
بنا به تعریف دانشمندان ژنتیک و بیولوژی «نژاد به گروهی از انسان ها گفته میشود که بتوانیم آن ها را از دیدگاه بیولوژیک از دیگران تفکیک کنیم».[1] برای اینکه تشخیص ما راجع به «نژاد» نامیدن یک گروه از انسان ها علمی باشد، باید بتوانیم به قدر کافی داده های علمی از جمعیت مورد نظر خود و همچنین جمعیت های همسایه و نزدیک داشته باشیم تا آنها را با یکدیگر مقایسه نموده و به نتیجه ای کلی در باره شباهت ها و فرق های مهم و اساسی بیولوژیک آنها دست یابیم. هر چه تست ها و داده های آزمایشی ما بیشتر باشد، نتیجه های آزمایش ها نیز قابل اعتماد تر خواهد بود.
قبل از همه چیز باید مرزهای سیاسی موجود را به عنوان مرزهای ژنتیک نادیده گرفت. این موضوع بخصوص در رابطه با مرزهای سیاسی جدید یا نسبتا جدید صدق میکند، زیرا مرزبندی های سیاسی جدید تر احتمالا (اما نه لزوما) هنوز فرصت چندانی برای نزدیکی بیولوژیک در داخل آن جمعیت ایجاد نکرده اند، در حالیکه بعد از گذشت چند قرن از یک مرزبندی کم و بیش معین و ثابت سیاسی، میتوان انتظار داشت که آمیزش در داخل آن جمعیت از آمیزش با جمعیت های دیگر بیشتر بوده و با این ترتیب نزدیکی بیولوژیک آنها نیز در مقایسه با جمعیت های دورتر زیادتر خواهد بود.
در کنار مرزبندی های سیاسی، یک رشته مرزبندی های طبیعی مانند کوه های سربلند، دریا ها، حتی رودخانه های عمیق میتوانند مانع معینی در مقابل آمیزش و همخوانی بیولوژیک بین جمعیت ها شوند. جزیره ها و اقیانوس ها، بخصوص در دوره هایی که حمل و نقل مانند دوران مدرن پیشرفت نکرده بود، مانعی جدی در برابر آمیزش جمعیت های مختلف بود. اما امروزه کمتر مکان مسکونی روی کره زمین مانده که کسی قدم به آنجا نگذاشته باشد. کاوالی-اسفورزا مینویسد؛ با اینهمه، تست ها نشان میدهند که هیچ دور از احتمال نیست که جمعیت دو شهر یا روستای همسایه در مقایسه با یکدیگر از نظر ژنتیک به گونه مشهودی متمایز باشند. او چند نمونه از ایالات متحده و ایتالیا میدهد و میگوید که البته شما میتوانید از تعداد محدود و معینی از ساکنان یک روستا تست ژنتیک انجام دهید. اما تعداد ژن هایی که میتوانید از یک فرد آزمایش کنید سر به میلیارد ها میزند و شما هر چه بیشتر این ژن ها را آزمایش کنید، کمتر به تشابه ژنتیک و «دی ان ای» دو نفر جداگانه پی میبرید. البته اینجا تمام صحبت بر سر 99.09 در صد «دی ان ای» مشترک همه انسان های جهان با یکدیگر نیست، بلکه همه این فرق ها که هر فرد را در جهان از همه ساکنان دیگر کره زمین متمایز میکند، در آن 0.09 درصد باقی «دی ان ای» انسان هاست.[2]
از طرف دیگر، از دیدگاه علمی و آزمایشی، مجموعه ژن ها یعنی ژنوم انسان عبارت از اجزا یا قوطی های مجزا از یکدیگر نیست، بلکه مانند یک پالِت رنگی، بدون مرز و به اصطلاح «تو در تو»[3] می باشد. این نیز احتمالا ناشی از اختلاط های مداوم میلیارد ها انسان در طول تاریخ و در حال حاضر است که با هر یک آمیزش، باعث اختلاط جدید ژن های دو انسان و به وجود آمدن فرزند و ژنوم جدیدی میشود و به این ترتیب، اختلاط ها، هر بار در هر گوشه جهان ترکیب جدیدی را تولید میکنند که مخصوص به خود است و هرگز کاملا مشابه ژنوم هیچ شخص دیگری در دنیا نیست. نمیتوان گفت که از فلان جا به بعد اروپایی ها زندگی میکنند، آن طرف خط آسیایی ها هستند و غیره. اینها همه تو در تو هستند. البته کسی که در افغانستان یا ترکیه زندگی میکند به یک ایرانی و ارمنی و کُرد نزدیک تر است، تا کسی که زاده و بزرگ شده آسیای جنوب شرقی یا ژاپن است. در اینجا جغرافیا نقش بزرگی بر عهده دارد و البته موضوع مهاجرت ها هم که پیوسته وجود داشته و حتی بیشتر شده، باعث تشدید این اختلاط ها گشته است. یعنی با وجود اینهمه مهاجرت و اختلاط که در 70-80 هزار سال اخیر یعنی از مهاجرت های انسان ها از آفریقا به مابقی دنیا انجام گرفته، هنوز میتوان بین ظاهر فیزیکی انسان ها، مثلا رنگ پوست و شکل و شمایل چهره آنها فرق گذاشت. اما این تشخیص ها بسیار کلی است و نمیتوان انسان ها را در قالب ها و شابلون های جدا از یکدیگر در سه، چهار یا حتی صد گروه و «نژاد» تقسیم کرد.
واژه و مفهوم «نژاد»[4]، آنگونه که ما امروزه آن را می فهمیم، زمانی پیدا شد که اروپایی ها دنیا را کشف میکردند. در سده هجدهم میلادی، یعنی زمانی که علوم مدرن پی ریزی میشد، فیلسوف ها و پژوهشگران نیز جوامع جدیدی از انسان ها را کشف میکردند و هر کدام از آنها را به گروه ها و صفاتی منسوب مینمودند که گاه تحقیر آمیز هم بود: اروپایی ها (سفید)، آسیایی ها (زرد)، آمریکایی ها (سرخ)، آفریقایی ها (سیاه)… و متناسبا: پُرکار، گوشه گیر، صفراوی، خواب آلود… خود برتربینی نسبت به هر گروه «غیر خودی» در همین دوره شکلی جدید پیدا کرده و تبدیل به عاملی نویافته و به اصطلاح «علمی» برای تحکیم اندیشه نژادپرستی در عصر استعمار گردید. تنها در نیمه دوم قرن بیستم و بخصوص اوایل قرن حاضر و به کمک پیشرفت شگرف و تکنولوژیک علوم ژنتیک، بیولوژی، تاریخ و زبانشناسی بود که معلوم شد ظاهر فیزیکی انسان ها از یکدیگر متفاوت است، اما در داخل هر گروه هم هزاران شکل و ظاهر میانه وجود دارد و شابلون ها و «قوطی» های از یکدیگر جدا با مرزهای مشخصی نیست که هرکدام از آنها را «نژاد» نامید.
آیا تقسیم بندی انسان ها عموما نادرست است؟
حال که تقسیم بندی انسان ها بین «نژاد» ها را نادرست نامیدیم، میتوان پرسید آیا تقسیم بندی انسان ها بین گروه های مختلف کلا و عموما غلط است و نباید این کار را کرد؟ نه فقط در علم، بلکه حتی در زندگی روزمره هم وقتی با انواع و گونه های بسیاری از اشیاء، جانداران و گیاهان روبرو میشویم، سعی میکنیم برای نظم دادن به این درهم و برهمی، آنها را در گروه های مختلف تقسیم کنیم. منظور از تقسیم بندی همین است. با این کار میتوانیم به صورت آسان تر و با کلمه های کمتری تعداد بسیار کثیری از اشیاء، پدیده ها و موجودات را نامگذاری و تعریف کنیم، حتی اگر در نتیجه این تقسیم بندی نارسایی هایی هم پیدا شود. مثلا جانورشناسان و گیاه شناسان هزاران و حتی میلیون ها نوع موجودات را به گروه های مختلف مانند پستانداران، خزندگان و غیره تقسیم کرده اند و حتی هنوز این کار آنها پایان نیافته است. اگر این همه انواع مختلف با چنین تعداد کثیری وجود نداشت، نیازی هم به تقسیم بندی نمی ماند.
انسان ها تنها موجوداتی نیستند که اشیاء و جاندارانی را که با آنها روبرو میشوند، در گروه های مختلف تقسیم بندی میکنند. مثلا شمپانزه ها خوب میدانند که کدام گیاهان را میتوان خورد و کدام گیاهان زهرآلود هستند. آنها حتی این را به نوزادان خود می آموزند.
[1] Cavalli-Sforza: Genes…, p. 25
[2] (US) National Human Genome Research Institute, https://www.genome.gov/dna-day/15-ways/human-genomic-variation
[3] continuum
[4] Race, Rasse
(بخشی از طرح کتاب جدید «سرگذشت ژن ها، اقوام و زبان ها» – ادامه دارد.)
دستهها:ژنتیک, کتاب های عباس جوادی, رنگارنگ
چرا ابتدا هلال حاصلخیز؟
ژنتیک آسیای غربی (ایران، ترکیه، خاورمیانه)
نیم جزیره عربی
عصر برُنز در خاورمیانه