری، جغرافیای تاریخی قوچان (مشهد 1346/1967)، ص. 133.

[23] H. Brugsch, Reise der kgl. Preussische Gesandschaft nach Persien 1860-61. 2 vols. (Berlin 1862-63), vol. 2, 95; J. Ussher, A Journey from London to Persepolis (London 1865), p. 591.

[24] برای نمونه ن.:

Amanat, p. 356; J.B. Fraser, Travels and Adventures in the Persian Provinces and the Southern Banks of the Caspian Sea (London, 1826), p. 119; Ferrier, J.P. Caravan Journeys and Wanderings in Persia, Afghanistan etc. (London, 1857), p. 121, note; Willem Floor, “The Bankers (sarraf) in Qajar Iran,” ZDMG 129 (1979), p. 268 [263-81].

[25] Malcolm vol. 2, p. 575. Many merchants, e.g., had studied at the religious seminaries. Vaziri, p. 67; `Abdallah Mustawfi, Sharh-i Zindigani-yi Man. 3 vols. (Tihran, n.d.) vol. 2, p. 238, which was in line with the religiosity of that group. See Willem Floor, “ The Merchants (tujjar) in Qajar Iran,” ZDMG 126 (1976), pp. 101-135.

[26] Hoeltzer, p. 19.

[27] Malcolm vol. 2, p. 580.

[28] Isabelle Bird, Journeys in Persia and Kurdistan. 2 vols. (London 1891) vol. 1, p. 345; vol. 2, p. 7;  C.G. Feilberg, Les Papis (Copenhagen 1952), p. 146; Layard, pp. 165, 167, n. 3.

[29] Yate, pp. 333-4.

ضمنا ن. ویلم فلور (ترجمه عباس جوادی): مقام سید ها در تاریخ ایران، نشر «چشم انداز» (پی دی اف)

[30] .Greenfield, p. 121

[31] Greenfield, p. 121; Polak vol. 1, p. 38.

[32] Jane Dieulafoy, La Perse, la Chaldee et la Susiane (Paris 1887), p. 77.

[33] Dieulofoy, La Perse, p. 116.

[34] Yate, p. 267.

[35] Polak, vol. 1, p. 38

[36] Greenfield, p. 121

[37] Greenfield, p. 121

[38] اعتماد السلطنه، مطلع، ج. یکم، ص. 159؛ افضل الملوک کرمانی، صص. 242، 244؛ همچنین:

Greenfield, p. 121; Polak vol. 1, p. 38;

 افضل الملک کرمانی، صص. 242،  244



دسته‌ها:رنگارنگ, طبقه مذهبی دوره قاجار